یکشنبه شب، اول ماه مه (دوازهم اردیبهشت)، تالار باشکوه باربیکن لندن به همت موسسه نوا میزبان کنسرت «چرا رفتی» بود؛ حاصل همکاری همایون شجریان، سهراب و تهمورس پورناظری که به به صورت تور در چند شهر اروپا اجرا شد و چند روز پیشتر، لغو این کنسرت در هامبورگ حاشیههایی داشت.
اما اجرای لندن، با استقبال تماشاگران روبهرو شد؛ با ترکیب گستردهای از سازهای ایرانی و غربی (از تار و سه تار و دف تا پیانو و ویولن و ویولنسل) که حاصل اولین همکاری تهمورس پورناظری با همایون شجریان است که اولین بار در سال ۱۳۹۲ در ایران منتشر شد و مورد استقبال بسیار قرار گرفت.
همایون شجریان با این کنسرت قابلیتهای بیشتری را از خود نمایان میسازد و این روزها که شجریان پدر، با تواناییها و قابلیتهای خارق العادهاش، در بستر بیماری است، پسر- با سیما و صدایی وامدار پدر- به همه علاقهمندان موسیقی ایرانی یادآوری میکند که «زندگی ادامه دارد»: در کنار سهراب و تهمورس پورناظری که پا جای پای پدر (کیخسرو) نهادهاند و همین طور آیین مشکاتیان که با نواختن سنتور در این کنسرت یاد و خاطره پدرش (پرویز) را زنده میکند.
«نه فرشتهام، نه شیطان» - که عنوان آلبوم منتشر شده در ایران هم هست- شروع چندان چشمگیری برای این کنسرت نیست، اما تکنوازی سه تار تهمورس راه را هموار میکند تا قابلیتهای همایون در بیتهایی چون «رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده»، با تغییر لحن به هنگام ادای کلمات، بخش دلنشینی خلق کند تا در تصنیف بعدی، «دل به دل»، با همخوانی در آغاز، شنونده برای اجرایی متفاوت آماده شود؛ اجرایی که سکوتهای بسیار درست و دقیقی در آن به کار رفته و با شعری جذاب (از هومن ذکائی) و تنظیمی درخور (با تاکید بر دف و پرکاشن که فرصت خودنمایی چشمگیری دارند)، یکی از نقاط قوت این اجرا را رقم میزند.
اما در قطعه بعدی، «شتک» با شعری از حسین منزوی، تلاش آهنگساز برای ساخت قطعهای حماسی چندان به ثمر نمیرسد و بعدتر، در «در حصار شب» با شعری از شفیعی کدکنی، هرچند سازها فرصت خودنمایی فوق العادهای دارند (به ویژه کمانچه سهراب پورناظری)، اما صدای خواننده تا حدی گم میشود و در واقع صدای خواننده تنها به یکی از سازها بدل میشود که دنبال کردن آن- و فهمیدن اشعار- را دشوار میکند؛ با پیش کشیدن این بحث دیرین که سازها باید در خدمت خواننده باشند، یا صدای خواننده هم میتواند تنها در حد یک ساز باشد.
سهراب پورناظری در آغاز قطعه بعدی با یک تک نوازی شگفت انگیز تنبور همه را به وجد آورد (که چه حیف، با سه بار تشویقهای نابهجا در میانه نواختن، عیش منغص شد؛ و لابد تماشاگران این کنسرت خبر ندارند که در دوره موتسارت دست زدن در میانه اجرا بزرگترین توهین محسوب میشد) و با تصنیف «مردان خدا» اثری که پدر سهراب و تهمورس ساخته بود، نوستالژی دهه شصت برای تماشاگران زنده شد (با همه تصاویر ترسناکش البته؛ از جمله جنگ و موشکباران که در آن سالها به طرز عجیبی با این تصنیف گره خورد).
تکنوازی سنتور و یک قطعه بیآواز (با یک تحریر درخشان البته) ادامه دهنده کنسرت است تا «چونی بیمن» با شعری از مولانا، که با وارد شدن ویولن و ویولنسل و ترکیب آنها با سازهای ایرانی، تلاش آهنگساز را برای تجربههای تازهتر موکد میکند و همین طور قطعه پایانی، که عجیبترین «با من صنما»ی موسیقی ایران را عرضه میکند: با ضرباهنگی بسیار تند و آمیزش غریب و متفاوتی از سازها.
پیش از این قطعه پایانی اما، تصنیفی اجرا شد که بسیاری شیفتهاش هستند: «چرا رفتی». شعر درخشان سیمین بهبهانی، با اجرای دلنشین همایون شجریان و آهنگ و تنظیم طراز اول تهمورس پورناظری، هرچند در این کنسرت به بهترین شکل اجرا نشد، اما کماکان حکایت از تصنیف دلپذیری دارد که حالا با یاد و خاطره جمعی یک ملت آمیخته است.