احسان امامی يکی از چهرههای ايرانی موفق در فرانسه است که در این کشور مهندسی مخابرات خوانده و امروز به عنوان چهرهای موفق در شرکت «مدياسرو» به عنوان مديرعامل فعالیت میکند. رادیوفردا با او گفتوگویی در مورد فعالیتهایش انجام داده است.
رادیوفردا: برای اين که شما را بهتر بشناسيم، میخواهم سوال کنم که دلایل موفقيت شما چه بوده؟
احسان امامی: قسمت خيلی مهم درسی بود که در ايران خواندم، يعنی تا کلاس اول نظری ايران بودم و حتما" همه متوجه هستند که ايران، از نظر رياضی، کشوری است که از قديم و تا حالا خوب بوده و در سال ۱۹۸۰، زمانی که پدر و مادرم تصميم گرفتند که من و برادر بزرگم و خواهر کوچکم را به خاطر درس به فرانسه بياورند توانستم درسم را ادامه دهم و وقتی انسان در فيزيک و رياضی خوب است، تيپ درسی است که به زبان کمتر ربط دارد. وقتی آمديم فرانسه، ماههای اول زبان فرانسه بلد نبوديم، بعد چون نمرهها خوب شد، توانستم دو سال آخر دبيرستان را بروم بهترين دبيرستان فرانسه که وقتی کارنامهام را گرفتم نمرۀ رياضی من شد بيست. سال بعد برای دو سال آمادگی کنکور مهندسی فرانسه رفتم و بعد بين دو سال اين مدرسه، توانستم بروم مسابقۀ رياضی جهانی، به اصطلاح المپياد، به عنوان شاگرد ايرانی. اولين شاگرد ايرانی بودم که در اين المپياد رياضی جايزه گرفتم و چند سال بعد از آن شاگردهای ايرانی شروع کردند در اين مسابقات شرکت کنند.
آيا شما در خانواده موردی استثنائی هستيد، يا خواهر، برادر، پدر و مادرتان هم در چنين رشتههايی قوی هستند؟
پدرم درسهای خوبی خوانده، پروفسور توکسیکولوژی (سمشناسی) است که در دانشگاه اصفهان درس میداد و در جوانی هم رياضی او خيلی خوب بوده، و فکر میکنم از اين نظر چيزی هم به من رسيده. برادر و خواهرم نيز خوب درس خواندهاند و فکر ميکنم خانوادگی درسهايمان خوب بوده و بعد همان رياضی را آدم تبديل می کند به مهندسی و به مخابرات.
آقای امامی، شما در شرکت مدياسرو که مسئوليت آن برقراری شاهراههای اطلاعاتی است، اگر بتوانيم از زبانهای انگليسی يا فرانسه به فارسی ترجمه کنيم، يعنی سيستمی که تمام اطلاعات اينترنت و مخابرات به طور کلی از طريق اينهاست که به تمام جهان میرسد. شما قبل از اين که در شرکت مدياسرو مشغول به کار شويد، در چه شرکتهایی کار کرديد؟
در سال نود، حدود سه سال در فرانسه کار تحقيقاتی کردم، در قسمتهای کامپيوتر و برنامهريزی، ولی سعی میکردم کمی در قسمت نفت باشد که فکر میکردم اگر خدا خواست که زمانی به ايران برگردم، بتواند فايدهای داشته باشد. ولی بعد از مدتی رفتم به دفتر پاريس يکی از اين شرکتهای بزرگ مشاوره جهانی، در قسمت مخابرات و کامپيوتر مهندس مشاور شدم، يعنی به درسی که خوانده بودم نزديک بود.
بعد از دو سال رفتم به يک شرکت فعال در زمینه ارتباطات که کار آنها تبليغات است و مسئول قسمت کامپيوتر بودم، و بعد از چند سال رفتم به شرکتی به نام لوتوس.
بله لوتوس از شرکتهای معروفی است که اگر اشتباه نکنم امروز توسط «آی بی ام» اداره میشود.
بله دقيقا". سه سال آنجا مهندس مشاوربودم، بعد از آن در شرکت مخابراتی که مرکز آن پاريس بود، ولی محل کار در جزاير فرانسه مانند گوآدالوپ و مارتينيک و جزايری که فرانسه در دنيا دارد، شروع به کارکردم و بعد از مدتی کارم باعث شد که با اين جزاير آشنايی پيدا کنم و با گروه بسيار مهمی در گوآدالوپ آشنا شدم به نام "مدياسِرو" و در آنجا بعد از دو سال از من خواستند که با آنها کار کنم. "مديا سرو" در آن زمان يعنی در سال ۲۰۰۳ شرکت کوچکی بود و حدود ده تا پانزده کارمند بيشتر نداشت. از آن زمان تا به حال شرکت مدياسرو موفق و موفقترشده است و الان از نظر تعداد کارمند حدود ۱۸۰ نفر هستيم، در آن زمان درآمد شرکت در سال زير يک ميليون يورو بود، امسال نزديک سی ميليون يورو درآمد داريم.
شما سمت مديريت عامل اين شرکت را داريد؟
بله، بالادست من سهامداران هستند که با آنها جلسه داريم، هر سه ماه يک بار کارهای خود را توضيح میدهيم.
فکر میکنيد هر ايرانی که هنوز به اين مرحله نرسيده میتواند اين اميد را داشته باشد که روزی به يک چنين مسيری، مانند مسير شما، کشيده شود؟
اول اين که خيلی مهم است که انسان زحمت بکشد، کار کند و در زندگی مثبت باشد، يعنی هميشه فکرهای مثبت کند و بگويد که من زحمت خود را میکشم و اين زحمت من را به جايی میرساند.
منظورتان اين است که وقتی در ايران شخصی استعداد دارد و زحمت هم میکشد و میداند که اگر زحمت بکشد موفق میشود به او توصيه میکنيد که اگر بخواهد میتواند اين استعداد و زحمت خويش را در کشور ديگری هم به آزمون بگذارد؟
همه جا میشود. درست است که من الان خارج زندگی میکنم، ولی کسی که در ايران زندگی میکند و میتواند در ايران موفق شود، دليل ندارد که بخواهد جای ديگری برود، ولی از طرف ديگر اگر شاگرد خوب ايران باشد، مسلما" میتواند در تمام دنيا در دانشگاهها جا پيدا کند. البته ممکن است که در ميان هزار نفر فقط چند نفر بتوانند جا پيدا کنند، ولی آن چند نفری که موفق شوند بروند به دانشگاه و تخصص و دکترا را جای ديگر بگيرند، مسلما" کسانی هستند که چيزی بيشتر از بقيه که نتوانستند بروند داشتند. يا شايد هم بقيه ميل نداشتند.
آقای امامی، اين پيام اميدبخش شما را برای جوانان ايران نگه میداريم. میخواستم خواهش کنم، با زبان خود، توضيح دهيد که فعاليت شرکت شما که من به نوعی تشريح کردم دقيقا" چيست؟
بازار مخابرات بازاری است که باز شده، يعنی مانند قديم دیگر فقط يک شرکت وجود ندارد. شرکتی که من در آن کار میکنم، شرکت مخابراتی برای جزاير فرانسه است. جزاير گوآدالوپ، مارتينيک، رئونيون و استان گويان فرانسه که در آمريکای جنوبی است. دقيقا" مرز مشترک با برزيل و سورينام هم دارد و ما در اين چند جا سی هزار مشتری داريم و فعلا" چيزی که از ما میخرند "ای دی اس ال" است يعنی به اينترنت وصل میشود، تلفن دارند، تلويزيون پيشنهاد میکنيم روی «ای دی اس ال». ما الان سومين شرکت هستيم و انشاالله به زودی دومين میشويم، درست پشت "فرانس تله کام" اگر خوب کار کنيم. تا سه سال ديگر میخواهيم صد هزار مشتری داشته باشيم، مثلا" در گوآدالوپ شبکۀ کابل زيردريايی نصب کرديم.
اگر بخواهيم تجسم کنيم، برقراری چنين خطوط ارتباطی، کابلهای بزرگ زير دريا، چگونه ممکن است؟
الان ما سه هزار کيلومتر کابل زيردريایی داريم، در ناحیۀ کارائيب، جزايری که بين آمريکای شمالی و جنوبی است. کابل «اوپتيکال فايبر» يا «فيبر نوری» است. يعنی در هر «فيبر» میتوانيد ميليونها و حتی ميلياردها صفر و يک در ثانيه رد کنيد و خاصيت اين کابل اين است که در عمقهای هفت تا هشت هزار متری، تحمل فشار آب را دارد. اين کابلها میتوانند تا اين حد زير دريا بروند و زير دريا نصب میشوند. اگر کابل دراز باشد، زير آب آمپلیفاير هم میگذاريم، مثلا" هر پنجاه تا شصت کيلومتر، دستگاهی است که سيگنال را قوی میکند و کلا" وقتی میخواهيم به آمپلیفاير برق برسانيم، برق را از دو طرف کابل وارد میکنيم. زمانی که کابل را وصل کرديم، از طريق نور، تمام مخابرات فرستاده میشود.
آقای امامی، جوانان ايرانی که در مسابقات المپياد رياضی شرکت میکنند جوانان موفقی هستند. شما اطلاعاتی دراين زمينه داريد؟
تقريبا" هر سال، در ده نفر اول، شايد يکی دو نفر ايرانی باشند، و من نفر اولی بودم که در اين مسابقه شرکت کردم، و خوشحالم برای اين که فکر میکنم، کمک شد که ايرانیها زودتر در اين مسابقات شرکت کنند.
پس از موفقيتی اينچنينی، در رأس يک شرکت به اين مهمی قرار گرفتن، بعد از آن هدف شما چيست؟ پس از اين موفقيت دنبال چی خواهيد بود؟ خود شما چه فکر میکنيد و چه دوست داريد؟
غير از اين کار عادی که میکنم، دو چيز در زندگی خيلی دوست دارم و نهايت هيجان برای من است. يکی اين که خلبانی میکنم. از بيست سالگی خلبانی ياد گرفتم و سعی میکنم هميشه ادامه دهم، چون از بچگی دوست داشتم، در ضمن میدوم و در ماراتن هم شرکت میکنم. اين مهم است، برای اين که انسان وقتی کار شديد میکند، واقعا" لازم است که از لحاظ بدنی هم سالم باشد. از نظر کار، ممکن است دو سال ديگر در همين شرکت باشم، شرکت بزرگتر شود، و بعد ممکن است شرکت ما را بخرند، ممکن است ما شرکت ديگری را بخريم. آن چه مهم است اين است که انسان هميشه سعی کند هر دفعه که میخواهد پيشرفت کند، مانند پلهای است که بايد بالا رفت و هيچ وقت پايين نيايد.
آقای امامی، روزی چند ساعت کار میکنيد؟
صبح حدود ساعت نه میرسم سرکار و حدود هشت ونيم يا نه شب میروم خانه.
فرصت رسيدن به خانواده را داريد؟
اگر از پسر يزرگم سئوال کنيد میگويد، به اندازۀ کافی، نه. يازده سال دارد و میگويد وقتی بزرگ شود دلش میخواهد يک کار خوب داشته باشد و طوری که کمتر مسافرت کند.