رضا جعفری، کارگردان تئاتر در شهر آخن آلمان است . او فعالیت تئاتری اش را قبل از دوران مهاجرت به آلمان و درایران آغاز کرد.
اما پس از مهاجرت به آلمان، مدت زمانی را در زمینه تئاتر و نمایش کودکان در مدرسهایرانیان در شهر آخن گذراند و پس از آن بود که در پی پیشنهاد شهرداری شهر آخن برای اصلاح بزهکاران در سال ۲۰۰۳ میلادی به فکر راهاندازی گروه کائوس افتاد.
«کائوس» در زبان آلمانی به معنای هرج و مرج، اغتشاش و بی نظمی است .
رضا جعفری در کنار بازیگران حرفهای تئاتر، از کسانی هم که دست به بزهکاری و اعمال خلاف هنجارهای اجتماعی زدهاند، به عنوان بازیگر بهره میگیرد تا آنها هم از راه هنر زندگی مفیدی را تجربه کنند.
«بیداری بهار» تازهترین اثر نمایشی رضا جعفری، انگیزهای شد تا شما شنوندگان عزیز رادیو فردا را در چهارچوب یک گفت و گوی ویژه با اهدافاین کارگردانایرانی بیشتر آشنا کنم
آقای رضا جعفری، شما از سال ۱۳۵۲ خورشیدی تا کنون، ۳۵ نمایشنامه را در داخل و خارج ازایران به روی صحنه بردهاید. ازاین ۳۵ نمایشنامه، ده اثر نمایشی به زبان آلمانی اجرا شده است و اخیرا به طور کلی کارهای شما به زبان آلمانی اجرا میشود. اگر موافق باشید در آغاز به گروه نمایشی شما و خواستگاه و اهداف تشکیل آن بپردازیم؟
رضا جعفری: در سال ۲۰۰۳ بود که به همراه دوستان آلمانیاین گروه را تشکیل دادیم . علت بوجود آمدنش و انگیزه آن برای من اهمیت ویژهای دارد. بر اساس مطالعات پلیس و کلیسای کاتولیک شهر آخن، در شرقاین شهر قریب به ۲۲ تا ۴۵ گروه گانگستری زندگی میکنند. پلیس بااین سوال مواجه بود که بااین گروه چه کند؟ آیا مثل ایران، آفتابه دور گردنشان بیاندازیم و دور شهر بگردانیمشان و آن حداقل هویت انسانی را از آنان بگیریم؟
اما آنها طور دیگری فکر میکردند، گروه با این هدف که جوانان بزهکار را به تدریج به عالم هنر و تئاتر بکشانیم شکل گرفت. اینکه فعالشان کنیم تا آرام آرام به خصلتهای خوب درونشان برگردند و باور کنید همین الان که کنار شما نشسته ام دو تن از همان افراد بزهکار الان در دانشگاههای آلمان در رشته مددکاری اجتماعی در حال تحصیل هستند تا بازهم به اجتماع برگردند و دوستانشان کمک کنند.
این شکل برخورد مسئولان شهر آخن با پدیده بزهکاری برای من ارزشمند بود. بسیار متاسفم که در وطنم بااین افراد برخوردهای غیر انسانی انجام میشود. علت نامگذاری کائوس هم از همین موضوع گرفته شده است . من با آدمهایی درگیرم که تفکرات دیگری دارند. گاهی دیدهام که یکی دو نفر از آنان که بازیگران من هم بوده اند اسلحه گرم با خودشان حمل میکنند.
مسئله مهماین است که دراین گروهی که من بعنوان سرکارگردان در آن فعالیت میکنم هم از بازیگران حرفهای تئاتر استفاده میکنم و هم ازاین افرادی که برایتان وضعیتشان را شرح دادم . آنها از همدیگر میآموزند. روزهای اول، بازیگران حرفهای تئاتر ازاین که بااین گونه افراد همکاری کنند میترسیدند . اما حالااین دو گروه همدیگر را درک میکنند.
کار ابتکاری بسیار جالبی انجام دادهاید. اگر موافق باشید درباره تازهترین اثر نمایشی شما «بیداری بهار» که بسیار هم مورد توجه روزنامههای آلمانی قرار گرفته است صحبت کنیم . در مورد درونمایه این نمایش بیشتر برای خوانندگان ما توضیح بدهید؟
من همواره سعی کردهام دنیای واقعی که در آن زندگی میکنم را در صحنه تئاتر به نمایش بگذارم . شخصیتهایاین نمایشنامه، شخصیتهای نمایشی نیستند . بلکه یک تیپاند. بعنوان مثال، پدری که هر روز فرزندش را کتک میزند. مادری که هر روز فرزند خودش را لحظه به لحظه کنترل میکند. جوانهایی که به بلوغ جنسی رسیده اند و کسی را ندارند تا در مورد این مسئله مهم با او حرف بزنند.
دراین نمایشنامه دو جوان هستند که هر دو ۱۵ ساله اند. اما بهاین نتیجه رسیده اند که همجنسگرا هستند. آنها باید چه کنند؟ با چه کسی دراین مورد حرف بزنند؟ مناین مسائل را در قالب نمایشنامه به روی صحنه آورده ام .این نمایشنامه اولین بار در سال ۱۸۹۶ توسط فرانک ودکیند نوشته شد و در سال ۱۹۱۱ درهانوفر آلمان به روی صحنه رفت ودرهمان زمان یک انقلاب در دنیای تئاترایجاد کرد.
خوشبختانه این موضوعات هنوز هم که با شما در حال گفتوگو هستم جزء مسائل روز است و در دبیرستانهای آلمان (موضوعاتی ازاین دست) به عنوان یک رشته درسی مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد و حتی در دانشگاهها هم مورد توجه است.
داستان در کل در ارتباط با زندگی جوانهاست و ارتباطاتی که این جوانها با خانواده و جامعه خودشانایجاد میکنند. اما متاسفانه در انتها به تراژدی کشیده میشود.
آلمانیها امروز بهاین نتیجه رسیده اند که نمیتوان با یک امید مصنوعی و دروغین، جوانها را به راهی که باید برسند بکشانیم و فهمیده اند که اگر در مورداین مسئله درنگ و تفکر نکنند باز هم خشونت بوجود خواهد آمد.
اما موضوعی که برای من دراین میان جالب بوداین بود که در شب اول اجرای نمایشنامه، کشیش کل شهر آخن برای دیدناین اجرا آمده بود.
دراین نمایشنامه یک سری تابوهای اجتماعی از جمله تابوهای جنسی به شکل عریان به روی صحنه میرود . به همین دلیل هم عکس العمل این کشیش برایم بسیار جالب بود و از خودم میپرسیدم عکس العمل او بعد از دیدن نمایشنامه چه خواهد بود؟
مقصود شما از عریان کردن برخی مسائل به روی صحنه چیست؟
ببیند من با افراط و تفریط در کارم مخالفم. یکی از نقشهای این نمایشنامه که در مسائل جنسی و اخلاقی افراط میکند و به روی صحنه استریپتیز میکند. اگر چه من سعی کردم برهنه شدناین بازیگر را درهالهای از سایه نشان بدهم که کاملا عریان نباشد، چون من همیشه براین باورم که تابلو در تئاتر بیش از دیالوگ در ذهن بیننده باقی میماند.
جالب است که نظراین کشیش را برایتان بگویم . او فردای آن روز، نامهای برای من ارسال کرد و نمایشنامه را تایید کرد و در انتهای نامه نوشته بود که « من کلاهم را به احترام شما از سربرمیدارم».
شما در ابتدا گفتید که از کسانی که به نوعی آشوب طلب و هرج و مرج طلب هستند در صحنه تئاتر بهره میگیرید. ازاین قبیل افراد دراین اثر نمایشی تازهاتان چند نفر حضور دارند؟
چهار بازیگر ازاین تیپ در کار بیداری بهار حضور دارند.این چهار نفر در طول این شش سال تغییر بسیار کرده اند. شما الان دیگر نمیتوانید آنها را به عنوان یک انسان آشوب طلب تلقی کنید. یعنی خودشان هم پذیرفتهاند که میخواهند تغییر کنند و دراین رشته کار و فعالیت کنند.
به محضاینکه بیکار میشویم تماس میگیرند و تاریخ اجرای کار بعدی را میپرسند. هر روز هم که میگذرد تعدادشان بیشتر میشود. به عنوان مثال همین امروز که این نمایشنامه اجرا میشود ۲۰ نفر از همین افراد برای دیدن اجرا، بلیط خریدهاند.
آقای جعفری، اصولا نمایشنامههایی که شما به زبان آلمانی به روی صحنه بردهاید، بسیار پر سر و صدا بوده است. به یادم میآید که در نمایش پیشینتان از بوکسورهای سرشناس آلمانی بهره گرفته بودید. و یک رنگ حرفهای بوکس را وارد صحنه کرده بودید . در نمایشنامه اخیرتان هم چنین صحنههایی دیده میشود؟
راستش من سالهاست که تئاتر ارسطویی را کنار گذاشتهام و آبستره کار میکنم . خودم را از آن تئاتر رئالیست ارسطویی رها کردهام . دراین نمایشنامه اخیر، از یک حوض بسیار بزرگ که قطری سه متری دارد و درونش پر از آب است به روی صحنه استفاده کرده ام . صحنهای که طراحی شده است ۶۴ متر مربع وسعت دارد. از طراح صحنه خواستم که تابی را به روی صحنه طراحی کند به طول دو متر در یک متر، و در انتهای صحنه نیز از یک لانگ وانگ بزرگ استفاده کرده ام که ۱۲ متر مربع وسعت دارد و تمام صحنهها با عکسها و فیلمهایی را که در ارتباط با این نمایشنامه و توسط یک فیلمبردار حرفهای تهیه کردهام به روی صحنه میآید.
اما پس از مهاجرت به آلمان، مدت زمانی را در زمینه تئاتر و نمایش کودکان در مدرسهایرانیان در شهر آخن گذراند و پس از آن بود که در پی پیشنهاد شهرداری شهر آخن برای اصلاح بزهکاران در سال ۲۰۰۳ میلادی به فکر راهاندازی گروه کائوس افتاد.
«کائوس» در زبان آلمانی به معنای هرج و مرج، اغتشاش و بی نظمی است .
رضا جعفری در کنار بازیگران حرفهای تئاتر، از کسانی هم که دست به بزهکاری و اعمال خلاف هنجارهای اجتماعی زدهاند، به عنوان بازیگر بهره میگیرد تا آنها هم از راه هنر زندگی مفیدی را تجربه کنند.
«بیداری بهار» تازهترین اثر نمایشی رضا جعفری، انگیزهای شد تا شما شنوندگان عزیز رادیو فردا را در چهارچوب یک گفت و گوی ویژه با اهدافاین کارگردانایرانی بیشتر آشنا کنم
آقای رضا جعفری، شما از سال ۱۳۵۲ خورشیدی تا کنون، ۳۵ نمایشنامه را در داخل و خارج ازایران به روی صحنه بردهاید. ازاین ۳۵ نمایشنامه، ده اثر نمایشی به زبان آلمانی اجرا شده است و اخیرا به طور کلی کارهای شما به زبان آلمانی اجرا میشود. اگر موافق باشید در آغاز به گروه نمایشی شما و خواستگاه و اهداف تشکیل آن بپردازیم؟
رضا جعفری: در سال ۲۰۰۳ بود که به همراه دوستان آلمانیاین گروه را تشکیل دادیم . علت بوجود آمدنش و انگیزه آن برای من اهمیت ویژهای دارد. بر اساس مطالعات پلیس و کلیسای کاتولیک شهر آخن، در شرقاین شهر قریب به ۲۲ تا ۴۵ گروه گانگستری زندگی میکنند. پلیس بااین سوال مواجه بود که بااین گروه چه کند؟ آیا مثل ایران، آفتابه دور گردنشان بیاندازیم و دور شهر بگردانیمشان و آن حداقل هویت انسانی را از آنان بگیریم؟
اما آنها طور دیگری فکر میکردند، گروه با این هدف که جوانان بزهکار را به تدریج به عالم هنر و تئاتر بکشانیم شکل گرفت. اینکه فعالشان کنیم تا آرام آرام به خصلتهای خوب درونشان برگردند و باور کنید همین الان که کنار شما نشسته ام دو تن از همان افراد بزهکار الان در دانشگاههای آلمان در رشته مددکاری اجتماعی در حال تحصیل هستند تا بازهم به اجتماع برگردند و دوستانشان کمک کنند.
این شکل برخورد مسئولان شهر آخن با پدیده بزهکاری برای من ارزشمند بود. بسیار متاسفم که در وطنم بااین افراد برخوردهای غیر انسانی انجام میشود. علت نامگذاری کائوس هم از همین موضوع گرفته شده است . من با آدمهایی درگیرم که تفکرات دیگری دارند. گاهی دیدهام که یکی دو نفر از آنان که بازیگران من هم بوده اند اسلحه گرم با خودشان حمل میکنند.
مسئله مهماین است که دراین گروهی که من بعنوان سرکارگردان در آن فعالیت میکنم هم از بازیگران حرفهای تئاتر استفاده میکنم و هم ازاین افرادی که برایتان وضعیتشان را شرح دادم . آنها از همدیگر میآموزند. روزهای اول، بازیگران حرفهای تئاتر ازاین که بااین گونه افراد همکاری کنند میترسیدند . اما حالااین دو گروه همدیگر را درک میکنند.
کار ابتکاری بسیار جالبی انجام دادهاید. اگر موافق باشید درباره تازهترین اثر نمایشی شما «بیداری بهار» که بسیار هم مورد توجه روزنامههای آلمانی قرار گرفته است صحبت کنیم . در مورد درونمایه این نمایش بیشتر برای خوانندگان ما توضیح بدهید؟
من همواره سعی کردهام دنیای واقعی که در آن زندگی میکنم را در صحنه تئاتر به نمایش بگذارم . شخصیتهایاین نمایشنامه، شخصیتهای نمایشی نیستند . بلکه یک تیپاند. بعنوان مثال، پدری که هر روز فرزندش را کتک میزند. مادری که هر روز فرزند خودش را لحظه به لحظه کنترل میکند. جوانهایی که به بلوغ جنسی رسیده اند و کسی را ندارند تا در مورد این مسئله مهم با او حرف بزنند.
دراین نمایشنامه دو جوان هستند که هر دو ۱۵ ساله اند. اما بهاین نتیجه رسیده اند که همجنسگرا هستند. آنها باید چه کنند؟ با چه کسی دراین مورد حرف بزنند؟ مناین مسائل را در قالب نمایشنامه به روی صحنه آورده ام .این نمایشنامه اولین بار در سال ۱۸۹۶ توسط فرانک ودکیند نوشته شد و در سال ۱۹۱۱ درهانوفر آلمان به روی صحنه رفت ودرهمان زمان یک انقلاب در دنیای تئاترایجاد کرد.
خوشبختانه این موضوعات هنوز هم که با شما در حال گفتوگو هستم جزء مسائل روز است و در دبیرستانهای آلمان (موضوعاتی ازاین دست) به عنوان یک رشته درسی مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد و حتی در دانشگاهها هم مورد توجه است.
داستان در کل در ارتباط با زندگی جوانهاست و ارتباطاتی که این جوانها با خانواده و جامعه خودشانایجاد میکنند. اما متاسفانه در انتها به تراژدی کشیده میشود.
آلمانیها امروز بهاین نتیجه رسیده اند که نمیتوان با یک امید مصنوعی و دروغین، جوانها را به راهی که باید برسند بکشانیم و فهمیده اند که اگر در مورداین مسئله درنگ و تفکر نکنند باز هم خشونت بوجود خواهد آمد.
اما موضوعی که برای من دراین میان جالب بوداین بود که در شب اول اجرای نمایشنامه، کشیش کل شهر آخن برای دیدناین اجرا آمده بود.
دراین نمایشنامه یک سری تابوهای اجتماعی از جمله تابوهای جنسی به شکل عریان به روی صحنه میرود . به همین دلیل هم عکس العمل این کشیش برایم بسیار جالب بود و از خودم میپرسیدم عکس العمل او بعد از دیدن نمایشنامه چه خواهد بود؟
مقصود شما از عریان کردن برخی مسائل به روی صحنه چیست؟
ببیند من با افراط و تفریط در کارم مخالفم. یکی از نقشهای این نمایشنامه که در مسائل جنسی و اخلاقی افراط میکند و به روی صحنه استریپتیز میکند. اگر چه من سعی کردم برهنه شدناین بازیگر را درهالهای از سایه نشان بدهم که کاملا عریان نباشد، چون من همیشه براین باورم که تابلو در تئاتر بیش از دیالوگ در ذهن بیننده باقی میماند.
جالب است که نظراین کشیش را برایتان بگویم . او فردای آن روز، نامهای برای من ارسال کرد و نمایشنامه را تایید کرد و در انتهای نامه نوشته بود که « من کلاهم را به احترام شما از سربرمیدارم».
شما در ابتدا گفتید که از کسانی که به نوعی آشوب طلب و هرج و مرج طلب هستند در صحنه تئاتر بهره میگیرید. ازاین قبیل افراد دراین اثر نمایشی تازهاتان چند نفر حضور دارند؟
چهار بازیگر ازاین تیپ در کار بیداری بهار حضور دارند.این چهار نفر در طول این شش سال تغییر بسیار کرده اند. شما الان دیگر نمیتوانید آنها را به عنوان یک انسان آشوب طلب تلقی کنید. یعنی خودشان هم پذیرفتهاند که میخواهند تغییر کنند و دراین رشته کار و فعالیت کنند.
به محضاینکه بیکار میشویم تماس میگیرند و تاریخ اجرای کار بعدی را میپرسند. هر روز هم که میگذرد تعدادشان بیشتر میشود. به عنوان مثال همین امروز که این نمایشنامه اجرا میشود ۲۰ نفر از همین افراد برای دیدن اجرا، بلیط خریدهاند.
آقای جعفری، اصولا نمایشنامههایی که شما به زبان آلمانی به روی صحنه بردهاید، بسیار پر سر و صدا بوده است. به یادم میآید که در نمایش پیشینتان از بوکسورهای سرشناس آلمانی بهره گرفته بودید. و یک رنگ حرفهای بوکس را وارد صحنه کرده بودید . در نمایشنامه اخیرتان هم چنین صحنههایی دیده میشود؟
راستش من سالهاست که تئاتر ارسطویی را کنار گذاشتهام و آبستره کار میکنم . خودم را از آن تئاتر رئالیست ارسطویی رها کردهام . دراین نمایشنامه اخیر، از یک حوض بسیار بزرگ که قطری سه متری دارد و درونش پر از آب است به روی صحنه استفاده کرده ام . صحنهای که طراحی شده است ۶۴ متر مربع وسعت دارد. از طراح صحنه خواستم که تابی را به روی صحنه طراحی کند به طول دو متر در یک متر، و در انتهای صحنه نیز از یک لانگ وانگ بزرگ استفاده کرده ام که ۱۲ متر مربع وسعت دارد و تمام صحنهها با عکسها و فیلمهایی را که در ارتباط با این نمایشنامه و توسط یک فیلمبردار حرفهای تهیه کردهام به روی صحنه میآید.