سال ۲۰۰۷ شاهد بازگشت جسته گريخته اصطلاحی بود که در دهه گذشته رفته رفته جايگاهش از ادبيات سياسی، به کتاب های تاريخ پيوسته بود: جنگ سرد.
در اين سال ولاديمير پوتين، رئيس جمهوری روسيه، ايالات متحده آمريکا را با آلمان نازی مقايسه کرد. همچنين دولت مسکو در همين سال تهديد کرد موشک های خود را به سوی اروپا نشانه خواهد گرفت، همزمان روسيه از يک قرداد مهم بين المللی کنترل اسلحه عقب نشينی کرد، ساخت گشت های بمب افکن استراتژيک را دوباره از سر گرفت و البته غرب نيز به نوبه خود از رگبار انتقادهای اجتماعی و حقوق بشری گرفته، تا سياسی بر ضد مسکو دريغ نکرد.
اکنون به رغم بازی های لفظی سياسی، به نظر می رسد باقی مانده روابط ظاهری استراتژيک روسيه با غرب نيز راهی زباله دان تاريخ شده باشد.
- «من فکر می کنم سال ۲۰۰۷ سردترين سال روابط ميان روسيه و غرب از سال ۱۹۹۱، يا احتمالا شايد از روزهای وجود اتحادجماهير شوروی سابق تاکنون بوده است. نتنها تحولات اين سال نشانگر يک پس رفت جديد در روابط بود، بلکه مسير حرکت اين تنزل نيز بسيار بديمن به نظر می رسد.»
به گفته تحليلگران سياسی تمامی نشانه ها، ازعقب نشينی اخير روسيه در پيمان نيروهای متعارف اروپا گرفته تا بن بست ميان مسکو و واشينگتن بر سر موشک های دفاعی، يا اتهامات غرب دررابطه با اعمال قدرت روسيه نسبت به کشورهای همسايه اش، همگی حاکی از افت سطح و کيفيت روابط روسيه با غرب، پس از دوران اتحاد جماهير شوروی سابق و به ويژه در سال ۲۰۰۷ ميلادی است.
ادوارد لوکاس، معاون دبير حوزه بين الملل هفته نامه بريتانيايی اکونوميست، و نويسنده کتاب «جنگ سرد:چگونه کرملين هم روسيه و هم غرب را تهديد می کند»، معقتد است که اين سير نزولی ادامه خواهد يافت.
وی می گويد: «من فکر می کنم سال ۲۰۰۷ سردترين سال روابط ميان روسيه و غرب از سال ۱۹۹۱، يا احتمالا شايد از روزهای وجود اتحادجماهير شوروی سابق تاکنون بوده است. نه تنها تحولات اين سال نشانگر يک پس رفت جديد در روابط بود، بلکه مسير حرکت اين تنزل نيز بسيار بديمن به نظر می رسد.»
لوکاس روابط ناشی از اختلافات ميان روسيه و ديگر کشورهای غربی را، به ويژه در رابطه با کشورهای وفادار به شوروی سابق يعنی گرجستان و اوکراين، به عنوان نوعی «جنگ سرد» اگرچه با «قدرتی ضعيف» تلقی می کند.
شماری از ناظران تحولات کرملين البته نسبت به استفاده از واژه هايی همچون جنگ سرد که بار تاريخی دارند ابراز بی ميلی می کنند.
هرچند در اين ميان آنچه انکارناپذير به نظر می رسد، چالش روابط غرب و شرق است. اما ريشه اين چالش را در کجا بايد جست و جو کرد؟
ناظران می گويند که بخش از شکاف مسکو با غرب به اين دليل است که روسيه با داشتن ثروت کلان انرژی خود به مراتب قوی ترازگذشته شده و می خواهد زورآزمايی کند.
بخشی از اين زورآزمايی شايد بازتاب آن چيزی باشد که به زعم مقامات کرملين و گروهی ديگر از روس ها، فروپاشی «تحقيرآميز» کشورآنها در دهه ۹۰ ميلادی تعبير شده است.
اما فئودور لوکيانوف، سردبير نشريه «راشا اين گلوبال افيرز» بخش عمده ای از آن را نشات گرفته از تصميم آگاهانه رهبری فعلی مسکو می داند؛ تصميمی مبنی بر اين که کرملين نمی خواهد از معيارهای غربی دموکراسی، حقوق بشر و امثال آن طرفداری کند.
او می گويد: «روسيه احساس کرد که نياز ندارد با غرب يکپارچه شود و مهمتر ازهمه اينکه، غرب به انجام چنين اتحادی تمايل نشان نمی داد. اين بدان معناست که ما بايد موضع مستقل خود را قوی تر کنيم و هرآنچه که از آن پس رخ داد، ادامه همان مسير است.»
اين گرايش نزولی، سالها است که آشکار شده است. دولت مسکو از دخالت غرب در انقلاب «گل سرخ (رز)» گرجستان و انقلاب «نارنجی» اوکراين خشمگين شد.
بسياری از نخبگان وابسته به کرملين در روسيه بيم از آن داشتند که مبادا انقلاب های دموکراتيکی مشابه آن انقلاب ها، در داخل کشورخودشان بروز کند و همين امر موجب عقبگرد آنها در آزادی های دموکراتيک شد و به اين ترتيب روابط آن ها با غرب نيز رو به زوال گذاشت.
زمانی که روسيه به استفاده از منابع نفت و گاز خود برای فشار آوردن به اوکراين و ديگر کشورهای طرفدارغرب متوسل شد، درگيری خفيفی برسر کنترل خط مسير منابع انرژی اروپا پديد آمد.
همچنين قتل مخوف دو منتقد کرملين طی حدود يک سال گذشته، يکی ترور آنا پوليتکووسکايا روزنامه نگار در مسکو و ديگری قتل توسط مسموميت آلکساندر ليتويننکو، يک مقام امنيتی پيشين، که آن نيز در نوامبر همان سال در لندن رخ داد، به بدترشدن اين روابط دامن زد.
اما به گفته لوکيانوف سال ۲۰۰۷ نقطه عطف بود. او می افزايد: ـ«اين نخستين تغييراساسی بود که نه فقط درزمان رهبری پوتين، بلکه در تمام مدت استقلال روسيه، پس از فروپاشی اتحاد جماهير شوروی سابق به وجود آمد.»
نقطه اصلی اين تحول رسما در فوريه ۲۰۰۷ با سخنرانی ولاديمير پوتين در يک کنفرانس امنيتی درمونيخ به ثبت رسيد. در اين سخنرانی آقای پوتين ايالات متحده آمريکا را به تلاش برای اعمال خواسته های خود بر ديگر کشورها و ايجاد جهانی «تک قطبی» متهم کرد.
کوتاه مدتی پس از آن، در ماه مارس همان سال پوتين گفت روسيه درنظر دارد مشارکت خود در قرارداد سال۱۹۹۰ نيروهای متعارف در اروپا را خاتمه دهد و با تصويب قانونی برای اجرای اين وعده، در سی ام نوامبر، به آن تهديد نيز جامه عمل پوشاند.
دراين سال همچنين يک سلسله اختلافات ميان روسيه با گرجستان که تلاش می کند به ناتو و اتحاديه اروپا بپيوندد، بروز کرد. اين اختلافات برسر مناطق جدايی خواه طرفدار مسکو، يعنی آبخازيا و اوستيای جنوبی آشکار شد.
استيون پيفر کارشناس پيشين امور روسيه در وزارت خارجه آمريکا می گويد مشکل اصلی در اين ميان، مشکل محوريت داشتن در معادلات جهانی است.
آقای پيفر می گويد: «يکی از مشکلات اساسی در روابط مسکو و غرب، به ويژه ايالات متحده آمريکا، اين است که مسکو آرزودارد همان قدرتی را به دست آورد، که به عنوان محور سياست های بين المللی در دوران جنگ سرد از آن برخورداربود و اکنون ميزان بالای توجهات بين المللی به مشکلات عراق، افغانستان و ايران مانع چنين امکانی شده است.»
وی اما به اين نکته اشاره می کند که دوران جنگ سرد، در چند شاخص رقابتی عمده ميان غرب و شرق تعريف می شد: «رقابت های نظامی، امنيتی، اقتصادی، سياسی و ايدئولوژيک.» و اينکه تعاريف ديپلماتيک امروز با آن دوران فاصله قابل توجهی دارد.
اما آيا اين فاصله در سال های پيش رو کم تر خواهد شد؟ آيا اصطلاح جنگ سرد در ادبيات سياسی جهان احيا می شود؟ اين ها پرسش هايی اند که دست کم بحث بر سر آن ها از هم اکنون در محافل سياسی به صورت جدی آغاز شده است.