علی اسفندیاری، ملقب به نيما يوشيج، در ۲۱ آبان ۱۲۷۴ زاده شد. در توصیف جایگاه ادبی او گفتهاند که وی با شعر، نظریهها و پيشنهادات خود توانست سنت هزار ساله شعر فارسی را از تکرار و رکود رهایی بخشد.
همچنین گفتهاند که چون شعر طی قرون گذشته همواره محبوبترين هنر در ميان ايرانيان به شمار میرفته، ازین رو اهميت کار نيما نيز از همه نوگرایان و پيشتازان تجدد بيشتر ديده شده، جدیتر انگاشته شده و بحثهایی پردامنهتر را سبب شده است.
برنامه جنگ فرهنگی رادیو فردا، به مناسبت زادروز نیمایوشیج و برای بررسی آثار او و جایگاهش در ادبیات امروز ایران، به سراغ منتقدی ادبی رفت که از دهه چهل خورشيدی تا امروز در کار نوشتن نقدها و جستارهایی بسیار در باره شعر و ادبيات معاصر ايران بوده است: عبدالعلی دستغيب.
از عبدالعلی دستغيب تا امروز نزدیک به پنجاه کتاب در زمینههای داستان، شعر، ترجمه و نقد منتشر شده است که از آن میان میتوان به «سايه روشن شعر پارسی»،«تحليلی از شعر نو پارسی»، «هستی شناسی حافظ»، «بنيادها و رويکردهای نقد ادبی» و ترجمه کتاب «فلسفه و حقيقت» (اثر فریدریش نيچه) اشاره کرد.
گفتوگو با عبدالعلی دستغیب را در زیر میخوانید:
راديو فردا: اجازه بدهيد با شروع کار نيما آغاز کنيم. او از کجا و چگونه راه خود را به شیوه تازهای که بعدها به نام خود او ماندگار شد آغاز کرد؟
عبدالعلی دستغيب: در واقع نيما و چند تن ديگر از شاعران معاصر ما از اواخر قرن به اين فکر افتادند که در محتوا و فرم شعر قديم تجددی به وجود بياورند.
چون واقعا هم نمیشد از نظر قدرت شاعری، ديگر کسی پيدا شود که به قدرت سعدی و حافظ و مولوی و بزرگان شعر پارسی شعر بگويد.
شاعران اين اواخر ديگر فقط تقليد میکردند. آن هم در همان وزن و قالب و شيوه گذشتگان. اسمش را هم گذاشته بودند استقبال. بنابر اين لازم بود که در فرم و محتوای شعر تجديد نظری به وجود بيايد.
و از چه دورهای نسل معاصر به آرا و نظريات تازه نيما توجه کرد؟
عبدالعلی دستغيب: بعد از شهريور ۱۳۲۰ که فضای سياسی باز شد و احزاب متعدد تشکيل شد و نوجويی و تجدد، هم در سياست و هم در هنر، رونق تازهای پيدا کرد نيما يوشيج موفق شد که آرا و نظريات خودش را در سطح گستردهتری بيان کند.
در اين زمان بود که تعدادی از شاعران جوان آن سالها، همچون فريدون توللی، منوچهر شيبانی، اخوان ثالث، شاملو، جواهری و اسماعيل شاهرودی، موفق شدند از نزديک نيما را ببينند و نوشتههايش را بخوانند.
آيا پيش از شاعران دهه پنجاه احمد شاملو با شعر سپيد يا آزاد خود جدیترين انشعاب را در شعر نيمايی آغاز نکرده بود؟
عبدالعلی دستغيب: شاملو در واقع از نظر فرم از کتاب آيدا در آيينه به بعد از نيما جدا میشود و يک فرم تازهای را به وجود میآورد.
اما وقتی نگاه میکنيم میبينيم باز هم از نظر محتوا تحت تأثير نيماست؛ يعنی تعهد اجتماعی يا پيام دادن، که کار خطيری هم هست که کسی بخواهد در متن شعر پيامی بدهد، مورد توجه شاملوست.
نيما جمله مشهوری دارد که میگويد: من رودخانهای هستم که هرکس میتواند از هر کجای اين رودخانه به قدر کفايت بردارد. به نظر شما هنوز هم شعر او برای نسل امروز قابل استناد و استفاده است؟
عبدالعلی دستغيب: همه هنرمندان بزرگ به نوعی خودشيفته هستند. نيما آدم سادهدلی بود که روحيه روستايی داشت و مثل همه کسانی که اهل نوشتن هستند حرفهای حسابی زده است و حرفهای ناحسابی هم زياد زده است.
اينکه رودخانه هستم يا چيزهايی از اين قبيل، تعارفاتی است که به خودش کرده است.
البته در اين که نيما و زبانش تأثيرگذار بود حرفی نيست؛ اما اين تأثير به اين معنا نيست که در هر دوره، چه در عصر نيما و چه بعد از او، هر کسی هر چه گفت از شعر او الهام گرفته باشد.
خود نيما هم متأثر از شعر فرانسه و بلژيک بود. من منکر نيما به عنوان يک شاعر زبده، موفق و پيشکسوت نمیشوم و قبولش دارم.
اما مثلا ببينيد شاملو در نوشتههايش مینويسد: من درست است که به حضور نيما میرفتم، ولی آنقدر که از فريدون رهنما آموختم از نيما ياد نگرفتم. میگويد آنکه تأثير گذاشت تا من فرم تازهام را پيدا کنم فريدون رهنما بوده است.
شما ببينيد که مثلا شعر سهراب سپهری هيچ مشابهتی به شعر نيما ندارد و ديگران هم که از دهه هفتاد به بعد آمدند اصلا دارند راه ديگری میروند.
حالا تا صحبت از شعر میشود میگويند نيما؛ و تا صحبت از قصه میشود میگويند صادق هدايت.
اينها مردم آن زمانه بودند. رسالتشان را انجام دادند، گفتند و رفتند. حالا نوبت ديگران است.
بنابر اين من فکر میکنم بايد کمی ذهنمان را پاک کنيم. خود نيما هم در مورد خودش تصور اشتباهی داشت. فکر میکرد يک جريان اصلی، که ريشه در او دارد، وجود دارد که تا ابد امتداد خواهد يافت.
همه هنرمندان اين اشتباه را میکنند. مثلا سعدی میگويد: من ختم سخن هستم. يعنی سخن به من ختم میشود. اما میبينيم که اينطور نيست؛ چون بعد از او حافظ هم میآيد.
بنابر اين آرا و نظرات هنرمندان، بنا به دلايلی که گفتم، اصلا مستند نيست و فقط برای شناسایی روحيه شخصیشان خوب است.
در بخشی از سخنانتان گفتيد که ظرفيت شعر نيمايی دیگر در اين دوره تمام شده...
عبدالعلی دستغيب: منظورم البته اين نيست که خود فرد يا خود شعر تمام شده است. مثلا اگر کسی بيايد شعر اخوان ثالث را بخواند، نمیتواند بگويد شعر اخوان تمام شده است. شعر اخوان در زندگی امروز ما حضور و جريان دارد.
خود شعر تمام نشده است؛ بلکه منظور اين است که ظرفيت اين شعر تمام شده است.
و گفتید که بايد به دنبال فرمی جديد بود. آيا به نظر شما بعد از نيما فرم يا فرمهای تازهای در شعر معاصر به وجود آمده است؟ يا اينکه از نگاه شما اساسا چنين فرمی به وجود نيامده است و شاعران جوان بايد در پی فرمهای تازه باشند که بتواند شعر امروز را به راه تازهای ببرد؟
عبدالعلی دستغيب: وقتی نگاه میکنيم میبينيم آن شعری که واقعا از نيما فاصله میگيرد و وزن نيمايی را کنار میگذارد و شعر را به يک تم درونی يا نوعی هماهنگی و موسيقی درونی به صورت کمپوزيسيون و قطعه موسيقی در میآورد شعر شاملو است.
شاملو در ساختن فرم از سه منبع تغذيه میشد: يکی نثر کلاسيک، ديگری موسيقی جديد، و سومی هم شعر شاعرانی همچون الوار، آراگون و لورکا.
از آن جايی که، در شروع و پايان بندی شعرش، شاملو زير تأثير اين شاعران است اين سبک را در زبان فارسی هم رايج میکند و حتی خیلی زودی رايجتر از شعر نيمايی میشود.
الان هم بسياری از شاعران معاصر، مثل شمس لنگرودی، در کارشان فرم شاملو را دنبال میکنند؛ منتها آن الفاظ مطنطن و آن پيامهای سنگين را کنار گذاشتهاند.
تا اينکه اواسط دهه هفتاد بعضی از شاعران متوجه شدند که شعر شاملو و نيما بنبست است.
اينها آمدند در نحو زبان دخالت کردند. و اين روش هم اکنون در حال آزمايش است.
به نظر من در اين فرمهای تازه، که از نظر محتوا در آن قدری طنز و استهزا هم هست، کارآيی دارد؛ يعنی میشود در اين قالب کار کرد.
البته فعلا آزمايشهايی شده است و بعضی از نتيجهگيریها نيز مثبت بوده است.
اما نتيجه نهايی که آيا زبان فارسی يا فارسیزبانها پذيرای اين فرم هستند يا خير، اين بحث ديگری است.
و اينکه آيا در آينده در اين سبکهای تازه چهرههای شاخصی همچون فروغ فرخزاد يا شاملو پيدا میشوند يا خير، بايد صبر کنيم و ببينيم که آينده چه میگويد.