عباس میلانی استاد تاریخ و مدیر مرکز مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد ایالات متحده در مطلبی مفصل که در وبسایت «نشنال اینترست» منتشر شده به دور جدید جنگ قدرت در درون حاکمیت ایران پرداخته و ضمن برشمردن شدت و خشونت بیسابقه در جدال موجود، آن را نمادی دیگر از دوگانگی در سیستم حکومتی جمهوری اسلامی توصیف میکند که بر آن اساس مرز اختیارات نهادهای انتخابی و نهادهای غیرمنتخب، همواره به کانون رقابتهای جناحی بدل میشوند.
عباس میلانی در مقدمه این مطلب مینویسد که باند احمدینژاد و «نوکیسههای» اطراف وی در دو ماهه اخیر به شدت از سوی آیتالله خامنهای و طرفدارانش مورد حمله قرار گرفته و به نظر میرسد که این حملات تا زمانی که به هدف خود یعنی حذف این جناح منجر نشده متوقف نخواهد شد.
در این حملات باند احمدینژاد به آن چه اعتقادات انحرافی یا «رمالی» و «جنگیری» نامیده میشود متهم شده و پروندههای فساد مالی آنها برملا شده است. علاوه بر طرح احتمال استیضاح وزیران، حدود صد نفر از نمایندگان مجلس موضوع تحقیق در انتخابات ریاست جمهوری را نیز مطرح کرده و مدعیاند که حدود ۹ میلیون رای توسط باند احمدینژاد خریداری شده است.
عباس میلانی یادآوری میکند که صحنه نبرد دو جناح و به خصوص عرصههای انتقاد و حملات جناح طرفدار رهبر ایران امروزه شبیه به تصویری سوررئالیستی است. تا همین یک سال پیش احمدینژاد سیاستمدار مورد علاقه و مورد حمایت رهبر ایران بود. رهبر ایران در برابر درخواستهای متعدد برای بررسی تقلب در رایگیری دو سال پیش با تمام قوا از سلامت انتخابات و مشروعیت ریاست جمهوری احمدینژاد حمایت کرد. ولی امروزه رئیس جمهور که در سیستم حکومتی ایران بخش به اصطلاح «منتخب» نظام است، از سوی آیتالله به شدت تحت فشار قرار گرفته است.
فرمانده سپاه پاسداران و گروهی دیگر از مقامات ارشد که در اطراف رهبر ایران هستند، از چند ماه پیش هشدار داده بودند که «جریان انحرافی» قصد دارد در برابر نظام بایستد. آنها حتی توطئه این جریان را خطرناکتر از اعتراضات گسترده سال ۲۰۰۹ میدانند. برخی از روحانیون و مقامات نظامی ایران هشدار دادند که این جریان عرصه دیگری از توطئه صهیونیستها و قدرتهای غربی علیه نظام اسلامی است.
جناحهای طرفدار آیتالله خامنهای با استفاده از تمام ابزارهای حکومتی و تبلیغاتی، حمله به احمدینژاد و اطرافیان وی را پیش میبرند. در بسیاری از موارد با تصمیمات دولت مثل ترکیب وزارتخانهها، معرفی وزرا یا فرمانداران مخالفت میشود و این وضعیت عملا قوه مجریه ایران را فلج کرده است.
همزمان فشارها و حملات تبلیغاتی و ایدئولوژیک ادامه دارد. اطرافیان احمدینژاد هر روز بیشتر از گذشته «انحرافیتر» و «خطرناکتر» نامیده شده و حتی برخی از روحانیون مثل مصباح یزدی اعلام کردهاند که بدون شک احمدینژاد توسط سران این جریان انحرافی «جادو» شده است.
عباس میلانی در ادامه تحلیل خود که در وبسایت «نشنال اینترست» منتشر شده یادآوری میکند که پس از بحران ناشی از ابقای حیدر مصلحی توسط آیتالله خامنهای در مقام وزارت اطلاعات، احمدینژاد حداقل در سخنان علنی خود سعی کرده فضا را آرام کند و در رفتار خود نیز عقبنشینی کرده است. وی حتی رابطه خود با رهبر جمهوری اسلامی را «رابطه پدر و پسر» توصیف کرده است. اما در عین حال که نوعی از تبعیت از ولایت فقیه را پذیرفته، ولی به حملات خود به اطرافیان آیتالله خامنهای ادامه میدهد.
این روش احمدینژاد کارساز نبوده و به نظر میرسد که جناح مقابل خواستار عقبنشینی کامل وی، تبدیل نمودن او به رئیس جمهوری کاملا مطیع و حذف تمام چهرههای مهم در باند وی است. شدت جدال در حدی است که با قاطعیت میتوان گفت اگر احمدینژاد به حد کافی با خواستههای جناح مقابل همراهی نکند بعید نیست که قبل از پایان دوران ریاست جمهوری وی را از کار برکنار کنند.
اما این جنگ قدرت بر سر چیست؟ و عوامل به وجودآورنده آن کداماند؟ آیا جدال فقط بر سر منابع قدرت، امتیازات اقتصادی و حکومتی است یا عوامل ساختاری در نظام اسلامی ایران چنین شرایطی را فراهم کرده است؟
عباس میلانی ضمن اشاره به جزئیات و تاریخچه شکلگیری نظام حکومتی ایران، به وجود تناقض بین دو بخش غیرانتخابی و منتخب در قانون اساسی جمهوری اسلامی اشاره میکند. به اعتقاد وی، در تاریخ صد ساله ایران مبارزه با استبداد مطلقه بستر اصلی تحولات کشور بوده است. از زمان انقلاب مشروطه همواره کشمکشی جدی بین مشروطه کردن نظام و از آن طرف تمایل شاهان و حاکمان به سوی استبداد مطلقه وجود داشته است.
انقلاب اسلامی ایران که ظاهرا با هدف مبارزه با استبداد مطلقه محمدرضا پهلوی به وقوع پیوست، نظامی را بر سر کار آورد که به فاصله کوتاهی با افزودن مفهوم ولایت فقیه به قانون اساسی قدرت مطلقه در دست یک مقام غیرانتخابی را تثبیت کرد.
از سالهای اولیه استقرار حکومت اسلامی تاکنون هر جا که نتایج انتخابات عمومی خلاف منافع روحانیت حاکم بوده ولایت فقیه با قدرت مطلقه خود دخالت کرده و وضعیت و تعادل قدرت را به نفع خود تغییر داده است. از زمان ریاست جمهوری ابوالحسن بنیصدر در سال ۱۳۵۹ گرفته تا دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی و امروزه که احمدینژاد و باند وی مسیر سرکشی را در پیش گرفتهاند، بخش غیرمنتخب حکومت اسلامی به عنوان تجسم استبداد مطلقه وارد عمل شده و با حذف رقبا یا نهادهای منتخب، تداوم استیلای خود را بر ارکان حکومت تضمین کرده است.
عباس میلانی یادآوری میکند که مسلما طمع قدرت عامل دیگری در این جدال شدید است. محمود احمدینژاد که از دوران شهرداری تهران و سرشاخ شدن با حکومت اصلاحطلب محمد خاتمی، دوران صعود خود را طی کرد با حمایت آیتالله خامنهای و سپاه پاسداران دو دور به ریاست جمهوری رسید. ولی اکنون وی و همراهانش برای ولایت فقیه دردسرآفرین شدهاند.
در مقابل احمدینژاد واقعا نسبت به نیرو و تواناییهای خود توهم داشته و در یک سال و اندی پس از کنترل موج اعتراضات مخالفان، در دور دوم ریاست جمهوری سعی کرد با انواع و اقسام روشها دامنه قدرت خود را توسعه دهد. اما در نظام سیاسی ایران توسعه قدرت رئیس جمهور لاجرم به معنای محدود کردن قدرت ولایت فقیه است و این امر به مذاق آیتالله خامنهای خوش نمیآید.
با وجود تشدید حملات به شخص احمدینژاد، مشاوران و معاونان وی و حتی بازداشت و بازجویی از برخی از مقامات دفتر ریاست جمهوری، بعید است که احمدینژاد به سادگی از تمام سنگرهای خود عقبنشینی کند. در همین حال اسفندیار رحیم مشایی و محمد رحیمی، معاونان ارشد وی، به دلایل گوناگون از جمله اقدامات توطئهگرانه علیه کلیت نظام و پروندههای اختلاس مالی به شدت تحت فشار قرار دارند.
ولی عامل اصلی برای حملات آیتالله خامنهای و هواداران وی نه اختلاس و بیکفایتیهای دولت، بلکه اقدامات آنها برای توسعه نفوذ خود بر مراکز حساس قدرت نظام است. چنین گفته میشود که معاونان احمدینژاد به اشکال مختلف قصد داشتند کنترل وزارت اطلاعات، مدیریت منابع مالی حاصل از فروش نفت و حتی اجزاء سیاست خارجی کشور را در دست بگیرند. جدال بر سر وزیر اطلاعات و بحران بر سر مدیریت وزارت نفت نماد بارز این اقدامات از سوی احمدینژاد و مقاومت جناح رقیب در برابر وی بود.
عباس میلانی در بخش پایانی مطلب خود اشاره میکند که در شرایطی که کل منطقه خاورمیانه، از دوران اعتراضات گسترده سیاسی ایران در سال ۲۰۰۹ گرفته تا انقلابهای اخیر در کشورهای عربی، به سمت گسترش دموکراسی و دفاع از حرمت و آزادی شهروندان حرکت میکند، جمهوری اسلامی ایران با چالشی بزرگ روبهرو است. شاید به همین خاطر است که نظام مبتنی بر ولایت فقیه در ایران نه تنها معترضان، بلکه معدود نمادهای تاکید بر عنصر جمهوریت حتی به شیوه احمدینژاد را به شدت سرکوب میکند.
هر چه جمهوری اسلامی منزویتر و بنابراین در مورد موجودیت خود نگرانتر شود، مسلما نیاز آن به داشتن تضمینهای امنیتی برای بقا خود بیشتر خواهد شد. یکی از این تضمینها دستیابی به سلاحهای هستهای است. هر چند شواهد مشخصی مبنی بر از سرگیری برنامههای تسلیحاتی هستهای در ایران در دست نیست، ولی آژانس بینالمللی انرژی اتمی در گزارش اخیر خود هشدار داده است که قادر به تشخیص این مسئله نیست.
عباس میلانی خاطرنشان میکند که تشدید تضاد بین ولی فقیه و رئیس جمهور در ایران ممکن است به بازتر شدن فضای سیاسی کشور بینجامد، ولی احتمال قویتر آن است که میزان اقتدار و نفوذ سپاه پاسداران افزایش یابد که استبداد نظامی از نوع «بناپارتیسم» را بر ایران حاکم خواهد کرد.
اگر احمدینژاد برگهای برنده بیشتری در آسیتن خود نداشته باشد به احتمال زیاد در ماههای آینده باقیمانده قدرت خود را نیز از دست خواهد داد و در آن صورت باید گفت که وی و باند وی ارزیابی بسیار نادرستی از قدرت و میزان محبوبیت خود داشتند.
جدال موجود بین رئیس جمهور بلندپرواز و ضعیف با ولی فقیه منزوی در ایران نمادی از بحران ساختاری در نظام جمهوری اسلامی و افزوده شدن یک عامل دیگر برای تشدید و تداوم این بحران است. بنابراین از منظر راهبردی باید به آینده ایران امیدوار بود و از نظر تاکتیکی نیز نباید به جزئیات یا نتیجه جنگ قدرت بین این دو جناح دلخوش کرد.
عباس میلانی در مقدمه این مطلب مینویسد که باند احمدینژاد و «نوکیسههای» اطراف وی در دو ماهه اخیر به شدت از سوی آیتالله خامنهای و طرفدارانش مورد حمله قرار گرفته و به نظر میرسد که این حملات تا زمانی که به هدف خود یعنی حذف این جناح منجر نشده متوقف نخواهد شد.
در این حملات باند احمدینژاد به آن چه اعتقادات انحرافی یا «رمالی» و «جنگیری» نامیده میشود متهم شده و پروندههای فساد مالی آنها برملا شده است. علاوه بر طرح احتمال استیضاح وزیران، حدود صد نفر از نمایندگان مجلس موضوع تحقیق در انتخابات ریاست جمهوری را نیز مطرح کرده و مدعیاند که حدود ۹ میلیون رای توسط باند احمدینژاد خریداری شده است.
عباس میلانی یادآوری میکند که صحنه نبرد دو جناح و به خصوص عرصههای انتقاد و حملات جناح طرفدار رهبر ایران امروزه شبیه به تصویری سوررئالیستی است. تا همین یک سال پیش احمدینژاد سیاستمدار مورد علاقه و مورد حمایت رهبر ایران بود. رهبر ایران در برابر درخواستهای متعدد برای بررسی تقلب در رایگیری دو سال پیش با تمام قوا از سلامت انتخابات و مشروعیت ریاست جمهوری احمدینژاد حمایت کرد. ولی امروزه رئیس جمهور که در سیستم حکومتی ایران بخش به اصطلاح «منتخب» نظام است، از سوی آیتالله به شدت تحت فشار قرار گرفته است.
فرمانده سپاه پاسداران و گروهی دیگر از مقامات ارشد که در اطراف رهبر ایران هستند، از چند ماه پیش هشدار داده بودند که «جریان انحرافی» قصد دارد در برابر نظام بایستد. آنها حتی توطئه این جریان را خطرناکتر از اعتراضات گسترده سال ۲۰۰۹ میدانند. برخی از روحانیون و مقامات نظامی ایران هشدار دادند که این جریان عرصه دیگری از توطئه صهیونیستها و قدرتهای غربی علیه نظام اسلامی است.
جناحهای طرفدار آیتالله خامنهای با استفاده از تمام ابزارهای حکومتی و تبلیغاتی، حمله به احمدینژاد و اطرافیان وی را پیش میبرند. در بسیاری از موارد با تصمیمات دولت مثل ترکیب وزارتخانهها، معرفی وزرا یا فرمانداران مخالفت میشود و این وضعیت عملا قوه مجریه ایران را فلج کرده است.
همزمان فشارها و حملات تبلیغاتی و ایدئولوژیک ادامه دارد. اطرافیان احمدینژاد هر روز بیشتر از گذشته «انحرافیتر» و «خطرناکتر» نامیده شده و حتی برخی از روحانیون مثل مصباح یزدی اعلام کردهاند که بدون شک احمدینژاد توسط سران این جریان انحرافی «جادو» شده است.
عباس میلانی در ادامه تحلیل خود که در وبسایت «نشنال اینترست» منتشر شده یادآوری میکند که پس از بحران ناشی از ابقای حیدر مصلحی توسط آیتالله خامنهای در مقام وزارت اطلاعات، احمدینژاد حداقل در سخنان علنی خود سعی کرده فضا را آرام کند و در رفتار خود نیز عقبنشینی کرده است. وی حتی رابطه خود با رهبر جمهوری اسلامی را «رابطه پدر و پسر» توصیف کرده است. اما در عین حال که نوعی از تبعیت از ولایت فقیه را پذیرفته، ولی به حملات خود به اطرافیان آیتالله خامنهای ادامه میدهد.
انقلاب اسلامی ایران که ظاهرا با هدف مبارزه با استبداد مطلقه محمدرضا پهلوی به وقوع پیوست، نظامی را بر سر کار آورد که به فاصله کوتاهی با افزودن مفهوم ولایت فقیه به قانون اساسی قدرت مطلقه در دست یک مقام غیرانتخابی را تثبیت کرد.
این روش احمدینژاد کارساز نبوده و به نظر میرسد که جناح مقابل خواستار عقبنشینی کامل وی، تبدیل نمودن او به رئیس جمهوری کاملا مطیع و حذف تمام چهرههای مهم در باند وی است. شدت جدال در حدی است که با قاطعیت میتوان گفت اگر احمدینژاد به حد کافی با خواستههای جناح مقابل همراهی نکند بعید نیست که قبل از پایان دوران ریاست جمهوری وی را از کار برکنار کنند.
اما این جنگ قدرت بر سر چیست؟ و عوامل به وجودآورنده آن کداماند؟ آیا جدال فقط بر سر منابع قدرت، امتیازات اقتصادی و حکومتی است یا عوامل ساختاری در نظام اسلامی ایران چنین شرایطی را فراهم کرده است؟
عباس میلانی ضمن اشاره به جزئیات و تاریخچه شکلگیری نظام حکومتی ایران، به وجود تناقض بین دو بخش غیرانتخابی و منتخب در قانون اساسی جمهوری اسلامی اشاره میکند. به اعتقاد وی، در تاریخ صد ساله ایران مبارزه با استبداد مطلقه بستر اصلی تحولات کشور بوده است. از زمان انقلاب مشروطه همواره کشمکشی جدی بین مشروطه کردن نظام و از آن طرف تمایل شاهان و حاکمان به سوی استبداد مطلقه وجود داشته است.
انقلاب اسلامی ایران که ظاهرا با هدف مبارزه با استبداد مطلقه محمدرضا پهلوی به وقوع پیوست، نظامی را بر سر کار آورد که به فاصله کوتاهی با افزودن مفهوم ولایت فقیه به قانون اساسی قدرت مطلقه در دست یک مقام غیرانتخابی را تثبیت کرد.
از سالهای اولیه استقرار حکومت اسلامی تاکنون هر جا که نتایج انتخابات عمومی خلاف منافع روحانیت حاکم بوده ولایت فقیه با قدرت مطلقه خود دخالت کرده و وضعیت و تعادل قدرت را به نفع خود تغییر داده است. از زمان ریاست جمهوری ابوالحسن بنیصدر در سال ۱۳۵۹ گرفته تا دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی و امروزه که احمدینژاد و باند وی مسیر سرکشی را در پیش گرفتهاند، بخش غیرمنتخب حکومت اسلامی به عنوان تجسم استبداد مطلقه وارد عمل شده و با حذف رقبا یا نهادهای منتخب، تداوم استیلای خود را بر ارکان حکومت تضمین کرده است.
عباس میلانی یادآوری میکند که مسلما طمع قدرت عامل دیگری در این جدال شدید است. محمود احمدینژاد که از دوران شهرداری تهران و سرشاخ شدن با حکومت اصلاحطلب محمد خاتمی، دوران صعود خود را طی کرد با حمایت آیتالله خامنهای و سپاه پاسداران دو دور به ریاست جمهوری رسید. ولی اکنون وی و همراهانش برای ولایت فقیه دردسرآفرین شدهاند.
احمدینژاد واقعا نسبت به نیرو و تواناییهای خود توهم داشته و در یک سال و اندی پس از کنترل موج اعتراضات مخالفان، در دور دوم ریاست جمهوری سعی کرد با انواع و اقسام روشها دامنه قدرت خود را توسعه دهد.
در مقابل احمدینژاد واقعا نسبت به نیرو و تواناییهای خود توهم داشته و در یک سال و اندی پس از کنترل موج اعتراضات مخالفان، در دور دوم ریاست جمهوری سعی کرد با انواع و اقسام روشها دامنه قدرت خود را توسعه دهد. اما در نظام سیاسی ایران توسعه قدرت رئیس جمهور لاجرم به معنای محدود کردن قدرت ولایت فقیه است و این امر به مذاق آیتالله خامنهای خوش نمیآید.
با وجود تشدید حملات به شخص احمدینژاد، مشاوران و معاونان وی و حتی بازداشت و بازجویی از برخی از مقامات دفتر ریاست جمهوری، بعید است که احمدینژاد به سادگی از تمام سنگرهای خود عقبنشینی کند. در همین حال اسفندیار رحیم مشایی و محمد رحیمی، معاونان ارشد وی، به دلایل گوناگون از جمله اقدامات توطئهگرانه علیه کلیت نظام و پروندههای اختلاس مالی به شدت تحت فشار قرار دارند.
ولی عامل اصلی برای حملات آیتالله خامنهای و هواداران وی نه اختلاس و بیکفایتیهای دولت، بلکه اقدامات آنها برای توسعه نفوذ خود بر مراکز حساس قدرت نظام است. چنین گفته میشود که معاونان احمدینژاد به اشکال مختلف قصد داشتند کنترل وزارت اطلاعات، مدیریت منابع مالی حاصل از فروش نفت و حتی اجزاء سیاست خارجی کشور را در دست بگیرند. جدال بر سر وزیر اطلاعات و بحران بر سر مدیریت وزارت نفت نماد بارز این اقدامات از سوی احمدینژاد و مقاومت جناح رقیب در برابر وی بود.
عباس میلانی در بخش پایانی مطلب خود اشاره میکند که در شرایطی که کل منطقه خاورمیانه، از دوران اعتراضات گسترده سیاسی ایران در سال ۲۰۰۹ گرفته تا انقلابهای اخیر در کشورهای عربی، به سمت گسترش دموکراسی و دفاع از حرمت و آزادی شهروندان حرکت میکند، جمهوری اسلامی ایران با چالشی بزرگ روبهرو است. شاید به همین خاطر است که نظام مبتنی بر ولایت فقیه در ایران نه تنها معترضان، بلکه معدود نمادهای تاکید بر عنصر جمهوریت حتی به شیوه احمدینژاد را به شدت سرکوب میکند.
هر چه جمهوری اسلامی منزویتر و بنابراین در مورد موجودیت خود نگرانتر شود، مسلما نیاز آن به داشتن تضمینهای امنیتی برای بقا خود بیشتر خواهد شد. یکی از این تضمینها دستیابی به سلاحهای هستهای است. هر چند شواهد مشخصی مبنی بر از سرگیری برنامههای تسلیحاتی هستهای در ایران در دست نیست، ولی آژانس بینالمللی انرژی اتمی در گزارش اخیر خود هشدار داده است که قادر به تشخیص این مسئله نیست.
عباس میلانی خاطرنشان میکند که تشدید تضاد بین ولی فقیه و رئیس جمهور در ایران ممکن است به بازتر شدن فضای سیاسی کشور بینجامد، ولی احتمال قویتر آن است که میزان اقتدار و نفوذ سپاه پاسداران افزایش یابد که استبداد نظامی از نوع «بناپارتیسم» را بر ایران حاکم خواهد کرد.
اگر احمدینژاد برگهای برنده بیشتری در آسیتن خود نداشته باشد به احتمال زیاد در ماههای آینده باقیمانده قدرت خود را نیز از دست خواهد داد و در آن صورت باید گفت که وی و باند وی ارزیابی بسیار نادرستی از قدرت و میزان محبوبیت خود داشتند.
جدال موجود بین رئیس جمهور بلندپرواز و ضعیف با ولی فقیه منزوی در ایران نمادی از بحران ساختاری در نظام جمهوری اسلامی و افزوده شدن یک عامل دیگر برای تشدید و تداوم این بحران است. بنابراین از منظر راهبردی باید به آینده ایران امیدوار بود و از نظر تاکتیکی نیز نباید به جزئیات یا نتیجه جنگ قدرت بین این دو جناح دلخوش کرد.