رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با اعضای مجلس خبرگان میگوید: «نظام فعلی جهانی قابل استمرار نیست و نظم جدیدی در حال شکل گیری است.» او نظام فعلی را مبتنی بر سلطهٔ غرب میداند و دو پایه برای آن بر میشمرد: «فکری و ارزشی» و «نظامی و سیاسی». به زعم وی «هر دو پایه اقتدار غرب دچار چالش و تزلزل جدی شدهاند.»
در باب این سخنان که توسط همهٔ مقامات امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی، ایدئولوگهای نظام و بسیاری از نیروهای چپ و اسلامگرا در دنیا تکرار میشود چهار پرسش قابل طرح است:
آیا امروز رابطهٔ غرب با بقیهٔ دنیا رابطهٔ سلطه است؟ اگر قدرت غرب را مفروض بگیریم آیا این قدرت بر همان دو پایهای که خامنهای میگوید استوار است یا عوامل دیگری هم در میان دخیل بوده و هستند؟ آیا همین دو پایهای که وی میگوید در حال تزلزل هستند یا این گونه سخنان تبلیغاتی است؟ و آخرین پرسش اینکه آیا اگر قدرت غرب در حال افول است چه چیزی دارد جای آن را میگیرد؟
افسانهٔ سلطه
پس از پایان عصر استعمار در حوالی نیمهٔ دوم قرن بیستم مباحث مربوط به سلطهٔ غرب تنها توهمات نیروهای ضد اروپایی و ضد امریکایی (چپها و بعد اسلامگرایان از روی دست آنها) بوده است. دولت امریکا در هر نقطهای از جهان که امروز پایگاه نظامی دارد این امر بر اساس پیمانهای دوجانبه یا چند جانبه با دول کشورهای مربوطه است. تجارت کشورهای غربی با دیگر نقاط جهان نیز براساس موافقت نامههای دو جانبه یا چند جانبه است.
اگر مسئلهٔ کسانی که به سلطهٔ غرب باور دارند تاثیر گذاری ایالات متحده و دیگر کشورهای اروپایی است این موضوع ناشی از قدرت اقتصادی و دیپلماتیک و فرهنگی این کشورهاست و به این کشورها نیز اختصاصی نداشته است. در دهههای شصت و هفتاد کوبا و ویتنام، در دههٔ ۹۰ طالبان و امروز جمهوری اسلامی و یا «داعش» هم در دنیا تاثیر گذار هستند. مسئله نوع تاثیر گذاری هاست و نه اصل تاثیر گذاری که در دنیای امروز از آن گریزی نیست. شکایت از اینکه دولت یا دولتهایی در دنیا تاثیر گذار بوده یا هستند «نظام سلطه» درست نمیکند.
کشورهای اروپایی و ایالات متحده در نیمهٔ دوم قرن بیستم و در قرن بیست و یکم از حیث اقتصادی، فنی، فرهنگی، رسانهای و دیپلماتیک در دنیا تاثیر گذار هستند و این تاثیر گذاری را با کار و تلاش به دست آوردهاند و اگر کشورهای دیگر تاثیر کمتری دارند ناشی از نظامهای سیاسی آنهاست. ممکن است ضد امپریالستها درامد نیویورک و لندن و پاریس از گردشگری جهانی را به نظام سلطه ربط دهند اما چگونه میتوانند درآمد ترکیه را با جمهوری اسلامی از این امر مقابسه کنند؟ امروز ترکیه و جمهوری اسلامی با تاریخی به یک اندازه قدمت و جوامعی بسیار شبیه به یکدیگر از حیث دینی و اجتماعی و فرهنگی درآمد بسیار متفاوتی از توریسم دارند (ترکیه حدود ۳۲ میلیارد دلار در سال و جمهوری اسلامی حدود ۵۰۰ میلیون دلار). این تفاوت ناشی از نوع مدیریت سیاسی و اقتصادی دو کشور و تلاش بیشتر ترکهاست و نمیشود آن را با نظام سلطه یا نظریهٔ توطئه توضیح داد.
پایههای قدرت غرب
پایههای قدرت غرب تنها به نظام فکری/ارزشی و قدرت نظامی/سیاسی محدود نمیشود. این گونه فهم از غرب مخصوص جاه طلبانی با دیدگاهها و پایگاه قدرت نظامی-امنیتی است که میخواهند راه میان بر زده و عن قریب به امپریالیسم توهمیای که باور دارند دست یابند. همین گونه فهم است که جمهوری اسلامی را به کسب امکانات تولید سلاحهای کشتار جمعی در داخل و مداخلهٔ نظامی در دیگر کشورها از یک سو و تلاش برای بسط شیعه و آیینها و احکام آن در دیگر کشورها توسط تاسیس هزاران مدرسهٔ علمیه و ایدئولوژیک سازی رایزنیهای فرهنگی و فعالیت مذهبی-تبلیغاتی مراکز تحت ادارهٔ بیت رهبر سوق داده است.
پایههای قدرت کشورهای غربی در ارزشگذاری به علم و تکنولوژی، سرمایه گذاری در این این محدودهها، توسعهٔ پایدار، همه جانبه و متوازن زیر ساختها، و فرهنگ کار و تولید است. امروز چین و برزیل و لهستان دارند همین مسیر را طی میکنند. در دهههای گذشته نیز کرهٔ جنوبی و ژاپن این راه را رفتند. قدرت نظامی و سیاسی محصول این تلاشهاست و نه بنیاد آن. علی خامنهای باید مشاوران غرب شناسش را یک به یک اخراج کند به همین یک دلیل که تصور نادرستی از غرب به وی ارائه دادهاند.
با همین دیدگاه، مقامات جمهوری اسلامی به جای سرمایه گذاری در آموزش و پرورش و دانشگاهها هر روز از بودجهٔ مدارس و دانشگاهها و پژوهشگاهها زده و بر بودجهٔ حوزههای علمیه و دیگر نهادهای دیوانسالاری مذهبی و دستگاههای نظامی و امیتی افزدهاند. تصور خامنهای و فرماندهان سپاه و مشاوران او از قدرت، زور عریان و تبلیغات سیاسی و مذهبی است در حالی که قدرت در جهان امروز دانش و فرهنگ بنیان است. قدرت در ایجاد همزیستی میان ادیان است و نه تخریب قبرستان بهاییان و بازداشت و نوکیشان مسیحی. قدرت در دادن امکان تحصیل به کودکان افغان در ایران است و نه محروم کردن آنها از تحصیل. قدرت در باز گذاشتن مرزها برای ورود نیروی متخصص و تکنوکرات است و نه تشویق آنها به خروج از کشور با تحمیل یک سبک زندگی. قدرت در ورود و توزیع ایدههاست و نه سانسور و پارازیت و فیلترینگ.
عدم زوال قدرت فکری و نظامی غرب
رسم چنین بوده که برخی از نیروهای چپ یا منتقد سیاستهای ایالات متحده یا اروپا سخنانی را مطرح کرده و بعد اسلامگرایان آنها را بدون توجه به حیطه و بافت و سیاقشان برای تبلیغ در زوال قدرت غرب و برامدن قدرت خلافت اسلامی یا برگرفتن رهبری جهان اسلام مورد استفاده قرار دادهاند. خود خامنهای معترف است که ارزشهای مورد توجه غرب دمکراسی و آزادی و حقوق بشر و انسانگرایی هستند.
ارزشهای مقابل آنها نیز عبارت اند از اقتدارگرایی، تمامیت خواهی، تفتیش عقاید، تبعیض، نظام کاستی و الیگارشی، و تبلیغ تنفر از خشونت.
از یاد نبریم که در سه سال گذشته مردم مسلمان منطقهٔ خاورمیانه نیز در جهان عرب خواستار ارزشهای دستهٔ اول بودند و توسط رژیم بشار یا نظامیان مصری یا حکومتهای اقتدارگرای موروثی سرکوب شدند. ارزشهای دستهٔ دوم تحفههای تازهای در تاریخ بشر نیستند و اگر در یک دوره پیشرفت ارزشهای دستهای اول کند شده یا متوقف میشود این بدین معناست نیست که اکثریت آحاد بشر از آنها روی برگرداندهاند.
در باب قدرت نظامی نیز در سالهای اخیر بودجهٔ نظامی ایالات متحده به تنهایی چندین برابر بودجهٔ نظامی مجموع بودجهٔ نظامی کشورهایی مثل هند و چین و روسیه بوده است. اگر اوباما در استفاده از این قدرت نظامی خودداری بیشتری به خرج میدهد نباید این را به معنی افول قدرت نظامی ایالات متحده تلقی کرد. حتی روسیه از حیث تجهیزان نظامی امروز به کشورهای غربی وابسته است و کشورهایی مثل فرانسه و استرالیا در تحریمهای تازهٔ خود علیه روسیه از تحویل برخی از این تجهیزات به این کشور خودداری کردهاند. مشکلات امروز کشورهای اروپایی و ایالات متحده افول برخی شاخصهای اقتصادی است و نه زوال قدرت فکری و نظامی.
عواملی که خامنهای برای زوال غرب نام میبرد همه از کیسهٔ کمونیستها یا ایدئولوگهای اسلامگرای دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی بیرون آمده و هیج ارتباطی با واقعیت امروز کشورهای غربی ندارند. رواج اندیشههای پوچگرایانه مربوط است به دههٔ شصت میلادی که در دههٔ هفتاد میلادی در آثار ایدئولوگهای اسلامگرای ایرانی مثل مطهری و شریعتی منعکس شد و خامنهای هنوز دارد آنها را تکرار میکند. بحران اخلاقی و رو به زوال رفتن نهاد خانواده امروز بیشتر در جامعهٔ ایران به چشم میخورد تا در جوامع غربی. اگر چند هزار تن در جوامع غربی به اسلام رو میکنند در مقابل میلیونها تن از مسلمانان شیعه دارند فوج فوج راه بیایمانی و بیدینی را در ایران در پیش میگیرند. در مداخلهٔ نظامی و تروریسم نیز امروز جمهوری اسلامی کاملا کشورهای غربی را پشت سر گذاشته است. خامنهای هنوز تصور میکند که همانند سال ۵۵ خورشیدی میتواند روی منبر قدرتهای جهانی را نقد کند بدون آنکه مخاطبان به کارنامهٔ خود وی و همفکرانش توجه کنند.
نشانههای نظم تازه
آنچه در دو دههٔ گذشته اتفاق افتاده و احتمالا همینها باید مبنای رایزنی در مورد «نظم تازهٔ جهانی» در سخنان خامنهای قرار گرفته باشند بدین قرارند:
۱. افزایش سارقان دریایی که با دزدیدن کشتیها و کادر آنها از صاحبان کشتیها و خانوادهٔ دریانوردان باج خواهی میکنند (کاهش امنیت کشتیرانی در دنیا)؛
۲. افزایش قدرت اسلامگرایان پیکارجوی سنی تا حدی که امروز بخشهایی از سوریه و عراق را در دست دارند و دارند با شدت و حدت احکام شریعت را (به قرائت خویش) در مناطق تحت سلطهٔ خود به اجرا در میآورند؛ اینها نیز رسم باج خواهی را دارند گسترش میدهند و اگر کشوری باج ندهد اسرای خود (حتی خبرنگار) را در جلوی دوربین سر میبرند؛
۳. اقدامات تروریستی در کشورهای غربی که البته به اسلامگرایان سنی محدود نمیشود. اسلامگرایان شیعه بیشتر ایرانیان مخالف را ترور کردهاند در حالی که اسلامگرایان سنی شهروندان غربی را هدف قرار دادهاند؛
۴. سر سختی رژیمهایی مثل بشار اسد در برابر جنبشهای مردمی تا حدی که به کشته شدن حدود ۲۰۰ هزار نفر در سوریه و آوارگی میلیونها سوری در کشور خود و کشورهای همسایه منجر شده است. در این بخش جمهوری اسلامی و حزب الله با مداخله در سوریه به بخشی از این جزء از موزاییک نظم جدید جهانی تبدیل شدهاند؛ و
۵. رهبران اقتدارگرای دنیا که در دورهای به واسطهٔ قدرت اقتصادی و نظامی برتر ایالات متحده و اروپا کمتر به ماجراجویی و کشورگشایی دست میزدند امروز شجاعت یافته و به مرزهای یک کشور مستقل اروپایی حمله ور شده و بخشهایی از خاک آن را به خود ضمیمه میکنند. آنها در این نظم تازه تا آنجا شجاعت یافتهاند که میگویند در عرض دو هفته میتوانند کییف پایتخت اوکراین را اشغال کنند؛
این نشانهها (که برخی از آنها بسیار کهنه و مندرس هستند) همه بر این مطلب گواهی میدهند که یک ایالات متحدهٔ قدرتمند در کنار همپیمانانی قدرتمند در اروپا و آسیا در جهت امنیت بیشتر جهانی و تضمین تجارت آزاد جهانی عمل کرده و میکنند.
——
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاههای رادیو فردا.