دو دیدگاه در جامعه ایران در یک صد سال اخیر در باب رابطه گروهها و نهادها با دولت بریتانیا رواج داشته است: روحانیت شیعه دین بهایی را برساخته قدرت استعماری انگلیس دانسته و معرفی کرده و در مقابل بخشهایی از مردم نیز نهاد روحانیت و بسیاری از روحانیون بلند پایه را «عامل» و «آدم» انگلیس معرفی میکردهاند. با همین گونه توجیهات است که بهاییان از حقوق خود در ایران محروم شدهاند و حتی قبرستانهای آنها از هجوم عوامل دولتی و شبه دولتی در امان نمیماند.
آیا حقیقتی در این دو دیدگاه وجود دارد؟ اگر حقایقی وجود دارد آنها را در کدام منابع میتوان یافت؟ آیا دیدار یک روحانی یا یک بهایی با مقامات انگلیسی که در کتابهایی مثل فراماسونری در ایران (اثر اسماعیل رایین) پر رنگ شده میتواند دلیل انگلیسی بودن روحانیت شیعه یا برساختهٔ بریتانیان بودن دین بهایی باشد؟ اگر واقعیات یا مدارک قابل اتکایی در این زمینه وجود ندارد و همه برساختهٔ امیال و منافع و دوست داشتنها و دوست نداشتنهای آدمیان است چرا این دیدگاهها تا این حد گسترش یافته و مقبول واقع شدهاند؟
چرا دین بهایی انگلیسی است؟
رئیس قوهٔ قضاییهٔ جمهوری اسلامی که از وی انتظار میرود بر اساس مدارک و اسناد و شواهد سخن بگوید میگوید: «بهاییت دین ساختگی غربیها برای به هم ریختن کشورهای اسلامی است.» (صادق لاریجانی، تابناک ۲۰ فروردین ۱۳۹۳) این گزاره از جنس گزارههای اعتقادی نیست که قابلیت سنجش نداشته باشد. وقتی کسی میگوید خدا عالِم و قادر مطلق است یا ائمهٔ شیعه در روز رستاخیز برای امت خود شفاعت خواهند کرد این گزارهها را نمیتوان سنجید. ما هیچ راهی برای کشف درستی یا نادرستی این گزارهها نداریم. گروهی بدانها اعتقاد دارند و گروهی ندارند. آنها که اعتقاد دارند این گزارهها را از کسانی شنیدهاند که به آنها اعتماد داشتهاند و معتمدان نیز مدعیاند بدانان وحی و الهام شده است.
اما اینکه بهاییت را غربیها ساختهاند یک گزارهٔ قابل سنجش است. میتوان تاریخ دین بهاییت را با اسناد و مدارک موجود بررسی کرد و دید که آیا دولت بریتانیا برنامهای آشکار برای ساختن یک دین تازه در ایران قرن نوزدهم داشته است یا نه. با توجه به انتشار اسناد محرمانه پس از چند دهه در بریتانیا امروز همهٔ اسناد مربوطه در دست پژوهشگران تاریخ است. در هیچ سندی از اسناد وزارت خارجهٔ بریتانیا نمیتوان این نکته را یافت که دولت این کشور برنامهای برای ساختن یک دین جدید در خاورمیانه داشته است.
و اما چرا علی رغم وجود سند یا مدرکی در این باب گروهی به ساخته شدن دین بهایی توسط انگلیسیها باور دارند. چهار دلیل به هم پیوسته این دیدگاه را توضیح میدهد:
۱. مسلمانان بر این باورند که پیامبر آنها آخرین پیامبر الهی است. بنابر این هر دین دیگری بعد از اسلام ساختهٔ دست بشر است؛ آنها این باور را نیز دین آنها آخرین دین الهی است از بیرون از دین نیاوردهاند بلکه از خود متون دینی آن را استخراج میکنند. آیا میتوان سخن طراح لباس یا سینماگری را که میگوید کار طراحی یا فیلمش بهترین یا آخرین اثر است باور کرد؟ آیا میتوان سخن دانشمندی را که مدعی است سخن آخر را در یک زمینه زده باور کرد؟
۲. با توجه به اینکه مسلمانان و رهبران دینی آنها دین خود را کامل و بدون نقص و پاسخ دهنده به همهٔ نیازهای بشری میدانند آنها بر این اعتقادند که کسی یا گروهی که دین تازهای میآورد نمیتواند خیرخواه بشر باشد و حتما انگیزهای منفی یا بدخواهی در آن وجود دارد؛ به همین به دنبال توطئه یا دسیسهای در ارائهٔ دین تازه میگردند درست مثل اینکه اگر در برابر بستنی فروشی موجود کسی بخواهد بستنی فروشی تازهای بزند بستنی فروش قبلی به دنبال نیات پلیدی خواهد گردید؛
۳. با توجه به حضور قدرتمند بریتانیا در کشورهای مختلف دنیا تا قبل از پایان جنگ جهانی دوم و از جمله کشورهایی با اکثریت مسلمان، این کشور در گذشته از سوی استقلال طلبان منشا شر تلقی میشد. بنا براین اگر کاری بدخواهانه (مثل ظهور دین تازه) صورت گرفته باید نقشی برای امپراطوری شر در ان در نظر گرفت؛
۴. برای بدنام کردن یک فرد یا گروه سادهترین کار انتساب او به پدیدهای است که اکثر مردم از آن بیزارند. بنابراین سادهترین کاری که روحانیت شیعه برای بدنام کردن «دین تازه» میتوانست در پیش بگیرد انتساب بهاییت به استعمار انگلیس بوده است. ارباب ادیان نمیتوانند عاطل و باطل در کناری بنشینند تا گروهی تازه مغازهای جدید در برابر مغازهٔ آنها تاسیس کنند و خریداران را به سمت خود بکشانند.
چنان که میبینید انگلیسی بودن دین بهاییت نه از مشاهدات یا واقعیات بلکه از امیال و منافع و مدعیات دین حاکم و ارباب آن نشات گرفته است. معمولا کسانی که امیال و منافع و مدعیات بیپایهٔ خود را به صورت واقعیت عرضه میکنند برای پاسخ دادن به انتقادات متصور به چند «واقعیت» برساخته یا بیربط با اصل مدعا مثل ملاقات یک بهایی با یک انگلیسی یا سفر یک بهایی به انگلیس ارجاع میدهند کاری که دیدگاه دیگر مبنی بر انگلیسی بودن روحانیت نیز به راحتی انجام داده است.
چرا روحانیت شیعه انگلیسی است؟
در سه دوره از تاریخ معاصر باور به انگلیسی بودن روحانیت شیعه به شدت در میان مردم ایران رواج گرفت:
۱. در دوران مشروطه که برخی از روحانیون شیعه با مقامات سفارت انگلیس در تهران در تماس بودند؛
۲. در دوران ملی شدن صنعت نفت که در نهایت بسیاری از روحانیون با دربار و سیاستهای انگلیس در ایران همراهی کرده و در مقابل مصدق و جبههٔ ملی موضع گرفتند؛ کاشانی فقط در برابر برکناری مصدق سکوت نکرد بلکه آن را تایید کرده است؛
۳. در دوران انقلاب ۵۷ که بیبی سی فارسی به یکی از رسانههای گزارشگر حرکات و سکنات آیتالله خمینی و همراهانش تبدیل شده بود.
کسانی که با مشروطه، مصدق/جبهه ملی و انقلاب ۵۷ به هر علت و انگیزهای مخالف بودند نهاد روحانیت و مراجع شیعهٔ درگیر در این تحولات (و بعد با تعمیم همهٔ آنها را) به انگلیسی بودن متهم ساختهاند. اما هیچ سند و مدرکی وجود ندارد که روحانیت شیعه در این سه دوره در خدمت دولت انگلیس بوده و به عنوان کارگزار آن عمل میکرده است. البته در دورههایی منافع بازیگران سیاسی (از جمله روحانیون شیعه و دولت انگلیس و دربار) با هم همجهت میشده است. برکناری مصدق هم خواستهٔ دولت انگلیس و هم خواستهٔ اکثریت روحانیون شیعه بود. آنها شاه را به حکومتی دمکراتیک و ملی گرا ترجیح میدادند.
در هر سه دوره رویدادها را به گونهای دیگر هم میتوان قرائت کرد:
۱. روحانیت شیعه به عنوان یک نهاد دنیوی برای پی گیری منافع خود همیشه در حال گفتگو با مراکز قدرت از جمله دول خارجی و نمایندگان آن در ایران بوده است. در دورهٔ مشروطه نیز این امر جریان داشته است؛ صرف مذاکره با چند انگلیسی یا رفتن به سفارت یا تحصن در سفارت انگلیس کسی را به عامل این سفارت یا کارگزار سیاستهای بریتانیای کبیر در ایران تبدیل نمیکند؛
۲. روحانیت شیعه مصدق و هواداران ملیاش را حامل جریان عرفیگرایی دمکراسی خواه در ایران میدید و از قدرت گرفتن آن هراس داشت. از همین جهت از سقوط دولت مصدق خشنود شد؛ روحانیت شیعه که انتظاراتش از دولت به بستن مشروب فروشیها و فرستادن زنان به خانهها محدود میشده است میدانست که نیروهای سکولار ملی به دنبال این امور نیستند؛
۳. بیبی سی فارسی در سال ۵۷ به کار خبر رسانی خود مشغول بوده است. آیتالله خمینی در سال ۵۷ یکی از مراکز توجه خبری در کنار تحولات سیاسی داخل کشور بود و دادن گزارش از اعمال او بخشی از انجام وظیفهٔ خبری بوده است. نمیتوان یک رسانه را مسئول وقوع یک انقلاب سیاسی در یک کشور دانست. رسانهها قدرت محدودی دارند و اغراق در قدرت آنها همیشه به سرکوب آزادی رسانهها منجر میشود.
چنان که میبینید همهٔ گزارههای فوق بدیل دارند و نمیتوان از آنها به صورت واقعیتی در خدمت یک دیدگاه خاص بهره گرفت. اگر برچسبهایی مثل انگلیسی بودن یا کارگزار خارجی بودن در یک کشور رواج پیدا کند تنها گریبان یک گروه را نمیگیرد. روحانیت شیعه توسط همان ابزاری مورد حمله قرار گرفته که خود از آن علیه ادیان دیگر استفاده کرده است.
---------------------
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاههای رادیو فردا.
آیا حقیقتی در این دو دیدگاه وجود دارد؟ اگر حقایقی وجود دارد آنها را در کدام منابع میتوان یافت؟ آیا دیدار یک روحانی یا یک بهایی با مقامات انگلیسی که در کتابهایی مثل فراماسونری در ایران (اثر اسماعیل رایین) پر رنگ شده میتواند دلیل انگلیسی بودن روحانیت شیعه یا برساختهٔ بریتانیان بودن دین بهایی باشد؟ اگر واقعیات یا مدارک قابل اتکایی در این زمینه وجود ندارد و همه برساختهٔ امیال و منافع و دوست داشتنها و دوست نداشتنهای آدمیان است چرا این دیدگاهها تا این حد گسترش یافته و مقبول واقع شدهاند؟
چرا دین بهایی انگلیسی است؟
رئیس قوهٔ قضاییهٔ جمهوری اسلامی که از وی انتظار میرود بر اساس مدارک و اسناد و شواهد سخن بگوید میگوید: «بهاییت دین ساختگی غربیها برای به هم ریختن کشورهای اسلامی است.» (صادق لاریجانی، تابناک ۲۰ فروردین ۱۳۹۳) این گزاره از جنس گزارههای اعتقادی نیست که قابلیت سنجش نداشته باشد. وقتی کسی میگوید خدا عالِم و قادر مطلق است یا ائمهٔ شیعه در روز رستاخیز برای امت خود شفاعت خواهند کرد این گزارهها را نمیتوان سنجید. ما هیچ راهی برای کشف درستی یا نادرستی این گزارهها نداریم. گروهی بدانها اعتقاد دارند و گروهی ندارند. آنها که اعتقاد دارند این گزارهها را از کسانی شنیدهاند که به آنها اعتماد داشتهاند و معتمدان نیز مدعیاند بدانان وحی و الهام شده است.
اما اینکه بهاییت را غربیها ساختهاند یک گزارهٔ قابل سنجش است. میتوان تاریخ دین بهاییت را با اسناد و مدارک موجود بررسی کرد و دید که آیا دولت بریتانیا برنامهای آشکار برای ساختن یک دین تازه در ایران قرن نوزدهم داشته است یا نه. با توجه به انتشار اسناد محرمانه پس از چند دهه در بریتانیا امروز همهٔ اسناد مربوطه در دست پژوهشگران تاریخ است. در هیچ سندی از اسناد وزارت خارجهٔ بریتانیا نمیتوان این نکته را یافت که دولت این کشور برنامهای برای ساختن یک دین جدید در خاورمیانه داشته است.
و اما چرا علی رغم وجود سند یا مدرکی در این باب گروهی به ساخته شدن دین بهایی توسط انگلیسیها باور دارند. چهار دلیل به هم پیوسته این دیدگاه را توضیح میدهد:
۱. مسلمانان بر این باورند که پیامبر آنها آخرین پیامبر الهی است. بنابر این هر دین دیگری بعد از اسلام ساختهٔ دست بشر است؛ آنها این باور را نیز دین آنها آخرین دین الهی است از بیرون از دین نیاوردهاند بلکه از خود متون دینی آن را استخراج میکنند. آیا میتوان سخن طراح لباس یا سینماگری را که میگوید کار طراحی یا فیلمش بهترین یا آخرین اثر است باور کرد؟ آیا میتوان سخن دانشمندی را که مدعی است سخن آخر را در یک زمینه زده باور کرد؟
۲. با توجه به اینکه مسلمانان و رهبران دینی آنها دین خود را کامل و بدون نقص و پاسخ دهنده به همهٔ نیازهای بشری میدانند آنها بر این اعتقادند که کسی یا گروهی که دین تازهای میآورد نمیتواند خیرخواه بشر باشد و حتما انگیزهای منفی یا بدخواهی در آن وجود دارد؛ به همین به دنبال توطئه یا دسیسهای در ارائهٔ دین تازه میگردند درست مثل اینکه اگر در برابر بستنی فروشی موجود کسی بخواهد بستنی فروشی تازهای بزند بستنی فروش قبلی به دنبال نیات پلیدی خواهد گردید؛
۳. با توجه به حضور قدرتمند بریتانیا در کشورهای مختلف دنیا تا قبل از پایان جنگ جهانی دوم و از جمله کشورهایی با اکثریت مسلمان، این کشور در گذشته از سوی استقلال طلبان منشا شر تلقی میشد. بنا براین اگر کاری بدخواهانه (مثل ظهور دین تازه) صورت گرفته باید نقشی برای امپراطوری شر در ان در نظر گرفت؛
۴. برای بدنام کردن یک فرد یا گروه سادهترین کار انتساب او به پدیدهای است که اکثر مردم از آن بیزارند. بنابراین سادهترین کاری که روحانیت شیعه برای بدنام کردن «دین تازه» میتوانست در پیش بگیرد انتساب بهاییت به استعمار انگلیس بوده است. ارباب ادیان نمیتوانند عاطل و باطل در کناری بنشینند تا گروهی تازه مغازهای جدید در برابر مغازهٔ آنها تاسیس کنند و خریداران را به سمت خود بکشانند.
چنان که میبینید انگلیسی بودن دین بهاییت نه از مشاهدات یا واقعیات بلکه از امیال و منافع و مدعیات دین حاکم و ارباب آن نشات گرفته است. معمولا کسانی که امیال و منافع و مدعیات بیپایهٔ خود را به صورت واقعیت عرضه میکنند برای پاسخ دادن به انتقادات متصور به چند «واقعیت» برساخته یا بیربط با اصل مدعا مثل ملاقات یک بهایی با یک انگلیسی یا سفر یک بهایی به انگلیس ارجاع میدهند کاری که دیدگاه دیگر مبنی بر انگلیسی بودن روحانیت نیز به راحتی انجام داده است.
چرا روحانیت شیعه انگلیسی است؟
در سه دوره از تاریخ معاصر باور به انگلیسی بودن روحانیت شیعه به شدت در میان مردم ایران رواج گرفت:
۱. در دوران مشروطه که برخی از روحانیون شیعه با مقامات سفارت انگلیس در تهران در تماس بودند؛
۲. در دوران ملی شدن صنعت نفت که در نهایت بسیاری از روحانیون با دربار و سیاستهای انگلیس در ایران همراهی کرده و در مقابل مصدق و جبههٔ ملی موضع گرفتند؛ کاشانی فقط در برابر برکناری مصدق سکوت نکرد بلکه آن را تایید کرده است؛
۳. در دوران انقلاب ۵۷ که بیبی سی فارسی به یکی از رسانههای گزارشگر حرکات و سکنات آیتالله خمینی و همراهانش تبدیل شده بود.
کسانی که با مشروطه، مصدق/جبهه ملی و انقلاب ۵۷ به هر علت و انگیزهای مخالف بودند نهاد روحانیت و مراجع شیعهٔ درگیر در این تحولات (و بعد با تعمیم همهٔ آنها را) به انگلیسی بودن متهم ساختهاند. اما هیچ سند و مدرکی وجود ندارد که روحانیت شیعه در این سه دوره در خدمت دولت انگلیس بوده و به عنوان کارگزار آن عمل میکرده است. البته در دورههایی منافع بازیگران سیاسی (از جمله روحانیون شیعه و دولت انگلیس و دربار) با هم همجهت میشده است. برکناری مصدق هم خواستهٔ دولت انگلیس و هم خواستهٔ اکثریت روحانیون شیعه بود. آنها شاه را به حکومتی دمکراتیک و ملی گرا ترجیح میدادند.
در هر سه دوره رویدادها را به گونهای دیگر هم میتوان قرائت کرد:
۱. روحانیت شیعه به عنوان یک نهاد دنیوی برای پی گیری منافع خود همیشه در حال گفتگو با مراکز قدرت از جمله دول خارجی و نمایندگان آن در ایران بوده است. در دورهٔ مشروطه نیز این امر جریان داشته است؛ صرف مذاکره با چند انگلیسی یا رفتن به سفارت یا تحصن در سفارت انگلیس کسی را به عامل این سفارت یا کارگزار سیاستهای بریتانیای کبیر در ایران تبدیل نمیکند؛
۲. روحانیت شیعه مصدق و هواداران ملیاش را حامل جریان عرفیگرایی دمکراسی خواه در ایران میدید و از قدرت گرفتن آن هراس داشت. از همین جهت از سقوط دولت مصدق خشنود شد؛ روحانیت شیعه که انتظاراتش از دولت به بستن مشروب فروشیها و فرستادن زنان به خانهها محدود میشده است میدانست که نیروهای سکولار ملی به دنبال این امور نیستند؛
۳. بیبی سی فارسی در سال ۵۷ به کار خبر رسانی خود مشغول بوده است. آیتالله خمینی در سال ۵۷ یکی از مراکز توجه خبری در کنار تحولات سیاسی داخل کشور بود و دادن گزارش از اعمال او بخشی از انجام وظیفهٔ خبری بوده است. نمیتوان یک رسانه را مسئول وقوع یک انقلاب سیاسی در یک کشور دانست. رسانهها قدرت محدودی دارند و اغراق در قدرت آنها همیشه به سرکوب آزادی رسانهها منجر میشود.
چنان که میبینید همهٔ گزارههای فوق بدیل دارند و نمیتوان از آنها به صورت واقعیتی در خدمت یک دیدگاه خاص بهره گرفت. اگر برچسبهایی مثل انگلیسی بودن یا کارگزار خارجی بودن در یک کشور رواج پیدا کند تنها گریبان یک گروه را نمیگیرد. روحانیت شیعه توسط همان ابزاری مورد حمله قرار گرفته که خود از آن علیه ادیان دیگر استفاده کرده است.
---------------------
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاههای رادیو فردا.