به فاصلهٔ یک ماه دو شهروند ایرانی ابتدا در خرمشهر و سپس در تبریز اقدام به خودسوزی در ملا عمومی کردند.
هر دوی این خودسوزیها پس از جمع آوری بساط دستفروشان توسط ماموران شهرداری و بیهودگی پیگیری آنها انجام شد.
پس از آنکه بساط حمید فرخی دیزج، ۴۳ ساله و پدر سه کودک که در بازار تبریز بساط دستفروشی داشت با وجود داشتن مجوز دستفروشی توسط ماموران سد معبر شهرداری ضبط شد او در اعتراض چندین بار به شهرداری منطقه ۸ تبریز مراجعه می کند اما چون پاسخی نمی گیرد سرانجام در روز ۲۵ فروردین در یکی از اتاقهای این ساختمان مقابل چشم مسئول مربوطه/مقابل ساختمان شهرداری (به دو روایت مختلف در رسانهها) دست به خودسوزی میزند.
در ۲۳ اسفند ۱۳۹۳ یونس عساکره، ۳۴ ساله و پدر دو کودک در اعتراض به ضبط سه بارهٔ بساط میوه فروشیاش توسط شهرداری خرمشهر در برابر ساختمان شهرداری دست به خودسوزی زد و جانش را در بیمارستان از دست داد.
در اواخر سال ۱۳۹۲ نیز یک جوان تهرانی بعد از جمع شدن بساطش در ایستگاه مترو گلبرگ خود را جلوی واگن قطار انداخت و خودکشی کرد.
اینها تنها نمونههای اخیر این نوع رخداد هستند.
سلسلهٔ علل این خودسوزیها و خودکشیهای فجیع در ایران روشن است: بیکاری و فقر گسترده و فزاینده، فقدان چترهای حمایت اجتماعی برای بیکاران و فقرا در ایران، نقض کرامت انسانی یک نان آور خانواده با محروم کردن وی از حداقل کاری که میتواند انجام دهد، فقدان نهادهایی برای کمک به افراد در حوزهٔ بهداشت روانی، استیصال و احساس بن بست، و در نهایت تلاش برای گَزیدن وجدان جمعی. فرخی قبل از آتش زدن خود در مقابل ساختمان شهرداری به کارکنان این نهاد گفته بود چنین اقدامی خواهد کرد اما آنها بیتوجهی کردند. در صورت معرفی فرخی به یک مددکار اجتماعی یا گذاشتن وی تحت مراقبت امروز شاید وی زنده بود.
خودسوزی یک دستفروش در تونس جرقهٔ یک جنبش اجتماعی در آن کشور را زد که در نهایت به خروج رئیس جمهور انجامید. چرا این خودسوزیها وجدان جمعی جامعهٔ ایران را به صورتهای مختلف (نه ضرورتا اعتراض سیاسی) نمیگزد؟ با رجوع به چهار موضوع همبستگی اجتماعی، عادت به مرگ و خشونت و تغییر آستانهٔ جریحه دار شدن وجدانها، محاسبهٔ هزینه و فایده و کرختی اجتماعی، و همدردی اجتماعی این موضوع را توضیح میدهم.
سست شدن همبستگی اجتماعی
امیل دورکم، یکی از بنیانگذاران جامعهشناسی نوین، تغییر نرخ خودکشی را با تغییر در میزان همبستگیهای اجتماعی توضیح میدهد. همبستگی اجتماعی در ایران امروز بسیار سست شده است. حلقات اتصال میان اعضای جامعه در حال رنگ باختن هستند یا اصولا شکل نمیگیرند. افزایش قابل توجه جرم و تخلف شاهد بسیار خوبی برای این مسئله است. به گفتهٔ وزیر دادگستری دولت روحانی «میزان جرائم از تعداد جمعیت بیشتر است.» (مهر ۱۹ مهر ۱۳۹۲)
او پروندههای جرائم در کشور را رو به تزاید اعلام کرده است.
در این میان جرائم خشونت آمیز سهم قابل توجهی داشتهاند: «قتل با سلاح سرد در یک دهه از ۴۰ تا ۴۵ درصد و قتل با سلاح گرم نیز حدود ۲۷ درصد افزایش یافته است... قتلهای خانوادگی افزایش داشته... در این زمینه در سال ۸۰ با ۴۰۰ فقره (۲۸ درصد) و در سال ۸۹ با ۶۷۷ فقره (۲۹ درصد) مواجه شدهایم.» (احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی در گزارش به مجلس، رجا نیوز، ۴ مرداد ۱۳۹۰)
شریعت ایدئولوژیزه شده عامل همبستگی قشر کوچک وفاداران حکومت است و در ضمن منافع آنها را نیز تامین میکند.
اقشار نزدیک به حکومت نیز که پیوندهایی را حفظ کردهاند به خودسوزی یا فساد اقتصادی و سوء استفاده از قدرت حساسیت ندارند و این گونه اخبار در رسانههای آنها برای پرهیز از سیاه نمایی منعکس نمیشود. حساسیت آنها به بیرون بودن چند تار موی سر، پوشیدن چکمه، اپیلاسیون یا آرایش زنان در خیابان است (خواسته جدید دلواپسان قزوین در نامه به استانداری قزوین: اپیلاسیون درآرایشگاههای زنانه را ممنوع کنید، سحام نیوز، ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴)
عادت به مرگ و خشونت
مردم شهرهای بزرگ ایران هنگامی که صبحگاه در زمستان از خانه خارج میشوند در پیاده رو با جسد یخ زدهٔ بیخانمانهایی که شب یخ زدهاند مواجه میشوند. در شهرهای بزرگ و کوچک ایران مدام مراسم اعدام با طناب دار برگزار میشود. رسانههای جمهوری اسلامی در نشان ندادن بوسه و اظهار عشق بسیار حساس هستند اما در نشان دادن خشونت و قتل و خونریزی دست و دلبازند. ادبیات مراسم مذهبی شیعه مملو است از خونریزی و قطع سر و دست و پا و کشتار و اینها مدام تکرار میشود. بدین صورت شهروندان ایرانی به سرعت به مرگ و قتل و خشونت عادت میکنند و این بخشی از فرایند اجتماعی شدن آنهاست. به همین دلیل خودسوزی یک فرد نمیتواند چندان برای اکثر آنها تکان دهنده باشد.
محاسبهٔ هزینه و فایده و کرختی جامعه
اکثریت مردم ایران در دوران انقلاب و جنگ و مابعد آن چنان خود را بازندهٔ رخدادها یافتند که به تدریج برای حداقل برخی کنشهای خود به محاسبهٔ هزینهها و فواید پرداختند. این امر بالاخص در جایی که پای حکومت در میان باشد جدیتر است چون حکومت نشان داده که حد و مرزی در بالا بردن هزینهٔ کنش اجتماعی (مثل اعمال خشونت و شکنجه) نمیشناسد.
به همین دلیل اگر شهروندان ایرانی احتمال اندکی بدهند که نیروهای لباس شخصی و بسیجی در گیر میشوند (با توجه به اعمالی مثل رد شدن با خودرو از روی مردم توسط آنها یا پرتاب کردن از روی پل یا اعمال انواع شکنجهها پس از دستگیری) در عمل خود تامل میکنند.
علی رغم سرکوب هر روزهٔ صدها هزار جوان در خیابانها صدای چندانی از آنها به گوش نمیرسد و این نتیجهٔ تاثیر روانی سرکوبهای هر روزه است.
تجربهٔ انقلاب و جنگ به شهروندان ایرانی نشان داد که جنبش اجتماعی و سیاسی علی رغم برخی دستاوردهای محتمل میتواند پیامدهای بسیار سهمگین داشته باشد. از همین جهت جامعه در نشان دادن عکس العمل به رویدادهای پیرامون بسیار کند عمل میکند. درسی که جامعه از رخدادهای خونین گذشته گرفته آن است که سریع به واکنش نپردازد و بگذارد مدتی از رویدادها بگذرد. با گذشت زمان البته احساسات فروکش میکند و اعتراضات نیز به حاشیه میرود.
در دههٔ هفتاد به تدریج جامعهٔ ایران از مرگ باوری به زندگی باوری گذر کرد. اما چنانکه مرگ باوری در دههٔ شصت نوعی مرگ باوری جمعی بود زندگی باوری به نوعی زندگی باوری جمعی گذر نکرد بلکه در محدودهٔ فرد باقی ماند و رنگ و بوی خود محوری و بعد پول محوری پیدا کرد. انسان ایرانی فعال که طعم تلخ دیگر دوستی را در دههٔ شصت چشیده بود دیگر نمیخواست خود را فدای دیگران سازد. ایرانیان به تدریج متوجه شدند که فدا کردن خود برای دیگران یکی از ابزارهای بسیج اجتماعی حکومتهای مطلقه است.
پایین بودن سطح همدردی اجتماعی
میزان بسیار اندک خیریه در مقایسه با دیگر جوامع شاهد خوبی برای پایین بودن سطح همدردی اجتماعی در ایران است. رقم ۱۸۰ میلیارد تومان (معادل حدود ۷۰ میلیون دلار) در سال ۱۳۹۰ (پرداخت شده به صندوقهای صدقات کمیتهٔ امداد، ایسنا، ۶ اردیبهشت ۱۳۹۱) برای کشوری با حدود ۱۰۰ میلیارد دلار صادرات نفتی (پیش از تحریمها) و بیش از ۵۰۰ هزار میلیارد تومان درآمد ناخالص ملی بسیار ناچیز است. آماری در مورد صدقات و خیریاتی که در نهادهای مدنی گردآوری و هزینه میشود در دست نیست اما آن نیز با توجه به ضعف این نهادها در ایران نباید چندان قابل توجه باشد. سوپر ثروتمندان ایرانی در مقایسه با دیگر جوامع تقریبا هیچ مشارکتی در این حوزه ندارند.
افزایش خودکشی
جدا از داستان خودسوزیها اصولا میزان اقدام به خودکشی و خودکشیهای منجر به مرگ در ایران افزایش داشته است. میزان خودکشی گزارش شده به سازمان پزشکی قانونی از سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۸۹ هفده درصد افزایش داشته است (از ۳۱۲۲ به ۳۶۴۹) (سلامت نیوز، ۲۵ مرداد ۱۳۹۱).
در سه ماه اول سال ۱۳۹۰ نیز آمار خودکشیهای گزارش شده به این سازمان نسبت به سه ماه اول ۱۳۸۹ ده درصد افزایش داشته است (ملت، ۲۵ مرداد ۱۳۹۰)
خودکشی در میان قشری که خود مظهر ایستادگی بوده یعنی دانشجویان دانشگاهها نیز قابل توجه بوده است. بنا به برخی تخمینها سالانه ۶۰ هزار نفر ایرانی اقدام به خودکشی میکنند. (رئیس انستیتو روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، تهران امروز، ۲۰ مهر ۱۳۹۱)
ایران در دههٔ شصت خورشیدی در ردیف کشورهای با آمار پایین خودکشی بود اما اکنون در گروه کشورهای با نرخ متوسط خودکشی است. میزان اقدام به خودکشی از حدود سه در هر صد هزار نفر جمعیت در سال ۱۳۶۳ به شش در هر صد هزار نفر در سال ۱۳۸۳ و سپس به شش و نیم در صدهزار نفر جمعیت در سال ۱۳۸۶ رسید.
به علاوه در برخی شهرهای کشور میزان خودکشی سالهاست از مرز هشدار گذشته و تا سرحد جوامع با نرخ بالای خودکشی رسیده است. بیشترین میزان افزایش تعداد خودکشی در جمعیت ۲۵ تا ۳۴ سال گزارش شده است.
----------------------
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست.