یک سند سابقا سری حزب کمونیست شوروی نشان میدهد که استالین چند ماه بعد از صدور فرمان خود دایر بر شروع یک «جریان تجزیهطلبانه» در آذربایجان ایران، به میرجعفر باقروف که مجری طرح فرقه دمکرات آذربایجان بود دستور داده است که برنامه فرقه، نه تجزیه بلکه خودمختاری در چهارچوب ایران باشد.
در مقاله گذشته فرمانی از استالین را نشان دادیم (این لینک) که طبق آن دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی در تاریخ ششم ژوئیه سال ۱۹۴۵ به رئیس حزب کمونیست آذربایجان شوروی میرجعفر باقروف دستور تاسیس حزبی بنام «فرقه دمکرات آذربایجان» در ایران را داده و از او خواسته بود که در آذربایجان ایران و دیگر استانهای شمالی ایران یک «جنبش تجزیهطلبانه» را سازماندهی کند.
من در عین حال به سندی نیز دسترسی پیدا کردهام که نشان میدهد سه تا شش ماه بعد از همین فرمان استالین مبنی بر ایجاد یک حرکت تجزیهطلبانه در آذربایجان ایران از تاریخ ششم ژوئیه ۱۹۴۵، همان مرکز رهبری حزب کمونیست شوروی باز بدستور استالین در این فرمان تغییرات «کوچکی» داده و در تاریخ هشتم اکتبر همان سال با ارسال «ضمیمه»ای به آن فرمان تأکید کرده است که از آن تاریخ به بعد «وظیفه اصلی» فرقه دمکرات آذربایجان ایران باید نه «تجزیهطلبی» بلکه «خودمختاری ملی» آذربایجان در «چارچوب دولت ایران» باشد.
عین متن روسی این بند و ترجمه فارسی آن چنین است:
«۱. وظیفه اصلی فرقه دمکرات آذربایجان ایران، تأسیس خودمختاری ملی آذربایجان از طریق مؤسسههای خود مدیریتی دمکراتیک در چارچوب دولت ایران تعیین شود. در قرارکمیته مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) اتحاد شوروی مورخه ۶ ژوئیه ۱۹۴۵ تغییرات معینی داده شود و به تصویب برسد که جنبشهای تجزیهطلبانه در ایالتهای آذربایجان ایران، گیلان، مازندران، گرگان، خراسان و کردستان شمالی صلاح نیست.»
این صورت جلسه بنا به تصمیم دفتر سیاسی همچون ضمیمه فرمان قبلی به میرجعفر باقروف، دبیر حزب کمونیست آذربایجان شوروی و همچنین مولوتوف، بریا، مالنکوف، بولگانین، ماسلنینکوف و کروتیکوف از اعضای رهبری حزب فرستاده شده است.
اگر به تاریخ تحولات سیاسی در سال ۱۳۲۴ نگاه کرده آنها را با فرمان نخست و ضمیمه بعدی آن مقایسه کنیم میبینیم که پنج ماه پس از فرمان اصلی راهاندازی فرقه و یک جریان تجزیهطلبانه در آذربایجان ایران و دو ماه بعد از چرخش مسکو از «تجزیه» به «خود مختاری»، فرقه دمکرات آذربایجان در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۲۴ به رهبری جعفر پیشهوری تشکیل حکومت خودمختار آذربایجان را اعلام میکند.
سند «ضمیمه فرمان دفتر سیاسی» در آرشیو حزب کمونیست در مسکو نگهداری شده و بعد از انقراض شوروی به «آرشیو دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه» (این لینک) منتقل شده است که همه اسناد حزب کمونیست و سازمان جوانان حزب کمونیست یعنی «کمسومول» را در بر میگیرد. در پایان این «ضمیمه» کلمات «کاتب (دبیر کل حزب، م) یوسف استالین» با دست نوشته شده است. مشخصات این سند در این مرکز چنین است:
[RGASPI F.17, o. 162, d. 37, 1.147-1 [52-183
ظاهرا این سند در دو نسخه تهیه شده، یک نسخه دیگر هم مستقیما به باقروف در باکو فرستاده شده است که به اصطلاح فرد رابط با مسکو و مجری اصلی طرح حکومت پیشهوری بوده است.
نکته جالب توجه این است که تاریخ تایپ شده این سند ۸ /۱۰ /۱۹۴۵ است اما در بالای سند با دست نوشته شده است: «جلسه دفتر سیاسی در تاریخ ۲۹ دسامبر ۱۹۴۵، پروتوکول شماره ۴۷.» دلیل این اختلاف شاید آن باشد که احتمالاً در هشتم اکتبر تصمیم فوق در دفتر سیاسی حزب گرفته شده اما احتمالاً در جلسه ۲۹ دسامبر، یعنی حدوداً سه ماه بعد این تصمیم بصورت «فرمان» (در حقیقت «ضمیمه» فرمان ژوئیه) به افراد مربوطه ابلاغ شده است.
حال باید مورخین و کسانی که حوادث روز به روز و هفته به هفته حکومت یکساله فرقه را به دقت میدانند این تحولات را با فرمان ژوئیه ۱۹۴۵ مقایسه کرده نظر بدهند که چه شد که در این سه ماه یعنی بین ژوئیه و اکتبر ۱۹۴۵ تصمیم استالین و رهبری حزب کمونیست شوروی در رابطه با آذربایجان ایران مورد تجدید نظر قرار گرفت و از «تجزیه» به «خومختاری» تغییر یافت.
آنچه که میدانیم این است که احمد قوام در بهمن ۱۳۲۴ بر مسند نخست وزیری نشست و مذاکرات تهران و مسکو و در همان سال مذاکرات بین فرقه و حکومت مرکزی ایران هم شروع شد که مصادف با تغییر مشی رهبری حزب کمونیست شوروی میشود. ضمنا یک نامه استالین به پیشهوری چند ماه پس از شکست جریان ۲۱ آذر نشان میدهد که به گفته استالین فشار زیادی از سوی آمریکا و بریتانیا به شوروی اعمال شده است تا جائیکه استالین ناچار به بازنگری همه اوضاع، احتمالها و وزن برد و باختهای مسکو شده است.
در این نامه، استالین از جمله مینویسد:
«مطمئنا اگر قواى شوروى در ایران باقى میماندند شما میتوانستید روى موفقیت در امر خواستهاى انقلابى خلق آذربایجان حساب کنید. اما ما دیگر نمیتوانستیم نیروهاى شوروى رادر ایران نگهداریم و آن هم در وهله نخست بدین سبب که ادامه حضور آنها در ایران بنیاد سیاستهاى آزادسازانه ما در اروپا و آسیا را مختل میکرد. (…) آمریکایىها به ما گفتند اگر نیروهاى شوروى میتوانند در ایران بمانند در آنصورت چرا نیروهاى بریتانیا نتوانند در مصر، سوریه، اندونزى، یونان و به همین ترتیب نیروهاى آمریکا در چین، ایسلند و دانمارک بمانند. از این جهت ما تصمیم گرفتیم نیروهارا از ایران و چین بیرون ببریم تا اینکه این بهانه را از دست بریتانیایىها و آمریکاییها بگیریم…»
متن کامل این نامه را در مقاله بعد منتشر خواهیم کرد.
همزمان با فشار آمریکا و بریتانیا بر شوروی، میتوان حدس زد که امیدی هر چند نه زیاد در دیکتاتور شوروی موجود بود که شاید در نتیجه سازش با دولت ایران، مسکو بتواند امتیازاتی سیاسی و بخصوص نفتی از تهران بدست آورد.
بندهای دیگر این «ضمیمه» اهمیتی بظاهر ثانوی دارند. در مواد دیگر این «ضمیمه» از جمله در ماده دوم نام یک گروه «سهگانه» (م. ابراهیموف، ص. آتاکیشی یف، ق. حسن اوف) جهت «کمک به فرقه دمکرات» و «رابطه دائمی با آن» داده شده و گفته میشود که باقروف کار این گروه را هدایت خواهد کرد. همچنین در همین ماده دوم گفته میشود «با اشخاص و گروههایی که با گسترش فعالیت خود مختاری طلبانه در آذربایجان ایران مخالفت میورزند بطور فعال مبارزه شود و به ایجاد گروههای مسلح جهت دفاع از فعالین این جنبش خودمختاری سرعت داده شود.»
سند نخست یعنی قرار دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی از ششم ژوئیه ۱۹۴۵ و ضمیمه تصحیحی آن سه تا شش ماه بعد در مورد سه چیز جای شک و شبههای باقی نمیگذارد:
یکم اینکه برنامه ریزی، هدایت و رهبری نهائی اجرای برنامه ۲۱ آذر نه در تبریز و حتی نه در باکو بلکه در مسکو بود. مسکو «خط» را معین میکرد، باکو رهبری اجرائی آن خط را بر عهده داشت و فرقه دمکرات در تبریز نقش «سرباز وظیفه» را انجام میداد.
دوم اینکه نقشه مسکو برای آذربایجان ایران و فرقه دمکرات در عرض سه تا شش ماه بخاطر ملاحظات دیگری که مسکو داشت از «تجزیهطلبی» به «طلب خود مختاری در چهارچوب ایران» تغییر یافت.
سوم اینکه مسکو و شخصا استالین هر بار که تصمیم و سیاستش را عوض میکرد به باقروف دستور میداد که طبق آخرین تصمیم او دستورات لازم جدید را برای اجرای نهایی به پیشهوری و فرقه دمکرات ابلاغ کند و اجرای این قرارها را با تمام نیرو تامین نماید.
در سند سوم یعنی نامه تاریخی استالین به پیشهوری که در پیش خواهیم دید، استالین از پیشهوری میخواهد که آنچه را که طبق تصمیم مسکو اتفاق افتاده، بپذیرد و دست از شکایت بر دارد. تاریخ این نامه بعد از عقبنشینی قوای شوروی از ایران، شکست حکومت فرقه و فرار اکثریت بزرگ رهبران به شوروی است. او با لحن مخصوص «استالینی» خود به پیشهوری که در باکو زندگی میکرد و طبق روایات مختلف بسیار «دل شکسته و افسرده» بود، مینویسد که فرقه بخاطر حضور قوای شوروی در آذربایجان ایران بر سر کار آمد، با عقب نشینی این قوا شکست خورد اما «شوروی چاره دیگری نداشت» و حالا پیشهوری نباید در «اینجا و آنجا» بگوید که مسکو ابتدا فرقه را «بالای تاقچه» گذاشت و بعد به حال خود رها کرد.
(ادامه دارد. در بخش بعدی: نامه تاریخی استالین به پیشهوری)