با مرگ جی. دی. سلینجر در روز چهارشنبه دفتر اسرارآمیزترین زندگی در عرصه ادبیات آمریکا و حتی جهان بسته شد. سلینجر یا به قول همسایههایش «جری» از سال ۱۹۶۵ سکوت و انزوای خود را آغاز کرد، به خبرنگارها و روزنامهنگارها و حتی عکاسها روی خوش نشان نداد و با این کار بیشتر به خاطر پافشاریاش در مشهور نشدن به شهرت رسید.
به تعبیری سلینجر، خالق یکی از مشهورترین و پرفروشترین رمانهای تاریخ ادبیات، با پافشاری و یکدندگی حرف خود را به کرسی نشاند: حالا دیگر او مرده است و دیگر کسی نمیتواند در زندگیاش سرک بکشد، حالا دیگر چه بخواهیم و چه نخواهیم راه رسیدن به جروم دیوید سلینجر فقط و فقط آثار اوست.
دیگر پرسش مهم این نیست که سلینجر در آن خانه ویلایی در روستای کورنیش نیوهمپشر در آمریکا چه میکند و پس از این همه سال چه ریخت و قیافهای دارد؟ حالا پرسش این است که در گاوصندوق خانهاش چه پیدا خواهد شد؟ در وصیتنامهاش چه نوشته است؟ و بالاخره آیا بعد از ۴۵ سال که داستان بلند «شماره ۱۶،هپورث، ۱۹۲۴» در مجله نیویورکر چاپ شد و چنگی هم به دل نزد، این بخت و اقبال را خواهیم یافت که داستان دیگری از زندگی «هولدن کولفیلد» یا «خانواده گلس» بخوانیم یا این همه سال به انتظار «گودو» نشسته بودیم؟
آخرین کتاب سلینجر در سال ۱۹۶۳ با عنوان «تیرهای سقف را بالاتر بگذارید، نجاران و سیمور: پیشگفتار» به چاپ رسید که با همین نام به دست امید نیکفرجام به فارسی هم ترجمه و منتشر شده است، و آخرین داستانی که از او منتشر شد با عنوان «شماره ۱۶، هپورث، ۱۹۲۴» در سال ۱۹۶۵ در مجله نیویورکر چاپ شد.
سلینجر پیش از این فقط سه کتاب دیگر منتشر کرد: ناتور دشت در سال ۱۹۵۱ که با دو ترجمه احمد کریمی حکاک و محمد نجفی در ایران به چاپ رسیده، مجموعه داستان «۹ داستان» در سال ۱۹۵۳ که با عنوان «دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم» و ترجمه احمد گلشیری در ایران منتشر شده است، و «فرنی و زویی» در سال ۱۹۶۱ که با ترجمه امید نیکفرجام در ایران به چاپ رسیده است.
اما یک همسایه سلینجر در سال ۱۹۹۹ در مصاحبهای گفته است که آقای نویسنده چندین سال قبلتر به او گفته است که دستکم ۱۵ کتاب منتشرنشده در گاوصندوق خانهاش دارد، و در سال ۱۹۹۸ جویس مینارد، نویسنده آمریکایی و دوستدختر سابق سلینجر، کتابی منتشر کرد با عنوان «دنیا خانه من است» و در آن اشاره کرد که سلینجر در انزوا هم هر روز مینوشته و دستکم دو کتاب منتشرنشده دارد.
جی مکاینرنی که خود الان در آمریکا نویسنده مشهوری است معتقد است که احتمالا بهتر است زیاد دلمان را به محتویات گاوصندوق خانه سلینجر خوش نکنیم. او هم مانند بسیاری از منتقدان و نویسندگان معتقد است که داستان «هپورث» ایراد زیاد دارد و آن را «مونولوگی دیوانهوار» مینامد.
اما تا زمانی که صحت و سقم این ادعاها مشخص شود، بهتر است نسیه را ول کنیم و نقد را بچسبیم: ضدقهرمان ناتور دشت با نام هولدن کولفیلد که جذابیتش باعث شده تا حالا بیش از ۶۰ میلیون نسخه از این کتاب به فروش برسد هنوز برای نسلهای حاضر و آینده آن قدر جذابیت دارد که علاقهمندان کتاب در قفسه کتابفروشیها به دنبالش بگردند.
فرنی و زویی هم به شهادت بسیاری از نویسندگانی که به عشق داستانهای سلینجر نویسنده شدند آن قدر برای نویسندههای آماتور و کتابخوانها جذابیت و نکته دارد که همچنان دوش به دوش ناتور دشت به فروش برسد. برخی مانند دیو اگرز آن را شاهکار دیالوگنویسی میدانند و برخی دیگر مثل ای. ال. داکترو عاشق همه چیز خانواده گلساند.
شاید بهتر باشد بیش از این در زندگی جی دی سلینجر سرک نکشیم، چرا که آن طور که خود گفته است چندان به خوانندگان آثارش فکر نمیکرد. او در سال ۱۹۷۴ در مصاحبهای به روزنامه نیویورک تایمز گفت: «در منتشر نکردن کتاب آرامش غریبی هست. برعکس، انتشار کتاب حملهای وحشیانه است به خلوت و حریم من. نوشتن را دوست دارم. عاشق نوشتن هستم. اما فقط برای خودم و دل خودم مینویسم.»
به تعبیری سلینجر، خالق یکی از مشهورترین و پرفروشترین رمانهای تاریخ ادبیات، با پافشاری و یکدندگی حرف خود را به کرسی نشاند: حالا دیگر او مرده است و دیگر کسی نمیتواند در زندگیاش سرک بکشد، حالا دیگر چه بخواهیم و چه نخواهیم راه رسیدن به جروم دیوید سلینجر فقط و فقط آثار اوست.
بیشتر بخوانید:
آخرین کتاب سلینجر در سال ۱۹۶۳ با عنوان «تیرهای سقف را بالاتر بگذارید، نجاران و سیمور: پیشگفتار» به چاپ رسید که با همین نام به دست امید نیکفرجام به فارسی هم ترجمه و منتشر شده است، و آخرین داستانی که از او منتشر شد با عنوان «شماره ۱۶، هپورث، ۱۹۲۴» در سال ۱۹۶۵ در مجله نیویورکر چاپ شد.
سلینجر پیش از این فقط سه کتاب دیگر منتشر کرد: ناتور دشت در سال ۱۹۵۱ که با دو ترجمه احمد کریمی حکاک و محمد نجفی در ایران به چاپ رسیده، مجموعه داستان «۹ داستان» در سال ۱۹۵۳ که با عنوان «دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم» و ترجمه احمد گلشیری در ایران منتشر شده است، و «فرنی و زویی» در سال ۱۹۶۱ که با ترجمه امید نیکفرجام در ایران به چاپ رسیده است.
اما یک همسایه سلینجر در سال ۱۹۹۹ در مصاحبهای گفته است که آقای نویسنده چندین سال قبلتر به او گفته است که دستکم ۱۵ کتاب منتشرنشده در گاوصندوق خانهاش دارد، و در سال ۱۹۹۸ جویس مینارد، نویسنده آمریکایی و دوستدختر سابق سلینجر، کتابی منتشر کرد با عنوان «دنیا خانه من است» و در آن اشاره کرد که سلینجر در انزوا هم هر روز مینوشته و دستکم دو کتاب منتشرنشده دارد.
جی مکاینرنی که خود الان در آمریکا نویسنده مشهوری است معتقد است که احتمالا بهتر است زیاد دلمان را به محتویات گاوصندوق خانه سلینجر خوش نکنیم. او هم مانند بسیاری از منتقدان و نویسندگان معتقد است که داستان «هپورث» ایراد زیاد دارد و آن را «مونولوگی دیوانهوار» مینامد.
اما تا زمانی که صحت و سقم این ادعاها مشخص شود، بهتر است نسیه را ول کنیم و نقد را بچسبیم: ضدقهرمان ناتور دشت با نام هولدن کولفیلد که جذابیتش باعث شده تا حالا بیش از ۶۰ میلیون نسخه از این کتاب به فروش برسد هنوز برای نسلهای حاضر و آینده آن قدر جذابیت دارد که علاقهمندان کتاب در قفسه کتابفروشیها به دنبالش بگردند.
فرنی و زویی هم به شهادت بسیاری از نویسندگانی که به عشق داستانهای سلینجر نویسنده شدند آن قدر برای نویسندههای آماتور و کتابخوانها جذابیت و نکته دارد که همچنان دوش به دوش ناتور دشت به فروش برسد. برخی مانند دیو اگرز آن را شاهکار دیالوگنویسی میدانند و برخی دیگر مثل ای. ال. داکترو عاشق همه چیز خانواده گلساند.
شاید بهتر باشد بیش از این در زندگی جی دی سلینجر سرک نکشیم، چرا که آن طور که خود گفته است چندان به خوانندگان آثارش فکر نمیکرد. او در سال ۱۹۷۴ در مصاحبهای به روزنامه نیویورک تایمز گفت: «در منتشر نکردن کتاب آرامش غریبی هست. برعکس، انتشار کتاب حملهای وحشیانه است به خلوت و حریم من. نوشتن را دوست دارم. عاشق نوشتن هستم. اما فقط برای خودم و دل خودم مینویسم.»