مايکل شیوئر (Michael Scheuer) از ماموران کهنه کار سازمان اطلاعات مرکزی آمريکا ، سیا، است که ۲۲ سال برای اين سازمان کار کرده و سال ۲۰۰۴ ميلادی، از سیا استعفا کرد.
او سال های پايانی حضورش در سیا، پا در يکی از سخت ترين ماموريت های عمرش گذاشت: آقای شیوئر از فرماندهان عمليات يافتن بن لادن بود.
اين مامور سابق سیا، هم اکنون تحليل گر مسايل مربوط به تروريسم، در تلويزيون آمريکايی CBS است و در مصاحبه ای به سوالات هدر مایر، از خبرنگاران راديو اروپای آزاد - راديو آزادی پاسخ داده است. برگردان اين مصاحبه، پيش روی شما است:
برای سالهای متمادی شما فرمانده عمليات جستجو برای يافتن اسامه بن لادن بوديد. تلاش هايی که اکنون می شود برای يافتن بن لادن را چگونه ارزيابی می کنيد؟
من فکر می کنم، تلاش هايی که ما اکنون انجام می دهيم، قطعا بهترين کارهايی است که می توانيم انجام دهيم؛ اما اين تلاش ها در موقعيتی انجام می شوند که تقريبا داشتن انتظار موفقيت، غير ممکن است. بن لادن در منطقه ای زندگی می کند که سخت ترين موقعيت را از نظر نقشه برداری بر روی کره زمين دارد. وی در ميان مردمی زندگی می کند که به شدت به او وفادارند و بن لادن برايشان، قهرمانی است در جهان اسلام.
اما من فکر می کنم مهم ترين موضوع اين است که نيروهای آمريکايی در آنجا (افغانستان) و نيروهای ناتو، روزانه با موضوع پايه ای حفاظت از دولت حامد کرزای (رييس جمهوری افغانستان) درگيرند و بعد از آن در تعقيب اسامه بن لادن هستند. در افغانستان، جريان به شکلی جدی عليه ما است و برای من اين گونه به نظر می رسد که انتظار دستگيری يا کشتن اسامه بن لادن در آينده قابل پيش بينی، غيرمنطقی است.
هنوز بعد از سال ها، جرج بوش، رييس جمهوری آمريکا، دستگيری بن لادن را، چونان پيروزی نهايی جنگ عليه ترور، توصيف می کند.
خب، او (بن لادن)، نماد يک جنگ است، جنگی که بخش کوچکی از آن هم «تروريسم» است. هنوز بعد از پنج سال، رهبران سياسی آمريکا در هر دو جناح (دموکرات و جمهوريخواه) از اين زاويه زير سوال قرار نگرفته اند که اين جنگ درباره چيست؟
آنها همچنان می گويند که بن لادن و القاعده و همدستانشان، بر روی ويران کردن آمريکا، دموکراسی اين کشور، آزادی آمريکا و برابری جنسی در آمريکا متمرکز هستند. در حالی که به راستی بخش بسيار بسيار کوچکی از اين جنگ درباره اين مسايل است. موضوع اصلی اين است که آمريکا و غرب در جهان اسلام چه کرده اند.
خب به دليل همين سوءتفاهم بر سر انگيزه و قصد دشمن، ما در حمله به دشمن و نابود کردن او پيش از آن که دوباره به ما حمله کند، موضوع را دست کم گرفته ايم.
آيا اين نظريه درست است که آمريکا با حمله به عراق، هدف های تازه ای برای خود خلق کرد؟
البته نه از روی عمد، ولی قطعا ما چنين کرديم. من در دسته کسانی نيستم که معتقدند ما رهبرانی داريم که مشتاق جنگ هستند.
اما معتقدم که رهبران ما اين شهامت را ندارند که بياستند و بگويند که حضور ما در جهان اسلام، انگيزه اصلی را به دشمن ما می دهد و عراق نيز چرخش هدف در جنگ با القاعده و همراهانش بود.
من کارشناس عراق و تهديداتی که صدام حسين متوجه ما می کرد، نيستم. اما واقعيت تلخ اين است که تجاوز به عراق، القاعده و اسامه بن لادن را از يک سازمان و يک شخص، به يک فلسفه و يک جنبش تبديل کرد. و اکنون ما با يک اسلام نظامی در سراسر دنيا رو به رو هستيم که بسيار بزرگتر از زمان حمله يازدهم سپتامبر است و تقريبا چنان بادوام شده که بتواند از دست دادن بن لادن يا ايمن الظواهری را تاب بياورد.
آيا شما حمله ديگری در مقياس يازده سپتامبر را به آمريکا يا غرب پيش بينی می کنيد؟
من فکر می کنم حمله بزرگتری از يازده سپتامبر اتفاق خواهد افتاد. فکر نمی کنم اين حمله در اروپا اتفاق بيافتد، اما معتقدم ممکن است که چنين حمله ای به ايالات متحده رخ دهد. بن لادن بسيار شفاف گفته که هر حمله القاعده به ايالات متحده، از حمله قبلی بزرگتر خواهد بود و معتقدم اصلی ترين دليلی که برای مدت طولانی حمله ای به آمريکا را شاهد نبوده ايم، اين است که او آماده حمله نيست. اما به محض اينکه آماده شود، اين کار را انجام خواهد داد. و تلاش خواهد کرد که ما را از ميدان به در کند که البته اين هدف اصلی او است.
لطفا کمی بيشتر در اين باره توضيح بدهيد.
هدف اوليه القاعده و اين جنبش، تلاش برای الهام بخشيدن به کشورهای اسلامی برای برپا ساختن حکومت اسلامی است. و بن لادن معتقد است که دولتمردان مصر، عربستان سعودی، اردن و الجزاير تنها به اين دليل سقوط نمی کنند که ايالات متحده و اروپا از آنها حمايت می کنند؛ چه حمايت مالی و چه حمايت های سياسی و حتی نظامی.
هدف بن لادن، به سادگی اين است که به ايالات متحده آنقدر ضربه بزند که ما به خانه باز گرديم و درگير موضوعاتی در همين جا باشيم و در نتيجه از حمايت اين دولت ها بازبمانيم.
به محض اينکه حمايت های آمريکا از اين دولت ها حذف شود، نقشه القاعده اين است که بر روی حذف دولتمردان کنونی و نابودی اسراييل متمرکز شود. و بعد در سومين قدم، گامی ديگر رو به جلو برخواهد داشت: مرزبندی جدی با کسانی که مسلمانان سنی آنها را رافضی (مرتد) می نامند يعنی قسمت شيعه جهان اسلام. تصور آنها از دنيا و از آنچه به دبنالش هستند، بسيار روشن و شفاف و منظم است؛ دست کم در آينده نگری های خودشان.