لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۰:۵۷

«گوش‌ و چشمی بزرگ برای دختران بزهکار»؛ گفت‌وگو با برنده بهترین مستند جشنواره فیلم لندن


مهرداد اسکویی
مهرداد اسکویی

«رویاهای دم صبح» ساخته مهرداد اسکویی جایزه بهترین فیلم مستند شصتمین دوره جشنواره جهانی فیلم لندن را از آن خود کرد. این فیلم که جایزه عفو بین‌الملل را در جشنواره فیلم برلین از آن خود کرده بود، داستان دختران بزهکار زیر هجده سال را در کانون اصلاح و تربیت دنبال می‌کند.

با مهرداد اسکویی درباره چند و چون این فیلم به گفت‌و‌گو نشسته‌ام.

می‌شود این فیلم را ادامه‌ای بر دو فیلم قبلیتان دانست؛ روزهای بدون تقویم و آخرین روزهای زمستان. به شکلی شاید یک سه گانه. از ابتدا قصد داشتید یک سه گانه بسازید؟

سوال خوبی است. وقتی فیلم اول را داشتم می‌ساختم، گرفتن مجوز برایم بسیار سخت بود. بعد از شش ماه دوندگی برای ده روز تصویربرداری به من مجوز دادند. وقتی وارد کانون اصلاح و تربیت شدم و روزهای بدون تقویم را ساختم در میانه فیلمبرداری فهمیدم که با این فیلم قصه‌های من تمام نمی‌شود و تصمیم گرفتم که آن را به یک سه گانه تبدیل کنم. آن اوایل نمی‌دانستم که در دل کانون اصلاح و تربیت بخش جداگانه‌ای برای دختران هم وجود دارد. فکر می‌کردم یک یا دو بخش درباره پسران زیر پانزده سال کار کنم و یک یا دو بخش دیگر درباره پسران بین پانزده تا هجده سال. فکر می‌کردم زود‌تر بتوانم قسمت دوم را بسازم ولی چهار سال طول کشید تا به من مجوز دادند تا آخرین روزهای زمستان را بسازم. هفت سال قبل از فیلمبرداری رویاهای دم صبح متوجه شدم که دختر‌ها آنجا یک بخش دارند. یک روزی دو تا دختر را با پابند و دستبند دیدم و فهمیدم که یک بخش جداگانه آنجاست. از آن موقع مترصد این شدم که قسمت سوم را درباره دختر‌ها بسازم و نقطه پایانی باشد برای این سه گانه. هفت سال طول کشید که مجوز بگیرم. در زمستان سال ۹۲ مجوز را دادند و دو سال آماده سازی فیلم طول کشید. در جشنواره سینما- حقیقت و جشنواره فجر در ایران شرکت کردم و اولین نمایش جهانی این فیلم در جشنواره برلین امسال بود.

این مساله نوجوانان و کانون‌های اصلاح و تربیت چطور برای شما عمده شد و توجه شما را جلب کرد؟

مساله اصلی در فیلم‌های من آسیب‌ها و دردهای اجتماعی است و کسانی که صدا و تصویرشان به راحتی به دیگران نمی‌رسد. موقع مسابقه تیم فوتبال ایران فکر کردم بچه‌هایی که در درون این مراکز هستند چه احساسی درباره آن دارند و وقتی که مجوز گرفتم و رفتم داخل، پس از اولین باخت ایران در برابر مکزیک، فهمیدم که این بچه‌ها فوتبال خیلی برایشان مساله و دغدغه نیست. این طور بود که با فوتبال شروع شد اما عملاً وارد جهان درونی و احساس و عاطفه آن‌ها شدم. این طور بود که وارد آنجا شدم و بیش از ده سال از زندگی حرفه‌ای فیلمسازی من در آنجا گذشت.

اولین سوالی که احتمالاً به ذهن هر مخاطب حداقل ایرانی می‌رسد این است که چطور شما به عنوان یک مرد با گروه‌تان توانستید وارد یک مجمتع دخترانه با محدودیت‌های خاص خودش در ایران بشوید؟

گرفتن مجوز از سازمان زندان‌ها در ایران بسیار سخت است. می‌خواستم کار جدیدم را در یک بیمارستان روانی شروع کنم اما روابط عمومی بهزیستی به من گفت که نمی‌دانیم که سازمان زندان‌ها به شما چطور برای فیلم قبلیتان مجوز فیلمبرداری داده، اما فکر نکنید که ما به این راحتی مجوز می‌دهیم! این در حالی است که خیلی از روان‌شناسان، مددکاران اجتماعی و قضات و متخصصین خیلی از این سه گانه استقبال کرده‌اند. دو قسمت اول و دوم را که ساختم، مسئولین کانون اصلاح و تربیت فیلم‌ها را بسیار دوست داشتند و بسیار مشاور و همراهان خوبی بودند. سازمان زندان‌ها با دیدن دو قسمت قبلی احساس کرد من فیلمسازی هستم دغدغه‌مند درباره این بچه‌ها و نمی‌خواهم سوءاستفاده کنم از موقعیت خودم به عنوان فیلمساز. وقتی فیلم‌ها را ساختم به اولین کسانی که نشان دادم همین مسئولان کانون و مسئولان زندان‌ها بود. هر سه فیلم‌ام را هم ابتدا در جشنواره‌های داخل ایران نشان دادم و مورد توجه هم قرار گرفتند و بعد امکان نمایش در بیرون از ایران فراهم شد.

این دختر‌ها چطور حاضر شدند در جلوی دوربین شما ظاهر شوند و حرف بزنند، آن هم در این شرایط در زندان؟ چطور با آن‌ها ارتباط برقرار کردید؟

زندان نه، کانون اصلاح و تربیت. این بچه‌ها «جرم» مرتکب نشده‌اند، «بزه» مرتکب شده‌اند و در کانون‌های اصلاح و تربیت نگهداری می‌شوند و به آن‌ها آموزش داده می‌شود برای شرایط بهتر. من فکر می‌کنم در جامعه امروز ما دختران نوجوان بسیار باهوش هستند و اگر هر تغییری در جهت بهتر شدن اتفاق بیفتد، آن‌ها هستند که این تغییرات را رقم می‌زنند و می‌دانند چه می‌خواهند و به چه سمتی حرکت می‌کنند. این دخترانی هم که به هر دلیل بزه مرتکب شده‌اند و در کانون به سر می‌برند، بسیار دختران باهوشی هستند. برایشان خیلی از خودم گفتم؛ اینکه که هستم و چه کاره‌ام و چه فیلم‌هایی ساخته‌ام و چرا اینجا هستم و چرا می‌خواهم از شما فیلم بسازم و این فیلم قرار است چه کار کند. خیلی‌هایشان گفتند اگر ساختن این فیلم کمک می‌کند به دختران دیگر که پایشان به اینجا باز نشود، یا خانواده‌ها بفهمند که چقدر سخت است دختران نوجوان بیایند اینجا و از خانواده‌هایشان دور شوند و تنهایی و غم و درد داشته باشند، ما همکاری می‌کنیم. گروه من هم خیلی همکاری کردند. از روز دوم یا سوم بود که همه گروه ما را دایی صدا می‌کردند؛ دایی مهرداد، دایی محمد و... مثل یک خانواده شده بودیم با این بچه‌ها. ما را به عنوان پدر یا برادر و دایی می‌دیدند و رابطه معقول و عمیقی شکل گرفت. در آن سال من خودم یک دختر هم سن و سال آن‌ها داشتم و این خیلی نسبت من را با آن‌ها نزدیک‌تر می‌کرد و فکر می‌کردم دارم درباره دختر‌هایم فیلم می‌سازم.

نکته جالب در ساختار فیلم این است که کاملاً متمرکز شده‌اید روی همین دختران. وسوسه نشده‌اید که به سراغ خانواده‌های آن‌ها بروید یا حتی ماموران این مرکز...

فکر من کار کردن در یک جغرافیای کوچک یعنی جغرافیای کانون اصلاح و تربیت بخش دختران بود. سعی کردم گزارش و نگاهی که دارم به جهان درون، احساس، عاطفه، ذهن، فکر، رویا، کابوس، آرزو، شادی و هر آن چیزی باشد که در جهان کوچک این دختران در آن جغرافیای کوچک می‌گذرد. گسترده شدن فیلم‌ام به دلیل گسترده بودن جهان درون آنهاست. ما بیشتر در درون یک سالن و حیاط کناری‌اش فیلمبرداری می‌کردیم و با تصویربردار فیلم‌ام، محمد حدادی، به یک ساختار بصری رسیدیم و هر روز خودمان را با آن میزان می‌کردیم. می‌خواستیم که فیلم از نظر بصری خسته کننده نباشد. اگر دقت کنید می‌بینید که مثلاً با دوربین آن‌ها را از پشت شانه‌هایشان دنبال می‌کنیم که به نظرم نماهای خیلی گویایی است. برای تدوین هم سه ماه تمام فقط راش‌ها را می‌دیدیم و بعد نه ماه تدوین طول کشید که در مسیر مرتب تصحیح می‌شد. می‌خواستم تمرکز را بگذارم روی بچه‌ها. مثلاً شما هیچ وقت می‌له‌ها را نمی‌بینید، فقط زمانی می‌بینید که بچه‌ها آزاد می‌شوند. این‌ها چیزهایی بود که از قبل فکر کرده بودیم، اما به هر حال قصه‌ها و پیشآمدهای جلوی دوربین خیلی در کنترل ما نبود. ما با اتفاق‌ها جلو می‌رفتیم.

پس هیچ چیز بازسازی نیست؟

من خیلی با بازسازی در فیلم مستند آن هم از این نوع موافق نیستم. اگر جایی احساس بازسازی می‌شود به دلیل نوع تدوینی است که انجام داده‌ایم. اما خودم احساس می‌کنم به دلیل زندگی‌ای که این بچه‌ها کرده‌اند و عمق تجربه سختی که در زندگی در خیابان به دست آورده‌اند، هیچ فیلمنامه نویسی نمی‌تواند به این قدرت و به این تکان دهندگی صحبت‌ها، این صحنه‌ها را بنویسد. ما سعی کردیم گوش و چشم بزرگ باشیم و قلب باز و پذیرا، و فقط آن‌ها را دنبال کنیم.

XS
SM
MD
LG