حزب سکولار ندا برنده انتخابات اخير پارلمانی تونس بود و توانست اکثريت نسبی کرسیهای مجلس اين کشور را از آن خود کند. با پيروزی سکولارها، حزب اسلامگرای النهضه، اکثريت خود را در پارلمان تونس از دست داد و به دومين حزب بزرگ اين کشور در قدرت تبديل شد اما نه تنها اعتراضی به نتايج نکرد بلکه پيروزی رقيب را بلافاصله به آن تبريک گفت. ليبرالها و کمونيستها نيز در مجلس تونس به کرسیهايی دست يافتند تا اين کشور هم آغازگر بهار عربی باشد و هم با به نمايش گذاشتن انتخاباتی دموکراتيک و پلوراليستی، تنها کشوری باشد که اين بهار در آن لااقل هنوز به خزان تبديل نشده است.
اينکه چه عواملی باعث شده تا سرنوشت بهار عربی در تونس با سرنوشت آن در مصر، ليبی و به خصوص سوريه متفاوت باشد، موضوع گفتوگو با سامی بن غربيا است. آقای بن غربيا،فعال سایبری و مدافع حقوق بشر است که وبلاگ گروهیای که با نام نوات در سال ۲۰۰۴ پايه گذاشت، نقش مهمی در رهبری اعتراضات منجر به سرنگونی حکومت زينالعابدين بن علی در سال ۲۰۱۰ ايفا کرد. اين وبلاگ جوايز متعدد بينالمللی را از آن خود کرده است. آقای بن غربيا همچنين پیشتر با سایت صداهای جهانی که برای تقويت و گسترش روزنامه نگاری شهروندی در سراسر دنيا فعاليت میکند، همکاری داشته است.
بسیاری از ناظران و رسانههای بينالمللی انتخابات اخیر پارلمانی تونس را نشانهای از حرکت موفق این کشور به سوی دموکراسی و پلوراليزم ارزيابی کردند. تحليل شما از روند برگزاری و نتايج این انتخابات چيست؟
نخستين نکته من اين است که انتخابات در يک روند دموکراتيک خوب پيش رفت. استقبال زيادی از آن شد. روند جابجايی قدرت از يک دولت اسلامی که در سال ۲۰۱۱ به صورت دموکراتيک انتخاب شده بود با پذيرش شکست خود در برابر دو حزب ديگر که برخی از اعضای آن به رژيم بن علی تعلق داشتند، به گونهای میتواند مصداق يک روند مسالمت جويانه تغيير باشد. به همين دليل من فکر میکنم اين يک گام مثبت در روند دموکراتيک سياسی کشور است. اما جناح به اصطلاح انقلابيون به نظر من نتوانست نمايندهای برای حضور در اين روند سياسی چه به صورت يک حزب يا يک گروه ائتلافی پيدا کند و به همين دليل احساس کردند که اين انتخابات آنها را نمايندگی نمیکند و به حاشيه رانده شدند. کمترين ميزان مشارکت در شهر بوزيد بود با نزديک به ۴۷ درصد. اين به خوبی نشان میدهد که مردمی که جرقه انقلاب را زدند به اين روند انتخابات با ديده شک مینگرند.
به همين دليل احزاب برنده اين انتخابات و احزابی که در تلاش تشکيل دولت آينده هستند، در نهايت اهداف انقلاب را که عدالت، آزادی و ملیگرايی است نمايندگی نمیکنند. مشکلات اقتصادی و سياسی، تورم، بيکاری و مشکلاتی از اين دست. رسانههای پولاريزه در دو جناح يکی از حزب سکولار ندا حمايت میکنند (که اين عنوان سکولار را رسانههای غربی به اين حزب دادهاند) و ديگری از حزب اسلاميستها که ائتلافی از چپ ميانه و سوسيال دموکراتهای احزاب کوچک است. طی سه سال گذشته افکار عمومی در تونس ميان دو اردوگاه سرگردان بود. اما برای رسيدن به يک سامان و ثبات سياسی، در پنج سال آينده، راهی جز مشارکت اين دو به اصطلاح دشمن در دولت وجود ندارد. وگرنه تونس دچار يک بیثباتی سياسی خواهد بود.
حزب النهضه، اکثريت را در پارلمان طی اين انتخابات از دست داد. شکست اين حزب اسلامگرا همزمان شد با وحشتی که در بسياری از نقاط دنيا و حتی کشورهای اسلامی از رفتار خشن گروه حکومت اسلامی حاکم شده است. به نظر شما شکست حزب النهضه میتواند ارتباطی با اين وحشت داشته باشد؟
نه من فکر نمیکنم چنين رابطهای باشد. خب بله در سطح رسانهها و پروپاگانداها و ويدئوهايی که در شبکههای اجتماعی پخش میشود که در آنها سرکوب و کشتار اقليتهای دينی را نشان میدهند، مانند علویها، کردها و سنیها و حتی تبليغات سلفیها، اينها توسط برخی رسانهها برای کوبيدن حزب النهضه به عنوان شعبه ديگری از جنبش اسلامگرايی افراطی به کار گرفته میشود. اما اگر مکتب اسلام دقيقتر بررسی شود ميان اخوان المسلمين و گروه خلافت اسلامی تفاوت هست.
البته پروپاگاندا از همه ابزارها برای مخدوش کردن چهره جنبشهای سياسی استفاده میکند ولی پيوند مستقيمی وجود ندارد. ولی اينها به هر حال روی روانشناسی همگانی رای دهندگان تاثير میگذارد. به هر حال من فکر نمیکنم بين آن چيزی که در سوريه روی میدهد و رويدادهای ايران پيوندی باشد. گرچه مردم از اين هراس دارند که شمار بزرگی از اهالی تونس در گروههای جهادی شرکت میکنند.
بسياری از گزارشهای منابع غربی حاکی از اين است که تونس بيشترين شمار جهادیها را در سوريه دارد. گفته میشود نزديک به سه هزار تونسی در گروه خلافت اسلامی و پيش از آن جبهه النصره شرکت دارند. اين خطری است که به عنوان يک پديده اجتماعی میتواند ثبات سياسی تونس را تهديد کند. اگر اين افرادی که در سوريه میجنگند به تونس بازگردند، با توجه به تجربههای جهادی که آنها در سوريه کسب کردهاند میتواند سبب تهديد واقعی در تونس شود. موضوع ديگر عدم تمايل النهضه است برای مقابله با ديدگاه سلفی اسلام در تونس و آنها را متهم میکنند که به اندازه کافی برای جلوگيری از جريان جذب جوانها به گروههای جهادی تلاش نکرده است. بايد گفت که در گستره اسلام سياسی از ايران تا ليبی تا سوريه و تونس يک حرکت هماهنگ ايدئولوژيک نيست. در ميان النهضه از گروههای چپ اسلامی تا راديکال، محافظهکار و ارتدوکس حتی گروههای نزديک سلفیها را میتوان مشاهده کرد. اين مشکل بزرگ النهضه است که يک جنبش هماهنگ نيست و از نوعی بحران هويت رنج میبرد. اين مسئله نياز به زمان دارد تا حل شود.
جامعه مدنی، احزاب و سنديکاها چه نقشی در جريان انتخابات تونس داشتند؟ به ويژه نقش اينترنت و شبکههای اجتماعی را چگونه ارزيابی میکنيد؟ آيا آنها تاثير مستقيمی در توسعه دموکراسی و پلوراليزم در تونس داشتند؟
بله خب البته اين عوامل نقش به سزايی در پروراندن روند دموکراسی در کشور دارند. من به پيش از انقلاب نمیپردازم اما میتوانم بگويم که فعالان جامعه مدنی و حاميان حقوق بشر و طرفداران رسانههای آزاد نقش مهمی را در آگاه سازی مردم و اهميت حقوق بشر ايفا کردند. پس از انقلاب نيز فعالان جامعه مدنی مانند ان جی اوها و گروههايی که صورت سازمان يافتهای نداشتند، فعالان شبکهها از طريق تجمع، تظاهرات، هنرهای گوناگون مانند هيپ هاپ، کارتون و به صورت آنلاين و آفلاين از اين تربيونها استفاده کردند و ائتلاف آنها مردم را سازمان داد.
البته در هر جريان سياسی اين خطر وجود دارد جامعه مدنی توسط بازيگران سياسی در جهت منافع گروهی به کار گرفته شود. برنده انتخابات اخير نيز در واقع فعالان جامعه مدنی را در خدمت خود به کار گرفت. اين جنبش به عنوان منشاء قدرت مردمی از جامعه مدنی، شبکه فعالان، ان جی اوها و بازيگران سياسی سود جست. به يک معنا اين جنبش را «های جک» کرد و خود را به عنوان تنها مدعی به ثبت رساند. ان جی اوهای جامعه مدنی البته برای هدايت مردم به سوی آزادی اهميت حياتی دارند. ولی به يک معنا نوعی عدم آگاهی سياسی هست که منشاء قدرت را ابزار دست گروهها میکند. اين وضعيتی است که در تونس پيش آمد.
در ميان سه کشوری که ابتدا درگير بهار عربی شدند، تونس تنها مورد موفق در دستيابی همزمان به دموکراسی و ثبات نسبی بود. چه پارامترهايی شما و کشورتان را از مصر و ليبی و حتی سوريه متفاوت ساخت؟
خب خيلی سخت است که در دو سه نکته اين پروسه را خلاصه کنم. ولی آن چيزی که روشن است و میتوان آن را جزو يکی دو عامل اصلی نام برد يکی اين است: نقش ارتش در مصر با نقش ارتش در سوريه، ليبی و تونس همانندی ندارد. ارتش کوچک تونس همواره به گونهای از دخالت در سياست در ۵۰ سال گذشته برحذر داشته شده بود. ارتش اين کشور هرگز حق دخالت در امور سياسی کشور نداشت. اين سنتی است که همواره توسط ژنرالها و افسران و نهاد وزارت دفاع رعايت شده. اين چيزی است که با سنت موجود در سوريه و ليبی تفاوت دارد. در ليبی اما ارتش کودتا کرده، برعليه رييس جمهور بوده يا برعليه سلطان بوده و نهايتاً خودش را به عنوان رهبر بلامنازع به ثبت رسانده. حزب بعث در سوريه چنين کرد. حزب ناسيوناليست جمال عبدالناصر در مصر نيز چنين کرد. کودتای معمر قذافی در ليبی او را به قدرت رساند. ارتش بدينگونه نقش اصلی را در سياست اين کشورها به عهده گرفت. در تونس چنين نشد. اين نکته بسيار مهمی است.
نکته ديگر يکدستی کشور تونس است. تونس يک اقليت بسيار کوچکی از يهوديان دارد، اقليت کوچکی از شيعيان دارد که عمدتاً پس از انقلاب ايران به مذهب شيعه گرويدند، اقليت بسيار کوچکی از مسيحيان در اين کشور هست. به همين دليل چيزهايی مانند اختلافات دينی يا قومی که میتواند سبب جنگهای داخلی شود در ساختار اجتماعی تونس حضور ندارد. به جز اين شايد بتوان گفت در تونس گروههای حقوق بشری ريشه داری حضور داشته که طی ۵۰ سال اخير در اين کشور فعال بوده اند. به همين دليل وضعيتی فراهم شده که گروههای مختلف میتوانند دور يک ميز بنشينند و با هم گفتگو کنند. اين مسئله کمک کرده است که اختلافهای سياسی و کشمکشهايی که میتواند سبب درگيریهای خونبار شود با مسالمت حل شده است.
حزب النهضه تونس و اخوان المسلمين مصر هر دو احزاب اسلامی با ريشههای بسيار نزديک هم هستند. با اينهمه وقتی فعاليتهای دو حزب را با هم مقايسه میکنيم بين رفتارهای آنها تفاوتهايی به چشم میخورد. مثلا در نحوه مواجهه آنها با اعتراضات مخالفان. چه چيزی سبب اين تفاوتها میشود؟
خيلی چيزها. اگرچه حزب النهضه با حزب اخوان المسلمين مقايسه میشود ولی اگر خوب نگاه کنيد حزب النهضه کمتر تحت تاثير جنبشی قرار گرفت که در اواخر دهه ۶۰، اواخر دهه ۷۰ و آغاز دهه ۸۰ گسترش يافت. جنبش اسلام گرايی. اخوان المسلمين تحت تاثير انديشههای قطب و حسن البنا و ديگران است در حالی که اين تفکر بر النهضه تاثير نگذاشته. در حالی که مشاهده میشود انقلاب ايران تاثير عميقی در راستای صدور انقلاب که خمينی از آن سخن میگفت در آغاز دهه ۸۰ با فرستادن هزاران کتاب به تونس کوشيد نقشی در نفوذ اسلام سياسی در تونس و ديگر کشورهای اسلامی ايفا کند. شعار مستکبران و مستضعفان که مکتب خمينی آن را ندا میداد در قلب جنبش اسلامی تونس حضور داشت.
گرچه ملاهای قم و نجف نقشی در گسترش اين اسلام داشتند اما پيش از آنها علی شريعتی که نقش مهمی در قرائت پيشرفته و رفورميستی اسلام داشت بر رهبری النهضه تاثير گذاشت. اين مسئله خيلی پيچيده است. مجموعه پازلی از ايدئولوژیهای گوناگون و کوچک از شريعتی، خمينی، بحری، سيد قطب... و بعدها از اروپا. بعد هم دياسپورا است که از سرکوب بن علی گريختند و در غربت در آمريکا و اروپا زندگی کردند و شيوههای تازهای از ليبرال دموکراسی را تجربه کردند. آنها در آغاز انقلاب به تونس برگشتند و نوعی قرائت آزادانه از متون اسلامی را با خود آوردند. از همينرو يک جنبش پيچيده سياسی است و متفاوت با اخوان المسلمين، گرچه آبشخور هردو يکی است.
شما در کشوری زندگی میکنيد که اکثريت مردم آن مسلمان هستند اما بدون قوانين شريعت و تحت لوای يک دولت سکولار زندگی میکنند. اين تجربه را چگونه میيابيد؟
اين چيز تازهای نيست. بحث شريعت در جايگاه سرچشمه قوانين، ۲۰۰ سال در تونس سابقه دارد. از آخرين جنبش رفورميستی به عنوان سازنده هويت و روح تونسی تا همين اواخر و متفکران اسلامی در مساجد اين بحث جريان دارد. شريعت در هويت ملی تونس و در شکل دادن به قوانين چه نقشی بايد داشته باشد؟ اين تازه نيست. در ميان ليبرال ترين افراد در تونس اين بحث مطرح است. حتی کسانی که از مدارس اسلامی فارغ التحصيل میشوند از آزادی زنان و موارد نظير آن صحبت میکنند. به نظر میرسد که در تونس اين گرايش هست که تفسير ما از اسلام و شريعت بايد با دستاوردهای دنيای نوين هماهنگی داشته باشد. ما در دنيای تازهای زندگی میکنيم، ناچار نيستيم با قوانين قرون نخست اسلامی زندگی کنيم.
در عين حال همزمان تفکرات تازه از اروپا میرسد و از شرق و غرب و جنوب. به همين دليل عجيب نيست که جنبش النهضه و بيشتر اعضای آن به اين نتيجه رسيدهاند که نبايد قوانين حتماً از شريعت استخراج شود. من شخصاً تضادی در اين نمیبينم که يک کشور اسلامی با قوانين سکولار اداره شود. من فکر میکنم اين طبيعی است.