مجتبی واحدی، سردبیر آفتاب یزد پس از آنکه نزدیک به نه سال در این روزنامه فعالیت میکرد و در پایان کار خود سردبیری این روزنامه را برعهده داشت، در آخرین سرمقالهاش در این روزنامه ضمن انتقاد از گفتههای معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد، از سمت و کار خود کنارهگیری کرد.
به نوشته سردبیر سابق آفتاب یزد، وداع وی با این روزنامه برای آن است که «دریچهای از اطلاع رسانی مشروع و قانونی در کشور مسدود نشود».
آقای واحدی که اخیرا برای ادامه تحصیل به خارج از ایران سفر کرده است از طریق اینترنت با روزنامهای که سردبیری آن را برعهده داشت در ارتباط بود.
وی در نامه-سرمقاله خود در آفتاب یزد نوشته است: آقای معاون (محمدعلی رامین)، مدعی شده است که «سردبیر روزنامه در لندن اقامت دارد و لحظه به لحظه، آن چه رسانههای غرب، بیبیسی، صدای آمریکا و دیگر رسانههای صهیونیستی منعکس میکنند، همان را در روزنامه خود بازتاب میدهد... ما تحلیلهای بیبیسی را هر روز در این روزنامه میبینیم...» آقای معاون، در این بخش از اظهارات خود، مستقیما از آفتاب یزد نام نبرد، اما سوال و جوابهای بعدی با مدیر مسئول، برای همگان آشکار ساخت که مقصود، کدام روزنامه است و سردبیر مورد نظر چه کسی...»
مجتبی واحدی در گفتوگویی با رادیو فردا در مورد سرمقاله آخرین خود میگوید:
من اعتقاد دارم هر کسی بايد جايی کار کند که اثرگذار بوده و مجموع دستاوردهای مثبت فرد از تبعات منفی حضورش بيشتر باشد. بايد به صراحت بگويم که ممکن است يک سری اعتقادات شخصی داشته باشم که در سرمقاله خود هم به آن اشاره کردهام، ولی کاملاً به ضوابطی که در ايران برای روزنامه نگاری وجود دارد ملتزم بودهام، اگر چه به برخی از آنها اعتقاد نداشتم و تعجب می کنم تا اين حد التزام را هم تحمل نمی کنند. به نظر میرسد تصميم گرفتهاند اين حد غيرقابل قبول آزادی هم در مطبوعات ايران کاهش پيدا کند.
من برای خودم و خوانندگان روزنامه کيفيتی قايل هستم و تصورم بر اين است که ادامه اين روند هم اهانت به من بود و هم اهانت به خوانندگان روزنامه.
دليل دوم اين که اگر چه ما معتقد هستيم رزق و روزی مردم را خدا میرساند، ولی مراکز موجود وسيله ای هستند برای رزق مردم و ۴۰ تا ۵۰ نفر به طور مستقيم و افراد بيشتری به صورت غير مستقيم به واسطه «آفتاب يزد» معيشت خود را تامين میکردند. من يقين داشتم که بعد از حرف های بی ربط و خزعبلاتی که آقای رامين در تلويزيون گفت ادامه حضور من در روزنامه به معنی فشار بر آن و حتی تعطيلی روزنامه بود، بنابراين تصميم گرفتم نه حد نوشتههای خودم را از اين پايينتر بياورم و نه عامل فشار بر همکاران «آفتاب يزد» شوم.
آقای واحدی! شما در نامه ای با عنوان «سپاس و بدرود» در آفتاب يزد به سخنان آقای رامين، معاون جديدالورود مطبوعاتی وزارت ارشاد، اشاره کردهايد که در يک گفتوگوی تلويزيونی اتهاماتی را متوجه شما کرده است. درباره اين اتهامات توضيح داده و به آنها پاسخ دهيد.
آقای رامين گفته است سردبير روزنامه در لندن نشسته و آن چه راديو بیبیسی، صدای آمريکا، راديو اسراييل و محافل صهيونيستی میخواهند هر روز مو به مو در روزنامه اش پياده می کند. البته من اعتقاد دارم اکنون بزرگترين خدمتگزار اسراييل در ايران آقای رامين و رئيس او آقای احمدی نژاد هستند.
برای من مضحک است کسی مرا به ارتباط با صهيونيستها متهم کند. من از اسراييل متنفرم و اين را همه جا میگويم و مشکلی ندارم، ولی احمدی نژاد به واسطه تئوری که آقای رامين تحت عنوان «هولوکاست» مطرح کرد خدمتی به اسرائيل کرد که تا کنون هيچکس نکرده است.
از طرفی آقای مشايی هم با ذوق زدگی از دوستی با مردم اسرائيل سخن گفت و آقای احمدی نژاد هم گفت که مواضع مشايی موضع دولت است، پس اصلاً رابطه با اسرائيل قبحی ندارد که کسی بخواهد ناراحت شود.
اگر غيرت کاری و مسئوليتی وجود داشته باشد، تمام مسئولان امنيتی و قضايی يا بايد در پيشگاه ملت عذرخواهی کنند و استعفا دهند يا از خود دفاع کنند، چون معنی حرف آقای رامين اين است که من هفت ماه حرف های صهيونيستها را هر روز در روزنامهام می نوشتم و هيچکس به جز آدم عقب ماندهای چون آقای رامين متوجه نشده و اين مسئله برای سيستم اطلاعاتی کشور باعث سرشکستگی است.
آقای واحدی! درقسمتی از نامه خود به بررسی سوابق آقازاده بيست و چند ساله ای اشاره کرده ايد که در آلمان با رانت پدر مديريت يکی از شرکت های بزرگ ايران را برعهده دارد (متن نامه: همچنین از برخی نهادهای رسمی کشور که بر خلاف تعدادی از مدیران کم تحمل دولتی، رویه انتقادی آفتاب یزد به ویژه ستون سرمقاله را تحملکردهاند سپاسگزاری مینمایم و آنها را به بررسی سوابق آقازاده بیست و چند سالهای توصیه میکنم که با استفاده از رانت پدر، هم اکنون مدیریت یکی از شرکتهای بزرگ ایرانی در آلمان را به عهده دارد و لابد به برکت همین مدیریت، شرایط اقامت دائم خود و خانواده در آن «کشور صهیونیست پرور» و... را آماده میسازد.) دراين باره بيشتر توضيح دهيد.
منظور آقای ياسين رامين است که پدر او محمدعلی رامين، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد است. ياسين رامين مدير يکی از شرکهای بزرگ ايرانی در آلمان است. آقايان بروند در مورد سوابق او تحقيق کنند که چطور مدير چنين شرکتی شده و ارتباط تحصيلات او با سمتی که دارد چيست.
اگر قرار باشد کسی در خارج از کشور مدير يک شرکت شود بايد سابقه و مطالعات قوی در اين زمينه داشته باشد، چون هم اموال دولت و ملت ايران در اختيار آن فرد است و هم نوع مديريت فرد به حيثيت اداری کشور ارتباط دارد. انتصاب اين فرد به جز استفاده از رانت پدر هيچ توجيه ديگری ندارد.
در مورد تغيير نام خليج فارس که در نامه خود به آن اشاره کرده ايد توضيح دهيد.
آقای رامين در سال ۸۳ مصاحبه ای با خبرگزاری ايسنا داشت که به خاطر غيرت مدير عامل ايسنا -که هم اکنون توسط وطن فروشانی چون آقای رامين متهم به جاسوسی میشود- چند دقيقه بيشتر روی سايت ايسنا نبود.
من همان موقع از آقای فاتح، مدير عامل ايسنا، شنيدم که آقای رامين برای رفع اختلافات پيشنهاد داده بود که نام خليج فارس به «خليج مسلمانان» تغيير يابد. من خودم يک مسلمان کاملاً مقيد هستم اما اين که کسی برای تظاهر به مسلمانی اسم خليج مسلمانان را به جای خليج فارس پيشنهاد کند، وطن فروشی است نه غيرت مسلمانی.
آقای واحدی! در نامه خود نوشته ايد مراجعه به شجره نامه افراد در کشف ريشه برخی اتهامافکنیهای خصمانه مفيد خواهد بود. منظورتان چيست؟
عملکرد «آفتاب يزد» تا روزی که من با آن همکاری داشتم در پيش چشم مسئولان کشور قرار دارد. ما يک گروه سياسی نبوديم بلکه روزنامهای بوديم که خروجی آن هر روز در معرض ديد نهادهای رسمی کشور و مردم بوده پس نمی توانستيم کار مخفی انجام دهيم.
آقای رامين و کسانی که به او خط می دهند مطمئن هستند حرف هايشان در مورد من دروغ است، ولی من نتوانستم ريشه ای برای دشمنی او با خودم پيدا کنم و به ذهنم رسيد اين يک دشمنی آبا و اجدادی است، بنابراين در نامه ام گفته ام که جد من به امام حسين می رسد او هم بگردد جدش را پيدا کند شايد ريشه اختلاف در آنجا باشد.
آقای واحدی! اين اولين گفتوگوی شما با يک رسانه خارج از کشور است؟
تقريباً می توان گفت بله. من تا به حال فکر می کردم چون يک رسانه رسمی در کشور دارم و بر اساس چارچوبهای داخل کشور کار میکنم، نيازی نيست که با رسانههايی صحبت کنم که در داخل نسبت به آنها حساسيت وجود دارد اگر چه اين حساسيت ها را هم قبول ندارم، ولی به خاطر التزام به چارچوبها اين مسئله را رعايت میکردم اما اکنون آقای رامين به عنوان بازوی رسانه ای آقای احمدی نژاد اين مجوز را به من داد.
من از سن ۱۵ سالگی کار سياسی می کردم و اکنون ۴۵ ساله هستم، يعنی از سال های اول و دوم انقلاب کار سياسی کرده ام و قبل از انقلاب هم خانواده ام سياسی بودند، بنابراين از آدمی مانند من کسی توقع ندارد يکباره سياست را کنار بگذارد و بعد از۱۰ سال هر روز تحليل نوشتن در روزنامه همه چيز را يکباره تعطيل کند. آقايان با اين کار خود به من مجوز دادند از رسانه های خارج از کشور برای بيان حرف هايم استفاده کنم.
توصيه من اين است قوه عاقله ای که در کشور وجود دارد در سپردن اختيار شش دانگ کل کشور به گروه احمدی نژاد تجديد نظر کند چون در آينده معلوم خواهد شد که اينها چه صدماتی به کشور وارد کرده اند. من نه با کسی دشمنی دارم و نه شيفتگی، بلکه عملکرد را می بينم.
البته اينجا بايد توضيح دهم که چگونه میشود روزنامه ای در خارج از کشور اداره شود چون ممکن است برای بعضیها جای ابهام باشد. روزنامه در کشور محل ارتزاق نيست و من کار تجاری انجام میدادم که مخفی نيست، چهارسال پيش هم مدتی در دبی زندگی می کردم و کار روزنامه را هم ادراه می کردم و هفته ای دو روز به تهران رفته و بازمیگشتم، ولی اکنون به خاطر شرايط بعد از انتخابات از کشور خارج شدم و بعد از حرف های آقای رامين برگشتن من به ايران خودکشی است.
ولی اين مسئله برای روزنامه مشکلی نداشت، چون من از طريق يک لپ تاپ، اسکنر، پرينتر و همچنين ايميل و اسکايپ و غيره روزنامه را اداره میکردم درست به همان نحوی که روزی ۱۰ تا ۱۲ ساعت در دفتر کارم در روزنامه حضور داشتم و آن را خط به خط کنترل می کردم و بعد مطالب به طور مستقيم دست مدير مسئول میرسيد و او هم نظر نهايی را می داد و روزنامه چاپ میشد. پس حرف آقايان فقط يک بهانه است.
بيش از يک سال پيش آقای جوانفکر، مشاور رئيس جمهوری، با من تماس گرفت و گفت از جان رئيس جمهور چه میخواهيد؟ به او گفتم مگر من چه کرده ام؟ گفت روزی هست که عليه آقای احمدی نژاد چيزی ننويسيد؟ گفتم اگر دروغی نوشتهام به من بگوييد.
من از آقای جوانفکر پرسيدم مشکل سرمقالههای من چيست؟ ايشان جواب داد يعنی آقای احمدی نژاد هيچ خوبی ندارد؟ گفتم حتماً خوبی دارد. گفت چرا شما اين را نمینويسيد؟ گفتم هرگاه راديو تلويزيون يک ايراد آقای احمدی نژاد را گفت، من صبح فردای آن روز ۱۰۰ تا خوبی از آقای احمدی نژاد درصفحه اول روزنامه مینويسم. نمیشود که بزرگترين رسانه کشور تمام ضعفهای دولت را بپوشاند و خوبیهای نداشته را بزرگ کند از من هم توقع داشته باشيد به جای انتقاد خوبی بنويسم.
خدا را شکر يکی از امتيازات سرمقالههای من مستند بودن آنها است و به همين دليل بعضی جاها از سرمقاله های من به عنوان منبع استفاده میشود. من حدود ۱۴۰۰ سرمقاله نوشتم و گمان میکنم فقط برای دو تا از آنها جوابيه فرستادند و من جوابيه را چاپ کردم، اگر چه اعتقادی به آن نداشتم. سرمقالههای من برای بسياری افراد در محافل سياسی و گفتوگوها منبع مستند بوده و آقايان از اين مسئله ناراحت هستند.
گروه آقای احمدی نژاد میگويند عليه خدا و پيغمبر خدا و اسلام صحبت کن اما عليه احمدی نژاد حرفی نزن. حرفهای اخير آقای مشايی عليه تمام پيامبران است، ولی آب از آب درکشور تکان نخورد، نه رگ های گردن آقای احمدی نژاد برجسته شد نه دل آقای رامين برای اسلام و انقلاب سوخت.
آنها میگويند هر چه میخواهيد در روزنامهها بنويسيد و در آموزش و پرورش العياذ بالله پيامبر را با خروس تشبيه کنيد، ولی عليه احمدی نژاد چيزی ننويسيد.
به نوشته سردبیر سابق آفتاب یزد، وداع وی با این روزنامه برای آن است که «دریچهای از اطلاع رسانی مشروع و قانونی در کشور مسدود نشود».
آقای واحدی که اخیرا برای ادامه تحصیل به خارج از ایران سفر کرده است از طریق اینترنت با روزنامهای که سردبیری آن را برعهده داشت در ارتباط بود.
وی در نامه-سرمقاله خود در آفتاب یزد نوشته است: آقای معاون (محمدعلی رامین)، مدعی شده است که «سردبیر روزنامه در لندن اقامت دارد و لحظه به لحظه، آن چه رسانههای غرب، بیبیسی، صدای آمریکا و دیگر رسانههای صهیونیستی منعکس میکنند، همان را در روزنامه خود بازتاب میدهد... ما تحلیلهای بیبیسی را هر روز در این روزنامه میبینیم...» آقای معاون، در این بخش از اظهارات خود، مستقیما از آفتاب یزد نام نبرد، اما سوال و جوابهای بعدی با مدیر مسئول، برای همگان آشکار ساخت که مقصود، کدام روزنامه است و سردبیر مورد نظر چه کسی...»
مجتبی واحدی در گفتوگویی با رادیو فردا در مورد سرمقاله آخرین خود میگوید:
من اعتقاد دارم هر کسی بايد جايی کار کند که اثرگذار بوده و مجموع دستاوردهای مثبت فرد از تبعات منفی حضورش بيشتر باشد. بايد به صراحت بگويم که ممکن است يک سری اعتقادات شخصی داشته باشم که در سرمقاله خود هم به آن اشاره کردهام، ولی کاملاً به ضوابطی که در ايران برای روزنامه نگاری وجود دارد ملتزم بودهام، اگر چه به برخی از آنها اعتقاد نداشتم و تعجب می کنم تا اين حد التزام را هم تحمل نمی کنند. به نظر میرسد تصميم گرفتهاند اين حد غيرقابل قبول آزادی هم در مطبوعات ايران کاهش پيدا کند.
من برای خودم و خوانندگان روزنامه کيفيتی قايل هستم و تصورم بر اين است که ادامه اين روند هم اهانت به من بود و هم اهانت به خوانندگان روزنامه.
دليل دوم اين که اگر چه ما معتقد هستيم رزق و روزی مردم را خدا میرساند، ولی مراکز موجود وسيله ای هستند برای رزق مردم و ۴۰ تا ۵۰ نفر به طور مستقيم و افراد بيشتری به صورت غير مستقيم به واسطه «آفتاب يزد» معيشت خود را تامين میکردند. من يقين داشتم که بعد از حرف های بی ربط و خزعبلاتی که آقای رامين در تلويزيون گفت ادامه حضور من در روزنامه به معنی فشار بر آن و حتی تعطيلی روزنامه بود، بنابراين تصميم گرفتم نه حد نوشتههای خودم را از اين پايينتر بياورم و نه عامل فشار بر همکاران «آفتاب يزد» شوم.
«ياسين رامين -پسر معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد- مدير يکی از شرکهای بزرگ ايرانی در آلمان است. آقايان بروند در مورد سوابق او تحقيق کنند که چطور مدير چنين شرکتی شده و ارتباط تحصيلات او با سمتی که دارد چيست.»
آقای رامين گفته است سردبير روزنامه در لندن نشسته و آن چه راديو بیبیسی، صدای آمريکا، راديو اسراييل و محافل صهيونيستی میخواهند هر روز مو به مو در روزنامه اش پياده می کند. البته من اعتقاد دارم اکنون بزرگترين خدمتگزار اسراييل در ايران آقای رامين و رئيس او آقای احمدی نژاد هستند.
برای من مضحک است کسی مرا به ارتباط با صهيونيستها متهم کند. من از اسراييل متنفرم و اين را همه جا میگويم و مشکلی ندارم، ولی احمدی نژاد به واسطه تئوری که آقای رامين تحت عنوان «هولوکاست» مطرح کرد خدمتی به اسرائيل کرد که تا کنون هيچکس نکرده است.
از طرفی آقای مشايی هم با ذوق زدگی از دوستی با مردم اسرائيل سخن گفت و آقای احمدی نژاد هم گفت که مواضع مشايی موضع دولت است، پس اصلاً رابطه با اسرائيل قبحی ندارد که کسی بخواهد ناراحت شود.
اگر غيرت کاری و مسئوليتی وجود داشته باشد، تمام مسئولان امنيتی و قضايی يا بايد در پيشگاه ملت عذرخواهی کنند و استعفا دهند يا از خود دفاع کنند، چون معنی حرف آقای رامين اين است که من هفت ماه حرف های صهيونيستها را هر روز در روزنامهام می نوشتم و هيچکس به جز آدم عقب ماندهای چون آقای رامين متوجه نشده و اين مسئله برای سيستم اطلاعاتی کشور باعث سرشکستگی است.
آقای واحدی! درقسمتی از نامه خود به بررسی سوابق آقازاده بيست و چند ساله ای اشاره کرده ايد که در آلمان با رانت پدر مديريت يکی از شرکت های بزرگ ايران را برعهده دارد (متن نامه: همچنین از برخی نهادهای رسمی کشور که بر خلاف تعدادی از مدیران کم تحمل دولتی، رویه انتقادی آفتاب یزد به ویژه ستون سرمقاله را تحملکردهاند سپاسگزاری مینمایم و آنها را به بررسی سوابق آقازاده بیست و چند سالهای توصیه میکنم که با استفاده از رانت پدر، هم اکنون مدیریت یکی از شرکتهای بزرگ ایرانی در آلمان را به عهده دارد و لابد به برکت همین مدیریت، شرایط اقامت دائم خود و خانواده در آن «کشور صهیونیست پرور» و... را آماده میسازد.) دراين باره بيشتر توضيح دهيد.
منظور آقای ياسين رامين است که پدر او محمدعلی رامين، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد است. ياسين رامين مدير يکی از شرکهای بزرگ ايرانی در آلمان است. آقايان بروند در مورد سوابق او تحقيق کنند که چطور مدير چنين شرکتی شده و ارتباط تحصيلات او با سمتی که دارد چيست.
اگر قرار باشد کسی در خارج از کشور مدير يک شرکت شود بايد سابقه و مطالعات قوی در اين زمينه داشته باشد، چون هم اموال دولت و ملت ايران در اختيار آن فرد است و هم نوع مديريت فرد به حيثيت اداری کشور ارتباط دارد. انتصاب اين فرد به جز استفاده از رانت پدر هيچ توجيه ديگری ندارد.
در مورد تغيير نام خليج فارس که در نامه خود به آن اشاره کرده ايد توضيح دهيد.
آقای رامين در سال ۸۳ مصاحبه ای با خبرگزاری ايسنا داشت که به خاطر غيرت مدير عامل ايسنا -که هم اکنون توسط وطن فروشانی چون آقای رامين متهم به جاسوسی میشود- چند دقيقه بيشتر روی سايت ايسنا نبود.
من همان موقع از آقای فاتح، مدير عامل ايسنا، شنيدم که آقای رامين برای رفع اختلافات پيشنهاد داده بود که نام خليج فارس به «خليج مسلمانان» تغيير يابد. من خودم يک مسلمان کاملاً مقيد هستم اما اين که کسی برای تظاهر به مسلمانی اسم خليج مسلمانان را به جای خليج فارس پيشنهاد کند، وطن فروشی است نه غيرت مسلمانی.
«...من همان موقع از آقای فاتح، مدير عامل ايسنا، شنيدم که آقای رامين برای رفع اختلافات پيشنهاد داده بود که نام خليج فارس به «خليج مسلمانان» تغيير يابد. من خودم يک مسلمان کاملاً مقيد هستم اما اين که کسی برای تظاهر به مسلمانی اسم خليج مسلمانان را به جای خليج فارس پيشنهاد کند، وطن فروشی است نه غيرت مسلمانی.»
عملکرد «آفتاب يزد» تا روزی که من با آن همکاری داشتم در پيش چشم مسئولان کشور قرار دارد. ما يک گروه سياسی نبوديم بلکه روزنامهای بوديم که خروجی آن هر روز در معرض ديد نهادهای رسمی کشور و مردم بوده پس نمی توانستيم کار مخفی انجام دهيم.
آقای رامين و کسانی که به او خط می دهند مطمئن هستند حرف هايشان در مورد من دروغ است، ولی من نتوانستم ريشه ای برای دشمنی او با خودم پيدا کنم و به ذهنم رسيد اين يک دشمنی آبا و اجدادی است، بنابراين در نامه ام گفته ام که جد من به امام حسين می رسد او هم بگردد جدش را پيدا کند شايد ريشه اختلاف در آنجا باشد.
آقای واحدی! اين اولين گفتوگوی شما با يک رسانه خارج از کشور است؟
تقريباً می توان گفت بله. من تا به حال فکر می کردم چون يک رسانه رسمی در کشور دارم و بر اساس چارچوبهای داخل کشور کار میکنم، نيازی نيست که با رسانههايی صحبت کنم که در داخل نسبت به آنها حساسيت وجود دارد اگر چه اين حساسيت ها را هم قبول ندارم، ولی به خاطر التزام به چارچوبها اين مسئله را رعايت میکردم اما اکنون آقای رامين به عنوان بازوی رسانه ای آقای احمدی نژاد اين مجوز را به من داد.
من از سن ۱۵ سالگی کار سياسی می کردم و اکنون ۴۵ ساله هستم، يعنی از سال های اول و دوم انقلاب کار سياسی کرده ام و قبل از انقلاب هم خانواده ام سياسی بودند، بنابراين از آدمی مانند من کسی توقع ندارد يکباره سياست را کنار بگذارد و بعد از۱۰ سال هر روز تحليل نوشتن در روزنامه همه چيز را يکباره تعطيل کند. آقايان با اين کار خود به من مجوز دادند از رسانه های خارج از کشور برای بيان حرف هايم استفاده کنم.
توصيه من اين است قوه عاقله ای که در کشور وجود دارد در سپردن اختيار شش دانگ کل کشور به گروه احمدی نژاد تجديد نظر کند چون در آينده معلوم خواهد شد که اينها چه صدماتی به کشور وارد کرده اند. من نه با کسی دشمنی دارم و نه شيفتگی، بلکه عملکرد را می بينم.
البته اينجا بايد توضيح دهم که چگونه میشود روزنامه ای در خارج از کشور اداره شود چون ممکن است برای بعضیها جای ابهام باشد. روزنامه در کشور محل ارتزاق نيست و من کار تجاری انجام میدادم که مخفی نيست، چهارسال پيش هم مدتی در دبی زندگی می کردم و کار روزنامه را هم ادراه می کردم و هفته ای دو روز به تهران رفته و بازمیگشتم، ولی اکنون به خاطر شرايط بعد از انتخابات از کشور خارج شدم و بعد از حرف های آقای رامين برگشتن من به ايران خودکشی است.
ولی اين مسئله برای روزنامه مشکلی نداشت، چون من از طريق يک لپ تاپ، اسکنر، پرينتر و همچنين ايميل و اسکايپ و غيره روزنامه را اداره میکردم درست به همان نحوی که روزی ۱۰ تا ۱۲ ساعت در دفتر کارم در روزنامه حضور داشتم و آن را خط به خط کنترل می کردم و بعد مطالب به طور مستقيم دست مدير مسئول میرسيد و او هم نظر نهايی را می داد و روزنامه چاپ میشد. پس حرف آقايان فقط يک بهانه است.
بيش از يک سال پيش آقای جوانفکر، مشاور رئيس جمهوری، با من تماس گرفت و گفت از جان رئيس جمهور چه میخواهيد؟ به او گفتم مگر من چه کرده ام؟ گفت روزی هست که عليه آقای احمدی نژاد چيزی ننويسيد؟ گفتم اگر دروغی نوشتهام به من بگوييد.
من از آقای جوانفکر پرسيدم مشکل سرمقالههای من چيست؟ ايشان جواب داد يعنی آقای احمدی نژاد هيچ خوبی ندارد؟ گفتم حتماً خوبی دارد. گفت چرا شما اين را نمینويسيد؟ گفتم هرگاه راديو تلويزيون يک ايراد آقای احمدی نژاد را گفت، من صبح فردای آن روز ۱۰۰ تا خوبی از آقای احمدی نژاد درصفحه اول روزنامه مینويسم. نمیشود که بزرگترين رسانه کشور تمام ضعفهای دولت را بپوشاند و خوبیهای نداشته را بزرگ کند از من هم توقع داشته باشيد به جای انتقاد خوبی بنويسم.
خدا را شکر يکی از امتيازات سرمقالههای من مستند بودن آنها است و به همين دليل بعضی جاها از سرمقاله های من به عنوان منبع استفاده میشود. من حدود ۱۴۰۰ سرمقاله نوشتم و گمان میکنم فقط برای دو تا از آنها جوابيه فرستادند و من جوابيه را چاپ کردم، اگر چه اعتقادی به آن نداشتم. سرمقالههای من برای بسياری افراد در محافل سياسی و گفتوگوها منبع مستند بوده و آقايان از اين مسئله ناراحت هستند.
گروه آقای احمدی نژاد میگويند عليه خدا و پيغمبر خدا و اسلام صحبت کن اما عليه احمدی نژاد حرفی نزن. حرفهای اخير آقای مشايی عليه تمام پيامبران است، ولی آب از آب درکشور تکان نخورد، نه رگ های گردن آقای احمدی نژاد برجسته شد نه دل آقای رامين برای اسلام و انقلاب سوخت.
آنها میگويند هر چه میخواهيد در روزنامهها بنويسيد و در آموزش و پرورش العياذ بالله پيامبر را با خروس تشبيه کنيد، ولی عليه احمدی نژاد چيزی ننويسيد.