زوایایی از رفتارها و نقشهای هاشمی رفسنجانی در امور کشور برای بسیاری از اقشار ابهام داشته یا نسل جوان از آنها بیاطلاع هستند. خود وی و خانوادهاش و نیز روزنامهها و سایتهای اینترنتی نزدیک به رفسنجانی تلاش چندانی برای روشن کردن این ابهامها یا اطلاعرسانی انجام ندادهاند. در این نوشته برخی از این ابهامها و پرسشها را مطرح کرده و با اتکا بر واقعیات تلاش میکنم بدانها پاسخ دهم.
۱. هاشمی و خانوادهاش تا چه حد فاسد بودند؟
در باب فساد هاشمی و اعضای خانواده و نزدیکانش حدود سه دهه است که مطالبی در داخل و خارج کشور منتشر شده است. اما غیر از مورد گرفتن رشوه از شرکتهای توتال و استات اویل و در قرارداد کرسنت توسط مهدی هاشمی (مبلغی مجموعا در حدود ۶۰ میلیون دلار که سهم مهدی هاشمی در آن روشن نیست) هیچ مورد دیگری نه در دادگاه و نه در گزارشهای جستجوگرانهی مطبوعاتی منتشر شده است. در اینکه مقامات جمهوری اسلامی بدون استثنا از قدرت سوء استفاده میکنند و فاسد هستند (به دلیل عدم شفافیت آنها) شکی نیست اما میزان فساد و نوع فساد آنها با هم متفاوت است.
۲. نقش وی در انقلاب فرهنگی چه بود؟
رفسنجانی در سال ۱۳۵۹ رابط برخی از انجمنهای اسلامی دانشجویی با خمینی بود و خواستههای دانشجویان مبنی بر کسب نظر مثبت خمینی برای بسته شدن دانشگاهها را به وی منتقل میکرد. اینکه وی پروژهٔ بسته شدن دانشگاهها را هدایت کرده باشد مقرون به واقعیت نیست چون در آن دوره هر یک از انجمنهای دانشجویی به طور مستقل و با رای گیری در باب رفتارهای خود تصمیم میگرفت.
۳. او در ماجرای عزل منتظری چه نقشی داشت؟
رفسنجانی فردی مثل منتظری را شایستهٔ رهبری نمیدانست (به دلیل اطرافیان، نگرش انتقادی به نهادها و عدم ملاحظهٔ خواستهای گروه پنج نفره) و به قدرت رسیدن وی را مساوی با کاهش قدرت خود و فاصله گیری از واقع بینی سیاسی تلقی میکرد. او در خبرگان برای رهبر شدن خامنهای سنگ تمام گذاشت چون تصور میکرد با وی بهتر میتواند کار کند. اما در اینکه رفسنجانی کارگردان صحنهٔ برکناری منتظری از قائم مقامی بوده شاهدی وجود دارد. در این ماجرا، ری شهری و احمد خمینی نقش بسیار بارزتری را ایفا کردند.
۴. آیا سید احمد خمینی را هاشمی و خامنهای کشتند؟
این ادعا فقط بر اساس نوعی نظریهٔ توطئه ساخته و پرداخته شده است. عمادالدین باقی، نویسنده و روزنامه نگار مقیم ایران گفته است که سالها پس از مرگ احمد خمینی، محمد نیازی، رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح، به حسن خمینی، پسر او، گفته بود که سعید امامی، معاون سابق وزارت اطلاعات، علاوه بر قتل روشنفکران و نویسندگان، به قتل احمد خمینی نیز اعتراف کرده است. نیازی این سخنان را تکذیب کرد. بیماری احمد خمینی و اخذ اعتراف از سعید امامی با شکنجه سخن وی را در این مورد غیر قابل اتکا میسازد. حتی اگر نقش سعید امامی در این موضوع مسجل شود وی با خامنهای ارتباط نزدیک تری داشت تا هاشمی رفسنجانی.
۵. آیا وی واقعا قتلهای زنجیرهای دههٔ هفتاد را هدایت میکرد؟
قتلهای زنجیرهای نویسندگان (میان ۸۰ تا ۲۵۰ نفر به روایتهای مختلف) در دههٔ هفتاد توسط وزرای اطلاعات (فلاحیان و بعد دری نجف آبادی) هدایت و توسط نیروهای امنیتی به انجام میرسید. فتوای شرعی آنها نیز از روحانیونی مثل مجتبی تهرانی، خوشوقت و خود وزرای اطلاعات که ادعای اجتهاد داشتند صادر میشد. به دلیل نقش وزارت اطلاعات در این قتلها شخص رئیس دولت و رهبر جمهوری اسلامی مسئول هستند و روزی باید در دادگاه به اتهام آنها رسیدگی شود اما اینکه دستور مستقیم تک تک قتلها توسط رفسنجانی صادر شده روشن نیست. با عنوان دادن به افراد نمیتوان واقعیت سازی کرد. به دلیل کاهش قدرت رفسنجانی در دور دوم بالاخص در وزارتخانههای امنیتی و سیاسی و افزایش قدرت خامنهای در این دوره امکان هدایت این جریان توسط بیت رهبر بیشتر است. فتوا دهندگان به بیت نزدیکتر بودند تا رفسنجانی. خامنهای با نظریههایی مثل تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی زمینهٔ مناسب را برای عامل دشمن بودن اهل سیاست و فرهنگ غیر خودی فراهم میکرد و نیروهای اطلاعاتی با قتل، منویات وی را اجرا میکردند.
۶. آیا رفسنجانی سردار سازندگی بود؟
این لقب را نزدیکان رفسنجانی برای وی ساختند. در هنگام اطلاق این لقب سه نکته را باید در نظر گرفت: ۱) اگر منظور از سازندگی بازسازی خرابیهای دوران جنگ است این امر در بسیاری از شهرهای خسارت دیده حتی ۲۷ سال بعد از پایان جنگ محقق نشده است. بخشهایی از شهر خرمشهر اصولا رها شد و چهرهٔ آبادان نیز هنوز به وضعیت ماقبل جنگ بازنگشته است. ۲) در دولت هاشمی پروژههای بزرگ عمرانی مثل راهسازی، سدسازی، ساخت نیروگاه، توسعه فرودگاهها، ساخت کارخانههای بزرگ صنعتی دنبال شدند اما برخی از آنها در دورهٔ وی به سرانجام نرسیدند (مثل فرودگاه تهران)؛ برخی چندین بار افتتاح شدند و برخی نیز (مثل نیروگاهها) به نتیجه رسیدند. ۳) بخشی از پروژههای دوران سازندگی جز خسارت برای کشور چیزی به بار نیاوردهاند. از این جملهاند پروژههای سد سازی که وضعیت بحرانی آب در ایران تا حدی بدانها باز میگردد.
۷. آیا پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را هاشمی به خمینی تحمیل کرد؟
بر خلاف نظر برخی از مخالفان سر سخت رفسنجانی در سپاه که هنوز از رویای فتح اورشلیم دست برنداشتهاند این رفسنجانی نبود که جام زهر را به دست خمینی داد. تصمیمات نادرست و فرماندهان بیکفایت جنگ بودند که وضعیت را به جایی رساندند که ایران بدون دستاورد چندانی مجبور به پذیرش قطعنامهٔ ۵۹۸ شد. تنها کاری که رفسنجانی کرد (بر خلاف فرماندهان سپاه) این بود که واقعیات جنگ و اقتصاد کشو را به خمینی منتقل کرد تا وی بتواند نظام جمهوری اسلامی را از فروپاشی نجات دهد.
۸. نقش هاشمی در ترور رستوران میکونوس چه بود؟
یک دادگاه آلمان در سال ۱۹۹۲ رفسنجانی را به تایید حکم ترور سه عضو حزب دمکرات و مترجم آنها در رستوران میکونوس متهم کرد. او در این دادگاه محکوم شد. دادگاه میکونوس سران حکومت ایران یعنی علی خامنهای، اکبر هاشمی رفسنجانی و علی اکبر ولایتی (رهبر، رئیس جمهور و وزیر خارجه وقت) را به عنوان دستوردهندگان ترور میکونوس و علی فلاحیان، وزیر اطلاعات وقت را نیز مسئول مستقیم اجرای فرمان آنها معرفی کرد.
۹. نقش هاشمی در بمبگذاری آمیا (مرکز یهودیان) در آرژانتین چه بود؟
مقامات آرژانتینی رهبران عالی رتبهٔ نظام جمهوری اسلامی از جمله رفسنجانی را متهم به هماهنگ سازی بمبگذاری در مرکز آمیا در شهر بوئنوس آیرس در سال ۱۹۹۴ کردهاند. در این بمب گذاری ۸۵ نفر کشته شدند. در سال ۲۰۰۷ مجمع عمومی اینترپل حکم نیسمان (دادستانی کل آرژانتین) را تایید کرده و برای پنج نفر حکم جلب صادر کرد. اینترپل برای سه نفر یعنی رفسنجانی، ولایتی و سفیر ایران در آرژانتین در سال ۱۹۹۴ این حکم را صادر نکرد، نه به این دلیل که شواهد کافی وجود نداشت بلکه به این دلیل که قوانین این نهاد تعقیب رهبران کشورها را منع میکند.
۱۰. کارنامهٔ رفسنجانی در حوزهٔ فرهنگ و هنر چه بود؟
دغدغهٔ رفسنجانی در دوران ریاست جمهوری «سازندگی» بود و رتق و فتق مسائل فرهنگی را به خامنهای و روحانیون نزدیکش واگذار کرده بود. دوران ریاست جمهوری وی از سیاهترین دورهها برای اهل فرهنگ و هنر در ایران بوده است: از ترور و ارعاب و دستگیری تا سانسور و توقیف، از آتش زدن سینما و کتابفروشی تا پرونده سازیهای مختلف. هاشمی معتقد به آزادی بیان به دورانی تعلق داشت که خود وی با افول قدرت به یادداشت نویسی مشغول شده بود (پس از سال ۸۸). متاسفانه بخشی از اهل فرهنگ و هنر در ایران این موضوع را فراموش کردهاند.
۱۱. آیا رفسنجانی از خانوادهای متمول بود و ثروتش را به ارث برده بود؟
چنین نیست. کسانی که از خانهٔ پدری وی در بهرمان دیدار کردهاند میگویند خانهٔ این خانواده یک خانهٔ معمولی بوده است. از میزان ثروت رفسنجانی و اعضای خانواده و نزدیکان وی نیز هیچ اطلاعی در دست نیست و در این مورد نمیتوان قضاوت کرد. مجلهٔ فوربس در سال ۲۰۰۳ میزان ثروت رفسنجانی و خانواده را به صدها میلیون دلار تخمین زد اما نه موارد را روشن ساخت (غیر از یک مجتمع اسب دوانی و چند مجتمع تفریحی در دبی و مالزی) و نه منابعش را ذکر کرد.
۱۲. آیا رفسنجانی انحصار صادرات پستهٔ ایران را در دست داشت؟
این ادعا که هم در ایران و هم در یک روزنامهٔ امریکایی (نیویورک تایمز) آمده بیاساس است. رفسنجانی مثل هزارن نفر در رفسنجان باغ پسته داشته و به احتمال زیاد در سالهای بعد از تاسیس جمهوری اسلامی (مثل بسیاری دیگر از باغداران) آنها را توسعه داده اما نه رسما و نه غیر رسمی وی و خانوادهاش انحصار صادرات پسته در ایران را در اختیار نداشتهاند.
۱۳. آیا وی به برخی سایتهای مخالف رژیم در خارج کشور کمک مالی میکرد؟
هیچ منبعی این موضوع را رسما تایید نکرده است اما روابط نزدیک افرادی مثل عطا مهاجرانی با وی و تلاشهای مهدی هاشمی در خارج کشور برای تاثیر گذاری به نفع خانوادهاش در فضای سیاسی و رسانهای به این گونه ظن و گمانها دامن میزد.
۱۴. آیا وی یک اصلاح طلب بود؟
او هرگز خود را اصلاح طلب نخواند و از برنامههای اصلاح طلبانه دفاع نکرد. او تغییر را نه برای حرکت به سمت نظامی دمکراتیک، باز، رعایت کنندهٔ حقوق بشر، سکولار، و با حاکمیت قانون بلکه برای حفظ نظام و حکومت روحانیون میخواست. برخی دول و رسانههای غربیها دلشان میخواست او یک اصلاح طلب باشد و با این عنوان از وی یاد میکردند چون میخواستند طرفی در ایران برای معامله داشته باشند و اگر چنین چیزی نبود میخواستند آن را تصور کنند. اصلاح طلبان اگر به وی نزدیک شدند بدین علت بود که میخواستند متحدی در شرایطدشوار پیدا کنند و نه اینکه وی را اصلاح طلب میدانستند.
۱۵. آیا رفسنجانی بسیاری از رازها و اسرار جمهوری اسلامی را با خود به گور برد؟
برخی علاقه مندند رازهایی در نظامهای غیر شفاف و غیر دمکراتیک وجود داشته باشد و آنها سرگرم کشف این رازها شوند. اما در این رژیمها رازها و اسراری بزرگ وجود ندارد یا اگر رازهایی هست بدون آنها نیز میتوان شخصیتها و رویدادهای را فهمید. کارهایی که این نوع حکومتها میکنند قبلا در دهها و شاید صدها رژیم انجام گرفته و از روی نوع رفتار بیرونی میتوان ناگفتهها و ناشنیدههای درونی را یافت. فساد و سرکوب و تقلب و دروغ سراسر این رژیمها را از بالا تا پایین فراگرفته است. رفسنجانی از این جهات راز بسیاری را به گور نبرده است و بدون ناگفتههای وی نیز میتوان جمهوری اسلامی را فهمید.
------------------------------------------
یادداشتها و مقالاتی که در رادیو فردا منتشر میشوند، بازتابدهنده آرا و دیدگاههای نویسندگان خود هستند و نه بیانگر نظری از سوی رادیو فردا