تور تازه حسین علیزاده با گروه ضربانگ و همآوایان با خوانندگی علیرضا قربانی در کپنهاگ، وین، کلن و لندن برگزار شد و این هفته به دیگر شهرهای اروپا نظیر برلین هم خواهد رسید و قرار است در ماه اسفند در ایران هم اجرا شود.
***
شاید هواداران حسین علیزاده در وهله اول کمی تعجب کنند که خوانندهای که این بار در تور اروپایی تازهی او همراهیاش میکند، علیرضا قربانی است؛ از این رو که قربانی بیشتر شهرتاش را مدیون همکاری با ارکستر ملی و در واقع خواندن با سازهای فرنگی است تا سازهای ایرانی. اما حسین علیزاده، که به قول خودش پنجاه سال است مینوازد، همواره پی نوجویی بوده و هست و شاید این انتخاب و این اولین همکاریاش با قربانی را هم باید به حساب این نوجویی گذاشت.
در این اجرا علیزاده تار مینواخت و دیگر نوازندگان با سه تار، نی، تنبک، دف، سنتور و کمانچه همراهیاش کردند.
***
در ابتدا، همنوازی سه نفره تنبک آغازگر برنامه بود؛ اندکی بیش از معمول طولانی، اما حاصل، بدهبستان جذاب سه نوازنده چیرهدست شد.
پس از پیوستن تمام گروه به آنها بر روی صحنه، تکنوازی علیزاده با آوازی با مطلع «بیا ساقی آن میکه جان آفرید» تماشاگران را آماده کرد برای تصنیف «مگر یار آمده است» که با همخوانی گروه و موسیقی به دقت تنظیم شده، شور و شوق مناسبی را در آغاز برنامه رقم زد.
اما تصنیفهایی چون «سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت» با شعری به کرات استفاده شده، با انتخاب اشعار علیزاده (که مثلاً در «راز نو» حیرتانگیز است) چندان همخوانی نداشت.
در مجموع بخش اول کنسرت، چندان متنوع نیست و در برخی قسمتها تماشاگر را خسته میکند. شاید انتظار خلق شاهکار در هر اثر از علیزاده، انتظار نابجایی است (هرچند تعداد شاهکارهای او طی سالیان، اصلاً کم نیست)، اما انتظار مخاطب از کسی که موسیقی و ریتم را به خوبی میشناسد، در بخش اول چندان برآورده نمیشود و تنها بخشهایی چون تکرار «می نوش، می نوش» توسط تمام اعضای گروه، ویژگیها و تواناییها- یا شاید بهتر بگوییم: «امضای علیزاده» را با خود دارد.
***
بخش دوم با تکنوازی تار علیزاده و آواز قربانی آغاز میشود؛ جایی که در نبود دیگر سازها، امکانات و در عین حال مشکلات همکاری این دو نفر بیش از پیش دیده میشود.
به نظر میرسد صدای قربانی برای همه نوع موسیقی به ویژه آواز سنتی ایرانی، همیشه انتخاب مناسبی نیست، بهخصوص که نوع خواندن او- به ویژه در نوع تحریرها- خودآگاه یا ناخودآگاه، به شدت به محمدرضا شجریان شبیه میشود، تا آنجا که حتی میمیک صورت قربانی به هنگام تحریر هم شجریان را به خاطر میآورد. از این حیث انتخاب «دلشدگان» برای پایان بخشیدن به این کنسرت (قطعهای که شجریان در اوج، آن را اجرا کرده) شاید انتخاب چندان مناسبی به نظر نمیرسد، چون خواه ناخواه مقایسه دو خواننده را به رخ میکشد.
اما تصنیف پیش از آن، هم یادآور نوجوییها و جسارتهای کم نظیر علیزاده در یافتن راههای نو برای موسیقی ایرانی است و هم جنس صدا و هم اجرای قربانی را به خوبی مورد استفاده قرار میدهد: شعری از سیروس جمالی که به شکل بحر طویل سروده شده و بهجای مضامین معمول مورد استفاده در بحر طویل، اشعار جدیتری دارد.
در این تصنیف، استفاده از سکوت (مولفه علیزاده) و تغییر ریتم، فضای جذابی ایجاد میکند که با بدهبستانهای عالی نوازندگان به اوج میرسد. هماهنگی فرم و محتوا هم در این اثر چشمگیر است و مثلاً با بیت «شده روزم به پریشانی مویت»، شنونده پریشانی را در صدای سازها هم حس میکند و تصنیفی را رقم میزند که قطعاً بهترین بخش این کنسرت است.