پس از یک هفته از تراژدی فروریزی ساختمان پلاسکو دیگر تقریبا روشن است که علت واقعه چه بوده (اتصال برق به عنوان عامل اولیهی آتش سوزی و انفجار کپسولهای گاز و مخزنهای گازوئیل پس از آتش سوزی در ساختمانی فرسوده به عنوان عامل فرو ریزی)، مقصر کیست (شهرداری تهران در عدم اعمال مقررات و بنیاد مستضعفان به عنوان مالک در عدم رسیدگی به وضعیت در حال فروپاشی ساختمان)، ترکیب و تعداد مصدومان (بیش از ۲۰۰ نفر) و کشته شدگان چیست (تا اینجا ۱۶ آتش نشان و چهار غیر آتش نشان احتمالا از کارکنان ساختمان در موتورخانه، آسانسور و نگهبانی به اضافهی ۶ تن دیگر که مفقود هستند)، و اصولا وضعیت تهران در این مورد چگونه است (حدود ۳۰۰۰ ساختمان در شرایطی نزدیک به ساختمان پلاسکو). بر سر این موضوعات اختلاف بسیاری وجود دارد اما نکات فوق مخرج مشترک مبتنی بر واقعیات ارائه شده است.
اکنون پرسش آن است که جامعه و دولت در واکنش به این تراژدی چه عکس العملی در کوتاه مدت و دراز مدت نشان می دهند؟
واکنشهای کوتاه مدت در حال انجام است. بر اساس رابطهی نزدیکی که بازار همیشه با دولت اسلامی در ایران داشته نخستین اقدام رسیدگی به وضعیت سرقفلی داران ساختمان از سوی بنیاد و دیگر نهادهای دولتی بوده است. اینها هیچ نقشی در فرو ریزی ساختمان و مسئولیتی در تعمیر و نگه داری آن نداشتهاند. تا کنون چندین ساختمان و پاساژ برای انتقال آنها در نظر گرفته شده و مشخص است که آنها به تدریج مغازههای خود را باز می کنند (معلوم نیست با همان ظرفیت یا همان رشتهی کاری). در باب کارگران نیز دولت بستههایی را برای کمک عاجل در نظر گرفته و آنها در دورهای کوتاه کمکهایی را دریافت خواهند کرد اما این بستهها بیشتر به کمک آنها که بیمه بودهاند خواهد آمد.
اما بسیار بعید است چهار هزار نفری که در این ساختمان کار می کردند به زودی به سر کار خود بازگردند. اجساد کشته شدگان نیز تحت فشار افکار عمومی با احترام به خاک سپرده خواهد شد گرچه حکومت در قهرمان (شهید) نامیدن افرادی غیر از کشته شدگان اسلامگرا (بسیجی و سپاهی) شرایط دشواری دارد.
اما در واکنش بلند مدت به نظر می آید که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد: نه شهرداری مثل مواردی که ساختمانها بدهکار هستند مقررات خود را اعمال خواهد کرد و نه موسسات حکومتی و دولتی و شبه دولتی که مالک اکثر این گونه ساختمانهای بزرگ هستند حاضرند نفع عاجل خود (مثل ماهانه هفت میلیارد تومان اجاره از ساختمان پلاسکو قبل از فرو ریزی) را رها کرده و به نو سازی و بازسازی مشغول شوند. کسبه و مستاجران نیز به دلیل در نظر گرفتن نفع عاجل خود اخطارها را نادیده خواهند گرفت (اگر اخطاری صورت گیرد).
ایران در فرایند فرسایش
اگر ماهیت و سیاستهای دولت و حکومت در ایران را در پرانتز بگذاریم و صرفا بر جامعه تمرکز کنیم جامعهی امروز ایران را از جهات متفاوتی در حال طی مراحل افول و سقوط می بینیم. روندها رو به بهبود نیست. در حال حاضر تغییر سیاستها (در نتیجهی تغییر حکومت) روندها و جهت گیریها را تغییر نمی دهد بلکه روند فرسایش و فروپاشی را کند می کند. سخنانی از قبیل این که ایران در حال تبدیل شدن به یک ابر قدرت است یا قدرت هفدهم یا حتی هشتم جهان است تنها کارکرد تبلیغاتی دارد.
این روند رو به افول ناشی از چهار دهه سوء مدیریت و سوء استفاده از قدرت، نگرش غیر علمی و غیر عقلانی به ادارهی امور، دشمنی با اصلاح روندهای جاری، فدم سرمایه گذاری در امور زیر بنایی، و تقابل با شایسته سالاری و پاسخگویی و شفافیت است. در چهار موضوع می توان این روند رو به افول را به خوبی نشان داد:
۱) آسیبهای اجتماعی. در دوران حکومت خمینی و خامنهای آسیبهای اجتماعی جامعه ایران افزایش نجومی داشتهاند. تعداد معتادان به الکل (بیش از یک میلیون نفر)، سیگار (بیش از ۲۰ میلیون) و مواد مخدر (۳ تا ۷ میلیون)، تعداد کارگران جنسی، کودکان کار (۱.۵ تا ۷ میلیون نفر)، تعداد کسانی که زیر خط فقر زندگی می کنند (دو سوم جامعه) و تعداد جرائم و زندانیان نسبت به چهار دههی قبل چندین برابر و در مواردی (مثل تعداد زندانیان) دهها برابر شده است (در حالی که جمعیت ۲.۳ برابر شده است) و حکومت (در کنار حذف نهادهای مدنی مستقل) خود نیز در این حوزه کاری برای تقلیل این آسیبها انجام نداده است.
۲) فقدان، نا ایمنی و فرسودگی زیر ساختها (جادهها، سازهها). در چهار سال گذشته بودجهی عمرانی کشور نزدیک به صفر بوده - و اگر بودجهی اندکی تخصیص یافته، در حدود ۱۲ درصد از کل بودجه، در نهایت صرف امور جاری شده است- در حالی که بخش خصوصی مستقلی در ایران بالاخص در حوزهی طرحهای بزرگ و زیر بنایی وجود ندارد. مقامات جمهوری اسلامی عاشق افتتاح هستند اما روحانی در چهار سال گذشته کمتر در مراسم افتتاح حاضر شده چون طرحی برای افتتاح نبوده است.
روحانیت شیعه و پاسداران آنها اصولا همیشه جیره خوار تاسیسات زیربنایی دوران پهلوی بودهاند. در دوران جمهوری اسلامی به غیر از برخی طرحهای عاجل (مثل نیروگاههای برق که بخشی از آنها در دوران جنگ بمباران شدند، متروی تهران یا تاسیسات نفتی برای تداوم امتیازات و تاراج منابع) یا نمایشی (سدها و فرودگاهها) کار عمرانی و زیر بنایی چندانی انجام نشده است. بعد از چهار دهه هنوز تنها ورزشگاه بزرگ کشور همان است که چهل سال پیش بوده است؛ تعداد سینماهای کشور (اکثرا دولتی) در حال آب رفتن بوده است و اکثر تاسیسات بندری کشور هنوز شبیه به چهل سال پیش هستند (نگاه کنید به عکسهای بنادر گناوه و کنارک). بسیاری از فرودگاههایی که با صدها میلیارد تومان هزینه ساخته شدهاند رنگ پروازی به خود نمی بینند (مثل فرودگاههای اراک و همدان و بوشهر) و بسیاری دیگر هفتهای دو یا سه پرواز دارند. این فرودگاهها تعمیر و نگاهداری نیز نمی شوند و در حال فرسودگیاند. حتی یکی از شهرهای ایران دارای فاضلاب برای همهی ساکنان خود نیست.
بسیاری از ساختمانهایی که در چند سال اخیر ساخته شدهاند (مثل ساختمانهای مسکن مهر) هنوز افتتاح نشده ترک خورده و در حال فرو ریزیاند. پیمانکارانی که در ایران با دولت کار می کنند (که عمدتا شرکتهای وابسته به مدیران هستند) اغلب فاسدند و از اعتبارات داده شده برای منافع بیشتر می زنند. جادههای ساخته شده عمدتا از شرایط فنی و ایمنی استاندارد برخوردار نیستند (سالانه حدود ۲۰ هزار کشته و صدها هزار مجروح و معلول). بعد از چهل سال ادعا هنوز اکثر استانهای کشور با بزرگراه به هم متصل نمی شوند و چند بزرگراه موجود در حول و حوش پایتخت ساخته شدهاند.
۳) تخریب محیط زیست؛ تعداد زیادی از رودخانهها (زاینده رود)، دریاچهها و تالابها (هامون، پریشان، بختگان، گاوخونی) خشک شدهاند، بخشی در حال خشک شدن بودهاند (ارومیه) و سطح آبهای زیر زمینی به شدت افت کرده است؛ رودخانههایی که جریان دارند نیز دچار آلودگی شدید هستند (کارون)؛ آلودگی (غبار، کربن و امواج پارازیت) هوا را در بسیاری از روزهای سال فرا گرفته است؛ میان ۱۱ تا ۲۱ میلیون نفر (بنا به آمارهای مختلف) به حاشیه نشینی شهرها روی کردهاند که یکی از علل اصلی آن کمبود آب در روستاهاست؛ حدود ۳۰ هزار روستا تخلیه شدهاند؛ حدود سه میلیون نفر در روستاها با تانکر آب دریافت می کنند.
۴) افت سرمایهی اجتماعی. انقلاب و جنگ در ایران به جای آن که بر سرمایهی اجتماعی (حاصل روابط اجتماعی شهروندان که کارایی را افزایش می دهد) بیفزایند در نهایت از آن کاستند چون تلفات انسانی و مالی شدید که به نزدیکی مردم و اندرکنش بیشتر آنها می انجامند به دلیل سرکوب و فساد و تقلب و دروغ بیشتر به تفرق و فاصله گیری بیشتر افراد انجامید. در نتیجه افراد چه در حکومت و چه بیرون از آن فقط به منافع فردی و خانوادگی خود می اندیشند. همچنین سرکوب نهادهای مدنی و احزاب مانع از تحکیم روابط اجتماعی غیر خویشاوندی در میان ایرانیان شده است. بسیاری از روابط خانوادگی در اثر تعارضات سیاسی و ایدئولوژیک از هم گسیخته شد. به همین دلیل کار تیمی در جامعهی ایران بسیار ضعیف است.
البته در چهار دههی گذشته مدام بر اندازهی ماشین سرکوب، میزان مداخلات خارجی (با میلیاردها دلار هزینهی سالانه)، و فساد و اتلاف حکومت افزوده شده و اینها مانع از سرمایه گذاری دولتی و عمومی در امور فوق هستند.
سهم دولت
هر اتفاق سوگناکی که در جامعهی ایران رخ می دهد صرفا ناشی از سیاستها و تصمیمات دولت دینی نیست اما دولت در ایران با توجه به قدرت سیاسی و اقتصادی و فرهنگیای که دارد می تواند تسریع کنندهی روند اصلاح یا مانع جدی هر گونه اصلاح باشد. حکومت جمهوری اسلامی
۱) متمرکز بر تاراج منابع کشور است و نه خیر و مصلحت عمومی؛ هر مدیری که بر سر کار می آید (بر اساس روابط و میزان وفاداری) تنها به بستن بار خود و خانواده برای چندین نسل می اندیشد. به فهرست اسامی مدیران سابق کشور در جمهوری اسلامی نگاه کنید: چندنفر از آنها هنوز در فضای عمومی مشغول به فعالیت هستند و چند درصد از آنها با منابع تاراج شده به خارج مهاجرت کردهاند؟ مدیران سابق جمهوری اسلامی در کدام کار عام المنفعه در گیر هستند؟
۲) به نحو ایدئولوژیک و ارزشی مانع هر گونه اصلاح روندها و فرایندهاست؛ مقامات روحانی و سپاهی در کشور از شنیدن کلمهی اصلاح کهیر می زنند و اصلاح طلبان (نه به عنوان یک جناح سیاسی بلکه به عنوان افراد خواهان تغییر) مدام تحت تعقیب حکومت قرار می گیرند و برای آنها پرونده سازی می شود. ایدئولوژی اسلامگرایی متمرکز بر ساختن انسان طراز مکتب (با کنترل تمامیت خواهانه یبدن و ذهن وی) و سلطه و ارعاب عمومی است و نه اصلاح امور.
۳) مقامات دولت دینی در همهی مشکلات و خرابیهای موجود منافع پنهان و آشکار دارند؛ در هر کار مخربی مثل قاچاق، تقلب، اتلاف و فساد، مقامات دولتی و حکومتی سهم می برند و به همین علت این امور مخرب ادامه پیدا می کنند. و
۴) دولت دینی هیچ سازوکاری (آموزش دورهای شهروندان، تمرینهای متناوب برای آمادگی در برابرزلزله و آتش، نصب تاسیسات حفاظتی و ایمنی) برای پیش گیری از حوادثی مثل آتش سوزی یا فروریزی و کاهش تلفات این فجایع به اجرا نمی گذارد. به عنوان مثال در ۴۰ سالی که در ایران زندگی کردم در هیچ موردی تمرینات مربوط به خروج از ساختمان در شرایط فرضی آتش سوزی انجام نمی شد و حتی علامتی برای دربها و دالانهای خروجی در ساختمانها وجود نداشت. در هیچ اتاق یا سالن عمومیای با تابلوی ظرفیت آن مواجه نشدم. در ایران زلزله خیز هیچ تمرینی برای شرایط زلزله انجام نمی شود.
آیا جایی برای امید هست؟
اگر واقعیات فوق لحاظ شود با فرض ادامهی وضعیت موجود سیاسی و اداری نور چندانی در انتهای تونل مشاهده نمی شود. کسانی که از دل این وضعیت امید بیرون می آورند امید را از روندها و فرایندها بیرون نمی کشند بلکه باور اعتقادی و مذهبی دارند که باید امید داشته باشند حتی اگر بیزمینه باشد. آنها می خواهند نوری در انتهای تونل ببینند. جمهوری اسلامی در پیش گیری براندازی تا کنون موفق بوده اما جامعه را برای فرسایش و فروپاشی به حال خود رها کرده است.
----------------------------------------------------------------
یادداشتها و مقالات، آرای نویسندگان خود را بازتاب میدهند و بیانگر دیدگاهی از سوی رادیو فردا نیستند