اگر یک رشته واژههای پایه مانند آفتاب، پدر، رفتن، آب، پرنده و یا بعضی جملههای ساده و ابتدایی مانند «ما نتوانستیم بیاییم» را به انگلیسی، آلمانی، دانمارکی، سوئدی و نروژی بنویسید شباهتهای جالبی بین این واژهها و جملات مشاهده خواهید کرد. همینها را به فرانسه و ایتالیایی هم بنویسید. خواهید دید که با گروه اول فرقهای بارزی هست اما باز میتوان به شباهتهای زیادی هم پی برد. ولی اگر این بار همان واژهها و جملات را به ترکی، چینی و یا عربی بنویسید صرفنظز از الفبا و املای گوناگون، خواهید دید که مثلا ترکی و یا عربی آن واژهها با سوئدی و یا فرانسه خیلی فرق دارند.
طبقه بندی زبانهای مختلف دنیا در «خانوادههای زبانی»، گروهها و زیر گروههای مجزا و تعریف نزدیکی و یا دوری بین این زبانها، گروهها و یا زیر گروهها چیزی نسبتا جدید است که زبانشناسان در این ۱۵۰ سال اخیر برای سهولت بررسی زبانهای گوناگون، ویژگیهای آنان و مقایسه آنها با همدیگر انجام میدهند.
میتوان گفت که در دنیا چیزی بین پنج تا هشت هزار زبان زنده وجود دارد. این فرق از آنجا ناشی میشود که تعریف «زبان» و «لهجه» ممکن است بسته به هر شخص و دانشمند و معیارهایی که گذاشته میشود، فرق کند. مثلا بعضیها زازا را جدا از کردی میشمارند و بعضیها فکر میکنند گیلکی لهجهای از فارسی است در حالیکه دیگران آلمانی سوئیس را لهجهای از آلمانی حساب میکنند و دیگران چکی و اسلواکی را دو زبان گوناگون میشمارند. البته در این بررسیها عوامل و معیارها همیشه بر پایه علم زبانشناسی نیستند و ملاحظات سیاسی همگاه در این نوع بررسیها تاثیر میکنند.
حدود ۲۰ خانواده زبانی تعریف شده است که باز این رقم هم بسته به تعریف هرکس از زبان و خانواده زیانی فرق میکند. بزرگترین خانواده زبانها در دنیا خانواده زبانهای هند و اروپایی هست که بیش از ۵۰۰ زبان کوچک و بزرگ عضو آن هستند. گروههای کوچکتر هر خانواده زبانها هم به همین ترتیب معین میشوند.
اعضای خانواده زبانها برپایه اشتراک و یا شباهت در واژگان خودی و پایه و ساختارهای دستوری آن زبانها معین میشوند که هم در زمان کنونی و هم از نظر تاریخی بررسی و مقایسه میشوند. در مرحله بعدی برپایه نزدیکی بیشتر بین گروههایی از این خانوادهها از «گروهها و یا شاخههای زبانی» سخن میرود. مثلا فارسی، آلمانی، ایتالیایی، هندی، روسی، یونانی، ارمنی و آلبانیایی و بیش از۵۰۰ زبان دیگر خانواده بزرگ زبانهای هند و اروپایی را تشکیل میدهند چرا که همه آنها، کم و یا زیاد، از نظر واژگان و ساختار دستوری مشترکاتی دارند که مثلا با عربی، عبری و یا ترکی و مغولی ندارند. اما در داخل خانواده هند و اروپایی میتوان برای نمونه از گروههای زیر نام برد: شاخه زبانهای هند و ایرانی (شامل هندی، اردو، بنگالی و یا فارسی، کردی، لری، پشتو و غیره) که خود گروه هند و ایرانی به دو زیر گروه هندی و ایرانی تقسیم میشود. بعضیها ارمنی را جزو گروه ایرانی میشمارند و دیگران بر آنند که ارمنی زیر گروه مستقلی از زبانهای هند و ایرانی است. خانواده زبانهای رومیتبار یا ایتالیک (لاتین، ایتالیایی، فرانسه، اسپانیایی…) و یا خانواده زبانهای ژرمنی (آلمانی، انگلیسی، دانمارکی، سوئدی…) هم جزو گروههای مختلف خانواده هند و اروپایی هستند.
خانواده زبانهای آلتایی سه شاخه ترکی (شامل ترکی ترکیه، آذری، ترکمنی، قزاقی، ازبکی و غیره)، مغولی و تونقوزی دارد. طبیعتا هر شاخه را هم وابسته به نزدیکی و دوری زبانها میتوان به زیر گروههای مختلف تقسیم کرد.
از خانوادههای زبانی در منطقه بزرگتر ما یعنی خاورمیانه، اروپا، آفریفای شمالی، آسیای صغیر و آسیای میانه حدود ۴-۵ خانواده زبانی حضوری نظر رس دارند. البته حجم این خانوادهها و تعداد متکلمین این زبانها یکی نیست. بزرگترین خانوادههای زبانی که در ایران کنونی حضور دارند عبارتند از یکم: هند و اروپایی (فارسی، کردی، لری، تاتی، تالشی، بلوچی و غیره و در یک گروه دیگر ارمنی)، آلتایی (ترکی آذری و ترکمنی) و آفروآسیایی (عربی).
حدود ۹۰۰۰ سال پیش از میلاد انبوه قبائل و طوائفی در جنوب سیبری – حوالی رود اورال، آسیای میانه، شمال قفقاز و دریای خزر و اروپا زندگی کرده پیوسته در حال کوچ، مهاجرت و کوشش برای سکنی و اقامت در مناطق جدید بودند. آنها زبانی مفروض که به طور قراردادی «پروتو هند و اروپایی» نامیده میشود صحبت میکردند و گویشها و لهجههای مختلفی داشتند. از این «زبان ریشه» است که به تدریج زیر گروههای هند و ایرانی، ژرمنی، رومیتبار، سلتی و غیره جدا شده به صورت زبان و لهجههای مستقل شکل گرفتهاند – چیزی که تا هزاره نخست میلادی یعنی برای تقریبا هشت تا نُه هزار سال ادامه داشته است، مرحلهای پر از دگرگونیهای زبانی، جغرافیایی، فرهنگی، و قومی.
در همین دوره نطفه چندین خانواده زبانهای دیگر هم تشکل یافته است.
ممکن است دو زبان که از نظر ریشه و منشاء ارتباطی با همدیگر ندارند لغات مشترک بسیار زیادی داشته باشند و یا از همدیگر هزاران لغت گرفته باشند. اما این، لزوما دلیل نزدیکی «خانوادگی» آن زبانها نیست. مثلا بخش مهمی از واژگان رایج فارسی امروز از عربی گرفته شده اما عربی و فارسی دو زبان از نظر ریشه متفاوت هستند: فارسی از گروه زبانهای ایرانی در شاخه هند و ایرانی خانواده زبانهای هند و اروپایی است اما عربی از گروه زبانهای سامی (شامل عربی، عبری، آرامی، حبشی) خانواده زبانهای آفرو آسیایی است. بهمین ترتیب ترکی واژههای بسیاری از فارسی و عربی گرفته اما از نظر ریشه نه با فارسی قرابتی دارد و نه با عربی.
در این توضیحات مقدماتی باید به نکته دیگری نیز اشاره کرد و آن معنای واژه «آریایی» است. تعبیر «آریایی» در اصل از سانسکریت (هندی باستان) است و معنی «فرد و یا طبقه ممتاز، اعیان، نخبه» دارد. درتاریخ، مردمشناسی و زبانشناسی «آریایی»ها به شاخه شرقی گروه «هند و اروپایی» گفته میشود که اقوام و زبانهای هندیتبار، ایرانی و ارمنی زیر گروههای آن به شمار میروند. «آریایی» به عنوان نام تیره، تبار و یا نژاد از سالهای ۱۸۵۰ به بعد و به خصوص در دوره فاشیسم هیتلری مورد سوء استفاده سیاسی قرار گرفت. طبق این نظریات سیاسی گویا «نژاد آریایی»، نژاد باصطلاح «خالص» و «پاک» بوده نسبت به «سیاهها» و «زردها» به اصطلاح «برتری» دارد و حتی اسکاندیناویها نمونه «پاکترین»نژاد هستند. از این جهت استفاده از این تعبیر بعد از جنگ جهانی دوم در ادبیات سیاسی بسیار محدود شد و کاربرد آن اصولا به زبانشناسی محدود گشت. حتی در زبانشناسی بعد از جنگ نیز تمایل اغلب دانشمندان بر آن بوده که بجای تعبیر «آریایی» و «آریاییها» از تعبیر «هند و ایرانی» و «ایرانیها» استفاده شود که البته آن هم درست است. امروزه کسی شک ندارد که چیزی بنام «نژاد پاک» و «خالص» وجود ندارد. همچنانکه از ابتدا همه اقوام بشری نتیجه اختلاط و آمیزش انسانها بودهاند، امروزه هم آن جریان اختلاط و آمیزش هنوز ادامه دارد. در عین حال این را هم نمیتوان ادعا کرد که بخاطر این آمیزشهای قومی و زبانی، هیچگونه فرقی بین اقوام، زبانها و فرهنگهای گوناگون انسانها وجود ندارد، اگر چه از این فرقها نباید و از نظر علمی هم نمیتوان نتیجه گرفت که این یا آن گروه اجتماعی، قومی و یا زبانی «برتر» و یا در درجهای «پایینتر» است. نتیجه آنکه در تاریخ و زبانشناسی هیچکدام از تعابیر «آریایی» و یا «هند و ایرانی» غلط نیستند به شرط آنکه از کاربرد آنها سوء استفاده سیاسی نکرد و گرنه تعبیر «آریایی» به همان درجه درست و یا غلط است که «سامی»، «ترک»، «ژرمن» و یا «اسلاو».
۹۰۰۰ سال پیش از میلاد
احتمال میرود که از ۹۰۰۰ سال قبل از میلاد یعنی حدود ۱۱ هزار سال پیش نشانههای گروههای زبانی مختلف به وجود آمده بود. در منطقه مورد بحث ما (نقشه بالا) که مکان کوچ «انسان خردمند» از آفریقا به آسیا و اروپا و در عین حال مرکز اولین مناطق شهر نشینی، کشاورزی و تمدن بشری است، میتوان از نُه گروه اصلی زبانی (۱) هند و اروپایی، (۲) آفرو اسیایی، (۳) دراویدی و ایلامی (بعضیها این دسته را دو گروه مجزا میدانند)، (۴) نیلی – صحرایی، (۵) نیجری- کنگویی، (۶) سومری، (۷) قفقازی، (۸) مدیترانهای غربی و (۹) اورالی سخن گفت. حدودا در قرن چهارم میلادی یعنی حدود ۹۰۰۰ سال بعد، از گوشه شمال شرقی این نقشه، گروه زبانی دهم یعنی (۱۰) گروه زبانهای آلتایی هم در این جغرافیا پدیدار میشود.
۹ تا ۱۰ هزار سال قبل، شکلگیری گروههای زبانی هنوز در مرحله ابتدایی خود قرار داشت و هنوز از زبانهای کنونی نظیر انگلیسی، فارسی، ترکی، عربی، روسی و یا ارمنی به صورتى که امروز میشناسیم خبری نبود. این زبانها قرار بود چند هزار سال بعد بطور مشخص و متمایز از یکدیگر عرض اندام کنند – هرکدام از آنها بعد از طی روندی مخصوص بخود و با آمیزش و تحولی که ویژگیهای آن زبان را تشکیل خواهد داد… برای شکل گیری زبانهای معاصر که امروزه میشناسیم اقلا ۷-۸ و حتی در مورد بعضی زبانها ۱۰ هزار سال دیگر لازم بوده است.
گروه هند و اروپایی از دو شاخه شرقی (هندی، ایرانی و ارمنی) و غربی (ژرمنی، سلتی، بالتی-اسلاوی، ایتالیک، آلبانی و هلنی یعنی یونانى) تشکیل شده است. گروه آفرو آسیایی به چند زیر گروه مانند سامی (اکدى باستان که اکنون از بین رفته، عربی و عبری)، مصری باستان، بربر و غیره تقسیم میشود. گروه زبانی دیگر که برای ما مهم است ایلامى و دراویدی است. زبان باستان ایلام و یا عیلام (خوزستان و فارس ایران و تا حدی عراق جنوبی امروزه) زبانی مرده به شمار میرود. بعضی دانشمندان این زبان را از نظر ساختار با زبانهای دراویدی (شمال پاکستان، هندوستان و دره سند) از جمله براهویی و تامیل در یک گروه میگنجانند. گروه زبانهای قفقازی شامل ۳۰ تا ۴۰ زبان کوچک و بزرگ است که به جز گرجی اکثرا برای ایرانیان ناآشنا هستند. سومری که آن هم زبانی مرده است مانند بعضی زبانهای دیگر باستانی منطقه شام و خاورمیانه از سوی اکثر زبانشناسان، خویشاوند گروههای موجود زبانی دیگر شناخته نمیشود و خود گروهی مستقل به شمار میرود. اورالی با سه زبان اصلی معاصر یعنی فنلاندی، مجاری و استونیایی گروهی است که به نظر بعضی زبانشناسان با گروه آلتایی (ترکی، مغولی و تونقوزی) که بعدتر پیدا شد، دارای مشخصات لغوی و ساختاری تا حدی مشابه است اما امروز بیشتر دانشمندان بر آنند که اورالی و آلتایی دو گروه مجزا از همدیگر هستند.
از ۹ گروه زبانی فوق همه گروهها دارای جمعیتهای کلانی نبودند. اصولا تعداد جمعیت جامعه بشری بسیار محدودتر بود. در این دوره به تخمین چند منبع از جمله مک اودى دو گروه بزرگ عبارت از هند و اروپایی و آفرو آسیایی بودند که هرکدام تخمینا ۵۰ هزار نفر جمعیت داشتند و گروههای کوچکتر مانند اورالی و نیلی صحرایی هر کدام ۱۰ هزار نفر و یا کمتر جمعیت داشتند (مک اودى ٢٠٠٢: ٢٢). تعداد جمعیت همه گروهها و مجموعا جامعه بشری همزمان با بهبود شرایط زندگی، پیشرفت کشاورزی، و استفاده از حیوانات خانگی افزایش یافته است و طبیعتا این افزایش در مناطقی که کشاورزی و یا ماهیگیری میسر و یا آب و هوا مناسبتر بوده، از مناطق پوشیده از برف و یا صحراهای کم آب بیشتر و سریعتر بوده است.
۲۷۵۰-۲۲۵۰ پیش از میلاد
۶٢۵٠ سال بعد، یعنی حدود ٨٠٠٠ و اندی سال پیش تغییرات مهمی در این تصویر بوجود آمده بود که اگر با معیار محدود زبانهای معاصر به این تغییرات نگاه کنیم، شاید چندان پر اهمیت جلوه نکنند چرا که هنوز هم شاهد پیدایش روشن و مشخص زبانهای کنونی نیستیم، اما این تغییرات با اینهمه بسیار مهم هستند.
حدودا در اواخر هزاره ششم ق م یعنی نرسیده به سال ۵٠٠٠ ق م، ما شاهد پایان آخرین عصر یخبندان هستیم که اگرچه ظاهرا رابطه مستقیمی با موضوع زبانها ندارد اما به تعداد جمعیت و مهاجرت همه اقوام و امتزاج آنان با همدیگر تاثیر کلانی گذاشته است. در نتیجه ذوب یخ و برف قطب شمال و مناطق نیمه قطبی، بریتانیا ازخشکی قاره اروپا جدا شده تبدیل به مجمع الجزایر گشت و در نتیجه بالا رفتن سطح آب دریای مدیترانه، این دریا با دریای سیاه که مانند یک دریاچه بود متصل گشت. با این ترتیب دریای سیاه شکل کنونی خود را گرفت و به «آبهای آزاد» بینالمللی وصل شد.
حدود هزار سال بعد، یعنی حوالی سال ۴٠٠٠ ق م مخصوصا در سمت غرب شاهد توسعه اقوام متکلم زبانهای اورالی به خصوص به سوی غرب یعنی اسکاندیناوی کنونی و عقبنشینی مردم متقدمتر لاپزبان به طرف شمال یعنی مناطق قطبی هستیم.
هنوز در موقعیت زبانهای مدیترانه غربی (و یا ایبریایی) مانند زبان پروتوباسکی تغییری رخ نداده است. وضع زبانهای دراویدی و (آنچه که برای ما ایرانیها مهم است) ایلامی هم که بعدها یعنی تا میلاد مسیح عملا از بین رفت، در این دوره دچار تغییری جدی نشد.
زبانهای قفقازی که به هر حال گسترش زیادی نداشتند شاید هم به خاطر کوههای این منطقه همچنان تا حد زیادی محدود و محصور ماندند.
اما از هزاره پنجم به بعد در دو گروه زبانی تغییرات مهمی پیدا شد.
اولا گروه زبانهای هند و اروپایی به تدریج بین خود به زیر گروههای منطقهای تقسیم شدند که همزمان، ظاهری قومی هم به خود گرفت تا جاییکه در حوالی سال ٢٧۵٠ دیگر میتوان به طور کلی از دو گروه شرقی و غربی هند و اروپایی سخن گفت.
در عین حال زبانهای آفرو آسیایی هم به دو گروه آفریقایی (مصری باستان و بربری) و گروه آسیایی تقسیم شد. این گروه دوم که آن را کلا «سامی» مینامیم یک زیر گروه کلی است که بعدها آکادی، عربی و عبری از درون آن بیرون خواهد آمد.
نکته تا حدی اسرارانگیز، محدود ماندن بقا و حیطه گسترش زبان سومری و بزودی زوال کامل آن است اگر چه سومری یکی از زبانهای باستان است که بیشترین آثار مکتوب سنگی و سفالی از آن باقی مانده و این زبان، زبانهای دیگر همجوار و همزمان خود مانند آسوری و ایلامی را تحت تاثیر خود قرار داده است.
اولین دادههای زبان هند و اروپایی هیتیتی که در آناتولی ظاهر شده و به اطراف خود تاثیر گذاشته نیز مربوط به این دوره است.
نهایتا در گوشه راست بالا گروه هند و اروپایی – هند و ایرانی تُخارها را میبینیم که ظاهرا مثل جزیرهای منفصل از گروه هند و اروپایی در آسیای میانه، منطقه باختر (به یونانی: باکتریا) یعنی شهرهای بعدی سمرقند و بلخ میزیستهاند اما اغلب آنها مدت یکی دو هزار سال بعد تحت فشار اقوامی که از مناطق شرقیتر رو به سوی غرب گذاشتند از این منطقه کوچیدند و یا با اقوام نو آمده امتزاج یافتند.
و بالاخره آنچه که در انتهای گوشه راست و بالای این نقشه به عنوان «اقوام مخلوط آسیای میانه» تعریف کردهایم نزدیک به دو هزار سال یا بیشتر رنگ و هویت مشخص و قطعی زبانی نداشتند بلکه به راستی مخلوطی از اقوام کوچنده و چادر نشین بودند که بعد از مدتی همه رو به سوی شرق، جنوب و غرب گذاشتند تا به سرنوشت چین، اروپا و خاورمیانه مُهری ماندنی بزنند.
هونها معروفترین این قبایل بودند که بیش از دو هزار سال بعد در این نقشه، از گوشه راست بالا، از شرق پیدا شدند و از منشاء جغرافیایی خود در کوههای آلتای (سیبری جنوبی، چین و مغولستان) به سوی غرب سرازیر گشتند.
۲۲۵۰ پیش از میلاد
گسترش اقوام متکلم به زبانهای هند و اروپایی فقط در شرق نبود. در غرب هم آنچه که شاخه غربی این گروه نامیده بودیم خود به تدریج در هر منطقه ویژگیهای خود را گرفت. مجمعالجزایر بریتانیای کنونی کاملا تبدیل به سرزمینی هند و اروپایی با ویژگی بیشتر سلتی شد در حالیکه مثلا گروه رومیتبار («ایتالیک») در ایتالیا و فرانسه ریشه دواند و به اسپانیا هم گسترش یافته زبانهای «مدیترانهای غربی» مانند باسکی و یا اتروسکی را پس راند. ژرمنها که «اورهایمات» و یا موطن اصلیشان جنوب اسکاندیناوی، دانمارک کنونی و شمال آلمان کنونی بود عملا از بالتیها و اسلاوها جدا شدند و به همین ترتیب یونانیها شبه جزیره یونان را پرکرده از آن تاریخ به بعد در همانجا ماندند و شمال آن منطقه خاستگاه تراکیهایها شد.
اما همچنانکه میبینیم همه اینها هنوز جوانههای زبانهای مستقل خانوادههای زبانی است و هنوز از خود زبانهای معاصر مانند انگلیسی، فرانسوی و یا فارسی و یونانی خبر چندانی نیست.
پیدایش و رواج اولین نظامهای نوشتاری یعنی خطوط و الفباهای باستانی میخی از قبیل سومری، ایلامی، همچنین هیروگلیفهای مصری و یا گلیفهای دره سند هم در این دوره شروع شده که حدود ۱۵۰۰ سال بعد به صورت نسبتا تکمیل شده الفباهای فنیقی و آرامی در آمده و در خاورمیانه رواج یافته است.
اکثر زبانهای بعدی خاورمیانه از جمله عربی، عبری، فارسی و ترکی در ابتدا نوعی اصلاح شده از این الفباها را قبول کرده به کار بردهاند.
در ضمن در طرف راست نقشه، محل «تمدن باستانی دره سند» در هندوستان کنونی هم معین شده است. این نشانه فقط یاد آور آن است که وقتی حدود ۱۰۰۰ و اندی سال بعد اقوام هندی گروه هند و ایرانی (آریایی) به اینجا کوچیدند، تمدن به نسبت پیشرفتهای در آن منطقه وجود داشت که یقیناً مردم آن، زبان و یا زبانهای خود را داشتند. اما گذشت روزگار از آن تمدن و زبان نشانههای زیادی باقی نگذاشته است.
حوالی سال ۲۲۵۰ ق م در شرق استپهای آسیا اقوام هند و ایرانی (آریایی) رحل اقامت افکندند که از قفقاز تا بخش اعظم آسیای میانه را پر کرده بودند. آنها به سرعت بسوی شرق و جنوب پیشروی میکردند. تقریبا هزار سال بعد، یعنی حوالی ۱۵۰۰ تا ۱۰۰۰ ق م، شاخهای از آنان به هندوستان کنونی و شاخه دیگرشان به ایران کنونی مهاجرت کرده در این سرزمینها سکنی گزیدند.
آغاز ایران و زبانهای ایرانی
کوچها و مهاجرت همه قبایل از جمله قبایل هند و اروپایی قبل از آن تاریخ هم وجود داشت، بعد از آن تاریخ هم.
مانند کوچ هر قبیله، در جریان کوچها هر طایفه با طوایف دیگر متحد و یا دشمن میشد، جنگ و یا صلح میکرد، ائتلافها و زدو خوردها، هجوم، غارت، حتی کشتار و یا آشتی و دورههای صلح و فاصله دادن به کوچ چیزی طبیعی در زندگی قبیلهها بود.
از سال ۱۸۰۰ ق م یعنی حدودا ۳۸۰۰ سال پیش یکچند پدیده تازه در نقشه ما مشاهده میشود. در میانرودان (بین النهرین) شاهد دو دولت مهم آشور در شمال و بابل در جنوب این منطقه و همچنین هیتیت در آناتولی هستیم. یکی دو دولت جدید اما کوچک دیگرهم پیدا میشوند که مدتی بعد ناپدید خواهند شد. یکی از آنها دولت هوریان است که تقریبا در سرزمینهای کردنشین امروز به وجود آمد و ۷۰۰ سال بعد در آغاز هزاره یکم ق م از بین رفت اما گفته میشود زبان ارمنی هم وامواژه هایی از زبان هوری دارد اگر چه از این زبان واژگان بسیار اندکی باقی مانده است.
دو ویژگی دیگر این دوره جدا شدن ایتالیک از زبان سلتها و گسترش آن در ایتالیای امروزه است. در عین حال یونانیزبانها، دیگر به سرعت در جزایر یونان کنونی پخش میشوند و با این ترتیب تراکیایی به تدریج از یونانی جدا میشود.
هنوز هم یونانی و هم ایتالیایی در مراحل نخستین شکل گیری خود هستند و از آلمانی و یا انگلیسی و طبیعتا روسی و اسپانیایی خبری نیست. هنوز باید حدود هزار سال و یا بیشتر بگذرد تا قبایل نزدیک به هم و تشکیل دهنده این قومیتهای کلانتر به همدیگر نزدیکتر شده و شکل اولیه این زبانها را به وجود بیاورند.
ویژگی دیگر این دوره در آن است که به خصوص از ۱۸۰۰ ق م به بعد بخش قابل توجهی از اقوام شاخه شرقی گروه هند و اروپایی در جریان کوچ و مهاجرت خود از غرب به شرق، راه خود را به سوی جنوب یعنی ایران کنونی و گروهی دیگر به جنوب شرق یعنی پاکستان و هندوستان کنونی کج میکند.
با این ترتیب این گروه که مجموعا آنها را آریایی و یا هند و ایرانی مینامند ازنظر زبانی نیز در داخل خود به شاخههای متبلورتر ایرانی (فارسی باستان و اوستایی) و هندی (ودایی و سانسکریت) جدا میشوند.
در عرض ۲۰۰ سال یعنی حوالی سال ۱۶۰۰ ق م «ایرانیان» نسبتا نوآمده همسایه بابل و دولتهای کوچکتر بین النهرین میشوند.
اقوام پراکندهای که قبل از آریاییها در مناطق مرکزی ایران کنونی زندگی میکردند از خود اثر و تمدنی به جا نگذاشته، احتمالا با نوآمدگان آریایی امتزاج یافتهاند.
یعنی آمدن اقوام آریایی به ایران کنونی در هزاره دوم و پخش آنان در این منطقه در هزاره نخست قبل از میلاد بوده است. آنها بتدریج در سرزمینهای جدید یکجانشین میشوند و وابسته به محل زندگی خود یعنی شرق، جنوب و یا غرب و مرکز نامهای دیگر میگیرند: ایرانیان شرقی و یا پارتها، پارسها و مادها… گویش و گونه زبان ایرانی آنها هم ویژگیهای خود را مییابد.
این، شروع ماجرای «ایران» و «ایرانیان» است – حدودا چهار تا سه هزار سال پیش.
حدود هزار سال بعد یعنی حوالی سال ۵۶۰ ق م مادها دیگر گروههای ایرانی را به تابعیت خود درآورده انسجامی نسبی به جغرافیای حاکمیت خود میبخشند. در این زمان است که آنها را در اطلسهای تاریخی دیگر «امپراتوری» مینامند.
زبان و تمدن ایلامی در جنوب غربی ایران (حدودا خوزستان، فارس و لرستان امروز و همچنین حنوب عراق) که از سال ۲۷۰۰ پیش از میلاد در کنار سومری، آشوری، اَکِدی و دیگر زبانهای بین النهرین جایگاه خود را در میان زبانهای باستان منطقه نگهداری کرده بود حتی قبل از سر رسیدن ایرانیان، در نتیجه شکست بزرگ پادشاهی ایلام از آشور تضعیف شده بود. در دوره هخامنشیان یعنی تا اواسط هزاره یکم قبل از میلاد ایلامی هنوز یکی از زبانهای رایج پادشاهی ایران بود اما تا آغاز هزاره اول میلادی دیگر تقریبا اثری از این زبان باقی نماند. به نظر بعضیها از جمله پروفسور ولادیمیر مینورسکی، زبان «خوزی» خوزستان که تا چند قرن بعد از اسلام هنوز زبان مردم بومی خوزستان بود و نه با عربی و نه با فارسی رابطه داشت، احتمالا باقیمانده ایلامی باستان بوده است (مینورسکی ۱۹۴۵ص ۷۳-۸۰.)
اقوام هندی هم در شبه قاره هند مسکون شدند. آنها تمدن و زبانهای «دره سند» را که قبل از هندو ایرانیها در این منطقه حضور داشتند در خود مستحیل نمودند تا جاییکه بزودی از تمدن آن دوره این اقوام دیگر اثر چندانی باقی نماند. زبانهای دراویدی تقلیل یافتند. امروزه چند زبان مانند براهویی و تامیلی یاد آور دوره قبل از آمدن هند و اروپایی هاست.
نزدیکی زبانشناختی بسیاری بین هندی و ایرانی باستان وجود دارد. به گفته دانشمندان این دو زبان، آثار هندی باستان (ودایی و سانسکریت) به مراتب بیشتر و آثار فارسی باستان و اوستایی (که برای متون دینی زرتشتی به کار میرفت) بمراتب کمتراما بغرنجتر و مبهمتر است اما یکی را نمیتوان بدون دیگری با دقت لازم بررسی علمی کرد.
بقیه اقوام آریایی و یا هند و ایرانی که به مجموعه آنها سکاها و اسکیتها گفته میشود در استپهای شرق، شمال و غرب دریای خزر باقی ماندند و تا قرنها بعد به زندگی کوچنده خود ادامه دادند. هر شاخه منطقهای و جغرافیایی آنان نام دیگری به خود گرفت از قبیل سکاها و اسکیتها، سَرمَتیان و بعدها آلانها.
اقوام هند و اوروپایی کوچ خود به سوی شرق را تا شرق آسیای میانه، منطقه کوهستان آلتای ادامه دادند.
حدودا ۲۰۰ سال بعد، حوالی سالهای ۳۶۰ ق م، ازهمانجا، از گوشه شمال شرقی نقشه ما، قوم و یا به قولی اقوامی با نام کلی «هونها» به سوی غرب سرازیر گشتند. کوچ معکوس قبایل جدیدی شروع شد. هونها قرار بود در تعیین سرنوشت اروپای شرقی و مرکزی و حتی امپراتوری بعدی روم نقش مهمی بازی کنند.
-----------------------
منابع
McEvedy, Colin: The Penguin Atlas of Ancient History; London 2002
Minorsky, Vladimir: The Tribes of Western Iran, in: The Journal of the Royal Anthropological Institute of Great Britain and Ireland Vol. 75, No. 1/2, pp. 73-80, 1945
Sims-Williams, Nicholas: Iranian Languages; in: Giacalone, Anna and Ramat, Paolo: The Indo-European Languages; New York 1998
------------------------
(ادامه دارد. در بخش بعد: خط و الفبا در دوران باستان)