شاگرد او محمد رضا شجريان، نقل می کند که ۲۹ دی ماه ۱۳۵۵ «همراه با استاد در کنسرت ارکستر سمفونيک تهران» حضور می يابند و ارکستر، غزلی از حافظ را همراه با موسيقی «غير سنتی» اجرا می کند.
برومند که «خيلی ناراحت شده بود، صورتش قرمز شده بود، ده رنگ عوض کرده بود» به شاگرد خود می گويد: «شعر حافظ را بايد با موسيقی حافظ خواند نه به صورت اپرا... کارشان به جايی کشيده است که حافظ را هم مسخره می کنند».
شجريان استاد خشمگين را به خانه می رساند. اما برومند همان شب به سکته قلبی چشم و گوش بر قيل و قال جهان می بندد. «آن روز حال استاد خيلی خوب بود. فکر می کنم اين شوکی که به او داده شد او را کشت».
برداشت محمد رضا شجريان می تواند مبالغه آميز باشد اما روايت او، به گويايی و به دقت، نه فقط شخصيت برومند که واکنش سنت را در برابر نوآوری ترسيم می کند.
نورعلی خان برومند در ۱۲۸۴ خورشيدی در تهران چشم به جهان گشود. در نوجوانی نواختن سه تار را نزد درويش خان فراگرفت که به آن روزگار برجسته ترين چهره سنت گرايی در موسيقی ايران بود.
پس از بازگشت از آلمان، ۱۲ سال در محضر رديف دانان سنت گرايی چون حبيب سماعی و اسماعيل قهرمانی رديف های سازی و آوازی را چنان فراگرفت که خود به يکی از انگشت شمار راويان معتبر رديف بدل شد و شاگردانی چون پريسا، محمد رضا شجريان، محمد رضا لطفی، حسين عليزاده و مجيد کيانی و.. را آموزش داد.
تضاد سنت و مدرنيته، که در صد و اندی سال گذشته بستر تحولات فرهنگی و سياسی جامعه ايرانی را شکل داده است، در عرصه موسيقی نيز در چالش موسيقی تک صدايی رديف و سازهای سنتی با موسيقی چند صدايی و سازهای اروپايی تجلی يافته است.
از روزگاری که ميرزاعلی اکبرخان فراهانی و پسران او حسينقلی و ميرزا عبدالله گوشه های موسيقی سنتی غير فولکوريک ايرانی را در قالب دستگاه های سازی و آوازی تدوين کردند، حفظ چارچوب و بازنوازی و بازخوانی رديف، با اندک تنوعی در ترکيب و جا به جايی اين يا آن گوشه و قطعه، به مهم ترين کارکرد نوازندگان و خوانندگان سنتی بدل شد.
آشنايی با مدرنيته، تحولاتی که در مشروطه و پس از آن در عرصه تفکر، تخييل و عواطف رخ داد و گسترش مخاطبان موسيقی از محافل بسته درباری و خانقاهی به لايه های متنوع مخاطبان عام، نوآوری را در موسيقی نيز ناگزير کرد.
هنرمندانی چون شيدا و عارف کوشيدند تا با حفظ چارچوب های رديف سنتی در تصنيف های خود به نيازهای زمان و زمانه پاسخ دهند.
ارتش که برای رسته موزيک خود به سازهايی با صدادهندگی بيش تر از سازهای ايرانی و با قابليت اجرا در محيط های باز نياز داشت، کسانی را برای آموختن هارمونی، موسيقی چند صدايی و نواختن سازهای غربی به اروپا اعزام کرد.
سرانجام تحولی پديد آمد که برای بيان فکر و تخيل و عاطفه معاصر به موسيقی چند صدايی، سازهای اروپايی، آموزش علمی، موسيقی هارمونيک و اجرای عمومی برای مخاطبان نو گرايش داشت.
به دوران پهلوی اول ۲ گرايش در موسيقی ايران پديد آمد.
گرايش اول، مکتب درويش خان، بر موسيقی تک صدايی رديف و شيوه های سنتی اجرا و آموزش پای می فشرد. از منظر اين گرايش موسيقی رديف يکی از مهم ترين مولفه های هويت سنتی و فرم ها و قالب های آن با فرهنگ ايرانی و عرفان اسلامی همخوان بود.
نورعلی خان برومند شاخص ترين چهره گرايش اول در نسل بعد از درويش خان بود.
گرايش دوم، مکتب وزيری، بر آن بود تا موسيقی رديف و سازهای سنتی را با موسيقی چند صدايی، سازهای اروپايی و قواعد هارمونی هماهنگ کند. بر بستر اين گرايش کسانی چون امير حسين دهلوی، صبا و خالقی پا گرفتند.
در دهه های چهل و پنجاه موج سنت گرايی در فرهنگ، چون واکنش منفی در برابر آنچه «مدرنيزاسيون استبدادی و شتاب زده پهلوی دوم» خوانده شده، چندان بالا گرفت که دفتر شهبانوی ايران نيز به يکی از مراکز مهم حمايت از فرهنگ سنتی و احياء و حفظ هويت بدل شد.
تاسيس مرکز حفظ و اشاعه موسيقی سنتی، احيای مکتب های سنتی سقاخانه و قهوه خانه در نقاشی، احيای تعزيه، نقالی و روحوضی در هنرهای نمايشی و حفظ بافت سنتی تهران از برنامه های سنت گرايانه شهبانوی سابق ايران بود.
هم بدين روزگار نورعلی خان برومند به درخشان ترين چهره و مهم ترين استاد مرکز حفظ و اشاعه موسيقی سنتی بدل شد.
نور علی خان برومند زنده نماند تا اوج گيری محبوبيت موسيقی سنتی به دوران انقلاب، حمايت گسترده دولت جمهوری اسلامی از موسيقی رديف و سازهای سنتی و افول موسيقی سنتی را در سال های اخير شاهد باشد اما برخی از بهترين شاگردان او در سه دهه اخير با خلق آثار با ارزش از آموزه های او فراتر رفتند.