لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳ تهران ۱۵:۵۵

گزارش گزارشگر ویژه و دیپلمات‌هایی که به تماشای اعدام می‌روند


برای خیلی از روزنامه‌نگاران و فعالان مدنی و حتی دیپلمات‌های سازمان‌ملل، نفس‌گیرترین لحظاتی که در شورای حقوق بشر سازمان ملل می گذرد، زمانی است که کشورها رای خود را به صندوق می ریزند و رای های مثبت ومنفی و ممتنع به قطعنامه روی صفحه مانیتور سالن نقش می بندد و مشخص می‌شود که شورا ماموریت گزارشگر ویژه، احمد شهید، را تمدید کرده است یا نه. برای من اما نه.

برای من سخت‌ترین لحظات، آن زمانی است که مقامات ایرانی، بی مهابا تک‌تک موارد نقض حقوق بشر را انکار می کنند، گزارش گزارشگر را سیاسی می‌خوانند، سازمان ملل را به ناسزا می‌گیرند، فعالان مدنی را عوامل بیگانه نام می دهند و خلاصه انگار نه انگار همه اسامی‌ای که در گزارش آمده، آدم‌هایی هستند که در این سرزمین زندگی می کنند. این تلخ ترین لحظات از روزها وقت گذراندن در شورای حقوق بشر است، حتی با اینکه شورا ماموریت گزارشگر ویژه را ساعاتی پس از آن تمدید کند، هیچ از اندوه بار آن لحظات نمی‌کاهد. و طی روزهای آینده یک بار دیگر شورای حقوق بشر در ژنو به رای خواهد نشست تا برای بار چهارم درخصوص تمدید ماموریت احمدشهید، گزارشگر ویژه، تصمیم گیری کند.

سختی ماجرا از آنجا می آید که وقتی دیپلمات‌های ایرانی یا مثلا جوادلاریجانی، رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه، نقض حقوق بشر در مورد افرادی که در گزارش گزارشگر ویژه آمده‌اند را انکار می‌کنند، خودم را تصور می‌کنم در خیابان مطهری تهران، سال ۸۳. زمانی که چند مامور امنیتی در یکی از روزهای پائیزی دستگیرم کردند و پشت کفت یک ون خواباندند و پتویی روی سرم کشیدند و به خانه امنی حوالی میدان میرداماد بردند.

به عنوان روزنامه‌نگاری که بسیار کوشا وفعال بودم و اعتماد زیادی به اصلاحات با همه سختی‌هایش داشتم، هیچ وقت، این رویه سیاه حکومت را تصور نمی‌کردم که چوبش به من بخورد اگرچه خیلی نزدیک بود به من. مثل همه همکارانم. اما بیشتر مانند سایه‌ایی بود که دنبالمان می‌آمد و اینقدر این سایه همدمان شده بود که وجودش را انگار دیگر جدی نمی‌گرفتیم.

در همان چند روز اول به بازجویم گفتم که من همیشه وقتی داستان شکنجه و آزار و اذیت زندانیان اول انقلاب را می‌شنیدم نمی‌توانستم باور کنم. فکر می‌کردم رگه‌هایی از افسانه در آن است. آخر چطور می شود این آدم‌ها که حکومت می‌کنند، ما با آنها مصاحبه می‌کنیم یا مصاحبه‌هایشان را می‌خوانیم، احتمالا همسایه ما هستند و گهگاهی هم در اتوبوس و تاکسی کنار هم می نشینیم، و یا ممکن است با بچه‌هایشان به یک مدرسه و دانشگاه رفته باشیم، قادرند یکی از همنوعان خود را زندانی کنند و با او چنان بکنند که روزی صدبار آرزوی مرگ کند؟ به او گفتم: «چرا می‌خواهید من باور کنم؟ چرا می‌خواهید آدم خوشبینی مثل من این روایت‌ها را باور کند؟»

اینها را وقتی گفتم که سرم را برای چنددقیقه ای با یه نوسان دوسه ثانیه ای به دیوار کناری‌ام می کوبید. اشک در چشمانم پر می‌شد. پایین نمی‌ریخت. اما پر بود. شوکه بودم و عصبانی. و تحمل تحقیر بسیار دشوار. سرم درد گرفته بود. لحظه‌ای بود که گمان کردم آقای بازجو به جنون آنی رسیده است. همان لحظه‌هایی که با مهارت نقشش را بازی می‌کنند. که در برابر آن جنون آنی که نشانت می‌دهند، هرآنچه می‌خواهند بکنی. واقعا باید به صورت کلینیکی و بالینی متخصص بود که بتوان تمییز داد راست و دروغ بودنش را. اشکم از چشم ریخت توی صورتم. به جای مقاومت کارش را راحت کردم. او سرم را دیگر نمی زد به دیوار. من بودم که می زدم تا عصبانیتم را نشان دهم. یکی از عصبی‌ترین صحنه‌های زندگی‌ام رقم می‌خورد. برای نفس گرفتن یه دقیقه‌ای استراحت داد. گفتم به طعنه‌ای زیرلبی که به هرحال یک روزی از اینجا بیرون می روم و لال هم بیرون نخواهم رفت. گفت:‌ « کاری با تو بکنیم اینجا که تک تک انگشتانت خرد شود و هیچ وقت هوس قلم به دست گرفتن و حرف زدن دوباره نکنی.»

راست می‌گفت. هفته سوم یا چهارم بود که تصمیم گرفتم وقتی از آنجا اومدم بیرون یک بوتیکی راه بیاندازم و به کسب و کار لباس بپردازم. همان روزی که پاسپورتم را جلوی چشمم گرفته بود و به تعداد ویزاها و سفرهای داخل آن، باید ثابت می‌کردم چقدر پول گرفته‌ام، چه کسانی را دیدم، چه اطلاعاتی داده‌ام، همراهانم درسفرها آیا نماز می‌خواندند، آيا با زنها دست می‌دادند…. و تحقیقات آنقدر عمیق شد که با لگد روی زمین به شکمم می کوفت و در نقطه ای حالم به هم خورد. از آنجاییکه برادران خیلی حواسشان بود که آنچه با ما می‌کنند اثری روی بدنمان نگذارد، تحقیقات همان جا پایان گرفت تا ساعاتی دیگر. و از همان زمان بود که وقتی مقامات قضاییه از تحقیقات صحبت می‌کنند مو به تنم راست می شود.

در همان ساعاتی که این رفتارها با من و دیگر همکارانم در یک خانه امن ادامه داشت، یعنی دقیقا در آن لحظاتی که با لگد برشکم من می‌کوبید به این فکر می کردم که چه کسانی و در کجای دنیا از دستگیری‌ام صحبت می‌کنند و برای آزادی‌ام تلاش می‌کنند؟ برای رهایی‌ از آن رنجی که هر ثانیه‌اش، ساعت ها به نظر می‌رسید؟ می‌دانستم که بازی خیلی خیلی جدی است و دستم به هیچ جای دنیا بند نخواهد بود. حتی به خدا و پیغمبر، که تا پشت درهای آن بازداشتگاه سیاه می‌آمد و به درونش راه نداشت، چه برسد به قانون اساسی و رئیس جمهوری که در جواب نامه مادرم خیلی مودبانه عذر خواسته بود که نمی دانند پسرش کجاست.

من یک آدم واقعی بودم با کارت ملی، با یک محل کار، یک عدد پدر و مادر و خواهر و برادر و یک آدرس در یکی از خیابان های شهر که حالا دستگیر شده بود و کسی هم نمی دانست کجاست. همه چشمم به آن بود که خبری بگیرم که نشان بدهد یکی دارد آن بیرون برای آزادی‌ام تلاش می‌کند. موضوع این بود که اگر جرمی کرده بودم باید پاسخگو می‌بودم. اما بردن به خانه‌ امن نیروهای امنیتی در میدان میرداماد که برای پروژه های اعتراف‌گیری مجرمان خطرناک استفاده می‌شد، هیچ شباهتی با یک روند قضایی عادلانه نداشت. اگر چه بعدها با پیگیری خبرهای چاپ شده زمان دستگیری‌ام و اطلاع رسانی مسوولان دیدم در همان زمان که زیر کتک و تهدید وارعاب قرار داشتم، چقدر مسئولان قضایی و مقامات دادستانی از «تحقیقات» عادلانه و رعایت قانون صحبت کرده بودند.

همان روزها در یکی از ملاقات‌های اتفاقی در سالن دادسرا، مادرم را که یک ماه بود می آمد می نشست تا اتفاقی من را آنجا ببیند، دیدم. وقتی از دیدن چهره لاغر شده و پرریش و پریشانم از حال رفت، سرباز وظیفه‌ای که مسئول بردن من به اتاق بازپرس بود، چند دقیقه ای وقت داد که با مادرم صحبت کنم. در آن میان، به من چند جلمه گفت که از میان آنها متوجه شدم افرادی پیگیر بوده‌اند و از سازمان های حقوق بشری و مطبوعات گرفته تا اتحادیه اروپا و سازمان ملل، در مورد این دستگیری صحبت کرده بودند و خواستار پیگیری مسوولان، درخواست آزادی و برخورد قانونی با من شده‌اند. هیچ چیزی امید بخش تر از آن نبود. از دیدن مادرم البته خیلی خوشحال بودم اما اینکه وقتی بر می گردم به بازداشتگاه احساس تنهایی کمتری می‌کنم، خیلی هیجان زده‌ام کرد. هیچ کدام از القائات بازجوها که کسی در بیرون به فکرت نیست، همه فراموشت کرده‌اند، درست نبود. آدم های خوب و نگرانی بیرون بودند.

بعد از رهایی از دخمه‌ای که در حیاط خلوت قضاییه به شکار افراد و آزار واذیت آنها می‌پرداخت خارج شدم، هیچ گاه آن روزها از خاطرم نرفت و آن آدم‌های بیرون و اینکه وقتی ما به عنوان روزنامه نگار، فعال مدنی و سیاسی در مورد آزادی یک زندانی سیاسی، جلوگیری از اعدام یک فرد، برداشتن تبعیض و بی عدالتی‌ایی که برای اقلیت‌های قومی و مذهبی ما وجود دارد، می نویسیم و کارزار اجتماعی به راه می‌اندازیم و نامه امضاء می‌کنیم به مقامات، در مورد آدم هایی واقعی این کار را می ‌کنیم و هر کاری که انجام می‌شود، یک نفر امیدش به فردا بیشتر می‌شود.

یک نفر آن داخل زندان - به خصوص وقتی مطلع می شود- قدرت می گیرد و از سختی رنجی که می کشد کاسته می شود و خاطیان هم با ابراز نگرانی از اینکه ممکن است به خاطر آنچه با این افراد می کنند روزی پاسخگو باشند، به خاطر وجود همین گزارشگرها، و همین فعالان مدنی که نور می تابانند به اقدامات غیرقانونی، تردید می‌کنند که دست از قانون شکنی بردارند. تاثیری واقعی، واقعی ِ‌ واقعی. هیچ افسانه‌ای در کار نیست.

بنابراین هرسال وقتی در سالن مجمع عمومی می بینم که مقامات وزارت خارجه یا قوه قضاییه، همه اسم‌ها و شرح‌ احوالاتی که در گزارش گزارشگر ویژه آمده را نادیده می گیرند، و موارد نقض حقوق اولیه و انسانی هموطنانشان را سیاسی می‌خوانند، عرق سردی به تنم می نشیند. حتی با آنکه ساعاتی پس از آن، شورای حقوق بشر طی این سالها با رای مثبت خود، ماموریت گزارشگر ویژه حقوق بشر را تمدید کرده است.

در آن لحظات سخت، به نظرم می آید آن دیپلمات‌هایی که پشت میز ایران می نشینند و به جای رساندن صدای گزارشگر به مقامات داخلی و پاسخگو نگهداشتن آنها و تلاش برای پیگیری و رفع موارد مطرح شده، چشمان خود را تک تک این اسامی می بندند، خیلی در وضعیت بدتری نسبت به کسانی قرار دارند که به تماشای اعدام های در ملاء عام می روند، عکس می‌گیرند و ناسزایی می‌گویند و می‌خواهند که هرچه سریعتر جلاد، طناب را دور گردن متهم بیاندازد و چهارپایه را از زیرپایش بکشد. چرا که آن مردم تنها انتخابشان این است که به تماشای اعدام نروند.

اما افرادی که جزو هیئت ایرانی هستند - چه از وزارت خارجه و چه قوه قضاییه- انتخاب‌های گوناگون و تاثیرگذاری دارند. آنها در موقعیتی هستند که با فراهم کردن زمینه احترام به گزارش بی‌طرفانه گزارشگر ویژه، می‌توانند مقدمات تغییرات مثبتی را در داخل ایجاد کنند و همان طور که مقامات کشور متقاعد شدند که باید به خاطر مسائل اقتصادی و تهدیدهای امنیتی که ایران را در منطقه فرا گرفته، پای میز مذاکرات هسته‌ای نشست و به مصالحه تن داد، به آنها بفهمانند که باید به این جدال و نادیده انگاری حقوق اولیه انسانی شهروندان ایران هم پایان داد و به مکانیسم‌های محلی و بین‌المللی برای بهبود وضعیت حقوق بشر تن داد.

هیچ تردیدی ندارم، که موضوع حقوق بشر موضوعی است که می‌تواند در رابطه میان کشورها قربانی جدال‌های امنیتی و سیاسی و اقتصادی شود. چه کشورها را بر هم بشوراند و چه سکوت بیاورد. کما اینکه آمریکا گاه در برابر نقض حقوق بشر در عربستان سعودی و دیگر متحدانش سکوت می‌کند و ایران نیز به همان اعتبار در جدال مسلمانان چچنی با دولت روسیه، یا کشتار مسلمانان چین، عملا دنبال منافع اقتصادی-سیاسی خود بود.

اما فراتر از اینها، مهم آن است که صدها اسمی که در گزارش گزارشگر ویژه یا گزارش‌های مشابه سازمان‌های حقوق بشری ومدنی می‌آیند، از کسانی که اعدام شده‌اند، تا زندانیان عقیدتی، فعالان مدنی، اقلیت‌های بهایی وسنی و دراویش، و …، همه انسان‌هایی واقعی هستند که چشم امید دارند که جامعه بین‌المللی و فعالان مدنی ایرانی خارج از کشور به خصوص همه آنهایی که روزی وضعیت دشوار و ناعادلانه‌ایی مشابه را تجربه کرده‌اند، برای خارج کردن آنها از وضعیت کنونی‌شان تلاش کنند و در انجام این کار از اهرم‌ها و مکانیسم‌هایی که می‌تواند درنهایت به پاسخگو کردن مسئولان، پایان دادن به مصونیت قضایی خاطیان و در نهایت بهبود وضعیت رعایت حقوق انسانی در کشور منجر شود، کمک بگیرند.

مشخص نیست که آیا همچون سال‌های گذشته، هیئت دیپلماتیک ایرانی که به گزارش گزارشگر حقوق بشر پاسخ می‌دهد و برای تمدید نشدن ماموریت او تلاش می‌کند؛ از قوه قضاییه عازم ژنو می شوند یا وزارت خارجه بعد از سال‌ها بار دیگر پرونده حقوق بشر را در دستان خود می‌گیرد. از جواد لاریجانی، رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه، و برادرش صادق لاریجانی رئیس دستگاه قضا، با توجه به موضع‌گیری‌های سال‌های گذشته انتظار اندکی برای تغییر می‌توان داشت.

اما اگر وزارت خارجه ایران بار دیگر هدایت پرونده حقوق بشر را به عهده می گیرد، نمی‌تواند به وعده‌های که حسن روحانی در زمان انتخابات ریاست جمهوری در باب حقوق بشر مطرح کرد بی‌توجهی کند و به بی‌پروایی تیم جواد لاریجانی طی سال‌های ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، چشمان خود را بر گزارش گزارشگر ویژه ببندد.

باید دید که جواد ظریف، آیا مانند پرونده هسته‌ای عنان پرونده حقوق بشر را در دستان خود خواهد گرفت یا میدان را برای کنترل رقیب بر پرونده بین‌المللی حقوق بشر ایران باز خواهد گذاشت. باید دید که دستگاه سیاست خارجی آقای روحانی، امسال آن لحظات سخت پیش از رای‌گیری و اظهار نظر در مورد گزارش گزارشگر ویژه را سخت‌تر می کند، یا از تلخی و دشواری تحملش می‌کاهد.

--------------------------------
* امیدمعماریان روزنامه‌نگار و فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد روزنامه‌نگاری دانشگاه برکلی کالیفرنیا آمریکاست و هم اکنون در نیویورک زندگی می‌کند.

این نوشته، گزارش و یادداشتی از نگاه نوینسده آن است.
XS
SM
MD
LG