لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ تهران ۲۰:۲۶

هانیبال الخاص، قصه‌های روی بوم


برنامه پیک فرهنگ این هفته به مناسبت درگذشت هانیبال الخاص، نقاش پیش‌رو و آشوری ایران، به این هنرمند اختصاص یافته است. هانیبال الخاص، نقاش نوگرا روز سه شنبه در هشتاد سالگی دور از میهن در کالیفرنیا درگذشت. تخصص او در نقاشی فیگوراتیو بود: بر روی بوم های بزرگ، دیوار، کاغذ و هرجا که می شد چهره انسان هایی را که اثری از آشوری بودن در برخی از آنها هویدا بود، می کشید. با رنگ هایی که فرکانس های آن به باور آگاهان هنری گویی امضای خود الخاص را زیر آن داشت. با این مشخصات می شد اثرهایش را از کار هرکس دیگری جدا کرد.

شاگرد جعفر پتگر بود اما سبک خاص خود را وقتی به آمریکا رفت و نیمه کاره طب را کنار گذاشت و هنرآموز انستیتو هنر شیکاگو شد، آموخت؛ تحت تاثیر نقاشی دیواری مکزیک. این سبک حتی پیش از نیمه دوم دهه ۱۹۵۰ میلادی که در همین نهاد هانیبال الخاص فوق لیسانس هنرهای تجسمی گرفت، به ویژه در میان هنرمندان منتقد و چپ دوستارانی داشت. هانبیال الخاص علاوه بر نقاشی سه دهه و نیم در ایران و آمریکا تدریس نقاشی کرد. در هنرستان پسران، دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانشکده هنر دانشگاه آزاد در ایران و در دانشکده مونته سیلوی ایالت ایلینوی در آمریکا.



حاصل همه اینها ده ها هنرجوی متاثر از سبک ویژه او بود. که در کنار شماری شاعر و نویسنده و نوازنده و هنرمند همه یک صدا چنان از او سخن می گویند که از یک چهره فرهمند. همان ویژگی که در ابعادی دیگر در وصف جلال آل احمد نویسنده در میان نسل قبل و صادق هدایت، باز هم نویسنده در میان نسل پیشتر هنرمندان و نویسندگان می گویند. هانیبال الخاص چهار سالی پیش از انقلاب بهمن ۵۷ در روزنامه کیهان نقد هنری هم می نوشت.

هانیبال الخاص ۳۰۰ مترمربع نقاشی دیواری، صدها متر نقاشی بر روی بوم و کاغذ، برگزاری بیش از صد نمایشگاه اختصاصی و بیش از دویست نمایشگاه گروهی در ایران، آمریکا، اروپا، استرالیا و کانادا را در کارنامه خود دارد.

علاوه بر این تجربه هایی در گونه های مختلف شعر و نثر و ترجمه از حافظ و فردوسی گرفته تا ایرج میرزا و میرزاده عشقی و پروین اعتصامی و نیما یوشیج به زبان آشوری، و البته طنزهای تصویری و تجسمی که وصف یکی از آنها را در این برنامه می شنویم. به سراغ یکی از نقاشان پیش کسوت ایران و دانش آموخته مقطع دکترای تاریخ هنر دانشگاه کلمبیای نیویورک در آمریکا می رویم: هادی هزاوه ای.


«انشاء الله بیلش پایدار!»

هادی هزاوه ای: الخاص مثل بیشتر نقاشان هم نسل ما سه دغدغه داشت. دلش می خواست کارش ایرانی باشد، دوم دلش می خواست کارش هویت آشوری داشته باشد و سوم می خواست خودش را یک جوری با هنر آوانگارد بین المللی وفق بدهد. البته در هرکدام از اینها تا اندازه ای موفق بود اما به نظر من یک کار ایشان کرد که باید در تاریخ هنر به عنوان جزو اولین کارهای کانسپچوال آرت نوشته شود. ایشان یک کار دسته جمعی داشت با گریگوریان، ممیز و نامی. شب نمایشگاه می گویند کارت را بیار کارت را بیار! بالاخره یک بیل می آورد می گذارد وسط آنجا که کارش را باید آویزان کند. البته این readymade objects یا کارهای ساخته شده است؛ چهار سال قبلش مارسل دوشامب یک توالت مردانه آورد گذاشت توی نمایشگاه گفت این کار من است. الخاص یک چیزی اضافه کرد به این، که هم جنبه ایرانی اش زیاد شد هم جنبه سوسیالیستی و ایدئولوژیکی اش اضافه شد و هم اینکه با دیدن آن همه نیشخند و لبخند می زدند. و بحث درگرفت بین ایشان و آنهایی که نمایشگاه گذاشته بودند و کار نزدیک بود به دعوا بکشد. ایشان یک بیل گذاشت و بالای بیل نوشته بود «اخ» الف خ. اینها نفهمیدند چیست. بعد این دوتا را کنار هم گذاشتند فهمیدند الخاص یک مقداری هم آنها را که نمایشگاه گذاشته بودند به تمسخر گرفته و هم اینکه تمام مشی هنر مدرن و مسائلی که آن زمان مطرح می شد، زیر سئوال برده بود. به نظر من این بهترین کاری بود که الخاص کرد و کاراکترش یک کاراکتر کوبنده با انرژی بود که از به وجود آورند بحث و فحص و جدل خوشش می آمد. در عین حال که نقاش خوبی بود، معلم خوبی هم بود. همیشه دوست داشت نقش یک مرشد، میداندار و یک گرو (هندی) بازی کند. شاگردانش هم همیشه مریدش بودند. چنان نفوذ می کرد در شاگردانش که هر کار شاگردانش را می دیدید بیشتر یک الخاص کوچک بودند. بیشتر شاگردانش به علت نفوذ زیاد ایشان تا اندازه ای سبک او را کجدار و مریز پیروی می کردند که حالا من نمی دانم این تا چه اندازه ای در کار آموزش هنر خوب است. من از شخصیتش خیلی خوشم می آمد. به عنوان یک آرتیست اصلاً کاراکتر و کار و رفتار و حرف زدنش خودش یک هنر بود واقعاً. نگاهش می کردی می دیدی یک اوریژینالیتی و اصالتی دارد که در نقاشان دیگر کمتر می شد ببینی.

بین کارهای کسانی که هم نسل شما بودند و شما و نوع استفاده از رنگ یا مفهوم های مدرن، جایگاه او را در میان دیگران چه جوری تصویر می کنید؟

الخاص شاید جزو اولین نقاشانی بود که دوست داشت نقاشی را به میان مردم ببرد. منبع الهامش هم نقاش های دیواری یا مورالیست های مکزیکی بودند. مخصوصاً از سیکیه‌رُس ، که بزرگ ترین نقاش دیواری مکزیک بود، تاثیر زیادی داشت. نقاشان دیگر ما بیشتر در آتلیه کار می کردند و بیشتر فردگرا بودند. الخاص دلش می خواست کارهایش را همه ببینند. دوست داشت نقاشی دیواری بکشد. مخصوصاً صدر انقلاب شیوه خودش را به کلی عوض کرد. یک دوره ای همگام شد با مسائلی که در انقلاب مطرح می شد. متاسفانه چون دولت وقت از ایشان زیاد حمایت نکرد که این کارهایش در محل های عمومی باشد، یعنی در ایستگاه راه آهن یا ساختمان های مشهور، این بود که کارهای به اندازه های خیلی بزرگ که می کشید، اثری از آثارش در جاهای عمومی مملکت ما نیست متاسفانه. کمپوزیسیون را تقسیم بندی می کرد و در هر قسمتی یک موضوع را مطرح می کرد. رنگ ها را خیلی آبکی می گرفت و سریع هم کار می کرد و گاهی اوقات آنقدر سریع کار می کرد که بیشتر کارکردن برایش مطرح بود تا به وجود آمدن یک شاهکار.

کارهایش به نظر شما منحصر به فرد خواهد ماند یا اینکه یک عده از کسانی که از او تاثیر پذیرفته اند، همان را عیناً منتقل خواهند کرد و ادامه خواهند داد؟

کارهای الخاص همیشه کار الخاص است. کاراکترهایی که ایشان انتخاب می کرد یک مقدار از کارهای آشوری، نیمرخ ها با چشمهای تمام رخ که می کشید، کمپوزیسیون های شلوغی که به وجود می آورد و این اعتماد به نفسی که الخاص داشت و پرخاشگری که هم در رفتار و کردار و صحبت کردنش بود و هم در کارهایش بود، فکر نمی کنم کسی بتواند به همان صورت تقلید کند. الخاص همیشه الخاص است و تکرار شدنی نیست شخصیت ایشان در فرهنگ و هنر ما و واقعاً جایش همیشه خالی خواهد بود. آثارش هست و الخاص همیشه در آثارش زنده است و من همیشه به خودم می گویم اگر کارهایش هم از بین برود، همین کار کانسپچوال که با بیل کرد [زنده می‌ماند]، من همیشه می گویم: «انشاء الله بیلش پایدار!»



«هنرمندی سیاسی بود»

در سفرهایی که هانیبال الخاص به نیویورک می کرد گه‌گدار بیژن اسدی پور، طراح، طنزپرداز و مدیر و سردبیر نشریه دفتر هنر معاشر او بود. ببینیم او چه تصویری از این نقاش فقید به ویژه در دوران مهاجرت در آمریکا ترسیم می کند.

بیژن اسدی پور: کارهای الخاص... سعی می کرد اقلیت های قومی را در نقاشی اش تصویر کند و او همانطور که نقاش بود، کار هنری تدریس می کرد در دانشگاه و نقدهای هنری می نوشت. قصه نویس خوبی هم بود. در همه این زمینه ها کارهایش بسیار ساده بود. یعنی خیلی سعی نمی کرد پیچیدگی عجیب غریبی در نوشتن نقدها و قصه هایش مطرح کند. خیلی روان و ساده کار می کرد. وضعیت یک خارجی را که آمده در فضای دیگری و بیگانه است، در قصه هایش تصویر می کرد که بسیار شیرین و طنزآمیز بود. اینها را همه در بیرون نوشته بود زمانی که از ایران آمده بود بیرون و در ایران که بود بیشتر نقدهای هنری می نوشت و نه قصه و تدریس می کرد. بعد از مدتی که اینجا بود و دوباره برگشت ایران دوباره کار تدریس را دنبال کرد. یکی از چیزهای خوبش که من دوست داشتم این بود که معمولاً سالیانه با شاگردان خودش نمایشگاه می گذاشت که شاگردان خودش را یک جوری حمایت کند و معرفی کند و خودش در نمایشگاه می آمد می ایستاد با مردم صحبت می کرد و شاگردان خودش را معرفی می کرد. یک بار که در نیویورک این کار را کرده بود من رفتم دیدم. یک نمایشگاه دیگری آمد گذاشت آن طرف ها و معتقد بود که نقاشی و موسیقی به هم مربوط هستند و یک ویلن زن فلسطینی را آورده بود و ویلن می زد و او در مقابل حضار [نقاشی] می کشید. وقتی صدای ویلن او تغییر می کرد، او هم معتقد بود که رنگی که انتخاب می کند یا شیوه ای که قلم مو را می کشد تفاوت خواهد کرد. در زندگی عمومی اش خیلی آدم شیرین و مطبوعی بود و نیک نفس. هنرمندی سیاسی بود و سعی می کرد که در این زمینه ها که کار می کند، دست دیگران را هم بگیرد.

جامعه میزبان، آمریکا چه نیویورک که شما شاهد بودید و چه شیکاگو که درسش را آنجا خوانده بود و چه کالیفرنیا که اواخر عمر آنجا زندگی می کرد، برخوردش با او و هنرش تا آنجا که شما می دیدید چگونه بود؟

نمایشگاهی که برگزار می کرد به وسیله ایرانی ها برگزار می شد. تمام این ارتباطات که می گویم در ارتباط با جامعه ایرانی بیرون بود. اینکه در میان خود آمریکایی ها کارش چقدر تاثیر داشت و چه جوری استقبال می شد، نمی دانم. اینها که می گویم همه اش در ارتباط با جامعه مهاجر اینجاست.

«تاثیر زیادی رو نقاشی گذاشت»

میهمان دیگر پیک فرهنگ که ما را با کار الخاص آشنا می کند، نیکزاد نجومی، نقاش معاصر ایرانی با سبکی دیگر در نیویورک است.

نیکزاد نجومی: جای خاصی دارد و در بالای این جدول قرار دارد. کارهای خیلی متفاوتی انجام داد در زمان زندگی اش و تاثیر زیادی روی هنر نقاشی ایران داشت. کارهای الخاص به طور کلی تحت تاثیر نقاشی های دیواری مکزیک بود. تا آخر هم این تاثیر را حفظ کرده بود. کارهای آخرش و کارهای آبرنگش هست که یک مقدار توانست از این حرکت جدا شود و مسائل شخصی خودش را مطرح کند. اما به طور کلی جنبه اصلی کارش آن حرکت های مردمی بود که در کارهای مکزیکی ها خودش را نشان می داد و الخاص تحت تاثیر آنها قرار داشت و به شدت متمایل بود آن را به ترتیبی در ایران رواج دهد. فکر می کنم تا حد زیادی هم موفق شد. نمی شود گفت واقعاً جنبه های منفی داشت. اما چیزی که من کمبودش را حس می کردم در کارهایش یک مفهوم کار نقاشی بود که آن را کمتر می دیدم. بیشتر کلی گرایی در کارش بود. درست است که فیگوراتیو کار می کند، درست است که انواع اقسام صورت ها، دست ها و پاها آنجا هستند. ولی بیان خاصی با اینها گفته نمی شد. اینها می توانست یک کار آبستره باشد گرچه خودش اعتقادی به کار آبستره نداشت.


«جسور بود»


بازهم به دنبال ویژگی های شخصیتی و هنری هانیبال الخاص که زبانزد کسانی است که او را می شناسند، می گردیم. این بار در نگاه کسی که از نوجوانی با هانیبال الخاص آشنا بوده است. شهرام کریمی، نقاش و طراح صحنه و کارگردان در نیویورک.

شهرام کریمی: اصلی ترین مشخصه ای که فکر می کنم هانیبال الخاص داشت و او را با خیلی ها متفاوت می کرد، جسارت او بود. جسارتی که او در حوزه نقاشی و کار هنری اش به کار می برد و این جسارت از کاراکترش می آمد که کاراکتر ناآرام و پرشوری بود که همه بچه هایی که او را می شناختند اصلی ترین مشخصه شان شاید این را اسم ببرند. متعلق به نوگراترین و آوانگاردترین دوره نقاشی ما است. راحت کار کردن، بدون قید و بند بودن. زمانی که از آمریکا برگشته بود یک تابلو کشیده بود که زمانی که شاه در خیابان ها حرکت می کرد، مردم، دوطرف ایستادند و او در یک جیپ ارتشی دارد دست تکان می دهد. من نمی دانم این تابلو الان دست کیست. یکی از زیباترین کارهایش است. یا مرغ آمین که به خاطر نزدیکی اش با جلال آل احمد. آن سری کارهای آن دوره اش به نظر من شکوفاترین کارهای الخاص بود یا حتی جوک هایی که کار می کرد. شاگردانش را که می کشید بدون قید و بندها و درگیری هایی که من بی تعارف بگویم متاسفانه این آخرهای زندگی به خاطر مشکلاتی که از نظر مالی پیدا کرده بود، من هم یکی دو بار ضمنی به او گوشزد کردم که دست از این چشم و ابرو کشی بردار و برگرد به آن حالت گذشته و تابلوهای خوب و راحت آن زمان... به هر حال الخاص مشخصه ای که شما سئوال کردید، اساساً بیش از هر چیزی آن جسارتش است و آن جسارت را همیشه در کلاس هایش به شاگردانش منتقل می کرد. ما اثراتش را امروز در کار شاگردان خوبش مثل منوچهر صفرزاده یا مسعود سعدالدین می بینیم و خیلی های دیگر که مدیون او هستند. الخاص بیش از آنکه یک نقاش خوبی بود، یک معلم بزرگی بود و جدا از حوزه های آکادمی و طراحی نوع نگاه کردن به هنر و آزاد بودن و با مردم بودن و مردمی بودن و انسان بودن را منتقل می کرد. زندگی اش به نظر من هنر بزرگش بود. تا اینکه صرفاً بخواهیم ببینیم روی بوم و کاغذ چه کار کرده.

شما از نوزده سالگی با هانیبال الخاص آشنا بودید و کسی هستید که از او به عنوان یک پدیده نام می برید. چرا؟

من در شیراز بودم. نمایشگاهی بود. طراحان جنوب ایران. ایشان مثل همیشه معلم بود. هر جا که بود. ایشان آن موقع نقد می نوشت در کیهان. من جوان ترین عضو این نمایشگاه بودم. ایشان آمد شیراز برای روزنامه کیهان نقد بنویسد. میز گذاشت و صندلی و تک به تک نقاشان را می گذاشت جلویش و با آنها صحبت می کرد. من این نقد را همچنان دارم. نگاهش داشته ام. یک نقد مفصل نوشت و خیلی هم از من تعریف کرد. تا اینکه من بعدها بیشتر با او آشنا شدم. نمایشگاهی هم که چند سال پیش داشتم در خانه هنرمندان بدون اغراق هر شب می آمد نمایشگاه و دو سه نقد هم درباره کارهای من نوشته. این از نظر رابطه ای که با او داشتم. آلمان خانه من می آمد و این چند ساله ما خیلی مرتب در تماس بودیم. نامه می داد من جواب می دادم. یک مانیفست نوشته بود که من برایش نامه دادم که بابا این کارها را بگذار کنار. مانیفست چیست. تو خودت زندگی ات مانیفست است. این پدیده بود. پدیده بود برای همه آنها که او را می شناسند. همه آنهایی که می دانستند او چه نقشی داشته. نگاه نقاشی الخاص دوره های مختلف دارد. همیشه یک گزارشگر، یک روایتگر و داستانگو بود. تحت تاثیر نقاشی های مذهبی و کلیسایی بود. الخاص به عنوان یک نقاش خوب، به عنوان یک معلم خوب و به عنوان آدمی که کنارش آدم شور زندگی و هنری پیدا می کرد، من از او اسم می آورم.

روز پنجشنبه نمایشگاهی از آثار هفت نقاش ایرانی در نیویورک خود به خود به مجلس یادبود هانیبال الخاص هم بدل شد و شما آنجا بودید.

ای نمایشگاهی بود که خانم ناهید حقیقت که خودشان هم در نمایشگاه بودند، هم نسلانی را از کیارستمی تا نجومی جمع کرده بودند... هزاوه ای... وزیری و صاحب نامان هنر نقاشی... و همه در یک حوزه سنی به نام One Generation که این وسط مرا هم قاطی کرده بودندT که من بیست سالی با آنها اختلاف سن دارم. جوانترین شان بودم. ولی افتخاری بود که کنار چنین آدمهایی و بزرگان قرار داشتم. یک برنامه از قبل آماده نشده صورت گرفت و یادی از هانیبال الخاص از طرف من که با او آشنا بودم و بقیه دوستان انجام گرفت.


کوچ آسوری‌ها

هانیبال الخاص تنها بر روی هنرآموزان و نقاشان نبود که تاثیر گذاشت. گفته های منیرو روانی پور، نویسنده آثاری مانند «کولی کنار آتش» که اکنون مقیم لاس وگاس در آمریکاست، صریح تر از آنست که نیاز به تفسیر داشته باشد.

خانم روانی پور! شما مدل یکی از تابلوهای هانیبال الخاص بودید به نام کوچ آسوری ها. می شود در مورد این تجربه بگویید؟

منیرو روانی پور: من حدود اوایل سال ۶۰ بود که با هانیبال الخاص آشنا شدم. اول می خواهم بگویم که هانیبال خود زندگی بود. عین زندگی بود. پر از شور و هیجان و وقتی من با او آشنا شدم، شروع کرده بود تابلوی کوچ آسوری ها را کشیدن. به من گفت منیرو بنشین ببینم می خواهم تو مادر آسوری ها شوی. من تا ۹ ماه در طول هفته چند روزی می رفتم می نشستم تابلو را می کشید. هانیبال در واقع وقتی دید بعد از انقلاب آسوری های طرف ارومیه، تبریز حتی آسوری های جنوب دارند کوچ می کنند، شروع کرد به نقاشی این تابلو.

کوچ به کجا؟

به بیرون از کشور. برای اینکه وضعیت ناجور بود. روز به روز و لحظه به لحظه داشت بدتر می شد. در واقع این دردی که در دل هانیبال بود به شکل این تابلو خودش را نشان داد. نه تنها من که پرتره مادر را از من کشید، اگر به آن تابلو نگاه کنید می بینید که خیلی از بچه هایی که آن دوره می آمدند خانه اش، تکه تکه در این تابلو هستند. وقتی ازش پرسیدم هانیبال این تابلو چقدر طول می کشد، چند متر است، به من گفت خیلی. امیدوارم بتوانم تمامش کنم. صحبت از ۱۸ متر بود. من دیگر وقتی تابلو تمام شد، ندیدم. آخرین بار که هانیبال را دیدم به من گفت ۷۰۰ هزار آسوری بودند و الان ۱۱ هزار بیشتر نمانده اند. گفت‌وگو با هانیبال و رفتن به کلاس های نقاشی، و رفتن به خانه او باعث شد که من رفتم به ارومیه و یک دور آن بخش از کشور را دیدم. دیدم که کلیساها بسته شده اند و مردم یکی یکی دارند چیزهایشان را می فروشند و از کشور می روند بیرون. خیلی چیزها در طی این ۹ ماه از او یاد گرفتم.

مثلاً بعضی از چیزهایی که یاد گرفتید چه بود؟

رنگ. نقاشی. عشق به زندگی. اگر من با هانیبال آشنا نمی شدم هرگز کولی کنار آتش را نمی نوشتم. برای اینکه من نویسنده بودم و اصلاً کاری به نقاشی نداشتم. درست است که همیشه طبیعت را دوست داشتم. درست آنجا بود که مفهوم رنگ ها، هرکدام چه زبانی دارند و چه گونه حرف می زنند، آنجا بود که من آنها را فهمیدم. بدون هانیبال الخاص این کتاب وجود نداشت.

پس آن هانیبال که در کولی کنار آتش وجود دارد، با هانیبال الخاص واقعی نسبتی دارد؟

خود هانیبال است. من نمی توانستم بدون او... با اینکه با نقاشی شروع کردم و فضا سازی در کولی کنار آتش درست تحت تاثیر فضای خانه هانیبال الخاص است، خود او هم دست از سر من بر نمی داشت و بالاخره به عنوان نقاش در این کتاب یکی از شخصیت های داستانی آمد و حتی خانه ای هم که آینه می رود توی همان خیابان سپه است و خانه خود هانیبال الخاص است. نه تنها خود هانیبال الخاص به شکل هانیبال نقاش آمد در کولی کنار آتش بلکه یک وجه دیگر از هانیبال که بسیار مهربان بود و همیشه سعی می کرد هر جوری که می شود به دیگران کمک کند، به شکل کشیشی می آید که به آینه می گوید با توقعت به سراغ زندگی نرو. با عاطفه ات برو. این را هانیبال به من یاد داد. خودش هم همینطور بود. در خانه اش به روی همه باز بود. تمام جوانها، نقاش، مترجم، نویسنده و هرکس که دلش می خواست چیزی خلق کند در خانه هانیبال به رویش باز بود. چهره هایشان همینطور جلوی چشمم می آید. دوست شاعری بود که می آمد. کسانی بودند که گیتار می زدند. کسانی بودند که صدای خوشی داشتند. در دهه شصت چنین جایی داشتن یعنی می دانید چه؟ یعنی در بیابان برهوت یکهو مثلاً یک چشمه آب خنکی پیدا کنی. بدون توقع. کسانی که می آمدند مثل مسعود صدرالدین، نیلوفر قادری نژاد با همسرش و خیلی از دوستان دیگر. بدون اینکه ذره ای از ما چیزی بخواهد. کارش آموختن به دیگران بود. خود زندگی اش، حرکت و رفتارش، شوخی هایی که می کرد، هر دیالوگی که برقرار می کرد با دوستان. این همه سال به همه درس داد، چه در کلاس های رسمی دانشگاه، چه در خانه اش. غیر از خانه کودکی ام که بسیار برایم عزیز است و در کتابم می آید، این خانه ای است که من هرگز فراموش نمی کنم. عین آرامش بود برای ما. انگار که در آغوش مادرمان بودیم. کنار پدرمادرمان بودیم. فکر می کنم همه ما یک چنین حسی داشتیم. خانه اش یکی از مهمترین مراکز فرهنگی ایران بود و این تنها مرکز فرهنگی است که من می توانم با خیال راحت از آن یاد کنم و فکر می کنم خیلی از دوستانم مثل من هستند. هرگز بعد از آن هم دیگر چینین جایی را ندیدم. نه تنها کولی کنار آتش، بعدها که رعنا را نوشتم اشاره دارم به یک نفر از کسانی که در خانه هانیبال دیدم و کاسه سه تار می ساخت. یعنی اینطوری تاثیرش را آن فضا روی من گذاشت و مطمئنم روی بچه های دیگر. در هیچ کلاس درسی که برویم کلاسیک باشد، بنشینیم روی صندلی و استاد برود بلند بلند حرف بزند و ما یادداشت کنیم نبودیم با او. ولی چیزهایی که به من یکی آموخت، باعث می شود که همیشه مدیونش باشم و همیشه سپاسگزار فرهنگ آشوری و ایرانی باشم که هانیبال الخاص را به ما داد تا بتوانیم این قدر یاد بگیریم و تا آنجا که در توانمان هست، کمی بازتر نگاه کنیم در آن فضای بسته. پر از انرژی بودن در سرزمینی که غم عادت همه است، برای من شگفت انگیز است. یک لحظه ندیدم غصه دار باشد. واقعاً یک لحظ. با اینکه فشار رویش بود یک مدتی دانشگاه درس نمی داد. ولی هرگز ندیدم که یک کلمه از ناامیدی بگوید. اگر به دعا معتقد بودم حتماً واقعاً دعا می کردم که سر راه کسانی که می خواهند نقاش شوند، نویسنده شوند، شاعر شوند کسی مثل هانیبال قرار بگیرد. این شاهکار است. شاهکار زندگی من بود برای آشنایی با این استاد. هانیبال ایرانی تر از همه ایرانی هاست. من متاسفم که دچار نکبت و ادباری شدیم که استاد و هنرمند بزرگی مثل هانیبال الخاص باید دور از زادگاهش به پایان زندگی فیزیکی اش برسد. عاشق ادبیات و فرهنگ ایران بود. نقاشی نمی کرد، شعر می نوشت. شعر نمی نوشت داستان شروع می کرد نوشتن. داستان نبود، یک کار دیگر می کرد. اصلاً آرامی نداشت. همیشه لبخند به لبش بود در هر لحظه ای. با هر کس که رو به رو می شد. حتی آن کسی که ممکن بود به کارش ایراد داشته باشد و چپ چپ نگاه کند. با شوخی و خنده همه را با خودش دوست می کرد. هانیبال یک مهربانی بی دریغ بود و خود زندگی بود. در سر راه من و آدمهایی مثل من قرار گرفت و به همه ما کمک هایی کرد که بی نظیر است و واقعاً سپاسگزار هستم و همیشه در دل من زنده است.


نفرین زمین

می ماند پیوند هانیبال الخاص با سیاست که در میان دوستارانش گاه جاذبه و گاه دافعه به دنبال داشت.

علی دهباشی، مدیر و سردبیر فصلنامه بخارا در تهران: «الخاص یکی از هنرمندان اقلیت های مذهبی ما بود. آغاز شکوفایی هنر نقاشی او و مطرح شدن در جامعه هنری روشنفکری ما در سال هایی است که او با جلال آل احمد آشنا می شود و توسط آل احمد که سرحلقه جریانهای روشنفکری بود، به میان کانون ها و نهادهای هنری روشنفکری آن زمان برده می شود. تا آنجا که رمان نفرین زمین آل احمد با نقاشی های هانیبال الخاص منتشر شد. شاید یکی دو کتاب دیگر آل احمد را هم هانیبال الخاص روی جلدش را کار کرد و طراحی کرد. بعد آشنایی با غلامحسین ساعدی و دیگر حلقه یاران آل احمد منجر به معرفی کامل هانیبال الخاص شد. همینطور این زمینه اولیه برای او پایه خوبی بود که آمد بالا و شناسانده شد. در آستانه انقلاب و پس از انقلاب که بیشتر هنرمندان ما گرایشات گوناگون سیاسی پیدا کردند، مرحوم الخاص هم به طرف حزب توده گرایش پیدا کرد. علی رغم سابقه گذشته ای که ارتباطی با این علاقه جدید سیاسی او نداشت. در شورای نویسندگان و هنرمندان عضویت پیدا کرد و بعد تابلوهای سیاسی می کشید که بیانگر شعارهای سیاسی و اجتماعی آن روزگار حزب توده بود. و بیشتر این زمینه در الخاص زمانی اوج پیدا کرد و شکل گرفت که سفارت آمریکا در تهران اشغال شد و به اشغال دانشجویان در آمد. هانیبال الخاص صف اول هنرمندان نقاشی بود که داوطلبانه دیوارهای سفارت آمریکا را در تهران نقاشی های ضد امپریالیستی می کشید. ساعت ها، با آنکه آن زمان هم بیمار بود، این روحیه جدید سیاسی آنقدر به او انرژی می داد که شعارهای ضد امپریالیستی و نقاشی های ضد آمریکایی در سرتاسر دیوارهای سفارت می کشید. دیری نکشید که این هیجانات فروکش کرد و هانیبال الخاص مدتی را در سکوت گذراند و دیگر آن ایده آلهای نوع هنرمند نوین سوسیالیستی را کنار گذاشت و به آمریکا رفت و دوران نسبتاً طولانی را در آمریکا به استراحت پرداخت. سالهای اخیر به تناوب به ایران آمد و به نوعی بازگشتی در او مشاهده شد و آثارش به همان آغاز کار. به ویژه در نمایشگاه اخیری که قبل از سفر مجددش به آمریکا برگزار کرد، می شد دید که الخاص دوباره به آن آغازی که آغاز خوشی هم بود، رجوع کرده است.

----
مراسم خاکسپاری هانیبال الخاص که در یکی از شهرهای کالیفرنیا دیده از جهان فروبست، روز جمعه برگزار شد و آن طور که خواهرزاده او به خبرگزاری ایسنا گفته است مراسم هفتمین روز درگذشتش در یکی از کلیساهای تهران برگزار خواهد شد. در اردیبهشت ماه امسال برنامه تجلیل از فعالیت های هانیبال الخاص به همت شاگردان او به مدت دو هفته در خانه هنرمندان ایران برگزار شد. در ایران خانه هنر، مرکز هنرهای تجسمی و موزه هنرهای معاصر، در پیام های جداگانه ای درگذشت این هنرمند را تسلیت گفتند.
XS
SM
MD
LG