در تازهترین رده بندی توانگران جهان از سوی آژانس خبری «بلومبرگ»، بیل گیتس بنیانگذار شرکت آمریکایی مایکروسافت، با بیش از نود میلیارد دلار دارایی در رده نخست جای گرفت.
حجم این ثروت، معادل نیم در صد کل تولید ناخالص داخلی سالانه ایالات متحده آمریکا است و اگر در مقایسه با کشورهای فقیر اندازه گیری شود، به یازده برابر تولید ناخالص داخلی تاجیکستان و یا چهار و نیم برابر همان شاخص در افغانستان میرسد. تنها طی هشت ماه نخست سال جاری میلادی، بیش از شش میلیارد دلار بر ثروت بیل گیتس افزوده شده است. این که چنین کوهی از دارایی تنها در اختیار یک نفر باشد، طبعا نمی تواند با بیاعتنایی روبرو بشود.
پرسشهای حساس
در همان رده بندی، آمانسیو اورتگای اسپانیایی، خالق مارک معروف «زارا» (فروشگاههای زنجیرهای کفش و لباس)، وارن بافت آمریکایی، جف پرستون بزوس (آمازون) و مارک زوکربرگ (فیس بوک)در ردههای دوم تا پنجم قرار گرفته اند. کل ثروت این پنج نفر به ۳۵۴ میلیارد دلار میرسد که حدود ۲۴ میلیارد دلار بیشتر از تولید ناخالص داخلی کشور هشتاد میلیون نفری مصر است و با تولید ناخالص داخلی ایران تنها ۳۳ میلیارد دلار فاصله دارد.
شگفتی همراه با انزجار در رویارویی با این ابر ثروتمندان، دور از انتظار نیست. با تکیه بر حجم داراییهای اینها است که ادبیات مربوط به گسترش نابرابری در جهان بخش قابل توجهی از افکار عمومی را به خود جلب میکند.
به ارزیابی سازمان انگلیسی «اوکسفام» تنها یک در صد جمعیت جهان چهل و هشت در صد کل ثروت روی زمین را در اختیار دارد، حال آنکه سهم هشتاد در صد جمعیت جهان از پنج و نیم در صد کل ثروت تجاوز نمیکند. پرسش هایی را که بر پایه این محاسبات مطرح میشوند، همه می شناسیم : آیا می توان از راه هایی شرافتمندانی به چنین ثروت هایی دست یافت؟ ایا تجمع ثروت در دستانی چنین محدود، عامل فقر سیاهی نیست که در شمار زیادی از کشورهای جهان دیده میشود؟ آیا با این سطح از نابرابری، جوامع انسانی، از جمله ثروتمندترین آنها، می توانند از اشوبهای بزرگ اجتماعی و سیاسی در امان بمانند؟
در برابر آن ارقام و این پرسش ها، پناه بردن به استدلالهای سرد اقتصادی کار آسانی نیست. می توان پاسخ داد که بر خلاف نتیجه گیریهای شتابزده، محاسبات سازمانهای بین المللی نشان میدهند که طی چند دهه گذشته بخش بزرگی از جمعیت کشورهای در حال توسعه از فقر سیاه بیرون آمده اند، و از جمله در اسیا صدها میلیون نفر بر شمار جمعیت متعلق به طبقه متوسط افزوده شده است. می توان گفت که در مقایسه با نیمه قرن بیستم میلادی، بخش بسیار بزرگی از مردم در بسیاری از کشورهای جهان، که فقر را سرنوشت طبیعی خود میدانستند، از زندگی به مراتب انسانی تری برخوردارند و دستیابی آنها به آموزش و بهداشت و رفاه، به گونهای چشمگیر بهتر شده است.
ولی در بحث بر سر ابر ثروتمندان جهان و دارایی افسانهای آنها، شاید مهمترین نکته به منبع ثروت آنها مربوط میشود. آیا می توان «اولیگارک»های روسی وابسته به مافیای پوتین و دلالهای جمهوری اسلامی را، که در پول غرق شده اند، با پایه گذاران شرکتهای افسانهای دگرگون سازنده سرنوشت جهان، در یک مقوله جای داد؟
ولی در بحث بر سر ابر ثروتمندان جهان و دارایی افسانهای آنها، شاید مهمترین نکته به منبع ثروت آنها مربوط میشود. آیا می توان «اولیگارک»های روسی وابسته به مافیای پوتین و دلالهای جمهوری اسلامی را، که در پول غرق شده اند، با پایه گذاران شرکتهای افسانهای دگرگون سازنده سرنوشت جهان، در یک مقوله جای داد؟ آیا دزدان اموال عمومی، که به برکت تصاحب قدرت سیاسی به جاه و منال دست یافته اند، با خالقان و مبتکران و مخترعان ثروتمند در یک اردوگاه جای میگیرند؟
فوتبالیستی که با پاهای جادویی خود میلیونها نفر را مجذوب میکند، هنرپیشهای که بر پرده سینماها و صفحه تلویزیونها می درخشد، نویسندهای که رمانهایش دست به دست می چرخند و یا کاشف داروی معجزه آسایی که میلیونها انسان را از درد یا مرگ رهایی می بخشد، از دستیابی به ثروتهای عظیم باید همانقدر شرمسار باشد که ژنرال کودتاچی افریقایی یا خاور میانه ای، قاچاقچی مکزیکی، گانگستر روسی و متولی بعضی از آستانههای مقدس در ایران؟ آیا هم سنگ کردن ثروت ها، بدون توجه به چگونگی پدید آمدن آنها و نیز پیآمدهایشان برای جوامع بشری، کار درستی است؟ آیا اصولا نفس ثروتمند بودن نیاز به معذرت خواهی دارد؟
تازه به دوران رسیده ها
در این جا به مورد بیل گیتس بازمی گردیم، بزرگترین ثروتمند جهان که عمدتا به برکت مایکروسافت اوج گرفت و بعدها داراییاش را در جاهای دیگری سرمایه گذاری کرد، از جمله در «اکولاب»، لیدر جهانی تکنولوژیها و خدمات آب، بهداشت و انرژی، و یا در شرکت ملی حمل و نقل ریلی کانادا. ریشه ثروت نود میلیارد دلاری او صدها میلیون نفری است که سالهای سال هر روزشان با محصولات مایکروسافت میگذرد، از سیستم عامل «ویندوز» گرفته تا انواع نرم افزارهای مورد استفاده برای نگارش، جستجوی دادهها و انواع خدمات دیگر. ثروت خالقان «امازون» و «فیس بوک» و یا شرکتهای افسا نهای دیگری همچون «آپل» نیز سر چشمه هایی مشابه دارد.
ما در این نوشته دزدان اموال عمومی و قاچاقچیان و دیگر دارندگان ثروتهای نامشروع را (که جای واقعی آنها در زندان است) کنار میگذاریم، و تنها به کسانی می پردازیم که با به راه انداختن بنگاههای تولیدی و کار و خلاقیت و هنر، و نیز پایداری خود در برابر دشواری ها، ثروت اندوخته اند و به وظایف خود در قبال جامعه عمل میکنند، از جمله با پرداخت مالیات و حفظ حقوق کسانی که به خدمت میگیرند.
توانگر شدن، به این معنا، به توانگر شدن جامعه می انجامد. نظام هایی که به نام عدالت اجتماعی و دستیابی به برابری راه را بر مجذوبان توانگری می بندند، کل جامعه را فقیر میکنند. راست است که توانگران اغلب به آنچه دارند قناعت نمیکنند و باز هم بیشتر می خواهند. آنها در راه افزودن بر ثروت خویش گاه شب و روزشان را فدا میکنند و حتی به زندگی خانوادگی و سلامت خود، آنگونه که باید و شاید، نمی پردازند. این «حرص»، بر پایه ملاکهای مبتنی بر اخلاق و فلسفه زندگی البته مذموم است، ولی در مقیاس اجتماعی می تواند بسیار سودمند باشد.
پویایی بازرگانی و صنعت و حرکت تاریخ در گرو همین مردمان «حریص» است. شمار زیادی از آنها زمین می خورند. شمار دیگری از دشواریها میگذرند و به آرزوهای خود برای بنای بنگاهی نام آور و یا خلق بنایی پایدار و یا دستیابی به منابع مواد خام در مناطق قطبی، دست می یابند و با این موفقیت به ثروتهای کلان نیز دست می یابند. لابرآتوارهای داروسازی برای کشف درمان بیماریهای سخت لحظهای آرام و قرار ندارند، عمدتا برای آنکه با این کشف سهامدارانشان را به نان و نوا برسانند. در این میان هزاران بیمار نیز از منافع این «حرص» بهره می برند.
نقش توانگران در توسعه اقتصادی و اجتماعی زمانی مثبت خواهد بود که آنان نتوانند، با تحمیل انحصار و سد کردن راه نوآوران، جلوی ظهور توانگران تازه نفس را بگیرند. در زبان فارسی مفهوم «تازه به دوران رسیده» یک بار منفی دارد. هدف از به کار بردن این مفهوم مشروعیت بخشیدن انحصاری به ثروتهای موروثی است،
چه اشکالی دارد که جامعه ثروتمند شود، ولی در میان اعضای آن معدودی به برکت تلاش و خلاقیت و «حرص» خود ثروتمند تر بشوند. دستیابی به برابری به هر قیمت، نتایج خوبی به بار نمی آورد. البته توانگران باید از راه پرداخت مالیات، به توزیع عادلانه منابع کمک کنند. شماری از آنها به ویژه در جوامع غربی با بخشش و پرداخت کمکهای داوطلبانه نقش مثبتی را در قبال مراکز آموزشی و تحقیقاتی و مبارزه با فقر ایفا میکنند. با این حال تحمیل مالیاتهای بیش از حد سنگین بر توانگران نیز به جای افزودن بر رفاه جامعه، به فقر دامن میزند و سرمایه گذاران و سازندگان ثروت را وادار به مهاجرت میکند.
نقش توانگران در توسعه اقتصادی و اجتماعی زمانی مثبت خواهد بود که آنان نتوانند، با تحمیل انحصار و سد کردن راه نوآوران، جلوی ظهور توانگران تازه نفس را بگیرند. در زبان فارسی مفهوم «تازه به دوران رسیده» یک بار منفی دارد. هدف از به کار بردن این مفهوم مشروعیت بخشیدن انحصاری به ثروتهای موروثی است،
کسانی که نسل اندر نسل ثروتمند بوده اند و نمی خواهند راه را برای دیگران باز کنند. آنچه در فهرست منتشر شده از سوی اژانس «بلومبرگ» بیش از همه جلب توجه میکند، جایگاه ممتازی است که «تازه به دوران رسیده ها» پیدا کرده اند. خالقان مایکروسافت، آمازون، فیس بوک و آپل و بخش بسیار بزرگی از شرکتهای وابسته به تکنولوزیهای نوین ارتباطی و اطلاعاتی در صدر نشسته اند، تا روزی که به دست قشر جدید «تازه به دوران رسیده ها» از اریکه قدرت به زیر کشیده شوند.
در شمار زیادی از جوامع سنتی از جمله خاورمیانه، دعوت از جوانان به ثروتمند شدن، می تواند مغایر با اخلاق و شرافت تلقی بشود، حال آنکه در همان جوامع کم نیستند جوان هایی که برای «شهید» شدن در خدمت سخیفترین ایدئولوژی ها، سر از پا نمی شناسند. هیچ چیزی عزیز تر از جان نیست، ولی همین جان عزیز خروار خروار به باد میرود، حال آنکه تلاش برای بهبود زندگی مادی و ساختن آینده با تحقیر روبرو میشود.
خاور میانه زمانی از مصیبتهای کنونی بیرون میاید که در آن توانگری، به جای ریشه دواندن در سیاست و ایدئولوژی و فساد و تباهی و انحصار، از کسب و کار در فضایی ازاد منشا بگیرد. در چنین فضایی است که توانگران می توانند به قدرت محرکه جوامعی پویا و فارغ از خشونت بدل شوند.