یک سال از آغاز اعتراضها در ایران به انتخاباتی که در آن محمود احمدی نژاد پیروز میدان معرفی شد میگذرد.
اعتراضهای خونین به کشته شدن شهروندان ایرانی، زندانی شدن آنها و فعالان سیاسی، شکاف افتادن در میان انقلابیون و بسیاری رخدادهای دیگر انجامید و به عقیده گروه بزرگی از تحلیلگران آغازگر روند و فصلی نو در حیات سیاسی ایران شد.
اینک رادیو فردا به مرور و تحلیل اتفاقات یک سال گذشته و برآورد آن می پردازد.
عباس میلانی، استاد علوم سیاسی و مدیر برنامه مطالعات ایرانی در دانشگاه استانفورد آمریکا به رادیو فردا می گوید: جنبش کارنامه بسیار درخشانی داشت. گمان می کنم درخشان بود برای اینکه رژیم تمام توان سرکوبش را، تمام سنت استفاده از داغ و درفشش را علیه این جنبش استفاده کرده، صدها نفر را به زندان انداخته، حداقل ده ها نفر را کشته، هزاران نفر را از کار برکنار کرده ولی نه نشانی از فروخوابیدن جنبش است و نه توانسته رهبران جنبش را به تسلیم وادارد. هر روز از مشروعیتش در سطح بین المللی کاسته شده و به همین خاطر جنبش سبز نصف اول کار را کرده است. چون حرکت دموکراتیک در ایران، جنبش سبز به طور مشخص نمی خواهد خشونت به خرج دهد و در مقابل رژیمی است که حاضر است به هر قیمتی سر کار بماند، پروسه جابجایی قدرت و برآمدن آن خواست دموکراتیک، پروسه پیچیده تری می شود.
چگونه می شود این را توجیه کرد؟ یکصد و اندی سال پیش ایرانیانی که خیلی خوش فکر و آینده نگر بودند، بر جامعه ای که اطلاعات اندکی داشت و آگاهی هایش به اندازه امروز نبود و حکومت خیلی استبدادی بود و روحانیت خیلی قدرت زیادی داشت، توانستند موفق شوند. ولی در جامعه قرن بیست و یکم هنوز یک رهبری منسجم برای این جنبش مدنی ایران، نه در داخل و نه در خارج نمی بینیم. این را چگونه توجیه می کنید؟
ریشه اش دراستبداد است. تفاوت صد سال پیش با الان در این است که صد سال پیش همانطور که شما گفتید رهبری روشنفکری و روحانی مشروطه توانست بسیاری از خواست های دموکراتیک را وارد قانون اساسی ایران کند. توانست قانون اساسی بنویسد. ولی دموکراسی صرفا با تغییر قانون متحقق نمی شود. جامعه مدنی می خواهد. روحیه تساهل می خواهد. روحیه پذیرش تنوع فکر می خواهد. اینها در جامعه ایران صد سال پیش وجود نداشتند. در خود رهبران مشروطه وجود نداشت. الان جامعه ایران جامعه مدنی خیلی قوی تری دارد. طبقه متوسط قوی تری دارد. این مبارزه مردم ادامه پیدا کرده.
جنبش مدنی ایران به ویژه در خارج از کشور قدرتمند و توانمند است. چرا در خارج از کشور ما یک رهبریت منسجم نمی بینیم؟ اینها که دیگر دچار استبداد نیستند.
من فکر می کنم این ایرادی است که بر جامعه ایرانی در خارج از کشور وجود دارد. به نظر من ایراد بسیار جدی است. هم تعداد ایرانیانی که در اینجا هستند به مراتب بیش از دوران شاه است و هم کشتارهایی که این رژیم کرده اصلا قابل قیاس با دوران شاه نیست. فسادی که الان در جامعه ایران وجود دارد، قابل قیاس با آن دوران نیست. دوران شاه اکثریت کسانی که در خارج بودند، دانشجو بودند. الان اکثریت مهاجرند که به زور از کشور رانده شده اند. اکثر با خطر جانی مواجه بودند و از این خاطر رفتند. به همین خاطر تمام شواهد و ظواهر نشان می دهد که اقتضا می کند که یک حرکت بسیار گسترده ای در خارج وجود می داشت. اگر تا به حال به وجود نیامده یک مقدارش به نظر من به خاطر اینست که این بیست سال سعی کردند مردم اینجا زندگی هایشان را ریشه بدوانند. بچه هایشان را مدرسه پیدا کنند. خودشان کار پیدا کنند. هفت هشت ده سالی که این دوران به نظر من دوران سیاسی شدن جامعه مهاجر ایران آغاز شده است. کارهایی انجام داده، کارهای خوبی هم انجام داده است. ولی به نظر من حرف شما کاملا درست است. این یک ایرادی است که بر جامعه مهاجرت ایران وارد است. ریشه هایش هم به نظر من متعدد اند. یک مقداری مردم کلا از اینکه بتوانند به رهبران سیاسی اعتماد کنند، زده شده اند. فکر می کنم که دشوار تر شده که یک رهبری منسجم را در خارج ایجاد کنند. ولی این ضرورت امروز بیش از هر زمان دیگر هست. و بعید می دانم اگر این صحبت را سه سال دیگر با هم بکنیم، شما سوالتان همین باشد. حدس من اینست که در این سه سال دو سه سال یا زودتر این نقصان برطرف خواهد شد.
شما را -علی رغم اینکه کمبود ها را در جنبش مدنی ایران چه در داخل و چه در خارج می بینید- نسبت به آینده این جنبش بسیار خوشبین می بینم. ممکن است که دلایل تان را بگویید؟
من خیلی خوشبین ام. من نسبت به آینده جنبش دموکراتیک ایران به غایت خوش بین ام. فکر می کنم دوران زور، دوران ولایت، چه ولایت حزب باشد چه ولایت ولی فقیه باشد و چه ولایت سرباز دلیر و ارتشی دلیر باشد، اینها به سر آمده است. مردم ایران هم بلوغ سیاسی دارند و هم تجربه کافی دارند و هم تساهلی دارند که خواست خیلی ساده خودشان را که دموکراسی است، متحقق کنند. عصر ما، عصر دموکراسی است. تنها راه نجات اقتصاد ایران دموکراسی است. شما اگر فقط از منظر اقتصاد نگاه کنید، اقتصاد را با زور نمی شود حل کرد. نه لنین حل کرد، نه استالین و نه مائو. ایران هم نمی توانند مسئله اقتصاد را حل کنند. الان جامعه ایرانی محتاج دموکراسی است. یک مثال بزنم. صنعت نفت. این رژیم اگر یک خواست می داشت که یک جا را درست کند، صنعت نفت بود. درآمدش آنجاست. اینها هنوز سی سال نتوانستند تولید را به سطح ۱۹۷۵ برسانند. تمام شواهد نشان می دهد که تولید رو به کاهش است. برای اینکه کارهای لازم برای رسیدگی به این چاه ها را نکردند. به گفته خود مجلس این آقایان، ده سال آینده برای رساندن صنعت نفت ایران و گاز به شرایط بین المللی ۶۰۰ میلیارد دلار سرمایه می خواهد. هیچ نظامی غیر از دموکراسی نمی تواند این سرمایه را به ایران جلب کند. مسئله اتمی ایران، اینها خیلی سر و صدا می کنند، دلیل گرفتاری مسئله اتم ایران دقیقا استبداد است. اگر شرایط دموکراتیک بود ایران به راحتی می توانست حق خودش را در ان پی تی بگیرد. سه میلیون از بهترین فرزندان ایران الان در خارج هستند. تنها شکلی که اینها به ایران بر می گردند، دموکراسی است. به همین خاطر در عصر دموکراسی زندگی می کنیم، مردم دموکراسی می خواهند، شرایطش هم آماده است، نیاز اقتصادی هم هست و نیاز سیاسی هم هست. حالا می شود تصور کرد که یک عده ای هر چقدر هم قلدر باشند، هر چقدر قاتل باشند، بتوانند در مقابل این موج تاریخی سیاسی اقتصادی بین المللی مقابله کنند؟ واضح است نمی توانند.
اعتراضهای خونین به کشته شدن شهروندان ایرانی، زندانی شدن آنها و فعالان سیاسی، شکاف افتادن در میان انقلابیون و بسیاری رخدادهای دیگر انجامید و به عقیده گروه بزرگی از تحلیلگران آغازگر روند و فصلی نو در حیات سیاسی ایران شد.
اینک رادیو فردا به مرور و تحلیل اتفاقات یک سال گذشته و برآورد آن می پردازد.
ببینید:
چگونه می شود این را توجیه کرد؟ یکصد و اندی سال پیش ایرانیانی که خیلی خوش فکر و آینده نگر بودند، بر جامعه ای که اطلاعات اندکی داشت و آگاهی هایش به اندازه امروز نبود و حکومت خیلی استبدادی بود و روحانیت خیلی قدرت زیادی داشت، توانستند موفق شوند. ولی در جامعه قرن بیست و یکم هنوز یک رهبری منسجم برای این جنبش مدنی ایران، نه در داخل و نه در خارج نمی بینیم. این را چگونه توجیه می کنید؟
ریشه اش دراستبداد است. تفاوت صد سال پیش با الان در این است که صد سال پیش همانطور که شما گفتید رهبری روشنفکری و روحانی مشروطه توانست بسیاری از خواست های دموکراتیک را وارد قانون اساسی ایران کند. توانست قانون اساسی بنویسد. ولی دموکراسی صرفا با تغییر قانون متحقق نمی شود. جامعه مدنی می خواهد. روحیه تساهل می خواهد. روحیه پذیرش تنوع فکر می خواهد. اینها در جامعه ایران صد سال پیش وجود نداشتند. در خود رهبران مشروطه وجود نداشت. الان جامعه ایران جامعه مدنی خیلی قوی تری دارد. طبقه متوسط قوی تری دارد. این مبارزه مردم ادامه پیدا کرده.
جنبش مدنی ایران به ویژه در خارج از کشور قدرتمند و توانمند است. چرا در خارج از کشور ما یک رهبریت منسجم نمی بینیم؟ اینها که دیگر دچار استبداد نیستند.
من فکر می کنم این ایرادی است که بر جامعه ایرانی در خارج از کشور وجود دارد. به نظر من ایراد بسیار جدی است. هم تعداد ایرانیانی که در اینجا هستند به مراتب بیش از دوران شاه است و هم کشتارهایی که این رژیم کرده اصلا قابل قیاس با دوران شاه نیست. فسادی که الان در جامعه ایران وجود دارد، قابل قیاس با آن دوران نیست. دوران شاه اکثریت کسانی که در خارج بودند، دانشجو بودند. الان اکثریت مهاجرند که به زور از کشور رانده شده اند. اکثر با خطر جانی مواجه بودند و از این خاطر رفتند. به همین خاطر تمام شواهد و ظواهر نشان می دهد که اقتضا می کند که یک حرکت بسیار گسترده ای در خارج وجود می داشت. اگر تا به حال به وجود نیامده یک مقدارش به نظر من به خاطر اینست که این بیست سال سعی کردند مردم اینجا زندگی هایشان را ریشه بدوانند. بچه هایشان را مدرسه پیدا کنند. خودشان کار پیدا کنند. هفت هشت ده سالی که این دوران به نظر من دوران سیاسی شدن جامعه مهاجر ایران آغاز شده است. کارهایی انجام داده، کارهای خوبی هم انجام داده است. ولی به نظر من حرف شما کاملا درست است. این یک ایرادی است که بر جامعه مهاجرت ایران وارد است. ریشه هایش هم به نظر من متعدد اند. یک مقداری مردم کلا از اینکه بتوانند به رهبران سیاسی اعتماد کنند، زده شده اند. فکر می کنم که دشوار تر شده که یک رهبری منسجم را در خارج ایجاد کنند. ولی این ضرورت امروز بیش از هر زمان دیگر هست. و بعید می دانم اگر این صحبت را سه سال دیگر با هم بکنیم، شما سوالتان همین باشد. حدس من اینست که در این سه سال دو سه سال یا زودتر این نقصان برطرف خواهد شد.
شما را -علی رغم اینکه کمبود ها را در جنبش مدنی ایران چه در داخل و چه در خارج می بینید- نسبت به آینده این جنبش بسیار خوشبین می بینم. ممکن است که دلایل تان را بگویید؟
من خیلی خوشبین ام. من نسبت به آینده جنبش دموکراتیک ایران به غایت خوش بین ام. فکر می کنم دوران زور، دوران ولایت، چه ولایت حزب باشد چه ولایت ولی فقیه باشد و چه ولایت سرباز دلیر و ارتشی دلیر باشد، اینها به سر آمده است. مردم ایران هم بلوغ سیاسی دارند و هم تجربه کافی دارند و هم تساهلی دارند که خواست خیلی ساده خودشان را که دموکراسی است، متحقق کنند. عصر ما، عصر دموکراسی است. تنها راه نجات اقتصاد ایران دموکراسی است. شما اگر فقط از منظر اقتصاد نگاه کنید، اقتصاد را با زور نمی شود حل کرد. نه لنین حل کرد، نه استالین و نه مائو. ایران هم نمی توانند مسئله اقتصاد را حل کنند. الان جامعه ایرانی محتاج دموکراسی است. یک مثال بزنم. صنعت نفت. این رژیم اگر یک خواست می داشت که یک جا را درست کند، صنعت نفت بود. درآمدش آنجاست. اینها هنوز سی سال نتوانستند تولید را به سطح ۱۹۷۵ برسانند. تمام شواهد نشان می دهد که تولید رو به کاهش است. برای اینکه کارهای لازم برای رسیدگی به این چاه ها را نکردند. به گفته خود مجلس این آقایان، ده سال آینده برای رساندن صنعت نفت ایران و گاز به شرایط بین المللی ۶۰۰ میلیارد دلار سرمایه می خواهد. هیچ نظامی غیر از دموکراسی نمی تواند این سرمایه را به ایران جلب کند. مسئله اتمی ایران، اینها خیلی سر و صدا می کنند، دلیل گرفتاری مسئله اتم ایران دقیقا استبداد است. اگر شرایط دموکراتیک بود ایران به راحتی می توانست حق خودش را در ان پی تی بگیرد. سه میلیون از بهترین فرزندان ایران الان در خارج هستند. تنها شکلی که اینها به ایران بر می گردند، دموکراسی است. به همین خاطر در عصر دموکراسی زندگی می کنیم، مردم دموکراسی می خواهند، شرایطش هم آماده است، نیاز اقتصادی هم هست و نیاز سیاسی هم هست. حالا می شود تصور کرد که یک عده ای هر چقدر هم قلدر باشند، هر چقدر قاتل باشند، بتوانند در مقابل این موج تاریخی سیاسی اقتصادی بین المللی مقابله کنند؟ واضح است نمی توانند.