گروه راک ایرانی کیوسک بعد از نزدیک به یازده دوازده سال فعالیت مداوم شاید احتیاج به معرفی نداشته باشد. به خصوص که در این سالها نه تنها هشت آلبوم منتشر کرده که در فضای حاکم در دنیای موسیقی هم کار سادهای نیست، ابراهیم نبوی هم کتابی به نام کیوسک از مجموعه گفتوگوهای آرش سبحانی، آهنگساز، خواننده و ترانهسرای این گروه منتشر کرده که این گروه را بهتر از قبل معرفی میکند.
گروه کیوسک یکی از پرکارترین و پررنگترین گروههای موسیقی ایران محسوب میشود و از سال ۲۰۱۰ تا به امروز هر سال یک آلبوم تازه منتشر کرده و این روزها هم آماده میشود تا تازهترین و نهمین آلبومش را به گوش طرفدارانش برساند و این بهترین بهانه برای ما است تا یک بار دیگر پای صحبتهای آرش سبحانی بنشینیم و در مورد این آلبوم بیشتر بشنویم. آلبومی که به نظر حداقل در بخشهایی با بقیه آثار این گروه تفاوت ویژهای دارد.
- آرش سبحانی، ممنونم که دعوت ما را در این روزهای پرمشغله پذیرفتی. ما همه منتظریم که در مورد آلبوم تازه بشنویم. ترانههایی که آن طور که شنیدیم بر اساس داستانی متقاوت خلق شده.
من متشکرم که مرا در برنامه تان دعوت کردید. این آخرین آلبوم متفاوت است از لحاظی با قبلیها از نظر شکل گیری و ساختارش و برای خود من هم جالب است که ببینم برخورد مخاطب با یک آلبوم این طوری چگونه است. مخصوصا هم که اصولا آلبوم کار کردن دارد کنار گذاشته میشود و بیشتر تکآهنگ تولید میکنند تا آلبوم.
- این انگیزهای که در گروه کیوسک هست جالب است. اول از همه کمتر گروه ایرانی دیده میشود که در کنار هم بتوانند سالهای متوالی کار کنند و ۹ تا آلبوم منتشر کنند و یا حداقل هر سال یک آلبوم تازه منتشر کنند. این در نوع خودش جالب است و اینکه همچنان تو به این سیستم سنتی یعنی انتشار آلبوم پایبندی یا گروه به این پایبند است چیست؟
فکر میکنم بیش از هر چیزی جدا از سابقه سنتی که داریم از لحاظ موسیقی راک صحبت میکنیم برای هرکدام از ماها وقتی شروع میکنیم به ساختن کاری یک دوره یا فصلی از زندگی مان است که دوست داریم اول و آخرش معلوم باشد و اینها را در یک آلبوم تعریف میکنیم. فرق بین وبلاگ نوشتن میماند با رمان نوشتن. هرچند رمان نوشتن کم کم دارد منسوخ میشود ولی خب یک حس و حال دورهای را ضبط میکند و فکر میکنم این هم همین کار را می کند و یک دوره را ضبط میکند تا یک لحظه را.
- این روزهای قبل از انتشار آلبوم نهام که راجع به اسمش هم صحبت میکنیم تصویری را منتشر کردی روی صفحه فیسبوکت در مورد حال و هوای گروه که با هم گذراندید برای آثار این آلبوم، جای دو نفر توی این تصویر از این گروه خالی میآید به نظر من. من اردلان پایوار را میبینم محمد تالانی هست، علی کمالی هست و خود تو. اما تارا کمانگر و شهروز مولایی، نوازنده درام در این تصویر نیستند. توی این آلبوم با هم همکار نداشتید؟
نه توی آلبوم از قبل هم برنامه این بود. شهروز مولایی البته در آلبوم قبلی هم نبود. تقریبا یکی دو سال است که به خاطر گرفتاری و مشغله شخصی وقت نمیکرد آن طور که خودش دوست داشت با گروه وقت بگذارد. چه در تمرینها و چه ضبط و چه در کنسرتها. عذرخواهی کرده بود و قرارمان این بود که هر وقت دوست داشت برگردد. تارا کمانگر هم تقریبا یک سال و نیم بود که دوست داشت روی پیانو کار کند. میدانید که تارا پیانیست حرفهای است و در گروه کیوسک که ویلن میزد در واقع برایش یک تفنن بود و کار جنبی بود و احساس میکرد خیلی وقتش را میگیرد و از آهنگ سازی روی پیانو و اجرای آن مجبور است بزند و هی وقت بیشتر با کیوسک بگذارد و در کنسرت و ضبط آلبومها و این بود که از یک سال و نیم پیش ما در هر کنسرت و اجرایی با خواهش و تمنا... و برایش سخت بود واقعا. این است که در این آلبوم فکر کردیم اگر نباشد کمتر به او فشار میآید و کم کم دارد میرود که از کیوسک بازنشسته شود تا موقعی که خودش حس کند وقت بیشتری دارد.
- اسم آلبوم جدید هست استریوتال. همانطور که گفتی تارا هم همراهتان نبود برای خلق قطعات این آلبوم. برای این فکر میکنم نبود تارا علاوه بر اینکه خیلی از نوازندگیش و تاثیری که روی کارهایتان میگذاشت لذت میبردند شما را بیشتر نزدیک کرده به فضای کیوسکی که چند سالی بود داشت تغییر میکرد. تعدادی از ترانهها آدم را یاد ترانههای قدیمیتر کیوسک میاندازد زمانی که همچنان صدایی شبیه صدای ویلن که تاثیری از موسیقی کولیها را گهگداری به کارهایتان اضافه میکرد توی آن نیست. اول راجع به اسم این آلبوم برای ما بگو که از کجا آمده و اگر قصهای پشت آن هست دوست داریم داستان را از زبان خودت بشنویم.
استریوتال یک تشکیلاتی بود که در دهه ۶۰ و ۷۰ خورشیدی در ایران موسیقی غیرمجاز را پخش میکرد. کاری که میکرد موقعی که ماهواره و اینترنت نبود و رادیوهای موج کوتاه هم خیلی کمتر بود، موسیقی دنیا را با هزار ترفند وارد ایران میکرد و کاستها را پر میکرد و این را به دست دوستاران موسیقی میرساند.
استریوتال یک تشکیلاتی بود که در دهه ۶۰ و ۷۰ خورشیدی در ایران موسیقی غیرمجاز را پخش میکرد. کاری که میکرد موقعی که ماهواره و اینترنت نبود و رادیوهای موج کوتاه هم خیلی کمتر بود، موسیقی دنیا را با هزار ترفند وارد ایران میکرد و کاستها را پر میکرد و این را به دست دوستاران موسیقی میرساند. چند تا تشکیلات شبیه این بودند ولی استریوتال فکر میکنم بارزترین و منظم ترین آنها بود. فکر میکنم مدتی که فعالیت کرد طولانیترین مدتی بود که نهایتا توسط کمیته و سپاه کسی که این تشکیلات را میگرداند بازداشت کردند و تشکیلات را خواباندند و آرشیو را آتش زدند و از این کارهایی که میکنند. قصه کلی این تشکیلات خیلی آشنا به نظر میآید از نظر هنری ایرانی سرنوشت مشابهی دارد. ولی نوانسها و جزییات و دیتیلهایی که در گرداندن این تشکیلات بود و رابطهای که خود ما داشتیم از لحاظ اینکه در آن دوره که خود ما داشتیم بزرگ میشدیم از این آرشیو استفاده میکردیم و پول توجیبیمان را جمع میکردیم که کاستهای جدید روز را بخریم ببینیم توی دنیا چه خبر است قصه پشت آلبوم است. در واقع آلبوم روایت کامران ملت است که این تشکیلات را رهبری میکرد و از موقعی که شروع کرد و تا موقعی که گرفتندش و تشکیلات بسته شد. زندانی کردند.
- این شخصیت یعنی کامران ملت همچنان در قید حیات است و آیا آشنایی تو از طریقی با این شخص باعث شد که اصلا فکر نوشتن چنین قطعاتی را برای چنین آلبومی بکنی؟ از آشنایی تان برای ما بگو.
لیست را در هر محلهای میداد دست یک نفری که مورد اطمینانش بود و آن آدم لیست را پخش میکرد بین بچهها و ما علامت میزدیم آلبومهایی را که میخواستیم. پول را میدادیم و هفته بعد کاست میآمد تحویل میشد تر و تمیز با جلد و تایپ شده.
بله. کامران الان آلمان است و من دو سه سال پیش بود که داشتم در ذهن خودم مرور میکردم. از کسانی که مستقیم و غیرمستقیم روی موسیقی ما و شکلگیری سلیقه موسیقی ما تاثیر گذاشتند کامران یکی از شخصیتهای مهم است. من خود کامران را یک بار بیشتر ندیده بودم. چون به خاطر کاری که میکرد و طبیعت کارش که زیرزمینی بود و نباید گیر میافتاد خودش را آفتابی نمیکرد و یک سری آدمهایی بودند که لیست استریوتال دستشان بود و فکر میکنم به خاطر ارادتی که کامران به گروه جتروتال داشت برای همین اسم تشکیلات را گذاشته بود استریوتال. آن لیست را در هر محلهای میداد دست یک نفری که مورد اطمینانش بود و آن آدم لیست را پخش میکرد بین بچهها و ما علامت میزدیم آلبومهایی را که میخواستیم. پول را میدادیم و هفته بعد کاست میآمد تحویل میشد تر و تمیز با جلد و تایپ شده. پرینتر نبود و کامپیوتر نبود آن موقع. خب همه اینها را تایپ کرده بود و نوشته بود و خیلی تر و تمیز منظم اینها را میداد. خورد خورد. من خیلی کنجکاو شده بودم که ببینمش. به خاطر اینکه لیستی که داشت خیلی خیلی جذاب بود و پولی که ما داشتیم همیشه محدود بود. یک بار قبول کرد که از نزدیک ببیند و یک نصیحتهایی بکند که چه گوش بکنم و چه گوش نکنم تا سلیقه موسیقیام بهتر شود. این تنها تجربه برخورد نزدیک من بود. ولی دو سه سال پیش که در نیویورک روی فیسبوک نوشتم که کسی خبر دارد از کامران یا نه. بعد که اینترنت و ماهواره آمد دیگر خبری ازش نداشتیم که ببینیم سرنوشتش چه شد. کسی که میشناختش ما را با هم مرتبط کرد و من ازش خواستم که چه شد که این تشکیلات تمام شد و بعد از آن شروع کرد قصه را تعریف کردن و من دیدم واقعا چیزی شبیه «فهرست شیندلر» موسیقی میماند. این تلاش بیوقفه و مومنانه که کامران کرد که توی این سالها موسیقی را برساند به دست بچههای ایرانی.
- فکر میکنم بیتاثیر هم نبوده. کامران با معرفی بعضی گروهها در شکلگیری سلیقه تو در موسیقی مطمئنم که خیلی دایرستریت و مارک نافلر زیاد بهت پیشنهاد میکرده! در مصاحبههای قبلی هم که با هم داشتیم ازتاثیراتی که از نافلر و گروه دایرستریت گرفتی خودت بیشتر گفتی. فکر میکنم خیلی از طرفدارانت هم میدانند که خیلی از کارهایت به صورت مستقیم شاید تاثیر گرفته از آثار نافلر. روی پوستری که منتشر کردید برای آلبوم تازه، جالب است الان که توضیح میدهی بیشتر قابل درک است فضایی از تهران هست برج میلاد هست برج آزادی هست و گروههای موسیقی که شاید به نظرتان مهمترینها در آن دوره بودند از متالیکا تا سامانتا فاکس تا بون جووی تا دایرستریت و مادرن تاکینگ. من وقتی که آلبوم به دستم رسید داشتم فکر میکردم که شاید به نوعی هر ترانهای تحت تاثیر یکی از این گروهها باشد. به خصوص به این دلیل که ترانه اول خیلی متفاوت است نسبت به دیگر آثار گروه کیوسک. یعنی صدای کیبورد شاید خیلی کمتر در بقیه ترانههای گروه کیوسک این گونه ترانه را آغاز کند یا اینقدر پررنگ باشد در طول کار... چند ثانیه میگذرد که شباهت بسیار زیاد ترانه اول این آلبوم یعنی ترانه شبیه بولدوزر به گروه پینک فلوید خیلی خیلی به گوش میرسد و روشنتر میشود. آیا اصلا تحت تاثیر بودید یا تلاش کردید که مثلا ترانههای این آلبوم شباهتی داشته باشد به آثار مطرح آن روزها و کارهایی که کامران آن روزها مخفیانه در تهران و شهرهای دیگر پخش میکرده؟
نکته خوبی را دیدی و من خوشحالم که با یک بار گوش کردن این آنقدر بارز بود که نشان داد خودش را. اولا در مورد ترانه اول من توضیح بدهم که شعر این ترانه مال مهدی موسوی شاعر درجه یک و دوست خوب ما است که همین چند وقت پیش به بیست سال زندان محکوم شد با خانمش فاطمه اختصاری و ایران را ترک کردند و لطف کرد و مجموعه شعرش را در اختیار من گذاشت و من در حال و هوای بستن آلبوم استریوتال بودم میخواستم یک نقطه شروعی داشته باشم. عصیان و آن موتور متحرکی که باعث شد کامران این همه سال این همه دردسر زندگی خودش را وقف کند برای توزیع موسیقی و این ترانه و این شعر به خصوص موضوع را میرساند و من ازش خواهش کردم که اجازه بدهد ما این شعر را استفاده کنم. و درست میگویی. ما ناخودآگاه و یک مقداری هم خودآگاه موسیقی کلاسیک راک و گروههایی را که الهام بخش ما بودند مثل خود پینک فلوید و جی جی کیل و دایرستریت و همه این گروههایی که غولهای موسیقی راک هستند حداقل برای ما خیلی تاثیر گذاشتند در شکلگیری آهنگسازی (در کار آوردیم). خیلی نقش «جیپسی» که ما گرایش پیدا کردیم کمتر شد ولی چون فضا برای گیتار و کیبورد بیشتر بود برای آهنگسازی و صداسازی برای همین از همان اول خودش را نشان میدهد. یک جاهایی کمرنگ میشود و یک جاهایی دوباره برمیگردد. ولی این حرفی که زدی درست است تاثیر مستقیم آن صداها است و در میکس آلبوم و نحوه میکس هم سعی کردیم یک مقداری به دهه هفتاد میلادی [نزدیک شویم] و افکتهای آنطوری استفاده کنیم. صدای گیتار و صدای ووکال که آن گرمای کاست را داشته باشد.
- یک تفاوت جالبی که این آلبوم دارد با کارهای قبلیتان اول از همه کنار هم قرار گرفتن مجموعه ده ترانه آن است که به نوعی یک آلبوم کانسپت است. آلبومی است که قطعات آن بر اساس یک موضوع (به جز ترانه اول که توضیح دادی) و یک داستان در کنار هم قرار گرفتهاند و به نظر میآید از صدای واقعی کامران هم استفاده کردید در این ترانه. راجع به این کاری که کردید و این که قطعات به هم پیوسته است به صورت تراک یک و تراک دو بدون اینکه صدا قطع شود شنونده میتواند این مسیر و داستان را دنبال کند تا آخر آلبوم این مسیر را پیش برود. از سختیهای ساخت آلبومی به این شکل بگو و اینکه صدای کامران را استفاده کردی در چندین قطعه از این آلبوم.
قصهای هست که دوست دارم شنیده شود از طریق موسیقی یا مصاحبه یا هر جور که هست. من فکر میکنم قصه کامرانتال ده پانزده سال از زندگی ما را در قالب موسیقی روایت میکند.
برای من تجربه جالبی بود. ما خیلی وقت پیش وقتی در تهران گروهی داشتیم، با بچهها یکی دو بار سعی کردیم یک کانسپت آلبوم کار کنیم و فکر میکنم تجربه موفقی هم بود برای آن سالها با آن امکانات کم. ولی از وقتی که کیوسک را درست کرده بودیم هیچوقت چنین تجربهای نداشتیم. قصه کامران به من خیلی انگیزه داده بود که شاید بتوانیم یک فیلم درست کنیم. چون موضوع و جزییات آن جالب بود. در آن فضای ذهنی که بودم این قطعات پازل را جدا از هم دانه دانه درست کردیم منتها موقعی که کنار هم خواستیم قرارشان بدهیم دیدیم هرکدام از اینها بازتابی از یکی از جملات کلیدی است که کامران در مصاحبههای مختلف گفته بوده در آن متنی که برای من فرستاده بود. یک هو یک جمله گفته بود که مرا تحت تاثیر قرار میداد. آن جمله شده بود محور آن آهنگ و فکر کردیم وقتی کنار هم گذاشتیم یک نخ تصویری لازم است که به قول معروف اینها را به هم بدوزد. و هیچ چیزی بهتر از این نیست که خود کامران با یکی دو جمله بگوید داستان چیست. برای همین باید مجموعه داستان ها را پشت سر هم گوش کنید تا بفهمید چه بوده. یک توضیح کوچک در روی جلد آلبوم هست ولی نهایتا چند بار باید گوش کنی. فضا را میگیری و آن برداشت خودت از داستان را میتوانی مجسم کنی.
کامران: یک بار از آن دفعاتی که مرا گرفتند که مدت خیلی طولانی کارم تعطیل بود لیست جدید را که دادم بالایش نوشتم هرگز فراموش نکنید. این کار همیشه زنده است. بیایید تهران را زنده نگاه داریم.
- مسلما شنیدن داستان کامران و فعالیتهایش در کنار گوش دادن به آلبوم تازه تصویر روشنتر و کامل تری به شنونده این آلبوم میدهد. آلبوم نهم است و روز شنبه سیام مرداد قرار است منتشر شود. برنامههایتان برای انتشار آلبوم چیست؟
ما از لوس آنجلس شروع میکنیم به تور دادن که آنجا آلبوم را معرفی میکنیم. بعد از آن اجرا میرویم دالاس و شهرهای آمریکای شمالی، تورونتو و سانفرانسیسکو و بعد آخر پاییز برنامه مان این است که بیاییم اروپا و آلبوم را معرفی کنیم. واقعا دوست دارم کسانی که موسیقی راک را دوست دارند و کیوسک را دنبال میکردند یا نمیکردند یکی از قصههای قشنگ موسیقی ایرانی است و خیلی دوست دارم این کار را بشنوند و به ما بگویند که چه فکر میکنند. حالا هر جور که هست. ولی قصهای هست که دوست دارم شنیده شود از طریق موسیقی یا مصاحبه یا هر جور که هست. من فکر میکنم قصه کامرانتال ده پانزده سال از زندگی ما را در قالب موسیقی روایت میکند.