حبیب خوانندهای متفاوت است برای نسل امروز. جوان نیست اما موسیقی او بیان درد مشترک جوانان است. او در حال و هوای روزهای منتهی به انقلاب اسلامی بهمن ۱۳۵۷ و اندکی پس از آن نیز به ارائه آثاری معترض پرداخت. چنان که دوستاران صدایش بر این باورند که حبیب این شیوه را کنار نگذاشته است.
اگر دوست دارید بدانید این خواننده محبوب در روزهای پر تب و تاب انقلاب کجا بوده و چه میکرده است گفتوگوی او با رادیو فردا را در زیر ببینید.
رادیو فردا: آقای حبیب! شما ۲۲ بهمن ۵۷ که روی داد چند سال داشتید؟
حبیب: این طوری میخواهی سن من را بفهمی؟ من از سال ۱۹۷۶ [۱۳۵۴] میخوانم؛ یعنی تقریبا از ۲۷ - ۲۸ سالگی.
یادتان هست چه زمانی متوجه شدید که انقلاب در حال شکلگیری در ایران است؟ اصلا صحبتی در این باره در خانه یا بین دوستان میشنیدید؟
حبیب: نه! میدانید، همیشه دمکنی سر قابلمه بود. مردم نمیدانستند دور و برشان چه خبر است. به نحوی سرشان گرم بود. آن موقع که انقلاب شد، من از جایی فهمیدم به اصطلاح هوا پس است که اولین کاغذی که رویش نوشته بود «مرگ بر شاه» را در خیابان پهلوی من و خانمم دیدیم. وحشت کردیم. گفتیم: ببین پسره چی دستش گرفته است.
یعنی این قدر مارا ترسانده بودند. از هر چیز. در صورتی که باید آزادی باشد؛ آزادی قلم، آزادی هر چیز. همین الانش هم اگر کسی بخواهد حرفش را بزند میگیرند میاندازنش آنجا که عرب نی بیندازد.
یعنی آن کاغذ را که دیدید باور نمیکردید؟
حبیب: نه! باور نمیکردیم. یعنی فکر میکردیم مملکت یک انضباطی دارد. بالاخره یک ارتشی و یک کنترلی دارد. ولی دیدیم نه. جلو ملت را نمیشود گرفت.
در تظاهرات هم شرکت کردید؟
حبیب: زبانت را گاز بگیر آقا. من با مردم هستم به شرطی که حق را بگویند. در تظاهرات نه. به خاطر اینکه جلویت را میگرفتند و زور میگفتند: باید چراغت را روشن کنی، باید برف پاککن را بزنی. این هم میشود همان زور و دیکتاتوری و استبداد. به زور نباید کسی را وادار کنند.
و شما این کارها را نمیکردید؟
حبیب: ببین! از ترسم، چون خانم بغل دستم بود و محمد هم بچه شیرخواره بود، از ترسم یک مقدار زدم و رفتم. من نمیدانستم اصلا جریان چی هست. فکر میکردم کاسهای زیر نیمکاسه است. فکر نمیکردم به همین سادگی رژیم عوض بشود.
در آن حال و هوا یادتان میآید که ترانهای انقلابی هم خوانده باشید؟
حبیب: چرا. قبل از انقلاب من خواندهام. «قصه روز سیاه» بود، «یاران من» بود. اینها را اکثرا پخش نمیکردند. در انقلاب هم برای گلسرخی و بهرنگی، که هر کسی میخواست انقلاب بکند یا به قول معروف براندازی کند، اول دست به دامن مصدق و گلسرخی و صمد بهرنگی و امثال آنها میشد.
شما هم دست به دامن امثال اینها بودید؟
حبیب: البته بعد که به منظور خود میرسد خودش میشود دیکتاتور. من آن موقع برای صمد بهرنگی، گلسرخی و اینها خواندم. اما بلافاصله کمیتهایها ریختند و نوارها را جمع کردند. اصلا در نطفه خفهاش کردند.
آقای حبیب! هیچ وقت فکر می کردید که سی سال...
حبیب: یعنی بهترین دوران عمر ما...
بله، فکر میکردید که این انقلاب تداوم داشته باشد؟ گفتید که تصور نمیکردید حکومت پیشین رفتنی باشد؟
حبیب: آن موقع ایران در منطقه قدرتمندترین بود. ولی این انقلاب هم میشود گفت که فقط سی سال ازش گذشته است. در سی سال نمیشود تصمیم بگیریم یا حدس بزنیم که چه اتفاقاتی خواهد افتاد. خوب میشود یا نمیشود.
این انقلاب خیلی جوان است و هنوز پا نگرفته است. باید تعویضهایی بشود. اگر بخواهد در این فرم بماند باید تعویضهایی بشود. به مردم آزادی بدهند.
ببین! مسجد باید باشد. اما مشروبخواری هم باشد. باید مردم آزاد باشند که حرفشان را بزنند. ایران موضوع آخوندها نیست. در ایران جوانها هستند که دارند این مملکت را میگردانند. یک مغزهایی هستند که اصلا استثنایی هستند. متأسفانه بعضیهایشان میزنند بیرون. ولی وطنپرست هم زیاد داریم. نمونهاش همین ساتلایت [ماهواره] که فرستادند فضا. خانمم گریه کرد...
ایران قبل از انقلاب تا ایران بعد از انقلاب را چه طور میبینید؟
حبیب: من از نظر خودم آن موقع یک نفسی میکشیدم. ولی الان مثلا به من میگویند نباید بیایی ایران. البته سعی میکنم بروم.
آن موقع مثلا پاسبان میگرفت. من موهایم بلند بود. پاسبانها میگرفتنم و هر دفعه ده تومان از من میگرفتند و ولم میکردند. ناندانیشان بود. منظور، آن موقع آزادی بود. ولی یواش یواش افسار داشت در میرفت از دست. الان هم بدتر از آن موقع نیست. خانهها میتوانند بدتر از آن باشند. به خاطر اینکه قدغن کردن هر چیزی را.
شما آن موقع ترانهها و سرودهای انقلابی هم گوش میکردید؟ میدانید که این سرودها بین جوانهای امروز هم، با اینکه آن دوره نبودند، بسیار محبوبیت دارد.
حبیب: ببینید! ما خودمان امثال فرهاد را چون قدغن بود... من هنوز خواننده نشده بودم. فرهاد را دزدکی در ماشین گوش میکردم. درحالی که نمیبایست این طور باشد.
یک عده را قبول کرده بودن که از شاعر خودشان شعر بگیرید؛ یا از آهنگساز خودشان. الان هم تاحدودی این طوری است. مثلا ارشاد اسلامی شعرهای حتی تصنیف شده آن موقع ما را قبول نمیکنند که الان بگذارند پخش کنند. ما آن موقع فرهاد را دزدکی گوش میکردیم نتیجهاش را هم دیدند.
اگر دوست دارید بدانید این خواننده محبوب در روزهای پر تب و تاب انقلاب کجا بوده و چه میکرده است گفتوگوی او با رادیو فردا را در زیر ببینید.
رادیو فردا: آقای حبیب! شما ۲۲ بهمن ۵۷ که روی داد چند سال داشتید؟
حبیب: این طوری میخواهی سن من را بفهمی؟ من از سال ۱۹۷۶ [۱۳۵۴] میخوانم؛ یعنی تقریبا از ۲۷ - ۲۸ سالگی.
یادتان هست چه زمانی متوجه شدید که انقلاب در حال شکلگیری در ایران است؟ اصلا صحبتی در این باره در خانه یا بین دوستان میشنیدید؟
حبیب: نه! میدانید، همیشه دمکنی سر قابلمه بود. مردم نمیدانستند دور و برشان چه خبر است. به نحوی سرشان گرم بود. آن موقع که انقلاب شد، من از جایی فهمیدم به اصطلاح هوا پس است که اولین کاغذی که رویش نوشته بود «مرگ بر شاه» را در خیابان پهلوی من و خانمم دیدیم. وحشت کردیم. گفتیم: ببین پسره چی دستش گرفته است.
یعنی این قدر مارا ترسانده بودند. از هر چیز. در صورتی که باید آزادی باشد؛ آزادی قلم، آزادی هر چیز. همین الانش هم اگر کسی بخواهد حرفش را بزند میگیرند میاندازنش آنجا که عرب نی بیندازد.
یعنی آن کاغذ را که دیدید باور نمیکردید؟
حبیب: نه! باور نمیکردیم. یعنی فکر میکردیم مملکت یک انضباطی دارد. بالاخره یک ارتشی و یک کنترلی دارد. ولی دیدیم نه. جلو ملت را نمیشود گرفت.
در تظاهرات هم شرکت کردید؟
حبیب: زبانت را گاز بگیر آقا. من با مردم هستم به شرطی که حق را بگویند. در تظاهرات نه. به خاطر اینکه جلویت را میگرفتند و زور میگفتند: باید چراغت را روشن کنی، باید برف پاککن را بزنی. این هم میشود همان زور و دیکتاتوری و استبداد. به زور نباید کسی را وادار کنند.
و شما این کارها را نمیکردید؟
حبیب: ببین! از ترسم، چون خانم بغل دستم بود و محمد هم بچه شیرخواره بود، از ترسم یک مقدار زدم و رفتم. من نمیدانستم اصلا جریان چی هست. فکر میکردم کاسهای زیر نیمکاسه است. فکر نمیکردم به همین سادگی رژیم عوض بشود.
در آن حال و هوا یادتان میآید که ترانهای انقلابی هم خوانده باشید؟
حبیب: چرا. قبل از انقلاب من خواندهام. «قصه روز سیاه» بود، «یاران من» بود. اینها را اکثرا پخش نمیکردند. در انقلاب هم برای گلسرخی و بهرنگی، که هر کسی میخواست انقلاب بکند یا به قول معروف براندازی کند، اول دست به دامن مصدق و گلسرخی و صمد بهرنگی و امثال آنها میشد.
شما هم دست به دامن امثال اینها بودید؟
حبیب: البته بعد که به منظور خود میرسد خودش میشود دیکتاتور. من آن موقع برای صمد بهرنگی، گلسرخی و اینها خواندم. اما بلافاصله کمیتهایها ریختند و نوارها را جمع کردند. اصلا در نطفه خفهاش کردند.
آقای حبیب! هیچ وقت فکر می کردید که سی سال...
حبیب: یعنی بهترین دوران عمر ما...
بله، فکر میکردید که این انقلاب تداوم داشته باشد؟ گفتید که تصور نمیکردید حکومت پیشین رفتنی باشد؟
حبیب: آن موقع ایران در منطقه قدرتمندترین بود. ولی این انقلاب هم میشود گفت که فقط سی سال ازش گذشته است. در سی سال نمیشود تصمیم بگیریم یا حدس بزنیم که چه اتفاقاتی خواهد افتاد. خوب میشود یا نمیشود.
این انقلاب خیلی جوان است و هنوز پا نگرفته است. باید تعویضهایی بشود. اگر بخواهد در این فرم بماند باید تعویضهایی بشود. به مردم آزادی بدهند.
ببین! مسجد باید باشد. اما مشروبخواری هم باشد. باید مردم آزاد باشند که حرفشان را بزنند. ایران موضوع آخوندها نیست. در ایران جوانها هستند که دارند این مملکت را میگردانند. یک مغزهایی هستند که اصلا استثنایی هستند. متأسفانه بعضیهایشان میزنند بیرون. ولی وطنپرست هم زیاد داریم. نمونهاش همین ساتلایت [ماهواره] که فرستادند فضا. خانمم گریه کرد...
ایران قبل از انقلاب تا ایران بعد از انقلاب را چه طور میبینید؟
حبیب: من از نظر خودم آن موقع یک نفسی میکشیدم. ولی الان مثلا به من میگویند نباید بیایی ایران. البته سعی میکنم بروم.
آن موقع مثلا پاسبان میگرفت. من موهایم بلند بود. پاسبانها میگرفتنم و هر دفعه ده تومان از من میگرفتند و ولم میکردند. ناندانیشان بود. منظور، آن موقع آزادی بود. ولی یواش یواش افسار داشت در میرفت از دست. الان هم بدتر از آن موقع نیست. خانهها میتوانند بدتر از آن باشند. به خاطر اینکه قدغن کردن هر چیزی را.
شما آن موقع ترانهها و سرودهای انقلابی هم گوش میکردید؟ میدانید که این سرودها بین جوانهای امروز هم، با اینکه آن دوره نبودند، بسیار محبوبیت دارد.
حبیب: ببینید! ما خودمان امثال فرهاد را چون قدغن بود... من هنوز خواننده نشده بودم. فرهاد را دزدکی در ماشین گوش میکردم. درحالی که نمیبایست این طور باشد.
یک عده را قبول کرده بودن که از شاعر خودشان شعر بگیرید؛ یا از آهنگساز خودشان. الان هم تاحدودی این طوری است. مثلا ارشاد اسلامی شعرهای حتی تصنیف شده آن موقع ما را قبول نمیکنند که الان بگذارند پخش کنند. ما آن موقع فرهاد را دزدکی گوش میکردیم نتیجهاش را هم دیدند.