پس از انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ روزنامهها و نشریات کشور مملو بود از عکسها و گزارشهای مربوط به چهرههای انقلابی سراسر عالم تا هم نوعی چهرهی جهانی به انقلاب ایران داده شود و هم پنجرههای دیگری غیر از نگاه به غرب برای اهداف و برنامههای توسعه کشور فراهم شود.
یکی از چهرههایی که هم انقلابیون کمونیست (تودهای، فدایی، پیکاری) و هم انقلابیون مذهبی بدان بسیار توجه داشتند فیدل کاسترو بود. برای روحانیون انقلابی و همراهان اسلامگرای آنها اصولا اهمیتی نداشت که کاسترو نه فردی مذهبی بلکه ضد مذهب بود و کلیسای کاتولیک را یک نهاد طرفدار سرمایه داری به شمار می آورد.
به عنوان یک جوان انقلابی ۱۸ ساله در آن روزها و سالها هنگامی که خاطرات روزنامهای و مجلهای خود را مرور می کنم عکس فیدل کاسترو به تنهایی (در لباس نظامی) و در کنار رهبران جمهوری اسلامی (نخست ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه و بعدها میرحسین موسوی، علی خامنهای و سپس فهرستی از روسای دولت از خاتمی تا احمدی نژاد و روحانی) را به یاد می آورم که همراه شده بود با گزارشهایی از پیشرفت در کوبا تحت حکومت انقلابی وی. کوبا در آن روزها به عنوان یکی از بهشتهای روی زمین به جامعهی ایران معرفی می شد.
وعدههای کاسترو
در سال ۱۹۷۹ وعدهها و تجربهی حکومت کاسترو پس از ۲۰ سال در برابر چشمان روزنامه نگاران و نویسندگان و فعالان سیاسی ایرانی بود اما دریغ از یک کلمه در مورد این تجربه. هنوز کاسترو بسیاری از تغییرات اقتصادی و اجتماعی را در پیش نگرفته بود (مثل کنار گذاشتن سیاست مبادلهی انحصاری با کشورهای بلوک شرق یا نرم تر شدن موضع وی در برابر کلیسای کاتولیک) و سیاستهای رادیکال وی در جریان بود.
کاسترو پیش از رسیدن به قدرت وعدهی انتخابات آزاد را می داد- مثل همان وعدههایی که خمینی در پاریس داد- اما برای نیم قرن به حکومت چسبید و طرفداران انتخابات آزاد و دورهای شدن رهبران را مزدوران ایالات متحده نامید. در نهایت نیز تنها توانست به برادرش اعتماد کند و حکومت را در خانوادهی خود نگاه داشت. شعار انقلابیون کوبا آزادی یا مرگ بود اما آزادیخواهان انقلابی همراه با کاسترو پس از رسیدن وی به قدرت برای دهها سال زندانی شدند. همهی وعدههای حکومت دمکراتیک و رسانههای آزاد درست همانند وعدههای خمینی پس از رسیدن به قدرت کنار گذاشته شد. در آن سالها حتی یک مطلب در رسانههای فارسی (با توجه به این که آن روزها مدام نشریات و روزنامهها را دنبال می کردم) در این باب ندیدم. متاسفانه جو همه را گرفته بود و کسی قرار نبود رهبران سیاسی را در مورد اعمال و وعدههایشان پاسخگو ببیند.
تجربهی اقتصادی کوبا نیز بعد از بیست سال حکومت کاسترو در برابر چشم جهانیان بود. کوبای تحت حکومت کمونیستی با انبوهی از اطلاعات قابل ارزیابی بود. در آن روزها از پیشرفتهای کوبا در سواد آموزی سخن گفته می شد اما هرگز به مخاطبان گفته نمی شد که رشد سوادآموزی در نیمهی دوم قرن بیستم در همهی کشورهای آمریکای لاتین قابل توجه بود و کستاریکا و آرژانتین بدون حکومت کمونیستی رشد سواد آموزی بیشتری نسبت به کوبای بعد از انقلاب داشتند.
سیاست بیرون آمدن کوبا از تولید نیشکر به عنوان محصول اصلی برای تولید این کالای ارز آور فاجعه بار بود. نتیجهی دولتی شدن اقتصاد استخدام حدود ۷۵ تا ۹۰ درصد از نیروی کار در مشاغلی با پرداخت بسیار اندک و بدون پرداخت مالیات بوده است. جامعهی کوبا در دوران حکومت کمونیستی نسبت به دیگر کشورهای این منطقه فقیر تر و فقیر تر شده است؛ در آمد سرانهی هر کوبایی به طور متوسط سالانه حدود ۳۳۰۰ دلار است در حالی که کوباییهای مقیم میامی در چند ساعت فاصله درآمد سرانهای حدود ۲۳ هزار دلار دارند. کمونیستها و انقلابیون مذهبی به واسطهی تنفر از ایالات متحده اصولا قرار نبود این واقعیات را ببینند (هنوز هم نمی بینند) و گزارش کنند اما غیر آنها نیز تحت تاثیر جو، خاموش بودند.
دوران بیتوجهی به حقیقت
آنچه کمونیستها و بعد اسلاف اسلامگرایانشان خلق کردند بیتوجهی به حقیقت برای رسیدن به قدرت مطلقه بود. در گزارشهای مربوط به کاسترو و کوبای تحت حکومت تمامیت خواهانه و اقتدارگرای وی در نشریات و روزنامههای ایرانی هرگز نقل نمی شد که کاسترو در طی سالهای بعد از پیروزی انقلابش در سال ۱۹۵۹ چند هزار نفر را تیرباران کرد. دهها هزار نفر در جریان فرار از سرکوبها در این کشور جان خود ار از دست دادند. حدود ۱۴ هزار نفر در مداخلات نظامی خارجی رژیم کاسترو (مثل آنگولا) کشته شدند (جمهوری اسلامی در سوریه دارد همین تجربه را تکرار می کند).
هرگز در این نشریات من ندیدم که از زندانی شدن و شکنجه و سرکوب صدها هزار نفر در کوبا سخنی به میان آمده باشد. اما تا دلتان بخواهد از نظام بهداشت و آموزش در کوبا سخن گفته می شد بدون ذکر این نکته که منابع این کارهای نمایشی در کوبا از کجا تامین می شد (فروش ارزان نفت به این کشور و خرید گران نیشکر از آن توسط اتحاد جماهیر شوروی) و حاکمان کوبا چه هزینهای بر اقتصاد این کشور برای سرپا نگاه داشتن برنامههای سوسیالیستی رهبران کمونیست خود تحمیل کردند. سیاستهای انزواگرایانهی رژیم کاسترو با توجیهات ضد امپریالیستی مردم کوبا را برای نیم قرن در فقر و فاقه نگاه داشته است.
سخنی که امروز در مورد شرایط پیروزی ترامپ در انتخابات امریکا گفته می شود (بی توجهی بخشی از رای دهندگان به واقعیات و آمارها) و فرهنگ آکسفورد به آن با نامیدن واژهی "مابعد حقیقت" به عنوان واژهی سال واکنش نشان داده در واقع به شکل بسیار پر رنگ تری در سال ۵۷ در ایران حاکم بود. رژیمهای تمامیت خواه اصولا در دنیای مخلوق خود زندگی می کنند و تلاش می کنند بیتوجهی به حقیقت را نهادینه سازند.
انقلاب با دروغ و نادانی
اگر به هریک از حوزههای گفتمانی انقلاب سال ۵۷ سرک بکشیم با دریایی از نادانی و دروغ برای بر انگیختن جمعیت مواجه می شویم. تصویری که از فیدل کاسترو و انقلاب کوبا در رسانههای مکتوب آن دوره عرضه می شد تنها یکی از زیر مجموعههای یکی از حوزههای گفتمانی یعنی "روشهای نیل به عدالت اجتماعی" (با خشونت و اعدام و مصادره و سرکوب) بود. تصویر ارائه شده از صدر اسلام (جامعهی کمونیستی و اتوپیا)، جنایاتی که به دروغ به اسم رژیم پهلوی نوشته می شد (کشته شدن علی شریعتی، صمد بهرنگی و مصطفی خمینی و آتش زدن سینما رکس)، تبلیغ جنایات ساختگی امپریالیسم بریتانیا و امریکا (در مقابله با فاشیسم و کمونیسم)، اغراق در فساد و سرکوب حکومت پهلوی، و چهره سازیهای قدسی از روحانیون همه برای برساختن هویت و ذهنیتی بود که نسل جوان کشور را آمادهی پذیرش حکومت کسانی سازد که به واقعیت و حقیقت و حقوق و مردمسالاری باوری نداشتند.
رهبران فکری و ایدوئولوژیک انقلاب ۵۷ و روشنفکرانی که با آن همراهی کردند کوهی از دروغ را برای در نادانی و بیخبری نگاه داشتن مردم عرضه کردند تا بتوانند توده را جهت به قدرت رسیدن خود بسیج کنند. اصولا در آن دوره هیچ روزنامه نگاری خود را مسئول "راستی آزمایی" و "گزارش طرفین ماجرا" نمی دید. کوبای فیدل تنها یک نمونهی کوچک است.
-----------------------------------
یادداشتها، آرا و دیدگاههای نویسندگان خود را بیان میکنند. آرا و دیدگاه نویسندگان، لزوما بازتاب نظری از سوی رادیو فردا نیست.