آیت الله عبدالکریم موسوی اردبیلی تا پیش از کناره گیری مرموزش از سیاست ایران پس از مرگ آیت الله خمینی، در کنار اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنهای یکی از سه روحانی قدرتمند ایران بود.
انتشار نوار صدای آیت الله منتظری در دیدار با تیم سه نفر مسوول اعدام زندانیان در تابستان ۱۳۶۷ بار دیگر نام او را به عنوان رییس شورای عالی قضایی ایران در فاصله سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ بر سر زبانها انداخت.
آیت الله منتظری، همراه دیرین او در شورای انقلاب، موسوی اردبیلی را متهم کرد که با وجود آن که خود با اعدامها مخالف است در نماز جمعه در حمایت از آن سخن می گوید و در برابر آیت الله خمینی سخنی در مخالفت نمی گوید و فقط در چند و چون اجرای دستور او پرسش می کند.
اما پیش از انتشار این نوار نیز خانوادههای قربانیان سرکوبهای سیاسی در فاصله سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ او را به عنوان عامل اعدام و شکنجه و صدور احکام ناعادلانه متهم ردیف اول جنایت هایی می دانستند که از سوی حکومت ایران به طور سازمان یافته انجام گرفته است.
آیت الله منتظری، همراه دیرین او در شورای انقلاب، موسوی اردبیلی را متهم کرد که با وجود آن که خود با اعدامها مخالف است در نماز جمعه در حمایت از آن سخن می گوید و در برابر آیت الله خمینی سخنی در مخالفت نمی گوید و فقط در چند و چون اجرای دستور او پرسش می کند.
شاید به همین دلیل بود که در آخرین بیانیه سیاسی و در عین حال شخصی خود در خرداد ۱۳۹۱ گفت: «اگر بنده کاری کردهام که نباید میکردم یا ترک فعلی کردهام که باید انجام میدادم، از همه عذر میخواهم، از همه حلالیت میطلبم».
روحانی که از هیچ کجا آمد
زمانی که در سال ۱۳۵۷ به حکم آیت الله خمینی به عضویت شورای انقلاب درآمد ۵۳ سال داشت اما چهره شناخته شدهای در میان انقلابیون نبود. در سابقه «مبارزات» او به چیزی جز سخنرانی علیه اسراییل در زمان جنگ شش روزه اعراب و اسراییل و انتشار کتابی علیه بهاییان در اردبیل به چشم نمی خورد.
سالها به عنوان یکی از نویسندگان نشریه مکتب اسلام شناخته می شد که یکی از محافظه کارترین نشریات مذهبی در سالهای پیش از انقلاب بود. در طول سال هایی که در بالاترین منصب قضایی جمهوری اسلامی قرار داشت هیچگاه موضع سیاسی متمایز و تعیین کنندهای نداشت.
سخنان او در نمازهای جمعه در تهران، جز آنچه به تناسب مسوولیت قضایی در باره احکام امورقضایی بر زبان می راند، فاقد هرگونه اهمیت سیاسی بود. در آن روزها در سیاست ایران بیشتر به عنوان راس سوم مثلثی شناخته می شد که دو راس دیگر آن اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنهای بودند. حتی حضور او در تاسیس حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۷ نیز امری بیش از ادامه همراهی با محمد حسین بهشتی روحانی فعال فرهنگی در سالهای پیش از انقلاب نبود.
چهرهای که در هنگام راه اندازی مجموعه خیریه و فرهنگی امیرالمومنین در سال ۱۳۵۷ حامی او بود. بیطرفی آیت الله موسوی اردبیلی در سیاست به همراه اطاعت بیچون و چرای او از آیت الله خمینی سبب ماندگاری او در دستگاه قضایی و سیاست ایران شد.
اما پس از اجرای خواست آیت الله خمینی در بازنگری قانون اساسی به شکلی که به افزایش قدرت ولی فقیه و تمرکز بیشتر قوا در حکومت منجر شود و در پی مرگ آیت الله خمینی گویی زمانه دگرگون شد. روزهای دور از خامنهای کناره گیری از سیاست و روی آوردن به فعالیتهای علمی در قالب راه اندازی دانشگاه مفید که یکی از بهترین مجموعههای آموزشی در زمینه معارف اسلامی در ایران است کافی نبود تا مسوولیتهای سیاسی را از دوش این روحانی پرتاب شده در هنگامه سیاست بردارد.
در کناره گرفتن از سیاست همزمان با آغاز دوران رهبری آیت الله خامنهای معنای سیاسیای نهفته بود که آیت الله موسوی اردبیلی هیچگاه نتوانست آن را در پس محافظه کاری خود پنهان کند. او به خوبی با بیرحمی سیاست در ایران آشنا بود.
آیت الله منتظری در دوران خود او برکنار شد و او شاهد حصر خانگی او در قم بود. از این رو می توان دریافت که چرا او نیز مانند میرحسین موسوی از درگیر شدن در صحنه سیاست در روزهای قدرت گیری دوست دیرینشان علی خامنهای پرهیز داشت. اما پایدار نماندن «نخست وزیر محبوب امام» بر این ناپرهیزی و نامزدی او در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ باعث شد تا یک بار دیگر پای این آیت الله گریخته از سیاست به پر قدرتترین خانه قدرت در تهران کشیده شود.
آیت الله موسوی اردبیلی برای درخواست برخورد نرم تر با معترضین به تقلب انتخاباتی در جریان جنبش سبز، نشسته بر چرخ بیماری به دیدار رهبر جمهوری اسلامی رفت. دیداری که شاید آخرین ناکامی او از مردان سیاست بود. به ویژه آن که مردی اکنون به جای خمینی نشسته بود که می توانست روزهای اقتدار آیت الله در قوه قضاییه را به او یادآوری کند.
آیت الله موسوی اردبیلی برای درخواست برخورد نرم تر با معترضین به تقلب انتخاباتی در جریان جنبش سبز، نشسته بر چرخ بیماری به دیدار رهبر جمهوری اسلامی رفت. دیداری که شاید آخرین ناکامی او از مردان سیاست بود. به ویژه آن که مردی اکنون به جای خمینی نشسته بود که می توانست روزهای اقتدار آیت الله در قوه قضاییه را به او یادآوری کند.
سکوتی که به ابدیت پیوست
آیت الله موسوی اردبیلی هیچگاه سکوت خود را در باره دوران اقتدارش در سیاست و قضای ایران نشکست. چه درباره آنچه خود مسوولیت آن را برعهده داشت و چه درباره آنچه بر گردن دوستان سیاست پیشه او بود. شاید این سکوت نشانهای از وفای او به مردی بود که او را از گمنامی به پرنامی کشاند. حتی اگر به بهای برباد رفتن نام او درتاریخ تمام شود.
در سال ۱۳۷۳ در نخستین ساعتهای بامدادی به همراه گروهی از همکاران در هفته نامه بهمن به دیدار او در قم رفتیم تا به گفت و گو بنشینیم. شاید این آخرین گفت و گوی سیاسی او بود. گفت و گویی که یک قدم آن سو تر از محافظه کاری درونی او نبود. پس از گفت و گو ما را به سفره ساده صبحانهای دعوت کرد. در آن سفره ظرفهای مربای خوش رنگ و خوش طعمی قرار داشت که مقلدان او از اردبیل به رسم سوغاتی با خود به قم آورده بودند. آیت الله در سکوت به ظرفهای مربا می نگریست. شاید در حسرت روزهای معصومانه سرزمینی بود که پشت سر نهاد پیش از آن که پا به سرزمین سیاست در تهران نهد. سرزمینی که جز شرم تحفهای برای او نداشت.