يک عضو کميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس می گويد: «هم اکنون حدود ۲ ميليون غايب از سربازی در داخل و حدود ۳۰۰ هزار نفر نيز در خارج از کشور داريم.» (فارس، ۵ دی ۱۳۹۳)
با توجه به سه هدفی که در افکار عمومی ايرانيان برای سربازی مطرح است يعنی خدمت به کشور در شرايط جنگ (دفاع از استقلال و تماميت ارضی) و صلح، ساخته شدن جوانان مذکر (و نه مونث) در کورهی تمرينات و سختیها، و در هم آميخته شدن جوانان با مشموليت و احضار همگانی (ثروتمند و فقير، باسواد و تحصيلکرده، از خانوادهی قدرتمند و بی قدرت، روستايی و شهری) چرا عدهی قابل توجهی در مقياس ميليونی از سربازی در جمهوری اسلامی فرار می کنند؟
هر سه هدف زير علامت سوال
در عالم واقع روالها و فرايندی در دنيای سربازی شکل گرفته که هر سه هدف فوق را به شدت زير سوال می برد.
اول اين که از حدود دو سال دورهی سربازی (که گاه با تخفيفهايی کاهش يافته يا به جای اول بر می گردد) تنها دورهی کوتاهی از آن به آموزش نظامی عمومی يا تخصصی اختصاص دارد و بعد از آموزش بخش عمدهی وقت سربازان در ايران تلف می شود.
در اين ميان از حيث اتلاف وقت تفاوتی ميات تحصيلکرده و غير تحصيلکرده و متخصص و غير متخصص نيست. سربازان تحصيلکرده و متخصص نيز چه در نيروهای نظامی و چه در بخش دولتی غير نظامی معمولا در پستهايی به کار گمارده می شوند که بازدهی چندانی ندارند و خود احساس رضايت از کاری که می کنند (يا نمی کنند) پيدا نمی کنند. بخش دولتی که سربازان تحصيل کرده به آن اعزام می شوند برای کارکنان خود ظرفيت پر کردن زمان کار با کار مفيد را ندارد چه برسد به کسانی که در يک دورهی موقت در آن مشغول به کار می شوند.
دوم آن که سربازی کردن برای افراد ديگر مثل گذشته خالی از هزينه نيست تا بدان به صورت فعاليتی داوطلبانه واما بدون هزينه نگاه شود.
سربازان بايد هزينهی رفت و آمد به محل سربازی و برخی هزينههای پوشاک و غذای خود را نيز بپردازند. با حقوق بسيار اندکی که به سربازان داده می شود اين هزينهها قابل تامين نيست و خود فرد و خانوادهاش احساس می کنند که در فعاليتی بسيار کم ثمر (بالاخص در دوران صلح) با تامين برخی از هزينهها درگير می شوند. در سالهای پس از جنگ در بخشهايی از نيروهای نظامی و انتظامی و بالاخص ارتش يگانهای نظامی از تامين حداقل نيازهای سربازان مثل لباس زير يا لوازم بهداشتی عاجز بودهاند. همچنين کيفيت غذای پادگانها آنقدر پايين است که برخی از افراد آن غذا را نمی خورند يا هزينهای برای تکميل آن می پردازند.
سوم آن که روح عدالت در خدمت سربازی در دوران جمهوری اسلامی به شدت مخدوش شده است. کسانی که به دليل ارتباطات خانوادگی و دوستانه يا سوابق بسيجی بودن يا جهت گيریهای ايدئولوژيک در سپاه خدمت سربازی خود را می گذرانند هم اکثرا به مناطق دوردست فرستاده نمی شوند و هم از حيث ساعات کار و رفت و آمد به خانه دست بازتری پيدا می کنند.
در دو دههی اخير چندين بار امکان خريد سربازی حتی برای کسانی که تازه مشمول شده بودند فراهم شد که اين امر به سود اقشار ثروتمند بوده است و خانوادههای کم درآمد اين روال را عادلانه نمی دانند.
دورهی معافيت تحصيلی برای طلاب علوم دينی نسبت به دانشجويان دانشگاهها حتی در رشتههای مشابه طولانی تر است. اکثر روحانيون با اشتغال در بخش دولتی از سربازی معاف می شوند در حالی که اين امکان برای بخش بسيار کوچکی از فارغ التحصيلان دانشگاهها فراهم است. تبعيض جنسيتی نيز از گذشته در سربازی وجود داشته و همچنان وجود دارد.
و چهارم آن که سربازی ديگر کارکرد دوران گذشتهی خود يعنی تنها مجرای اجتماعی شدن و فعاليت داوطلبانه برای بسياری از جوانان را ندارد. جوانان امروز در مدرسه و دانشگاه و در فضای عمومی فرايند اجتماعی شدن را می گذرانند و دورهی سربازی وجه قابل توجهی در دوران صلح به آن اضافه نمی کند. همچنين اکثر سربازان در فعاليتهايی با دادن خدمت مستقيم به مردم در زمان صلح درگير نيستند تا احساسی شبيه به داوطلبان در ديگر فعاليتهای اجتماعی پيدا کنند.
بدين ترتيب بدون رضايت شغلی، بدون احساس خدمت به کشور در کنار احساس شديد بی عدالتی و هزينه بر بودن سربازی نمی توان از همهی جوانان کشور انتظار داشت که با علاقه و اشتياق يا از سر رعايت قانون به سربازی بروند يا پس از ورود در خدمت سربازی بمانند. تنها بخش سربازی که همچنان می توان به نحو عقلانی از آن دفاع کرد آموزش نظامی کوتاه مدت با هدف تقويت بنيهی دفاعی کشور است.
با سربازی چه می توان کرد؟
امروز در اکثر کشورهای دنيا (۱۲۳ کشور) سربازی اجباری لغو شده است. آنچه از سربازی در بسياری از کشورها باقی مانده دورهی آموزش نظامی و دورهی احتياط برای احضار در شرايط جنگی است. در اکثر کشورهايی نيز که سربازی اجباری دارند دورهی سربازی کاهش يافته و خدمت نيز به فعاليتهای مدنی بسط داده شده است. برخی از کشورها حتی در شرايط جنگ نيز دورهی سربازی اجباری ندارند و نيروی دفاعی را از ميان داوطلبان استخدام می کنند. علت اين امر هم حرفهای شدن سربازی و تخصصی شدن امور دفاعی است. دفاع از يک کشور يا قدرت نظامی کشورها در دنيای امروز ديگر صرفا با تعداد نيروهای زمينی و دريايی و هوايی آن قابل سنجش نيست.
سربازی اجباری پديدهای است متعلق به دورهی آغاز شکلگيری دولت- ملتهای جديد. در اين دوره، دولتها نياز داشتند ارتش ملی خود را از نقطهی صفر شکل دهند اما از لحاظ مالی و اداری و آموزشی قدرت تشکيل ارتشی کاملا حرفهای که قادر باشد همهی ماموريتهای محوله را در زمان جنگ و صلح به انجام برساند نداشتند. همچنين ارتشها آنچنان مکانيزه نشده بودند که نيروی انسانی تنها بخشی از کار را بر عهده بگيرد. همهی امور بايد توسط نيروی انسانی (بيشتر غير متخصص و غير حرفهای) انجام میشد. به عنوان مثال، بيل مکانيکی و لودری وجود نداشت و نيروی کار بايد سنگر میساخت و جاده درست میکرد تا نيروها در امان بمانند يا تحرک داشته باشند. بخش حرفهای ارتش درصد بسيار اندکی از نيروی انسانی آن را تشکيل میداد. امروز اين شرايط تغيير يافته است.
امروز پس از حدود يک قرن که از شکلگيری ارتش مدرن در بسياری از کشورها میگذرد سربازی اجباری کارکرد خود را هم از بُعد نظامی و هم از بُعد اجتماعی و سياسی از دست داده است. ارتشها، حتی در دنيای در حال توسعه، مکانيزه شدهاند و پيادهنظام و نيروی بدنی نقشی تعيينکننده در بازدارندگی و تهاجم بازی نمیکند. اکثر دولتها به ويژه آنها که درآمد نفتی يا رشد اقتصادی بالايی دارند میتوانند به خوبی از پس هزينههای يک ارتش حرفهای برآيند.
غير از بعد نظامی، سربازگيری در دولت-ملتهای جديد، بُعدی اجتماعی و سياسی نيز داشت. در دو سال (کمتر يا بيشتر) اين جوانان در معرض تبليغات سياسی و منش و روشی که حاکمان میخواستند -آن هم با اعمال زور و دستور از بالا- قرار میگرفتند. در اين دو سال، جوانان در نظامی که بيشتر مبتنی بر تنبيه بود میآموختند که زندگی اجتماعی در قالب دولت-ملت (عمدتا اقتدارگرا)، يعنی اطاعت از مافوق و تن در دادن به قوانينی که اعمال يا عدم اعمال يا فرار از آنها در دست کسانی است که زور را در اختيار دارند. امروز جوانان کمتر زير بار اين گونه تبليغات می روند.
از سوی ديگر استراتژی نظامی جمهوری اسلامی در سالهای پس از جنگ ايران و عراق اخير چهار بعد داشته است: ۱) حضور در مناطق بحرانی و بیثبات منطقه (لبنان، نوار غزه، افغانستان، يمن، سوريه و عراق) جهت ايجاد دردسر برای قدرتهای بزرگ و ايجاد حاشيهی امن در داخل،
۲) تقويت توان موشکی و ايجاد تهديد در فاصلههای چند هزار کيلومتری کشور برای بازدارندگی و نيز تهديد،
۳) پیگيری جدی برنامهی اتمی که حداقل ظرفيت ساخت بمب اتمی را درکشور ايجاد میکند،
و ۴) تقويت و تحکيم قدرت حزب پادگانی در داخل برای حفاظت از رژيم. سربازان اجباری، و پيادهنظامی متشکل از جوانان عادی غير خودی هيچ جايی در اين استراتژی ندارد. سپاه پاسداران حتی برای اعزام نيرو به سوريه از ميان جوانان افغانی نيرو جذب می کند و زمينهی اجتماعی استخدام نيرو از ميان ايرانيان را نمی بيند چه برسد به اعزام سرباز ايرانی به اين کشور.
معضل سربازی
بدين جهت سربازی نه به کار دولت و حکومت می آيد و نه به کار جامعه و هر دو طرف به دنبال فرار از مسئله هستند. در سمت مردم چون امکانی برای قانع ساختن حاکمان با روشهای دمکراتيک وجود ندارد خانوادههای قدرتمند و ثروتمند با اتکا به روابط و ثروت خود و بخشی از خانوادههای بدون دسترسی به قدرت و ثروت با پذيرش فرار جوانان خود از سربازی با اين معضل مواجه شدهاند.
خانوادههايی که می توانند حتی قبل از رسيدن جوانان پسر خود به سن خدمت آنها را برای تحصيل به خارج می فرستند تا در داخل مشمول نشوند. بخشی از خانوادههای غير متصل به قدرت و کم درآمد نيز در شرايط استيصال جوانان خود را به سربازی می فرستند. دولت نيز در اين شرايط به دنبال استفادهی ابزاری از اين موضوع برای تامين کسری بودجه است. اما راه حلهای فوق معضل سربازی اجباری را که عمر مفيدش در دنيا به اتمام رسيده حل نمی کند. چارهی کار در حرفهای و داوطلبانه شدن خدمت نظامی و آموزش نظامی همگانی برای شرايط جنگی در کشورهايی با سيستمهای دفاعی ضعيف تر است.
----------------------------------------------------------------------
* نظرات طرح شده در این یادداشت، الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.