سیاست زبانی به طور کلی به سیاستهایی گفته میشود که چگونگی رویارویی یک دولت با زبانهای رایج در یک کشور و گویشهای بومی و زبانهای جهانی را روشن میسازد.
به یک معنا، ایرانیان بنیانگذار استفاده سازمانیافته از سیاست زبانی در دولت بودهاند. در حدود سال ۵۲۲ پیش از میلاد با بر سر کار آمدن داریوش اول، پادشاه بزرگ هخامنشی، دولت ایران در یک تصمیم تعیینکننده در تاریخ تحول زبان در جهان، استفاده از زبان فارسی با نگارش آرامی را به عنوان زبان رسمی هخامنشیان دنبال کرد.
داریوش با نبوغی که در اداره امور داشت، دریافت که برای اداره امپراطوری خود باید به خطی متوسل شود که کاربردی جهانی داشته باشد. در آن زمان گستردهترین خط خط آرامی بود که از طریق بازرگانان و دریانوردان فنیقی و دولتشهرهای لیدیایی در آسیای صغیر به کار بسته میشد و به سبب وجود شبکه گسترده دریانوردی در دریای مدیترانه و همچنین رواج زبان آرامی در میان قبایل فلات ایران، میتوانست مهمترین ابزار مبادله جهانی دستورات و سیاستهای امپراطوری هخامنشی باشد. این خط و زبان نیای زبانی است که بعدا به عنوان زبان عربی شناخته شد و شبکه ارتباط زبانی که داریوش بنا کرد، بعدها در دوران تسلط اسکندر مقدونی بر فلات ایران و جهان تحت سلطه هخامنشیان، مورد استفاده یونانیها برای گسترش زبان یونانی قرار گرفت.
توجه به سیاست زبانی در سالهای اخیر، بار دیگر به دلیل مسئله جهانی شدن از یک سو و افزایش اهمیت حفظ و قدرتمندسازی زبانهای مادری و حفظ و احیای زبانهای محلی و بومی، از سوی دیگر، رو به افزایش بوده است. در همین زمینه، سیاستسازان فرهنگی اتحادیه اروپا درگیر بحثی هستند که لزوم توجه دوباره به سیاستهای زبانی در کشورهای اروپایی را نشان میدهد. در ایران هم این توجه همچنان زنده است.
اما سخنان اخیر مقامهای ایرانی نشان میدهد که نوع نگاه رسمی به این مسئله همچنان در چنبره نگاه امنیتی به آن محدود مانده است:
به تازگی حمیدرضا مقدمفر، معاون فرهنگی سپاه پاسداران، به خبرگزاری بسیج گفته است: «سپاه و بسیج در حفظ و احیای زبان فارسی نقش موثری داشته است.» این مقام سپاه پاسداران پاسداری از زبان فارسی را در برابر فرهنگ بیگانه از وظایف سپاه پاسداران دانسته است.
در نگاه اول، شاید این گفته بخشی از روند غالب مداخله سپاه پاسداران در همه امور کشور، از انتخابات گرفته تا مخابرات، به نظر برسد، اما وقتی به این سخنان در ادامه دو نقل قول دیگر نگاه میکنیم، به نظر میرسد که این سخنان نتیجه روندی است که در ایران برای اجرای مجموعهای از سیاستهای زبانی دنبال میشود. روندی که نظریهپرداز و حامی عمده آن آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، است:
دو هفته پیش غلامعلی حداد عادل از اقدام مقامهای صدا و سیمای ایران حمایت کرده بود که، به گفته آقای حداد عادل، یکی از مجریان تلویزیون ایران را اخراج کرده بودند به این دلیل که حاضر نشده بود از کلمه جایگزین فرهنگستان ادب و زبان فارسی به جای واژه «اساماس» استفاده کند. این برخورد قهری با کسانی که از واژههای جایگزین زبان استفاده نمیکنند ناشی از ناخرسندی مقامهای دولت ایران در عدم استقبال عمومی از سیاستهای زبانی دولت ایران است. آقای حداد عادل گفته است که مردم واژههای مصوب فرهنگستان را مسخره میکنند. او همچنین از مقامهای دولتی انتقاد کرده بود که تلاش لازم را برای حمایت از سیاستهای زبانی فرهنگستان به خرج نمیدهند.
ابراز نارضایتی آقای حداد عادل پس از آن صورت گرفت که در آذرماه امسال آقای خامنهای در دیدار با اعضای فرهنگستان زبان فارسی از هجوم آن چه زبانهای «بیگانه» خواند انتقاد کرد و از مقامهای کشور خواست تا به این مسئله توجه کنند.
آقای خامنهای گفت: «ما در کانون زبان فارسی، داریم زبان فارسی را فراموش میکنیم. برای تحکیم آن، برای تعمیق آن، برای گسترش آن، برای جلوگیری از دخیلهای خارجی هیچ اقدامی نمیکنیم. یواش یواش [در] تعبیرات ما یک حرفهایی میزنند ــ هر روزی هم که میگذرد یک چیز جدیدی میآید ــ ما هم نشنفتهایم. گاهی میآیند یک کلمهای میگویند، بنده میگویم معنای آن را نمیفهمم، میگویم معنای آن چیست؟ معنا [که] میکنند تازه ما اطّلاع پیدا میکنیم که این کلمه آمده. [این] یواش یواش کشانده شده به طبقات و تودهٔ مردم؛ این خطرناک است…. محصولی در داخل تولید میشود، در داخل مصرف میشود، چه لزومی دارد؟ روی کیف بچّههای دبستانی یک تعبیر فرنگی نوشته بشود؟ روی اسباببازیها همین جور. من واقعاً حیرت میکنم. این جزو چیزهایی است که شما خیلی دربارهاش مسئولیت دارید. البتّه من مثالهایی در ذهن دارم برای این استعمال زبان فارسی که نمیخواهم دیگر حالا آنها را عرض کنم؛ نام شرکت، نام محصول، نام مغازه و از این قبیل، همین طور مکرّر تعبیرات فرنگی و بهخصوص انگلیسی. من از این احساس خطر میکنم و لازم است که حضرات و شورای عالی انقلاب فرهنگی این مسئله را بهجد دنبال کنند و دولت به طور جدّی مواجه بشود با این مسئله. حالا معنای مواجهه این نیست که فوراً فردا مثلاً با یک شیوهٔ تندی یا شیوهٔ خشنی برخورد کنند، [مواجه بشوید] امّا حکمتآمیز؛ ببینید چه کار میتوانید بکنید که جلو این را بگیرید.»
البته آقای خامنهای در این سخنان زبان عربی را مستثنی کرده است: «همین طور دارند اصطلاحات خارجی [به کار میبرند]. ننگش میکند کسی که فلان تعبیر فرنگی را به کار نبرد و به جایش یک تعبیر فارسی یا عربی به کار ببرد؛ ننگشان میکند. این خیلی چیز بدی است. این جزو اجزاء فرهنگ عمومی است که باید با این مبارزه کرد.»
در این سخنان آقای خامنهای، ردپایی از یک بحث قدیمی در سیاست زبانی دولتهای مرکزی ایران از دهههای پایانی حکومت قاجار و بعد از آن فرهنگستان زبان فارسی در دوره رضاشاه تاکنون بر جای مانده است. همچنین مفاهیمی که بازتابدهنده سیاستهای زبانی جمهوری اسلامی است که زبان عربی را زبانی بیگانه نمی داند، اما زبانهای دیگر را بیگانه میخواند. سیاستهایی که به دلیل پذیرفته نشدن در میان مردم اکنون برای دنبال کردن آن باید دست به دامن قوه قهریه و سپاه پاسداران شد. درست مانند جنگ نرم علیه مخالفان دولت ایران که به سپاه پاسداران و بسیج سپرده شد.
آن چه از سوی رهبر جمهوری اسلامی مطرح شده است در نقطه مقابل تحولی قرار دارد که زبانشناسان و برنامهریزان فرهنگی در ایران در دهههای گذشته به آن توجه کردهاند. نخستین اقدام برای پالایش زبان فارسی از زبانهایی که بیگانه خوانده میشد و بیش از همه از زبان عربی در سالهای آخر حکومت قاجار آغاز شد و در دوره رضاشاه، با تاسیس فرهنگستان زبان ایران در سال ۱۳۱۴ شدت و رسمیت گرفت. این اقدام اگرچه منجر به افزایش ساختن و کاربرد واژههای نو یا قدیمی فارسی در دستگاه دولتی در حال مدرن شدن ایران و نظام آموزشی ایران شد، اما با تندرویهایی همراه بود که در همان زمان مورد انتقاد کسانی مانند علیاصغر حکمت، وزیر فرهنگ و معارف وقت، قرار گرفت.
شاید به دلیل همین تندرویها، فرهنگستان زبان و ادب فارسی عملا پانزده سال تعطیل شد تا این که در ۱۳۴۷ بار دیگر تشکیل شد. در این دوران، به طور مشخص تحت تاثیر برنامه فرهنگی جدید کشور، که توسط شورای عالی فرهنگ و هنر در همان سال به تصویب رسیده بود، در تنظیم سیاست زبانی کشور نوآوریهای تازهای صورت گرفت.
فرهنگستان دوم علاوه بر حفظ زبان فارسی به سه مسئله تازه هم توجه نشان داد: ضرورت افزایش کارآمدی زبان فارسی در بهرهگیری از زبان علمی روز، حفظ و قدرتمندسازی زبانهای دیگر ایرانی و گویشهای محلی و ضرورت پژوهش در گویشهای محلی و حفظ زبانهای مادری که در اقلیت هستند. این سیاست بار دیگر در سندی که مرکز ملی جهانی شدن در سال ۱۳۸۵ منتشر ساخت و در اختیار مجمع تشخیص مصلحت قرار داد مورد تاکید قرار گرفته است. در این سند حتی تاکید شده است که سیاست بیگانه خواندن زبانهای دیگر از امکانات تعامل جهانی زبان فارسی میکاهد.
این تحول نتیجه توجه زبانشناسان و برنامهریزان فرهنگی به مفهومی است که قدرتمندسازی زبان نامیده میشود. مفهومی که هدف آن استفاده از ظرفیتهای زبان برای بهروزسازی و افزایش توانایی آن برای ارتباط با دیگر زبانها در جامعه جهانی و حتی جامعه ملی امروز است که در ماهیت جامعهای چند زبانی است. اما درست در برابر آن، صاحبان قدرت به ویژه در دولتهای تمامیتخواه بیشتر در پی آن هستند که از زبان به عنوان ابزاری برای تسلط و اعمال قدرت استفاده کنند. ساختار قدرت در این جوامع در پی آن است که از زبان برای موثرتر کردن خطابههای سیاسی، بسط ایدئولوژی و اقناع یا فریب شهروندان استفاده کند. صاحبان قدرت از این راه میکوشند دامنه قدرت خود را به زندگی روزمره بکشانند.
وجود این دوگانگی سبب شده است دو مسیر متفاوت از سوی زبانشناسان و صاحبان قدرت در سیاستهای زبانی در ایران دنبال شود. جنبه دیگری از وارد شدن معادله قدرت در سیاستهای زبانی، مقاومت اجتماعیای است که در برابر سیاستهای زبانی معطوف به قدرت شکل میگیرد و میتوان آن را مقاومت زبانی ضد قدرت نامید. آن چه اکنون در ایران در جریان است نوعی مقابله ضد قدرت با سیاستهای زبانی دولت است. این تقابل به پیشبرد علمی و کارشناسانه سیاستهای زبانی در ایران لطمه زده است. به عنوان نمونه میتوان به مقاومت گروهی از استادان زبان و ادبیات فارسی و چهرههای علمی در برابر آموزش زبانهای مادری دیگر در مدارس اشاره کرد که از قضا بیشتر این چهرهها از اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی زیر نظر آقای خامنهای هستند. این چهرههای علمی چنان نگران حفاظت از هویت ایرانی هستند (که از سوی قدرت حاکم مورد تهدید است) که حتی در برابر حق طبیعی شهروندان برای برخورداری از آموزش زبان مادری مقاومت میکنند تا مبادا زبان فارسی را به عنوان یک عامل مهم حفظ هویت ایرانی از دست بدهند.
اگر اختلاف نظر میان زبانشناسان و برنامهریزان فرهنگی از یک سو و صاحبان قدرت از سوی دیگر و حتی دغدغههایی که در مقاومت اجتماعی ضد قدرت وجود دارد در فضایی آزاد مورد بحث و بررسی قرار گیرد، میتواند به یافتن راههایی برای قدرتمندسازی زبان فارسی و دیگر زبانهای مادری در ایران بینجامد، اما اگر قرار باشد پاسداری از زبان با اصرار بر پیشبرد یک دیدگاه از طریق حمایت دستگاههای امنیتی چون سپاه پاسداران صورت گیرد، آن گاه این پرسش پیش میآید که آیا نگرانیهای صاحبان قدرت به واقع نگرانی از حفظ زبان است یا اصرار برای استفاده ابزاری از زبان برای تحکیم قدرت از طریق تداوم سیاستهای امنیتی در پوشش سیاستهای زبانی؟
-------------------------------------------------------
نظرات مطرح در اینجا الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
به یک معنا، ایرانیان بنیانگذار استفاده سازمانیافته از سیاست زبانی در دولت بودهاند. در حدود سال ۵۲۲ پیش از میلاد با بر سر کار آمدن داریوش اول، پادشاه بزرگ هخامنشی، دولت ایران در یک تصمیم تعیینکننده در تاریخ تحول زبان در جهان، استفاده از زبان فارسی با نگارش آرامی را به عنوان زبان رسمی هخامنشیان دنبال کرد.
داریوش با نبوغی که در اداره امور داشت، دریافت که برای اداره امپراطوری خود باید به خطی متوسل شود که کاربردی جهانی داشته باشد. در آن زمان گستردهترین خط خط آرامی بود که از طریق بازرگانان و دریانوردان فنیقی و دولتشهرهای لیدیایی در آسیای صغیر به کار بسته میشد و به سبب وجود شبکه گسترده دریانوردی در دریای مدیترانه و همچنین رواج زبان آرامی در میان قبایل فلات ایران، میتوانست مهمترین ابزار مبادله جهانی دستورات و سیاستهای امپراطوری هخامنشی باشد. این خط و زبان نیای زبانی است که بعدا به عنوان زبان عربی شناخته شد و شبکه ارتباط زبانی که داریوش بنا کرد، بعدها در دوران تسلط اسکندر مقدونی بر فلات ایران و جهان تحت سلطه هخامنشیان، مورد استفاده یونانیها برای گسترش زبان یونانی قرار گرفت.
توجه به سیاست زبانی در سالهای اخیر، بار دیگر به دلیل مسئله جهانی شدن از یک سو و افزایش اهمیت حفظ و قدرتمندسازی زبانهای مادری و حفظ و احیای زبانهای محلی و بومی، از سوی دیگر، رو به افزایش بوده است. در همین زمینه، سیاستسازان فرهنگی اتحادیه اروپا درگیر بحثی هستند که لزوم توجه دوباره به سیاستهای زبانی در کشورهای اروپایی را نشان میدهد. در ایران هم این توجه همچنان زنده است.
اما سخنان اخیر مقامهای ایرانی نشان میدهد که نوع نگاه رسمی به این مسئله همچنان در چنبره نگاه امنیتی به آن محدود مانده است:
به تازگی حمیدرضا مقدمفر، معاون فرهنگی سپاه پاسداران، به خبرگزاری بسیج گفته است: «سپاه و بسیج در حفظ و احیای زبان فارسی نقش موثری داشته است.» این مقام سپاه پاسداران پاسداری از زبان فارسی را در برابر فرهنگ بیگانه از وظایف سپاه پاسداران دانسته است.
در نگاه اول، شاید این گفته بخشی از روند غالب مداخله سپاه پاسداران در همه امور کشور، از انتخابات گرفته تا مخابرات، به نظر برسد، اما وقتی به این سخنان در ادامه دو نقل قول دیگر نگاه میکنیم، به نظر میرسد که این سخنان نتیجه روندی است که در ایران برای اجرای مجموعهای از سیاستهای زبانی دنبال میشود. روندی که نظریهپرداز و حامی عمده آن آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، است:
دو هفته پیش غلامعلی حداد عادل از اقدام مقامهای صدا و سیمای ایران حمایت کرده بود که، به گفته آقای حداد عادل، یکی از مجریان تلویزیون ایران را اخراج کرده بودند به این دلیل که حاضر نشده بود از کلمه جایگزین فرهنگستان ادب و زبان فارسی به جای واژه «اساماس» استفاده کند. این برخورد قهری با کسانی که از واژههای جایگزین زبان استفاده نمیکنند ناشی از ناخرسندی مقامهای دولت ایران در عدم استقبال عمومی از سیاستهای زبانی دولت ایران است. آقای حداد عادل گفته است که مردم واژههای مصوب فرهنگستان را مسخره میکنند. او همچنین از مقامهای دولتی انتقاد کرده بود که تلاش لازم را برای حمایت از سیاستهای زبانی فرهنگستان به خرج نمیدهند.
ابراز نارضایتی آقای حداد عادل پس از آن صورت گرفت که در آذرماه امسال آقای خامنهای در دیدار با اعضای فرهنگستان زبان فارسی از هجوم آن چه زبانهای «بیگانه» خواند انتقاد کرد و از مقامهای کشور خواست تا به این مسئله توجه کنند.
جنبه دیگری از وارد شدن معادله قدرت در سیاستهای زبانی، مقاومت اجتماعیای است که در برابر سیاستهای زبانی معطوف به قدرت شکل میگیرد و میتوان آن را مقاومت زبانی ضد قدرت نامید
آقای خامنهای گفت: «ما در کانون زبان فارسی، داریم زبان فارسی را فراموش میکنیم. برای تحکیم آن، برای تعمیق آن، برای گسترش آن، برای جلوگیری از دخیلهای خارجی هیچ اقدامی نمیکنیم. یواش یواش [در] تعبیرات ما یک حرفهایی میزنند ــ هر روزی هم که میگذرد یک چیز جدیدی میآید ــ ما هم نشنفتهایم. گاهی میآیند یک کلمهای میگویند، بنده میگویم معنای آن را نمیفهمم، میگویم معنای آن چیست؟ معنا [که] میکنند تازه ما اطّلاع پیدا میکنیم که این کلمه آمده. [این] یواش یواش کشانده شده به طبقات و تودهٔ مردم؛ این خطرناک است…. محصولی در داخل تولید میشود، در داخل مصرف میشود، چه لزومی دارد؟ روی کیف بچّههای دبستانی یک تعبیر فرنگی نوشته بشود؟ روی اسباببازیها همین جور. من واقعاً حیرت میکنم. این جزو چیزهایی است که شما خیلی دربارهاش مسئولیت دارید. البتّه من مثالهایی در ذهن دارم برای این استعمال زبان فارسی که نمیخواهم دیگر حالا آنها را عرض کنم؛ نام شرکت، نام محصول، نام مغازه و از این قبیل، همین طور مکرّر تعبیرات فرنگی و بهخصوص انگلیسی. من از این احساس خطر میکنم و لازم است که حضرات و شورای عالی انقلاب فرهنگی این مسئله را بهجد دنبال کنند و دولت به طور جدّی مواجه بشود با این مسئله. حالا معنای مواجهه این نیست که فوراً فردا مثلاً با یک شیوهٔ تندی یا شیوهٔ خشنی برخورد کنند، [مواجه بشوید] امّا حکمتآمیز؛ ببینید چه کار میتوانید بکنید که جلو این را بگیرید.»
البته آقای خامنهای در این سخنان زبان عربی را مستثنی کرده است: «همین طور دارند اصطلاحات خارجی [به کار میبرند]. ننگش میکند کسی که فلان تعبیر فرنگی را به کار نبرد و به جایش یک تعبیر فارسی یا عربی به کار ببرد؛ ننگشان میکند. این خیلی چیز بدی است. این جزو اجزاء فرهنگ عمومی است که باید با این مبارزه کرد.»
در این سخنان آقای خامنهای، ردپایی از یک بحث قدیمی در سیاست زبانی دولتهای مرکزی ایران از دهههای پایانی حکومت قاجار و بعد از آن فرهنگستان زبان فارسی در دوره رضاشاه تاکنون بر جای مانده است. همچنین مفاهیمی که بازتابدهنده سیاستهای زبانی جمهوری اسلامی است که زبان عربی را زبانی بیگانه نمی داند، اما زبانهای دیگر را بیگانه میخواند. سیاستهایی که به دلیل پذیرفته نشدن در میان مردم اکنون برای دنبال کردن آن باید دست به دامن قوه قهریه و سپاه پاسداران شد. درست مانند جنگ نرم علیه مخالفان دولت ایران که به سپاه پاسداران و بسیج سپرده شد.
آن چه از سوی رهبر جمهوری اسلامی مطرح شده است در نقطه مقابل تحولی قرار دارد که زبانشناسان و برنامهریزان فرهنگی در ایران در دهههای گذشته به آن توجه کردهاند. نخستین اقدام برای پالایش زبان فارسی از زبانهایی که بیگانه خوانده میشد و بیش از همه از زبان عربی در سالهای آخر حکومت قاجار آغاز شد و در دوره رضاشاه، با تاسیس فرهنگستان زبان ایران در سال ۱۳۱۴ شدت و رسمیت گرفت. این اقدام اگرچه منجر به افزایش ساختن و کاربرد واژههای نو یا قدیمی فارسی در دستگاه دولتی در حال مدرن شدن ایران و نظام آموزشی ایران شد، اما با تندرویهایی همراه بود که در همان زمان مورد انتقاد کسانی مانند علیاصغر حکمت، وزیر فرهنگ و معارف وقت، قرار گرفت.
شاید به دلیل همین تندرویها، فرهنگستان زبان و ادب فارسی عملا پانزده سال تعطیل شد تا این که در ۱۳۴۷ بار دیگر تشکیل شد. در این دوران، به طور مشخص تحت تاثیر برنامه فرهنگی جدید کشور، که توسط شورای عالی فرهنگ و هنر در همان سال به تصویب رسیده بود، در تنظیم سیاست زبانی کشور نوآوریهای تازهای صورت گرفت.
اگر قرار باشد پاسداری از زبان با اصرار بر پیشبرد یک دیدگاه از طریق حمایت دستگاههای امنیتی چون سپاه پاسداران صورت گیرد، آن گاه این پرسش پیش میآید که آیا نگرانیهای صاحبان قدرت به واقع نگرانی از حفظ زبان است یا اصرار برای استفاده ابزاری از زبان برای تحکیم قدرت
فرهنگستان دوم علاوه بر حفظ زبان فارسی به سه مسئله تازه هم توجه نشان داد: ضرورت افزایش کارآمدی زبان فارسی در بهرهگیری از زبان علمی روز، حفظ و قدرتمندسازی زبانهای دیگر ایرانی و گویشهای محلی و ضرورت پژوهش در گویشهای محلی و حفظ زبانهای مادری که در اقلیت هستند. این سیاست بار دیگر در سندی که مرکز ملی جهانی شدن در سال ۱۳۸۵ منتشر ساخت و در اختیار مجمع تشخیص مصلحت قرار داد مورد تاکید قرار گرفته است. در این سند حتی تاکید شده است که سیاست بیگانه خواندن زبانهای دیگر از امکانات تعامل جهانی زبان فارسی میکاهد.
این تحول نتیجه توجه زبانشناسان و برنامهریزان فرهنگی به مفهومی است که قدرتمندسازی زبان نامیده میشود. مفهومی که هدف آن استفاده از ظرفیتهای زبان برای بهروزسازی و افزایش توانایی آن برای ارتباط با دیگر زبانها در جامعه جهانی و حتی جامعه ملی امروز است که در ماهیت جامعهای چند زبانی است. اما درست در برابر آن، صاحبان قدرت به ویژه در دولتهای تمامیتخواه بیشتر در پی آن هستند که از زبان به عنوان ابزاری برای تسلط و اعمال قدرت استفاده کنند. ساختار قدرت در این جوامع در پی آن است که از زبان برای موثرتر کردن خطابههای سیاسی، بسط ایدئولوژی و اقناع یا فریب شهروندان استفاده کند. صاحبان قدرت از این راه میکوشند دامنه قدرت خود را به زندگی روزمره بکشانند.
وجود این دوگانگی سبب شده است دو مسیر متفاوت از سوی زبانشناسان و صاحبان قدرت در سیاستهای زبانی در ایران دنبال شود. جنبه دیگری از وارد شدن معادله قدرت در سیاستهای زبانی، مقاومت اجتماعیای است که در برابر سیاستهای زبانی معطوف به قدرت شکل میگیرد و میتوان آن را مقاومت زبانی ضد قدرت نامید. آن چه اکنون در ایران در جریان است نوعی مقابله ضد قدرت با سیاستهای زبانی دولت است. این تقابل به پیشبرد علمی و کارشناسانه سیاستهای زبانی در ایران لطمه زده است. به عنوان نمونه میتوان به مقاومت گروهی از استادان زبان و ادبیات فارسی و چهرههای علمی در برابر آموزش زبانهای مادری دیگر در مدارس اشاره کرد که از قضا بیشتر این چهرهها از اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی زیر نظر آقای خامنهای هستند. این چهرههای علمی چنان نگران حفاظت از هویت ایرانی هستند (که از سوی قدرت حاکم مورد تهدید است) که حتی در برابر حق طبیعی شهروندان برای برخورداری از آموزش زبان مادری مقاومت میکنند تا مبادا زبان فارسی را به عنوان یک عامل مهم حفظ هویت ایرانی از دست بدهند.
اگر اختلاف نظر میان زبانشناسان و برنامهریزان فرهنگی از یک سو و صاحبان قدرت از سوی دیگر و حتی دغدغههایی که در مقاومت اجتماعی ضد قدرت وجود دارد در فضایی آزاد مورد بحث و بررسی قرار گیرد، میتواند به یافتن راههایی برای قدرتمندسازی زبان فارسی و دیگر زبانهای مادری در ایران بینجامد، اما اگر قرار باشد پاسداری از زبان با اصرار بر پیشبرد یک دیدگاه از طریق حمایت دستگاههای امنیتی چون سپاه پاسداران صورت گیرد، آن گاه این پرسش پیش میآید که آیا نگرانیهای صاحبان قدرت به واقع نگرانی از حفظ زبان است یا اصرار برای استفاده ابزاری از زبان برای تحکیم قدرت از طریق تداوم سیاستهای امنیتی در پوشش سیاستهای زبانی؟
-------------------------------------------------------
نظرات مطرح در اینجا الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.