چند صباحی است که مقامات جمهوری اسلامی از واژهٔ حلال برای اسلامی کردن پدیدهها یا میل به اسلامیسازی به عنوان یک سیاست استفاده میکنند. دولت احمدینژاد از اینترنت حلال (با فیلترینگ هرچه بیشتر، ملی کردن اینترنت به معنای قطع ارتباط با اینترنت جهانی، راهاندازی و بسط شبکههای اجتماعی حکومتی، یک بسیجی- یک وبلاگ) سخن میگفت و دولت روحانی از گردشگری حلال که در آن تفریح گناهآلود وجود ندارد سخن میگوید (مهر ۱۱ فروردین ۱۳۹۳). اگر همهٔ این قیود و صفات حلال را بخواهیم در یک تعبیر جمع کنیم چه برایندی خواهد داشت جز حکومت حلال؟ حکومت حلال یعنی چه و چرا مطرح میشود؟
بیآبرویی اسلامی و اسلامیسازی
برنامهٔ اسلامیسازی در ۳۵ سال گذشته با چهار چالش مواجه بوده است:
۱. عدم پذیرش عمومی و در نتیجه تمسک حکومت به زور و قهر برای پیشبرد آن؛ گشت ارشاد نمونهٔ بدنام این تمسک به زور بوده است؛
۲. بنا گذاشته شدن تبعیض میان شهروندان با طرحهایی مثل تقدم تعهد بر تخصص، گزینشهای ایدئولوژیک، سهمیهبندیهای جنسیتی و جداسازیها؛ اسلامیسازی از این ابعاد صرفا در خدمت قشر حاکم و وفاداران به حکومت بوده است و به ضرر اکثر شهروندان؛
۳. واکنش عمومی به اسلامیسازی قهری با فاصله گرفتن نسل تازه از مذهب حکومتی و حتی سکولار یا بیدین شدن بسیاری از کسانی که در سالهای اول تاسیس جمهوری اسلامی به آن باورمند بودند یا در تاسیس آن نقش داشتند؛ و
۴. ایجاد شکاف عمیق فرهنگی در کشور که جامعه را بر روی گسل دینی (دین مبتنی بر اسلامگرایی) و عرفی (دیندار و غیر دیندار) به دو پاره تقسیم کرده است. در هر دو طرف گسل ما با سبکهای زندگی مختلف، مصرف تولیدات فرهنگی متفاوت و اصولا دنیاهای متفاوتی روبهرو هستیم.
جریان «اسلامیسازی» آنچنان در جامعهٔ ایران بدنام است که تنها اقلیت بسیار کوچکی که توسط مصباح یزدی و علی خامنهای نمایندگی میشوند هنوز از آن سخن میگویند. اینها نیز کسانی هستند که مشروعیت حکومت را منوط به رضایت و و مقبولیت از سوی مردم نمی دانند. آنها که به رضایت و مقبولیت مردم باور دارند و میخواهند در مقاطعی بدانها اتکا کنند، مثل اصلاحطلبان و عملگرایان و اخیرا بخشی از سنتگرایان شریعتگرا، کمتر از آن سخن میگویند یا در باب آن اصولا ساکت هستند.
ابراز وفاداری
مقامات دولتی جمهوری اسلامی از هر جناح و دستهای مدام باید وفاداری خود را به حکومت و ولی فقیه و علی خامنهای اعلام کنند. آنها نمیخواهند علی خامنهای، اعضای شورای نگهبان منصوب وی و فرماندهان سپاه نسبت به وفاداری آنها تردیدی پیدا کنند. البته هر یک از آنها تلاش میکند از تعابیری استفاده کند که در عین نمایش وفاداری در میان اقشار مردم نیز بازتاب منفی کمتری داشته باشند. از همین جهت هنگامی که دولت احمدینژاد از سنتگرایان اسلامگرا فاصله گرفت و برای رساندن مشایی به تخت قدرت به رای عمومی نیاز داشت دیگر «اسلامی کردن» را کنار گذاشت و به تعابیری مثل «اینترنت حلال» رو کرد. اکنون نیز استفادهٔ روحانی از تعبیر «گردشگری حلال» در همین جهت قابل فهم است.
چرا حلال؟
برخی از مقامات جمهوری اسلامی تصور میکنند واژهٔ حلال بهتر میتواند در خدمت پیشبرد پروژهٔ سبک زندگی اسلامی (سبک زندگی روحانیت) قرار گیرد. برای مثال، بسیاری از مسلمانان حتی آنها که دین ایدئولوژیک ندارند هنگامی که در خارج کشور قرار میگیرند (سفر یا مهاجرت) ترجیح میدهند از گوشتی که به روش سامی ذبح شده استفاده کنند چون بر حسب عادت چنین میکردهاند. همچنین آنها بر حسب عادت و سلیقهای که در خانواده شکل گرفته از خوردن گوشت خوک پرهیز میکنند در حالی که اکثر همین افراد در نوشیدن مشروبات الکلی مشکل چندانی ندارند چون این نوع مشروبات همیشه در همهٔ دورانها در ایران مصرف میشده است.
استفاده از عنوان حلال برای مشروعیت بخشیدن به یک سیاست دقیقا با توجه به همین عادات فرهنگی صورت میگیرد. اگر برای مثال روابط صمیمی غیر مبتنی بر شرع در جامعه بیش از این رواج پیدا کند یا افراد به ازدواجهای غیر شرعی (قرارداد ثبت شده یا ثبت نشده) اکتفا کنند و جداییها نیز عرفی باشد (مثل طلاق عاطفی که در جامعهٔ ایران شیوع پیدا کرده) باید منتظر استفاده از تعابیری مثل «ازدواج حلال» یا «طلاق حلال» نیز باشیم. یا اگر رادیو و تلویزیون دولتی بیش از این مخاطبانش را از دست بدهد و اقلیتی کوچک با آن بمانند حکومت برای حضور در شبکههای ماهوارهای چند شبکهٔ رادیویی و تلویزیونی حلال راه خواهد انداخت تا با شبکههای غیر حکومتی رقابت کند.
گردشگری حلال
و اما چرا در این مقطع حسن روحانی از گردشگری حلال سخن گفته است و نه از امور حلال دیگر؟ دو علت برای آن میتوان ذکر کرد:
۱. موج فزایندهٔ سفر شهروندان ایرانی به خارج از کشور (بیشتر کشورهای همسایه مثل ارمنستان، ترکیه، امارات و کردستان عراق) برای رهایی از قیود اسلامگرایان در ایام تعطیلات. بنا به فرض مقامات ایرانیان در این سفرها به احتمال زیاد ممکن است حجاب را کنار گذاشته، مشروبات الکلی بنوشند، به کنسرت خوانندگان ایرانی بروند، در سواحل دریا با لباس شنا و مختلط شنا و آب بازی کنند و برقصند و به کاباره بروند. اینها همه از نگاه مقامات گناه است و حکومت مسئولیت دارد این گناهان را بزداید یا از آنها جلوگیری کند.
۲. این موج در سالهای اخیر افراد خانوادهٔ مدیران دولتی را نیز تا حدی در بر گرفته است. بسیاری از مقامات و مدیران جمهوری اسلامی در نوروز ۹۳ مجبور بودند سفر فرزندان خود به ترکیه یا امارات یا کشورهای اروپایی و شرق آسیا را از دیگر اقوام و دوستان خود پنهان کنند، چون میدانند مقامات بالای کشور این نوع گردشگری را «مجاز» نمیدانند یا حداقل در باب آن شک و شبهه دارند و این باعث بدبینی به آنها در کسب مشاغل دولتی در آینده میشود. روحانی در استفاده از تعبیر گردشگری حلال در واقع دارد فاصلهٔ خود را با این بخش از مقامات نیز نشان میدهد. سفر روحانی و رفسنجانی و اعضای خانوادهشان به کیش در ایام نوروز از این جهت نمادین است.
سیاستگذاری بر حسب مقابله با «گناه»
پای تعابیری مثل «حلال» یا «اسلامی کردن» هنگامی به حیطهٔ سیاستگذاری باز میشود که سیاستمداران بخواهند از طریق سیاستگذاری با گناه که امری شخصی است و در رابطهٔ دیندار و امر مقدس معنا پیدا میکند مبارزه کنند. این نوع سیاستگذاری گناه را به سطح جرم و تخلف اجتماعی ارتقا میبخشد. خلط میان قانون و شرع، خلط میان مجازات دنیوی و اخروی، خلط میان ایدئولوژی و اعتقاد مذهبی در همین حوزه است که دردسرساز میشود.
یکی از بنیادهای ایدئولوژی اسلامگرایی کسب قدرت برای ریشه کردن گناه از جامعه بوده است. همین ایده است که رابطهٔ میان دیندار و امر مقدس را دچار اختلال میکند و در جوامعی که راه یا مجرایی برای گفتوگو و نقادی باز است یا باز میشود در نهایت به جدایی دین و دولت میانجامد.
بیآبرویی اسلامی و اسلامیسازی
برنامهٔ اسلامیسازی در ۳۵ سال گذشته با چهار چالش مواجه بوده است:
۱. عدم پذیرش عمومی و در نتیجه تمسک حکومت به زور و قهر برای پیشبرد آن؛ گشت ارشاد نمونهٔ بدنام این تمسک به زور بوده است؛
۲. بنا گذاشته شدن تبعیض میان شهروندان با طرحهایی مثل تقدم تعهد بر تخصص، گزینشهای ایدئولوژیک، سهمیهبندیهای جنسیتی و جداسازیها؛ اسلامیسازی از این ابعاد صرفا در خدمت قشر حاکم و وفاداران به حکومت بوده است و به ضرر اکثر شهروندان؛
۳. واکنش عمومی به اسلامیسازی قهری با فاصله گرفتن نسل تازه از مذهب حکومتی و حتی سکولار یا بیدین شدن بسیاری از کسانی که در سالهای اول تاسیس جمهوری اسلامی به آن باورمند بودند یا در تاسیس آن نقش داشتند؛ و
۴. ایجاد شکاف عمیق فرهنگی در کشور که جامعه را بر روی گسل دینی (دین مبتنی بر اسلامگرایی) و عرفی (دیندار و غیر دیندار) به دو پاره تقسیم کرده است. در هر دو طرف گسل ما با سبکهای زندگی مختلف، مصرف تولیدات فرهنگی متفاوت و اصولا دنیاهای متفاوتی روبهرو هستیم.
جریان «اسلامیسازی» آنچنان در جامعهٔ ایران بدنام است که تنها اقلیت بسیار کوچکی که توسط مصباح یزدی و علی خامنهای نمایندگی میشوند هنوز از آن سخن میگویند. اینها نیز کسانی هستند که مشروعیت حکومت را منوط به رضایت و و مقبولیت از سوی مردم نمی دانند. آنها که به رضایت و مقبولیت مردم باور دارند و میخواهند در مقاطعی بدانها اتکا کنند، مثل اصلاحطلبان و عملگرایان و اخیرا بخشی از سنتگرایان شریعتگرا، کمتر از آن سخن میگویند یا در باب آن اصولا ساکت هستند.
ابراز وفاداری
مقامات دولتی جمهوری اسلامی از هر جناح و دستهای مدام باید وفاداری خود را به حکومت و ولی فقیه و علی خامنهای اعلام کنند. آنها نمیخواهند علی خامنهای، اعضای شورای نگهبان منصوب وی و فرماندهان سپاه نسبت به وفاداری آنها تردیدی پیدا کنند. البته هر یک از آنها تلاش میکند از تعابیری استفاده کند که در عین نمایش وفاداری در میان اقشار مردم نیز بازتاب منفی کمتری داشته باشند. از همین جهت هنگامی که دولت احمدینژاد از سنتگرایان اسلامگرا فاصله گرفت و برای رساندن مشایی به تخت قدرت به رای عمومی نیاز داشت دیگر «اسلامی کردن» را کنار گذاشت و به تعابیری مثل «اینترنت حلال» رو کرد. اکنون نیز استفادهٔ روحانی از تعبیر «گردشگری حلال» در همین جهت قابل فهم است.
چرا حلال؟
برخی از مقامات جمهوری اسلامی تصور میکنند واژهٔ حلال بهتر میتواند در خدمت پیشبرد پروژهٔ سبک زندگی اسلامی (سبک زندگی روحانیت) قرار گیرد. برای مثال، بسیاری از مسلمانان حتی آنها که دین ایدئولوژیک ندارند هنگامی که در خارج کشور قرار میگیرند (سفر یا مهاجرت) ترجیح میدهند از گوشتی که به روش سامی ذبح شده استفاده کنند چون بر حسب عادت چنین میکردهاند. همچنین آنها بر حسب عادت و سلیقهای که در خانواده شکل گرفته از خوردن گوشت خوک پرهیز میکنند در حالی که اکثر همین افراد در نوشیدن مشروبات الکلی مشکل چندانی ندارند چون این نوع مشروبات همیشه در همهٔ دورانها در ایران مصرف میشده است.
استفاده از عنوان حلال برای مشروعیت بخشیدن به یک سیاست دقیقا با توجه به همین عادات فرهنگی صورت میگیرد. اگر برای مثال روابط صمیمی غیر مبتنی بر شرع در جامعه بیش از این رواج پیدا کند یا افراد به ازدواجهای غیر شرعی (قرارداد ثبت شده یا ثبت نشده) اکتفا کنند و جداییها نیز عرفی باشد (مثل طلاق عاطفی که در جامعهٔ ایران شیوع پیدا کرده) باید منتظر استفاده از تعابیری مثل «ازدواج حلال» یا «طلاق حلال» نیز باشیم. یا اگر رادیو و تلویزیون دولتی بیش از این مخاطبانش را از دست بدهد و اقلیتی کوچک با آن بمانند حکومت برای حضور در شبکههای ماهوارهای چند شبکهٔ رادیویی و تلویزیونی حلال راه خواهد انداخت تا با شبکههای غیر حکومتی رقابت کند.
گردشگری حلال
و اما چرا در این مقطع حسن روحانی از گردشگری حلال سخن گفته است و نه از امور حلال دیگر؟ دو علت برای آن میتوان ذکر کرد:
۱. موج فزایندهٔ سفر شهروندان ایرانی به خارج از کشور (بیشتر کشورهای همسایه مثل ارمنستان، ترکیه، امارات و کردستان عراق) برای رهایی از قیود اسلامگرایان در ایام تعطیلات. بنا به فرض مقامات ایرانیان در این سفرها به احتمال زیاد ممکن است حجاب را کنار گذاشته، مشروبات الکلی بنوشند، به کنسرت خوانندگان ایرانی بروند، در سواحل دریا با لباس شنا و مختلط شنا و آب بازی کنند و برقصند و به کاباره بروند. اینها همه از نگاه مقامات گناه است و حکومت مسئولیت دارد این گناهان را بزداید یا از آنها جلوگیری کند.
۲. این موج در سالهای اخیر افراد خانوادهٔ مدیران دولتی را نیز تا حدی در بر گرفته است. بسیاری از مقامات و مدیران جمهوری اسلامی در نوروز ۹۳ مجبور بودند سفر فرزندان خود به ترکیه یا امارات یا کشورهای اروپایی و شرق آسیا را از دیگر اقوام و دوستان خود پنهان کنند، چون میدانند مقامات بالای کشور این نوع گردشگری را «مجاز» نمیدانند یا حداقل در باب آن شک و شبهه دارند و این باعث بدبینی به آنها در کسب مشاغل دولتی در آینده میشود. روحانی در استفاده از تعبیر گردشگری حلال در واقع دارد فاصلهٔ خود را با این بخش از مقامات نیز نشان میدهد. سفر روحانی و رفسنجانی و اعضای خانوادهشان به کیش در ایام نوروز از این جهت نمادین است.
سیاستگذاری بر حسب مقابله با «گناه»
پای تعابیری مثل «حلال» یا «اسلامی کردن» هنگامی به حیطهٔ سیاستگذاری باز میشود که سیاستمداران بخواهند از طریق سیاستگذاری با گناه که امری شخصی است و در رابطهٔ دیندار و امر مقدس معنا پیدا میکند مبارزه کنند. این نوع سیاستگذاری گناه را به سطح جرم و تخلف اجتماعی ارتقا میبخشد. خلط میان قانون و شرع، خلط میان مجازات دنیوی و اخروی، خلط میان ایدئولوژی و اعتقاد مذهبی در همین حوزه است که دردسرساز میشود.
یکی از بنیادهای ایدئولوژی اسلامگرایی کسب قدرت برای ریشه کردن گناه از جامعه بوده است. همین ایده است که رابطهٔ میان دیندار و امر مقدس را دچار اختلال میکند و در جوامعی که راه یا مجرایی برای گفتوگو و نقادی باز است یا باز میشود در نهایت به جدایی دین و دولت میانجامد.