روسای دولت در ایران هیچ یک پس از پایان دوره، فعالیت سیاسی برای بازگشت به قدرت را کنار نگذاشته و نمی گذارند؛ اما راه برای بازگشت آنها به قدرت هموار نبوده است.
محمد خاتمی، اکبر هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی برای انتخابات ریاست جمهوری به ترتیب در سالهای ۸۸، ۹۲ و ۸۸ اعلام آمادگی کردند؛ موسوی ثبت نام کرد و در کارزار انتخاباتی وارد شد و رفسنجانی ثبت نام کرد و رد صلاحیت شد. خاتمی آمادهی ثبت نام در سال ۹۲ بود اما با تهدیدات نیروهای امنیتی متوجه شد که وی را رد صلاحیت خواهند کرد. رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ و مجلس ششم نیز نامزد و وارد کارزار شد اما رای نیاورد. خامنهای نیز نشان داده بود که نمی خواهد با خاتمی و رفسنجانی کار کند.
اما راه برای بازگشت روسای دولتها به قدرت باز نبوده است. آنها با موانع گوناگونی مواجه بودهاند: از بدنامی در افکار عمومی (رفسنجانی) تا خصومت رهبر و نزدیکانش با آنان (موسوی و خاتمی).
آیتالله خامنهای نمیخواهد هیچ رئیس سابق دولت در کشور دارای محبوبیت و ابزارهای بازگشت به قدرت باشد. اما هیچ رئیس دولتی نبوده که بخواهد تحت این فشارها سیاست را رها کند. آنها بر اساس ظرفیتهای سیاسی خویش مسیرهای متفاوتی را برای ادامهی حضور در عرصهی سیاست و احتمالا بازگشت انتخاب کردهاند.
سناریوهای محتمل
پس از پایان کار یک دولت، چهار سناریو برای ادامهی فعالیت سیاسی روسای دولتها در جمهوری اسلامی متصور است:
۱. عضویت در نهادهای انتصابی و تبدیل شدن به یکی از مهرههای دستگاه رهبری یا دولت: این مسیری بود که میر حسین موسوی در شورای انقلاب فرهنگی/مجمع تشخیص مصلحت و هاشمی رفسنجانی در همین مجمع برای خود در نظر گرفتند. بازندگان انتخابات ریاست جمهوری و مجلس نیز اکثرا در همین نهادها جاخوش کردهاند. خامنهای، رفسنجانی و میر حسین موسوی را برای کنترل این دو در مجمع تشخیص مصلحت منصوب کرد ولی خاتمی در حد عضویت در مجمع نیز مورد توجه او قرار نگرفت.
۲. فعالیت در حوزهی نهادهای مدنی: محمد خاتمی با تاسیس بنیاد باران و فعالیت کم سر و صدا در این بنیاد، که یک محفل سیاسی بوده تا اندیشکدهی سیاسی، تلاش کرده ارتباطات دوران ریاست جمهوری خود را حفظ کند. سخن از تاسیس بنیادی به نام بهار توسط احمدی نژاد و دوستان هم رفته است اما در عمل اقدامی مشاهده نشده است.
۳. تاسیس حزب سیاسی: رفسنجانی این مسیر را برای فعالیت سیاسی همراهان خود تحت عنوان حزب کارگزاران سازندگی باز کرد اما خود به عضوی از این حزب تبدیل نشد تا شخصیتی فرا حزبی باقی بماند.
۴. فعالیت در بخش غیر انتفاعی/خصوصی: احمدی نژاد به محدودیتهای نهادهای انتصابی و نهادهای جامعهی مدنی در جمهوری اسلامی واقف است. او می داند که نهادهای انتصابی نهادهایی کم قدرت و عمدتا نمایشی هستند (و در دوران ریاست دولت نیز اهمیتی برای آنها قائل نبود) و نهادهای مدنی نیز به شدت از سوی حکومت سرکوب می شوند. اعلام تاسیس بنیاد بهار نیز از سوی همراهان او واکنش مثبتی را در «کاست» حکومتی به همراه نداشته است. از این جهت او که اصولا مخالف احزاب سیاسی و در سیاست، عامه گراست به تاسیس دانشگاه آن هم در حوزهی چالش برانگیز اطلاعاتی/هستهای روی آورده است. بسیاری از مقامهای سابق جمهوری اسلامی به تاسیس و ادارهی دانشگاه و موسسات آموزش عالی رو کردهاند (مثل موسوی اردبیلی و دانشگاه مفید یا مهدوی کنی و دانشگاه امام صادق).
مزایا و مضار هر سناریو
۱. در صورت عضویت سیاستمداران در نهادهای انتصابی امکان بازگشت به قدرت و تاثیر گذاری در «کاست» حکومتی بیشتر است چون در ذیل دستگاه رهبری باقی می مانند، اما آن نهادها حوزهی تاثیر بسیار محدودی دارند و افراد برای بازگشت به قدرت از مجرای آنها باید صبور باشند. حسن روحانی پس از نایب رئیسی مجلس و دبیری شورای امنیت، حدود هشت سال عضو نهادهای انتصابی بود و در این مدت خود را برای نامزدی ریاست جمهوری آماده کرد.
۲. در صورت فعالیت در حوزهی نهادهای مدنی مستقل، افراد تاثیر اجتماعی بیشتری دارند (مثل محمد خاتمی) اما منفور علی خامنهای و قوای قهریه شده و حتی عملا ممکن است از کشور ممنوع الخروج شوند. حساسیت دستگاههای امنیتی و بیت نیز در مورد این نهادها بالاست.
۳. احزاب سیاسی هر چند بسیار کوچک میتوانند برای افراد عضو یا پشتیبانی شده از سوی حزب ظرفیت ایجاد کنند، اما در عین حال سرکوب افراد را نیز تسهیل می کنند.
۴. سیاست در ایران نیاز به منابع مالی دارد و فعالیت در بخش خصوصی یا ظاهرا غیر انتفاعی این امکان را فراهم می کند. تاسیس نهادی مثل دانشگاه هم اعتبار اجتماعی دارد و هم در شرایط امروز ایران با شهریههای سنگین دانشگاهی پولساز است. اما حکومت یک نهاد را به صرف آموزشی بودن رها نمیکند تا به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی بپردازد. تحولات چهار سال ۸۸ تا ۹۲ دانشگاه آزاد باید به همهی سیاسیون نشان داده باشد که خامنهای و مجموعهی نهادهای حکومتی تا چه حد به دانشگاهها حساس هستند و تا کجا میتوانند و میخواهند در امور دانشگاهی دخالت کنند.
محمود احمدی نژاد درشش سال اول ریاست جمهوری بر اساس قواعد معمول بازی در سیاست جمهوری اسلامی عمل میکرد اما در دو سال آخر، تحملش از شنودها و تحقیرها و دستورات اعضای بیت طاق شد و نافرمانی کرد. به همین دلیل نمی توان تصور کرد که او همانند رفسنجانی و روحانی در دو دههی گذشته به بازی معمول بازگردد. هم احمدی نژاد و هم خامنهای روزهای دشواری را در رابطه با یکدیگر تحمل کردهاند و این روزهای دشوار ادامه پیدا خواهد کرد. آیتالله خامنهای این جاه طلبیها را رها نخواهد کرد بالاخص اگر بخواهد جاهطلبیهای هستهایاش را در قالب دانشگاه ادامه دهد. خامنهای پروژهی هستهای را حیطه اختصاصی خود می داند.
______________________
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب نظرات رادیو فردا
محمد خاتمی، اکبر هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی برای انتخابات ریاست جمهوری به ترتیب در سالهای ۸۸، ۹۲ و ۸۸ اعلام آمادگی کردند؛ موسوی ثبت نام کرد و در کارزار انتخاباتی وارد شد و رفسنجانی ثبت نام کرد و رد صلاحیت شد. خاتمی آمادهی ثبت نام در سال ۹۲ بود اما با تهدیدات نیروهای امنیتی متوجه شد که وی را رد صلاحیت خواهند کرد. رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ و مجلس ششم نیز نامزد و وارد کارزار شد اما رای نیاورد. خامنهای نیز نشان داده بود که نمی خواهد با خاتمی و رفسنجانی کار کند.
اما راه برای بازگشت روسای دولتها به قدرت باز نبوده است. آنها با موانع گوناگونی مواجه بودهاند: از بدنامی در افکار عمومی (رفسنجانی) تا خصومت رهبر و نزدیکانش با آنان (موسوی و خاتمی).
آیتالله خامنهای نمیخواهد هیچ رئیس سابق دولت در کشور دارای محبوبیت و ابزارهای بازگشت به قدرت باشد. اما هیچ رئیس دولتی نبوده که بخواهد تحت این فشارها سیاست را رها کند. آنها بر اساس ظرفیتهای سیاسی خویش مسیرهای متفاوتی را برای ادامهی حضور در عرصهی سیاست و احتمالا بازگشت انتخاب کردهاند.
سناریوهای محتمل
پس از پایان کار یک دولت، چهار سناریو برای ادامهی فعالیت سیاسی روسای دولتها در جمهوری اسلامی متصور است:
۱. عضویت در نهادهای انتصابی و تبدیل شدن به یکی از مهرههای دستگاه رهبری یا دولت: این مسیری بود که میر حسین موسوی در شورای انقلاب فرهنگی/مجمع تشخیص مصلحت و هاشمی رفسنجانی در همین مجمع برای خود در نظر گرفتند. بازندگان انتخابات ریاست جمهوری و مجلس نیز اکثرا در همین نهادها جاخوش کردهاند. خامنهای، رفسنجانی و میر حسین موسوی را برای کنترل این دو در مجمع تشخیص مصلحت منصوب کرد ولی خاتمی در حد عضویت در مجمع نیز مورد توجه او قرار نگرفت.
۲. فعالیت در حوزهی نهادهای مدنی: محمد خاتمی با تاسیس بنیاد باران و فعالیت کم سر و صدا در این بنیاد، که یک محفل سیاسی بوده تا اندیشکدهی سیاسی، تلاش کرده ارتباطات دوران ریاست جمهوری خود را حفظ کند. سخن از تاسیس بنیادی به نام بهار توسط احمدی نژاد و دوستان هم رفته است اما در عمل اقدامی مشاهده نشده است.
۳. تاسیس حزب سیاسی: رفسنجانی این مسیر را برای فعالیت سیاسی همراهان خود تحت عنوان حزب کارگزاران سازندگی باز کرد اما خود به عضوی از این حزب تبدیل نشد تا شخصیتی فرا حزبی باقی بماند.
۴. فعالیت در بخش غیر انتفاعی/خصوصی: احمدی نژاد به محدودیتهای نهادهای انتصابی و نهادهای جامعهی مدنی در جمهوری اسلامی واقف است. او می داند که نهادهای انتصابی نهادهایی کم قدرت و عمدتا نمایشی هستند (و در دوران ریاست دولت نیز اهمیتی برای آنها قائل نبود) و نهادهای مدنی نیز به شدت از سوی حکومت سرکوب می شوند. اعلام تاسیس بنیاد بهار نیز از سوی همراهان او واکنش مثبتی را در «کاست» حکومتی به همراه نداشته است. از این جهت او که اصولا مخالف احزاب سیاسی و در سیاست، عامه گراست به تاسیس دانشگاه آن هم در حوزهی چالش برانگیز اطلاعاتی/هستهای روی آورده است. بسیاری از مقامهای سابق جمهوری اسلامی به تاسیس و ادارهی دانشگاه و موسسات آموزش عالی رو کردهاند (مثل موسوی اردبیلی و دانشگاه مفید یا مهدوی کنی و دانشگاه امام صادق).
مزایا و مضار هر سناریو
۱. در صورت عضویت سیاستمداران در نهادهای انتصابی امکان بازگشت به قدرت و تاثیر گذاری در «کاست» حکومتی بیشتر است چون در ذیل دستگاه رهبری باقی می مانند، اما آن نهادها حوزهی تاثیر بسیار محدودی دارند و افراد برای بازگشت به قدرت از مجرای آنها باید صبور باشند. حسن روحانی پس از نایب رئیسی مجلس و دبیری شورای امنیت، حدود هشت سال عضو نهادهای انتصابی بود و در این مدت خود را برای نامزدی ریاست جمهوری آماده کرد.
۲. در صورت فعالیت در حوزهی نهادهای مدنی مستقل، افراد تاثیر اجتماعی بیشتری دارند (مثل محمد خاتمی) اما منفور علی خامنهای و قوای قهریه شده و حتی عملا ممکن است از کشور ممنوع الخروج شوند. حساسیت دستگاههای امنیتی و بیت نیز در مورد این نهادها بالاست.
۳. احزاب سیاسی هر چند بسیار کوچک میتوانند برای افراد عضو یا پشتیبانی شده از سوی حزب ظرفیت ایجاد کنند، اما در عین حال سرکوب افراد را نیز تسهیل می کنند.
۴. سیاست در ایران نیاز به منابع مالی دارد و فعالیت در بخش خصوصی یا ظاهرا غیر انتفاعی این امکان را فراهم می کند. تاسیس نهادی مثل دانشگاه هم اعتبار اجتماعی دارد و هم در شرایط امروز ایران با شهریههای سنگین دانشگاهی پولساز است. اما حکومت یک نهاد را به صرف آموزشی بودن رها نمیکند تا به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی بپردازد. تحولات چهار سال ۸۸ تا ۹۲ دانشگاه آزاد باید به همهی سیاسیون نشان داده باشد که خامنهای و مجموعهی نهادهای حکومتی تا چه حد به دانشگاهها حساس هستند و تا کجا میتوانند و میخواهند در امور دانشگاهی دخالت کنند.
محمود احمدی نژاد درشش سال اول ریاست جمهوری بر اساس قواعد معمول بازی در سیاست جمهوری اسلامی عمل میکرد اما در دو سال آخر، تحملش از شنودها و تحقیرها و دستورات اعضای بیت طاق شد و نافرمانی کرد. به همین دلیل نمی توان تصور کرد که او همانند رفسنجانی و روحانی در دو دههی گذشته به بازی معمول بازگردد. هم احمدی نژاد و هم خامنهای روزهای دشواری را در رابطه با یکدیگر تحمل کردهاند و این روزهای دشوار ادامه پیدا خواهد کرد. آیتالله خامنهای این جاه طلبیها را رها نخواهد کرد بالاخص اگر بخواهد جاهطلبیهای هستهایاش را در قالب دانشگاه ادامه دهد. خامنهای پروژهی هستهای را حیطه اختصاصی خود می داند.
______________________
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب نظرات رادیو فردا