هنگامی که جمهوری اسلامی پس از هشت سال جنگ خانمانسوز در حضیض ذلت در جامعهٔ بینالملل و منطقهٔ خاورمیانه قرار داشت و خمینی با نوشیدن جام زهرِ پذیرش قطعنامهٔ ۵۹۸ (در ۲۷ تیر ۱۳۶۷) فرهمندیاش را در میان بسیجیان و سپاهیان به تاراج داده بود، فتوای قتل سلمان رشدی صادر شد (۲۵ بهمن ۱۳۶۷) تا روح تازهای به جان اسلامگرایی و رهبری حرکت ضدغربی در جهان اسلام دمیده شود.
اسلامگرایان ایرانی پس از انتشار کاریکاتورهای دانمارکی با موضوعات مربوط به اسلام فرصت را مناسب یافته و به سفارت دانمارک در تهران حمله کردند. این حملات پس از آن صورت گرفت که ایالات متحده دو دولت طالبان و صدام را ساقط کرده و مقامات جمهوری اسلامی خود و ایدئولوژی اسلامگرایی را در معرض افول و خطر میدیدند.
جمهوری اسلامی در دو سال گذشته با سرکوب معترضان و تبدیل شدن به یک دیکتاتوری نظامی اعتباری را که صرفا با ادبیات ضد اسرائیلی احمدینژاد و میلیاردها دلار کمک به حزبالله لبنان و حماس در جهان عرب کسب کرده بود از دست داد و خامنهای با دستور کشتار مخالفان در ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ دقیقا همعرض قذافی و علی عبدالله صالح و مبارک قرار داده شد.
تمسک به لوگوی المپیک لندن به عنوان تبلیغ صهیونیستی (ادعا میشود که خوانده میشود صهیون و نه ۲۰۱۲) ابزاری دیگر برای بسیج نیروهای ضد اسرائیلی منطقه در پشت سر جمهوری اسلامی در یک حرکت ضد غربی و به فراموشی سپردن چهرهٔ استبدادی آن است.
اکنون پس از چهار سال از انتشار لوگوی المپیک ۲۰۱۲ یکباره نشانهشناسان اسلامی همانند دیگر کفبینانی که این لوگو را علامت اساس (صلیب شکسته در آلمان نازی) و آمیزش جنسی تلقی کردهاند از خواب زمستانی غفلت بیدار شده و لوگوی المپیک را هدف قرار دادهاند.
نشانهشناسان اسلامی همچنین کشف کردهاند که علامت المپیک شبیه موزهٔ هولوکاست در آلمان است. (الف، ۱۴ اسفند ۱۳۸۹) وجه دیگر این کفبینی سیاسی معرفی عروسکهای یکچشم بازیها و نقطهٔ وسط لوگوی ۲۰۱۲ به عنوان دجال است: «ونلاک و مندویل نام عروسکهای بازیهای المپیک ۲۰۱۲ لندن هستند، اما چرا آنها یک چشم دارند و آیا نمیتوان گمانهزنی کرد که در پس طراحی این عروسکها، اندیشهای نهان شده است؟» مسیح دجال «یا مسیح دروغین در روایت دینی به شخصی اطلاق میشود که در آخرالزمان ظهور میکند و با انجام معجزاتی، مردم را فریفته و در اورشلیم ادعای خدایی میکند. دجال فردی با یک چشم و صورتی کریه و موهایی تابدار که بر پیشانیش کلمه کفر حک شده تصویر شده است.» (الف، ۱۴ اسفند ۱۳۸۹)
طرح تازهٔ تبلیغاتی
جمهوری اسلامی همواره دنیای غرب را به سیاسی کردن ورزش متهم کرده است، اما این نظام سرآمد دیگر کشورها در بهرهبرداریهای سیاسی از رخدادهای ورزشی است. دادن پرچم ایران به دست دختران در مراسم افتتاحیه در حالی که زنان نقش بسیار ضعیفی در ورزش کشور دارند، مجبور کردن قهرمانان ایرانی به خودداری از مسابقه با ورزشکاران اسرائیلی و وجهالمصالحه قرار دادن ورزشکاران در رقابتهای سیاسی داخلی بدون دادن نقشی به آنان در مدیریت ورزش کشور (که در دست سرداران سپاه است) از موارد روشن نگرش سیاسی و ایدئولوژیک به ورزش قهرمانی است.
جنجال تازه را کمیتهٔ المپیک با نامهٔ اعتراضی به رئیس کمیتهٔ بینالمللی المپیک رقم زده است. اما این موضوع از حیث نوع تعابیر به کار گرفته شده و پیامدهای آن در اندازهای فراتر از قدرت و ظرفیت کمیتهٔ المپیک جمهوری اسلامی است. اعتراض به طراح لوگو و خواست «برخورد با مسبب این موضوع»، تغییر این آرم و طراحی لوگوی جدید مواضعی فرا ورزشی و غیرفنی هستند که بیانگر تصمیمی سیاسی در پشت سر این نامهٔ اعتراضی است.
این موضوع، دولت جمهوری اسلامی را با یک نهاد بینالمللی درگیر میسازد و با تهدید تحریم در نهایت ممکن است به انصراف از بازیها و تلاش و سرمایهگذاری جمهوری اسلامی برای همراهی دیگر کشورهای منطقه با آن در انصراف منتهی شود. رهبری سیاسی و دستگاه تبلیغاتی نظام باید از آغاز تا انتها در طراحی و اجرای این طرح تازهٔ تبلیغاتی با آن درگیر باشد.
سلولهای خفتهٔ فراماسونری
یکی از موضوعات اصلی مطالعاتی در حلقههای اسلامگرایان فراماسونری است. حدود پنج دهه است که وفاداران به روحانیت مخالفان حکومت دینی و منتقدان اجرای احکام دینی را عروسکهای خیمهشببازی باشگاههای مخفی و سازمانهای جاسوسی در غرب معرفی میکنند و نظریهٔ توطئه اصولا بر چنین تصوری از دنیا قوام یافته است. مورخان رسمی دولتی در ایران (کسانی مثل محمد رجبی و عبدالله شهبازی) متخصصان فراماسونشناسی و صهیونیستیابی در فضای عمومی کشور هستند. حتی افراد درون حکومت رقبای اقتدارگرای خود (در میان اعضای موتلفه یا دولت احمدینژاد) را یهودیتبار و عامل صهیونیسم و فراماسونری میخوانند.
مورخان و غربشناسان رسمی دولتی تلاش میکنند آثار صوتی و تصویری و نوشتهها و اسناد را سوراخ کنند تا نشانههایی از نفوذ فراماسونها در کشورهایی با اکثریت مسلمان و نیز نهادهای بینالمللی پیدا کنند، چون بر این باورند که فراماسونها سازمان مخفی خود را به همهٔ اعضا و جوارح این جوامع بسط دادهاند و حتی در نزدیکترین سازمانها و افراد باید به دنبال رد پای آنها گشت.
بدین ترتیب هنگامی که تبلیغاتچیهای جمهوری اسلامی لوگوی لمپیک ۲۰۱۲ را ساختهٔ دست فراماسونها معرفی میکنند دارند با تک تک اعضای این حلقهها سخن میگویند و میخواهند نیروهای همفکر خود را علیه یک رخداد بینالمللی و یک سازمان بینالمللی بسیج کنند. از نظر آنها همهٔ نهادهای بینالمللی تحت نفوذ فراماسونها و صهیونیستها هستند.
«رورشاخ» اسلامی
ذهن متوهم انسانی که خود را قربانی احساس میکند و میخواهد با اتکا به قربانی بودن خویش جهان را زیر سلطه قرار دهد ظرفیت بالایی برای خوانش «رورشاخی» دنیای واقع دارد. انگیزهٔ دیگر برای سلطهٔ تمامیتطلبانه، بدبینی هراسآلود است که یکی از نشانههای رایج اسلامگرایی است. رهبران جریان اسلامگرایی ایرانی به خوبی از این دو ویژگی پایگاه اجتماعی خود در ایران و دیگر کشورهای منطقه آگاهی دارند. به همین دلیل دستگاههای تبلیغاتی حکومت به دنبال غوطهور کردن افراد در دنیایی تخیلی و هراسآلود هستند که تنها دو طرف دارد: دشمن خارجی و عواملش از یک سو و نیروهای خیر و روشنایی از سوی دیگر. نظریههای غیرتحلیلی شیعه و عرفان ایرانی همواره مقوم این نوع نگاه بودهاند.
با همین ذهنیت غیر تحلیلی و غیر عقلانی است که ایرانیانی که تحت رژیم پهلوی خود را بیقدرت و قربانی احساس میکردند عکس خمینی را در ماه دیدند یا با نگاه کردن به صفحهٔ قرآن و حافظ به استخاره و پیشگویی آینده خود (اما از زبان متن دینی یا شعر خوانده شده) میپردازند. در ذیل حکومت دینی کفبینی و رمالی به حد علوم انسانیِ اسلامی شده ارتقا یافته و مبنای تصمیمگیری و سیاستگذاری قرار گرفتهاند، همان طور که خواب روحانیون مبنای تعیین حق و باطل و درست و نادرست و بهجا و نابهجا شده است.
غربشناسان رمال و کفبین
غربشناسی رایج و تحت حمایت دولت در ایران فاصلهٔ چندانی با رمالی و کفبینی ندارد، چون غربشناسان دولتی به دنبال خوانش متفاوتی از نمادها و نشانهها برای تقویت تنفر از غرب و افزایش مشروعیت حاکمان موجود هستند. آنها هر روز در جهان واقع نظر میکنند و قرائتهایی از آن به دست میدهند که به حکومت کمک میکند اذهان مردم را از استبداد دینی و فساد گسترده در همهٔ نهادهای دولتی و شبهدولتی حکومت به دشمن موهوم خارجی متوجه سازند.
فراماسونری و صهیونیزم و امپریالیسم به گونهای که در رسانهها و موسسات دولتی جمهوری اسلامی عرضه میشود عمدتا ساخته و پرداختهٔ رمالها و کفبینهای حکومت- البته به نام غربشناس و متخصص شبیخون فرهنگی و براندازی نرم- است که امروز موسسات دولتی و شبهدولتی تحقیقات تاریخی (مثل موسسهٔ مطالعات و پژوهشهای سیاسی، موسسهٔ مطالعات تاریخ معاصر ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، و دفتر مطالعات تدوین تاریخ ایران) و نهادهای پژوهشی فرهنگی (مثل پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی یا پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) متکفل پرداختن به آن شدهاند.
از تولید به مصرف
دولت احمدینژاد با هماهنگسازی موسسات پژوهشی دولتی با ایدههای ضد غربی خامنهای این فرصت را فراهم کرد که حلقههای مورخان فراماسونشناس و صهیونیستیاب بدون هیچ واسطهای با موسسات دولتی و نهادهای سیاستگذار و تصمیمگیر ارتباط برقرار کرده و کفبینیهای خود را به نام تحقیقات تاریخی و مطالعات فرهنگی در اختیار آنها بگذارند. آخرین مبادلهٔ علمی میان این موسسات و نهادهای اجرایی نسبت دادن لوگوی المپیک به فراماسونری و اعلام آن در یک نامه به کمیتهٔ بینالمللی المپیک است که تولیدات بخش فرهنگی دولت را پس از تاخیری چهارساله به زبان تصمیمگیری ترجمه کرده است.
-----------------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
اسلامگرایان ایرانی پس از انتشار کاریکاتورهای دانمارکی با موضوعات مربوط به اسلام فرصت را مناسب یافته و به سفارت دانمارک در تهران حمله کردند. این حملات پس از آن صورت گرفت که ایالات متحده دو دولت طالبان و صدام را ساقط کرده و مقامات جمهوری اسلامی خود و ایدئولوژی اسلامگرایی را در معرض افول و خطر میدیدند.
جمهوری اسلامی در دو سال گذشته با سرکوب معترضان و تبدیل شدن به یک دیکتاتوری نظامی اعتباری را که صرفا با ادبیات ضد اسرائیلی احمدینژاد و میلیاردها دلار کمک به حزبالله لبنان و حماس در جهان عرب کسب کرده بود از دست داد و خامنهای با دستور کشتار مخالفان در ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ دقیقا همعرض قذافی و علی عبدالله صالح و مبارک قرار داده شد.
تمسک به لوگوی المپیک لندن به عنوان تبلیغ صهیونیستی (ادعا میشود که خوانده میشود صهیون و نه ۲۰۱۲) ابزاری دیگر برای بسیج نیروهای ضد اسرائیلی منطقه در پشت سر جمهوری اسلامی در یک حرکت ضد غربی و به فراموشی سپردن چهرهٔ استبدادی آن است.
اکنون پس از چهار سال از انتشار لوگوی المپیک ۲۰۱۲ یکباره نشانهشناسان اسلامی همانند دیگر کفبینانی که این لوگو را علامت اساس (صلیب شکسته در آلمان نازی) و آمیزش جنسی تلقی کردهاند از خواب زمستانی غفلت بیدار شده و لوگوی المپیک را هدف قرار دادهاند.
نشانهشناسان اسلامی همچنین کشف کردهاند که علامت المپیک شبیه موزهٔ هولوکاست در آلمان است. (الف، ۱۴ اسفند ۱۳۸۹) وجه دیگر این کفبینی سیاسی معرفی عروسکهای یکچشم بازیها و نقطهٔ وسط لوگوی ۲۰۱۲ به عنوان دجال است: «ونلاک و مندویل نام عروسکهای بازیهای المپیک ۲۰۱۲ لندن هستند، اما چرا آنها یک چشم دارند و آیا نمیتوان گمانهزنی کرد که در پس طراحی این عروسکها، اندیشهای نهان شده است؟» مسیح دجال «یا مسیح دروغین در روایت دینی به شخصی اطلاق میشود که در آخرالزمان ظهور میکند و با انجام معجزاتی، مردم را فریفته و در اورشلیم ادعای خدایی میکند. دجال فردی با یک چشم و صورتی کریه و موهایی تابدار که بر پیشانیش کلمه کفر حک شده تصویر شده است.» (الف، ۱۴ اسفند ۱۳۸۹)
طرح تازهٔ تبلیغاتی
جمهوری اسلامی همواره دنیای غرب را به سیاسی کردن ورزش متهم کرده است، اما این نظام سرآمد دیگر کشورها در بهرهبرداریهای سیاسی از رخدادهای ورزشی است. دادن پرچم ایران به دست دختران در مراسم افتتاحیه در حالی که زنان نقش بسیار ضعیفی در ورزش کشور دارند، مجبور کردن قهرمانان ایرانی به خودداری از مسابقه با ورزشکاران اسرائیلی و وجهالمصالحه قرار دادن ورزشکاران در رقابتهای سیاسی داخلی بدون دادن نقشی به آنان در مدیریت ورزش کشور (که در دست سرداران سپاه است) از موارد روشن نگرش سیاسی و ایدئولوژیک به ورزش قهرمانی است.
جنجال تازه را کمیتهٔ المپیک با نامهٔ اعتراضی به رئیس کمیتهٔ بینالمللی المپیک رقم زده است. اما این موضوع از حیث نوع تعابیر به کار گرفته شده و پیامدهای آن در اندازهای فراتر از قدرت و ظرفیت کمیتهٔ المپیک جمهوری اسلامی است. اعتراض به طراح لوگو و خواست «برخورد با مسبب این موضوع»، تغییر این آرم و طراحی لوگوی جدید مواضعی فرا ورزشی و غیرفنی هستند که بیانگر تصمیمی سیاسی در پشت سر این نامهٔ اعتراضی است.
این موضوع، دولت جمهوری اسلامی را با یک نهاد بینالمللی درگیر میسازد و با تهدید تحریم در نهایت ممکن است به انصراف از بازیها و تلاش و سرمایهگذاری جمهوری اسلامی برای همراهی دیگر کشورهای منطقه با آن در انصراف منتهی شود. رهبری سیاسی و دستگاه تبلیغاتی نظام باید از آغاز تا انتها در طراحی و اجرای این طرح تازهٔ تبلیغاتی با آن درگیر باشد.
سلولهای خفتهٔ فراماسونری
یکی از موضوعات اصلی مطالعاتی در حلقههای اسلامگرایان فراماسونری است. حدود پنج دهه است که وفاداران به روحانیت مخالفان حکومت دینی و منتقدان اجرای احکام دینی را عروسکهای خیمهشببازی باشگاههای مخفی و سازمانهای جاسوسی در غرب معرفی میکنند و نظریهٔ توطئه اصولا بر چنین تصوری از دنیا قوام یافته است. مورخان رسمی دولتی در ایران (کسانی مثل محمد رجبی و عبدالله شهبازی) متخصصان فراماسونشناسی و صهیونیستیابی در فضای عمومی کشور هستند. حتی افراد درون حکومت رقبای اقتدارگرای خود (در میان اعضای موتلفه یا دولت احمدینژاد) را یهودیتبار و عامل صهیونیسم و فراماسونری میخوانند.
مورخان و غربشناسان رسمی دولتی تلاش میکنند آثار صوتی و تصویری و نوشتهها و اسناد را سوراخ کنند تا نشانههایی از نفوذ فراماسونها در کشورهایی با اکثریت مسلمان و نیز نهادهای بینالمللی پیدا کنند، چون بر این باورند که فراماسونها سازمان مخفی خود را به همهٔ اعضا و جوارح این جوامع بسط دادهاند و حتی در نزدیکترین سازمانها و افراد باید به دنبال رد پای آنها گشت.
بدین ترتیب هنگامی که تبلیغاتچیهای جمهوری اسلامی لوگوی لمپیک ۲۰۱۲ را ساختهٔ دست فراماسونها معرفی میکنند دارند با تک تک اعضای این حلقهها سخن میگویند و میخواهند نیروهای همفکر خود را علیه یک رخداد بینالمللی و یک سازمان بینالمللی بسیج کنند. از نظر آنها همهٔ نهادهای بینالمللی تحت نفوذ فراماسونها و صهیونیستها هستند.
«رورشاخ» اسلامی
ذهن متوهم انسانی که خود را قربانی احساس میکند و میخواهد با اتکا به قربانی بودن خویش جهان را زیر سلطه قرار دهد ظرفیت بالایی برای خوانش «رورشاخی» دنیای واقع دارد. انگیزهٔ دیگر برای سلطهٔ تمامیتطلبانه، بدبینی هراسآلود است که یکی از نشانههای رایج اسلامگرایی است. رهبران جریان اسلامگرایی ایرانی به خوبی از این دو ویژگی پایگاه اجتماعی خود در ایران و دیگر کشورهای منطقه آگاهی دارند. به همین دلیل دستگاههای تبلیغاتی حکومت به دنبال غوطهور کردن افراد در دنیایی تخیلی و هراسآلود هستند که تنها دو طرف دارد: دشمن خارجی و عواملش از یک سو و نیروهای خیر و روشنایی از سوی دیگر. نظریههای غیرتحلیلی شیعه و عرفان ایرانی همواره مقوم این نوع نگاه بودهاند.
با همین ذهنیت غیر تحلیلی و غیر عقلانی است که ایرانیانی که تحت رژیم پهلوی خود را بیقدرت و قربانی احساس میکردند عکس خمینی را در ماه دیدند یا با نگاه کردن به صفحهٔ قرآن و حافظ به استخاره و پیشگویی آینده خود (اما از زبان متن دینی یا شعر خوانده شده) میپردازند. در ذیل حکومت دینی کفبینی و رمالی به حد علوم انسانیِ اسلامی شده ارتقا یافته و مبنای تصمیمگیری و سیاستگذاری قرار گرفتهاند، همان طور که خواب روحانیون مبنای تعیین حق و باطل و درست و نادرست و بهجا و نابهجا شده است.
غربشناسان رمال و کفبین
غربشناسی رایج و تحت حمایت دولت در ایران فاصلهٔ چندانی با رمالی و کفبینی ندارد، چون غربشناسان دولتی به دنبال خوانش متفاوتی از نمادها و نشانهها برای تقویت تنفر از غرب و افزایش مشروعیت حاکمان موجود هستند. آنها هر روز در جهان واقع نظر میکنند و قرائتهایی از آن به دست میدهند که به حکومت کمک میکند اذهان مردم را از استبداد دینی و فساد گسترده در همهٔ نهادهای دولتی و شبهدولتی حکومت به دشمن موهوم خارجی متوجه سازند.
فراماسونری و صهیونیزم و امپریالیسم به گونهای که در رسانهها و موسسات دولتی جمهوری اسلامی عرضه میشود عمدتا ساخته و پرداختهٔ رمالها و کفبینهای حکومت- البته به نام غربشناس و متخصص شبیخون فرهنگی و براندازی نرم- است که امروز موسسات دولتی و شبهدولتی تحقیقات تاریخی (مثل موسسهٔ مطالعات و پژوهشهای سیاسی، موسسهٔ مطالعات تاریخ معاصر ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، و دفتر مطالعات تدوین تاریخ ایران) و نهادهای پژوهشی فرهنگی (مثل پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی یا پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) متکفل پرداختن به آن شدهاند.
از تولید به مصرف
دولت احمدینژاد با هماهنگسازی موسسات پژوهشی دولتی با ایدههای ضد غربی خامنهای این فرصت را فراهم کرد که حلقههای مورخان فراماسونشناس و صهیونیستیاب بدون هیچ واسطهای با موسسات دولتی و نهادهای سیاستگذار و تصمیمگیر ارتباط برقرار کرده و کفبینیهای خود را به نام تحقیقات تاریخی و مطالعات فرهنگی در اختیار آنها بگذارند. آخرین مبادلهٔ علمی میان این موسسات و نهادهای اجرایی نسبت دادن لوگوی المپیک به فراماسونری و اعلام آن در یک نامه به کمیتهٔ بینالمللی المپیک است که تولیدات بخش فرهنگی دولت را پس از تاخیری چهارساله به زبان تصمیمگیری ترجمه کرده است.
-----------------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.