«عشق به غریبهها: آنچه شش دانشجوی مسلمان از لندنِ دوران جین آستین آموختند» که اخیرا توسط انتشارات دانشگاه پرینستون منتشر شده، به گفته نویسندهاش کتابیست در ستایش «غریبهدوستی». «نیل گرین» استاد علوم اسلامی دانشگاه کالیفرنیا در این کتاب سفرنامه یکی از نخستین دانشجویان ایرانی که در دوره قاجار برای تحصیل به اروپا گسیل شد را دست مایه قرار میدهد و با جستجو در نامه های او و همراهانش، روزنامههای آن زمان و مدارکی پراکنده در آرشیوهای دولتی، لندنِ دوران «جین آستین» را از چشم این مردان جوان قاجاری به تصویر میکشد.
این گروه شش نفره - میرزا صالح، میرزا جعفر طبیب، میرزا جعفر مهندس، میرزا رضا و محمدعلی چخماقساز- نخستین دانشجویان مسلمانی به حساب میآیند که از «شرق» برای تحصیل روانه اروپای مدرن شدند. بیش از ده سال پس از آنها، مصر اولین گروه از دانشجویان خود را به سرپرستی «رفاعه الطهطاوی»، نویسنده و مترجم مصری برای تحصیل علوم مدرن روانه پاریس کرد.
گرین با بررسی تجربه این مردان جوان که با ماموریت « جستجوی دانش» به غرب آمدند، تاکید میکند که همزیستی مسلمانان وتمدن غرب همیشه خصمانه نبوده است . شواهد -خصوصا سفرنامه میرزا صالح- حاکی از این است که این شش نفر نه تنها با مردمان جامعه میزبان ارتباطات فردی و گروهی متعددی برقرار کردند بلکه به راه و رسم جامعه فرنگ به چشم تحسین و حیرت و حتی غبطه نگاه میکردند. یکی از آنها - «محمد علی چخماقساز»- حتی به گروههای رادیکال کارگری پیوست و همسری انگلیسی اختیار کرد که پس از اتمام تحصیل و در بازگشت او به وطن نیز همراهش شد.
ایران در عصر قاجارها
جویندگان «علوم جدید» در داستان گرین و در کتاب خاطرات میرزا صالح- در بهار ۱۸۱۵ از تبریز به راه افتادند و در عصر یکی از روزهای تابستان همان سال در بندر Great Yarmouth از کشتی پیاده و راهی لندنِ عصر «جین آستین» شدند.
قبلتر پیشرویهای نگرانکننده روسها در شمال و بهره بردن آنها از «توپهای آتشین»، عباس میرزا، ولیعهد فتحعلیشاه قاجار را متقاعد کرده بود که تا وقتی ایران به لحاظ فن و دانش به پای روسیه نرسد، نخواهد توانست در مقابل تجاوزات مرزی و زیادهطلبیهای این کشور مقاومت کند. نتیجه اینکه یکی از نظامیان بریتانیایی که وظیفه آموزش سربازان ایرانی در تبریز را برعهده داشت مامور شد تا در بازگشت به زادگاهش، گروهی دانشجوی ایرانی را نیز با خود ببرد تا پس از آموزش «علوم جدید»، دانش و فن روزِ اروپا را به ایران منتقل کنند. این گروه پنج نفره که هریک ماموریت داشتند در زمینههایی مشخص تحصیل کنند، به دانشجوی دیگری به نام میرزا بابا افشار (پسر یکی از صاحبمنصبان قاجار) پیوستند که سه سال قبل از آنها (۱۸۱۲ میلادی) برای تحصیل طب با مخارج دولتی به لندن آمده بود.
بین سالهای ۱۸۱۵ تا ۱۸۱۹، این گروه کوچک جستجوگران که مصمم بودند راز پیشرفت غرب را کشف کنند، به هر گوشهای از بریتانیا سر کشیدند. به گفته گرین، منش و روش این شش دانشجوی «خارجی» راه آنها را به محافل و نهادها و سازمانهای مختلفی در لندن آن روزگار گشود: از بیمارستانها و کارخانهها و ادارات گرفته تا حلقه فراماسونها و محافل رادیکال سیاسی مانند انجمنهای کارگری. در این جستجو آنها با صنعتگران، اساتید دانشگاه، دانشمندان و مبلغان مذهبی و کشیشهای متعددی همکلام شدند که شرح بسیاری از آنها در سفرنامه صالح میرزا آمده است.
گرین از این نمونه همزیستی مسالمتآمیز شرق و غرب نتیجه میگیرد که برخلاف تصور رایج بسیاری از اروپاییها، جهان شرق هم به ارزشهای پیشرفت و صنعت و دانش واقف بوده و این ارزشها مختص تمدن غرب نیستند. در اثبات این نکته، گرین حدیثی منسوب به پیامبر اسلام را نقل میکند که به مسلمانان توصیه کرده در جستجوی دانش تا «چین» هم بروند.
در «سرزمین آزادی»
آنچه روشن است این است که قهرمانان داستان خیلی سریع دریافتند کلنل دارسی - نظامی بریتانیایی که آنها را با خود به لندن آورده بود- یا از پس تامین هزینهها و حمایت از آنها برنمیآید و یا میلی به این کار ندارد. در نتیجه خودشان با کفش و کلاه آهنین در جستجوی دانشگاه و آموزشگاهی که آنها را بپذیرد روانه شدند.
در این مسیر میرزا صالح که با ماموریت آموختن زبان های اروپایی، تاریخ و علوم طبیعی راهی شده بود از جمله به دانشگاه آکسفورد قدم گذاشت. طرفه اینکه او - علیرغم شیفتگی و حیرت قابل توجهش در مورد کشوری که آن را «سرزمین آزادی» میخواند- در خاطراتش بر عقبماندگیهای جامعه بریتانیا در آن زمان چشم نمیبندد. از جمله پس از قدم گذاشتن به دانشکده زبانهای شرقی در دانشگاههای آکسفورد و کمبریج، از میزان تعصبات مذهبی اصحابِ فکر در این نهاد آکادمیک ابراز شگفتی می کند. او بعلاوه در بخش دیگری از یادداشتهای خود اشاره میکند که زنان حق ورود به «مشورتخانه» یا پارلمان را ندارند و همچنین نمیتوانند برای خود وصی یا وکیل انتخاب کنند و تنها مسیحیان پروتستان میتوانند به عنوان نماینده پارلمان برگزیده شوند.
گزارشهایی که این گروه کوچک دانشجویان به وطن میفرستادند و توصیفات آنها از فرهنگ و آداب و صنعت در اروپا، عباس میرزا ولیعهد قاجار را چنان به وجد آورد که تصمیم گرفت با درج آگهی در روزنامههای انگلیسی از مردم این کشور بخواهد به جای مهاجرت به ایالات متحده به ایران مهاجرت کنند. به موجب این آگهی که به همت میرزا صالح در روزنامههای بریتانیا به چاپ رسید، ولیعهد نه تنها تهیه همه امکانات لازم برای رفاه خانوادههای انگلیسی مهاجر به ایران را تضمین میکرد، بعلاوه آنها را برای همیشه از پرداخت مالیات نیز معاف اعلام کرد.
نیل گرین با روایت سرگذشت این علمآموزان ایرانی، روشناندیشی آنها و همزیستی توام با احترام میهمان و میزبان را دلیلی معرفی میکند برای اینکه مسلمانان و غرب میتوانند به صورت مسالمتآمیز در کنار هم زندگی کنند. «مسلمانان» کتاب گرین از جمله میرزا صالح، تا حد قابل توجهی پیشزمینههای ذهنی خود را کنار میگذارند و با «دیگری » یا همان جامعه میرزبان درهم میآمیزند.
سفرنامه میرزا صالح شیرازی که نسخه اصلی آن در کتابخانه موزه بریتانیا نگهداری میشود اولین بار در سال ۱۳۴۷ و به همت اسماعیل رائین و محمدعلی شهرستانی در ایران منتشر شد. بعدتر میرزا صالح و بعضی همراهانش نیز مانند بسیاری دیگر از رجال و نویسندگان دوران مشروطه که در بدو مواجهه با تمدن غرب از در حیرت و حسرت درآمده بودند، «غربزده» و «خودباخته» خوانده شدند.
مهمترین ارمغان اقامت سه سال و چند ماهه میرزا صالح در فرنگ را احتمالا باید وارد کردن دستگاه چاپ و متعاقب آن انتشار روزنامه «کاغذ اخبار»، نخستین رونامه ایرانی دانست. اما ثبتخاطرات سفر «انگلیز» هم اهمیتی کم از آن ندارد؛ زیرا او یکی از نخستین ایرانیانیست که قدم به غرب گذاشت و در مورد تاریخ، نظام سیاسی و اجتماعی و پیشرفتهای علمی آن به زبان فارسی دست به قلم برد. در واقع نوشتههای میرزا صالح به جهت تصویری که از لحظه آغازین روبرو شدن ایرانیان با فرهنگ غرب و دستاوردهای مدرن آن ارائه میکند، ارزشی بنیادی و نمادین دارد. میتوان تصور کرد که روایت گرین -که بخش اعظم محتوای خود را وامدار این سفرنامه است- احتمالا برای مخاطب انگلیسیزبان نیز بسیار جذاب خواهد بود زیرا به خواننده این امکان را خواهد داد که لندنِ قرن نوزدهم را از دریچه چشمهای شگفتزده یک «خارجی» ببیند.