لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۴ دی ۱۴۰۳ تهران ۲۲:۰۲

درس‌های فاجعه ونزوئلا


اعتراض به کمبود غذا در کاراکاس در ونزوئلا
اعتراض به کمبود غذا در کاراکاس در ونزوئلا

به تازه‌ترین گزارش سالانه آماری شرکت نفتی «بریتیش پترولیوم»، که ماه ژوئن سال جاری منتشر شده، نگاهی بیندازید. در صفحه ششم این گزارش خواهید دید که کشور ونزوئلا در آمریکای لاتین از لحاظ ذخایر ثابت شده نفتی، با سیصد میلیارد بشکه، در رده نخست جهانی قرار دارد، سی و پنج میلیارد بشکه بیش از عربستان سعودی و حدود دو برابر ایران.

به رغم این ثروت افسانه ای، ونزوئلای سی میلیون نفری در کام یک فاجعه اقتصادی فرو رفته که از لحاظ عمق و دامنه و سرعت گسترش آن، به احتمال فراوان به عنوان یک رویداد شگفت و عبرت آموز در تاریخ قرن بیست و یکم میلادی به ثبت خواهد رسید.

همه شاخص‌های اقتصادی ونزوئلا در منطقه ماورای قرمز نوسان میکنند. تولید ناخاص داخلی این کشور در ۲۰۱۶ ریزشی دستکم بالای ده در صد را تجربه خواهد کرد. نرخ تورم کشور در سال جاری بر پایه پیش بینی صندوق بین المللی پول به هفتصد و بیست در صد خواهد رسید، ولی محافل کارشناسی داخلی در این زمینه پیش بینی‌های به مراتب بدبینانه تری را ارائه میدهند. نرخ برابری بولیوار، پول ملی کشور، در برابر ارز‌های معتبر، همچون برف در آفتاب تابستانی آب میشود. از لحاظ «شاخص فلاکت» (حاصل جمع نرخ بیکاری و نرخ تورم)، ونزوئلا در راس کشور‌های جهان قرار دارد. این کشور از انجام تعهدات مالی بین المللی خود (پرداخت اصل و فرع بدهی‌های خارجی اش) ناتوان مانده و عملا ورشکسته است.

امواج گرسنگان در کوچه و خیابان شهر‌های ونزوئلا به راه افتاده اند و حتی مواد غذایی موجود در شماری از مدارس، از دستبرد آنها در امان نیستند. سوپر مارکت‌ها و مراکز توزیع مواد غذایی زیر حفاظت نیرو‌های مسلح قرار گرفته اند تا از هجوم گرسنگان در امان بمانند. کارمندان دولت ادارات را رها کرده اند تا در صف‌های طولانی خرید ساعت‌ها انتظار بکشند. قتل و غارت به سرعت رو به اوجگیری است و شمار زیادی از شاگردان مدارس از ترس در خانه میمانند.

کوتاه سخن آنکه ثروتمند‌ترین کشور جهان از لحاظ ذخایر نفتی، طی زمانی کوتاه، به کشوری بسیار فقیر بدل شده و بیش از هشتاد در صد جمعیت آن از قدرت خرید کافی برای تامین غذای مورد نیاز محرومند. به گزارش رسانه‌های بین المللی بحران اقتصادی ونزوئلا می تواند یک فاجعه بزرگ انسانی را در پی داشته باشد و سازمان‌های بشر دوستانه برای مقابله با چنین احتمالی آماده می شوند.

چرا کار بدین جا رسید؟ چرا ونزوئلا، بعد از گذار از یک دوره رونق افسانه‌ای بازار نفت، که بیش از ده سال به درازا کشید، در این مهلکه دست و پا میزند؟ چرا بانیان این تراژدی هولناک وبه ویژه هوگو چاوز، رییس جمهوری پیشین ونزوئلا، بعد از آنهمه تجربه دردناک در قرن بیستم میلادی، به قهرمانان محبوب چپ انقلابی در بخش بزرگی از جهان بدل شدند؟

یافتن پاسخ برای شماری از این «چرا»‌ها کاری غیر ممکن نیست. اقتصاددانان، بر خلاف نظریه پردازان علوم دقیقه، نمی توانند برای اثبات یا نفی نظریه‌هایشان به آزمایش‌های عملی دست بزنند. ولی تاریخ در مواردی می تواند به آزمایشگاهی واقعی برای آنها بدل شود و با ایجاد رویداد‌های شگفت، فرصت را برای تجربه و آزمون فراهم آورد.

مثلا شبه جزیره کره با مردمی از یک نژاد و یک فرهنگ در طول مدار سی و هشت درجه به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم میشود و هر بخش زیر پوشش یک سیاست اقتصادی قرار میگیرد. بعد از چند دهه، نتایج این دو سیاست به داوری جهانیان عرضه میشود. و یا در سرزمین آلمان، در این سو و آن سوی یک دیوار، دو سیاست اقتصادی متضاد به اجرا گذاشته میشوند و این بار هم، بعد از چند دهه، همه می توانند فرجام این دو سیاست را ببینند.

ونزوئلا نیز متاسفانه به آزمایشگاه تجربه‌ای تلخ بدل شده که درس‌های بر آمده از آن می تواند برای شماری از کشور‌های جهان، از جمله ایران، بسیار آموزنده باشد. البته بخش بزرگی از صاحبنظران مسایل توسعه میدانستند که این تجربه دردناک، به رغم جاذبه آن برای جنبش‌های رنگارنگ «انقلابی»، راه به جایی نمی برد. با این حال در میان این صاحبنظران، حتی بدبین‌ترین آنها انتظار نداشتند فاجعه ابعادی چنین سهمگین به خود بگیرد.

در آنچه از تجربه ونزوئلا به دست آمده، می توان بر سه درس عمده تاکید کرد :

یک) «پوپولیسم» یک مصیبت واقعی است، به ویژه در قالب نفتی آن.

«پوپولیسم» یکی از مفاهیم پیچیده سیاسی است که برای آن تعریف واحدی نمی توان یافت. به منظور پرهیز از یک بحث ریشه‌ای درباره این مفهوم، که فرصتی دیگر می طلبد، در این جا می توانیم از اصطلاح «عوامفریبی سیاسی» کمک بگیریم که در مواردی به جای «پوپولیسم» به کارمیرود.

سخن بر سر راه و روش سیاستمدارانی است که برای دستیابی و یا حفظ قدرت، به جای تکیه کردن بر شعور مردم، به شعارهای فریبنده روی میاورند، توده‌ها را علیه نخبگان بسیج میکنند و به جای تشویق آنها به انجام تلاش‌های دراز مدت برای دستیابی به دستآورد‌های مهم، سیاست‌های پر زرق و برق جذاب اما بی‌سر انجام و گاه مخرب را به آنها قالب میکنند. اگر یک سیاستمدار «پوپولیست» اهرم نفت و در آمد‌های انبوه ناشی از آنرا هم در اختیار داشته باشد، آنگاه دامنه مانور او در عرصه فریبکاری چند برابر میشود.

سخن بر سر راه و روش سیاستمدارانی است که برای دستیابی و یا حفظ قدرت، به جای تکیه کردن بر شعور مردم، به شعارهای فریبنده روی میاورند، توده‌ها را علیه نخبگان بسیج میکنند و به جای تشویق آنها به انجام تلاش‌های دراز مدت برای دستیابی به دستآورد‌های مهم، سیاست‌های پر زرق و برق جذاب اما بی‌سر انجام و گاه مخرب را به آنها قالب میکنند. اگر یک سیاستمدار «پوپولیست» اهرم نفت و در آمد‌های انبوه ناشی از آنرا هم در اختیار داشته باشد، آنگاه دامنه مانور او در عرصه فریبکاری چند برابر میشود.
فریدون خاوند

هوگو چاوز مهم‌ترین چهره شاخص یک «پوپولیست نفتی» است. شعار اصلی او طی دوران ریاست جمهوری اش، که از ۱۹۹۹ تا ۲۰۱۳ به طول انجامید، مبارزه با فقر بود. این شریف‌ترین و والا‌ترین هدف برای یک سیاستمدار است، به شرط آنکه برای دستیابی به آن از راه حل‌های علمی به منظور رسیدن به نتایجی پایدار و موثر استفاده بشود، نه از سیاست‌های تصنعی که تنها یک سلسله دگرگونی‌های کوتاه مدت به وجود می آورند، اما در همان حال زمینه پیدایش خطر هایی تازه را ایجاد میکنند.

هوگو چاوز به گزینه دوم روی آورد و با شعار «سوسیالیسم قرن بیست و یکم»، نفت و در آمد‌های آن را، که در دهه دو هزار میلادی به گونه‌ای دایمی بیشتر و بیشتر میشد، به خیال خود در خدمت مبارزه با فقر به کار گرفت. در فاصله سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۰ میلادی این سیاست نتیجه داد و بخش بزرگی از جمعیت از فقر بیرون امدند.

ولی برای تامین مالی این سیاست، جز نفت چیزی در میان نبود که تازه سهم نه چندان کمی از در آمد‌های آن نیز به جیب الیگارشی هوادار «انقلاب بولیواری» آقای چاوز ریخته میشد. حاصل آنکه سهم نفت در صادرات ونزوئلا که پیش از به قدرت رسیدن هوگو چاوز ۷۴ در صد بود، امروز به ۹۶ در صد رسیده است. ولی به هر حال، با توجه به رونق استثنایی بازار جهانی نفت، در آمد‌های حاصل از آن آنقدر بود که زمینه یک سیاست گسترده «اجتماعی» را برای دولت چاوز فراهم آورد، همراه با توزیع بنزین تقریباً مجانی، پخش نهار مجانی در مدارس، اعمال یک سیاست بهداشتی بسیار سخاوتمندانه، استخدام صد‌ها هزار کارمند و غیره ... در عوض دستگاه تولیدی ونزوئلا سال به سال فرتوت تر میشد، به ویژه در پی پیشبرد یک سیاست همه جانبه در راستای ملی کردن واحد‌های خصوصی. حتی شرکت ملی نفت ونزوئلا از اعتبار‌های لازم برای بهره برداری بیشتر از منابع محروم ماند.

تا زمانی که هوگو چاوز زنده بود، ونزوئلا به رغم فرو رفتن در کام فسادی همه جانبه و اقتصادی سراسر نفتی و دولتی، به برکت قیمت بالای «طلای سیاه» می توانست گلیمش را از آب بیرون بکشد. ولی پس از مرگ چاوز، نیکلا مادورو جانشین او با سقوط ناگهانی و شدید بهای نفت روبرو شد. در فاصله‌ای کوتاه، بقایای بر جای مانده از سیاست اجتماعی «جمهوری بولیواری» ونزوئلا یکسره بر باد رفت و این کشور در کام فقری سیاه فرو غلطید.

دو) مبارزه با فقر به جای «رمانتیسم سوسیالیستی»، به اصلاحات ساختاری نیاز دارد.

شکست «رمانتیسم سوسیالیستی» در قرن بیستم، در اشکال روسی و چینی و کوبایی آن، این تصور را به وجود آورده بود که تجربه‌های دردناک گذشته دیگر تکرار نخواهد شد. تراژدی ونزوئلا نشان داد که دنیای قرن بیست و یکم هنوز از این آفت رهایی نیافته است.

با تکیه بر آنچه در ونزوئلا گذشت، بار دیگر به روشنی می بینیم که اقتصاد دولتی راه به جایی نمی برد، حتی اگر از پشتیانی انبوه در آمد‌های نفتی نیز بر خوردار باشد. اقتصاد آزاد هم البته بی‌عیب و نقص نیست، ولی بعد از این همه تجربه باید پذیرفت که در زمینه تخصیص منابع، هیچ ساختاری جای بازار را نمی گیرد. احیای بازار و مکانیسم‌های عرضه و تقاضا، شرط اصلی برای دستیابی به اقتصاد سالم است و اگر اقتصاد سالم نباشد، نمی توان فقر را به گونه‌ای پایدار ریشه کن کرد.

متاسفانه خیلی‌ها تولید و توزیع ثروت را با هم اشتباه میگیرند. بدون تولید ثروت، فقط می توان فقر را توزیع کرد. تنها اقتصاد آزاد است که کار آمدی خود را در عرصه خلق ثروت به اثبات رسانده است. یک اقتصاد سوسیالیستی را در دنیا نشان بدهید که توانسته باشد از لحاظ تولیدی کار آمد باشد. و اما توزیع ثروت یک مساله سیاسی است و کشور‌های گوناگون دارای اقتصاد ازاد، از سوئد گرفته تا آمریکا، در این زمینه به گزینه‌های مختلف روی میآورند.

موضوع دیگری که در ایجاد یک اقتصاد سالم نقش بنیادی بازی میکند، واقعی بودن قیمت‌ها است. قیمت کالا ها، همچون نرخ بهره (قیمت پول) و نرخ برابری ارز باید واقعی باشد، وگرنه اقتصاد با سر زمین می خورد. آخر با چه منطقی «جمهوری بلیواری» ونزوئلا بنزین تقریبا مجانی در اختیار شهروندان قرار میداد؟ پس چرا نروژ، با وجود نفتخیز بودن، برای هر لیتر بنزین قیمتی حتی بیشتر از سطح بین المللی را از شهروندانش مطالبه میکند؟
فریدون خاوند

موضوع دیگری که در ایجاد یک اقتصاد سالم نقش بنیادی بازی میکند، واقعی بودن قیمت‌ها است. قیمت کالا ها، همچون نرخ بهره (قیمت پول) و نرخ برابری ارز باید واقعی باشد، وگرنه اقتصاد با سر به زمین می خورد. آخر با چه منطقی «جمهوری بولیواری» ونزوئلا بنزین تقریبا مجانی در اختیار شهروندان قرار میداد؟ پس چرا نروژ، با وجود نفتخیز بودن، برای هر لیتر بنزین قیمتی حتی بیشتر از سطح بین المللی را از شهروندانش مطالبه میکند؟ مگر قرار نیست قیمت در مورد درجه کمیابی یک کالا و چگونگی استفاده از آن به مصرف کننده علامت بدهد؟ این چه رمانتیسمی است که به نام انقلاب و کمک به فقیران، اسرافی ویرانگر را بر اقتصاد تحمیل میکند.

تجربه ونزوئلا یک بار دیگر نشان داد که به جای شعار‌های پر طمطراق ولی پوچ در امر مبارزه با فقر، باید به اصلاح نهاد‌ها و مکانیسم‌های اقتصادی پرداخت و حقیقت را جانشین دروغ کرد.

سه ) «پوپولیست ها» مقصرند، ولی مردم هم بی‌تقصیر نیستند.

تردیدی نیست که در پیدایش فاجعه اقتصادی ونزوئلا، مسئولیت اصلی به گردن هوگو چاوز و جانشین او، نیکلا مادورو است. ولی مردم ونزوئلا نیز بی‌تقصیر نیستند. از یاد نبریم که پوپولیست‌ها بر دوش مردم تا کرسی قدرت پیش میروند. بسیاری از کسانی که امروز خسته و نالان ساعت‌های درازی از روز را در صف مواد غذایی به انتظار می ایستند، سال‌های سال به سود هوگو چاوز فریاد کشیدند و سیاست‌های او را تشویق کردند.

یکی از نشانه‌های پختگی و پیشرفت در مردمان یک کشور، درجه مقاومت آنها در برابر گفتمان پوپولیستی است. ملت‌ها باید مسئولیت پذیر باشند و از انگشت نهادن بر ضعف‌های درونی شان، از جمله تسلیم شدن در برابر این گفتمان و دلایل آن، بیمی به دل راه ندهند. این را هم باید پذیرفت که هیچ کشوری از فرو افتادن در دام «پوپولیسم» در امان نیست. کافی است به آنچه امروز در غرب میگذرد، نگاهی بیندازیم.

بخش بزرگی از چپ رادیکال اروپا نیز به دلیل پشتیانی تمام و کمال از سوسیالیسم هوگو چاوز، در فاجعه امروز ونزوئلا شریک است. در اینجا به عنوان نمونه می توان از جنبش «پودموس» در اسپانیا نام برد که بیش از بیش قدرت میگیرد و حتی به دروازه‌های قدرت نزدیک میشود. شماری از چهره‌های شاخص «پودموس» و اقتصاد دان‌های آن به عنوان مشاور برای دولت چاوز کار کرده اند و حقوق‌های چند میلیون یورویی دریافت کرده اند. آیا قرار است آنها همان سیاست‌ها را در اسپانیا به اجرا بگذارند؟

XS
SM
MD
LG