نتیجه انتخابات ۷ اسفند ۱۳۹۴ (با تجمیع دو انتخابات مجلس شورا و مجلس خبرگان) که در آن جریان تحول خواه و از جمله اصلاحطلبان حضور فعالی داشتند، برخلاف انتظار بدان جا منتهی شد که ریاست خبرگان به احمد جنتی و ریاست مجلس به علی لاریجانی برسد.
به بیان دیگر از دو لیست موسوم به امید که موجب شد محمدرضا عارف جایگاه نفر اول را در مجلس شورا و هاشمیرفسنجانی جایگاه نفر اول را در خبرگان احراز کنند هیچ یک به کرسی دو مجلس تکیه نزندند که هیچ؛ احمد جنتی نفر شانزدهم خبرگان به ریاست خبرگان رسید و علی لاریجانی به ریاست مجلس شورا ابقا شد.
با این حساب، از نگاه تحریم کنندگان انتخابات ریاست جنتی و ابقای لاریجانی جز این معنا را متبادر نمیسازد که آنچه به عنوان مشارکت فعال در انتخابات برای تغییر فضای دو مجلس صورت گرفت جز بازی در زمین حاکمیت چیز دیگری نبود چرا که از یک سو حاکمیت، مدعی مشارکت بالای مردم است و در نتیجه برای خود کسب مشروعیت کرده و از سوی دیگر نتیجه انتخابات مبطل ادعایی است که اکثریت مجلس دهم را در دست اصلاحطلبان میدانست. در صحت این مدعا همین بس که عارف نامزد فراکسیون امید نتوانست بیش از ۱۰۳ رأی کسب کند و علی لاریجانی به راحتی در مقام خود ابقا شد.
با این تحلیل آیا بازی در زمین حاکمیت نه چیزی جز خفت بازیگران و عزت حاکمیتی است که کروبی آن را «حاکمیت مستبد» خواند؟
مینیمال یا ماکسیمال مشارکت در انتخابات
پرسش فوق، پرسش بسیار به جایی است تا جایی که برخی آن را «کوبیدن بیحاصل بر طبل اصلاحات» و برخی دیگر آن را «بازی خوردن در انتخابات مهندسی شده» توصیف کردهاند.
اما از سوی دیگر، چنین ایراداتی در اصل متضمن این معناست که در انتخابات سازمان داده شده تنها و بهترین اقدام، عدم اقدام است. یعنی از آنجایی که نتیجه مطلوب حاصل نمیآید همان بهتر که بازی را به بازیگردانان واگذار کنیم.
به بیان دیگر این تحلیل مبتنی بر دو پیشفرض است. یکم اینکه مشارکت در هر انتخاباتی باید به قصد بالاترین انتفاع انجام پذیرد و دوم اینک حضور حداقلی کلا فاقد تاثیرگذاری در روند تصمیمات است.
گرچه انتفاع حداکثری بهترین گزینه است ولی شواهد نشان میدهد که حضور حداقلی نیز در بزنگاههای تاریخ گاه سرنوشت کشوری را تغییر داده است.
حال اگر این دو پیش فرض نادرست باشند تمام توصیههای این دسته از تحلیل گران مبنی بر واگذاری بازی به بازیگردانان نادرست خواهد. گرچه انتفاع حداکثری بهترین گزینه است ولی شواهد نشان میدهد که حضور حداقلی نیز در بزنگاههای تاریخ گاه سرنوشت کشوری را تغییر داده است. چه مثالی بهتر از نقش «کمیسیون مخصوص نفت» در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی که فقط ۱۸ تن از اعضای مجلس شورای ملی و راس آنها دکتر مصدق توانستند به رغم اصرار دولت وقت (دولت رزم آرا) در تصویب قرارداد گس-گلشائیان نه تنها جلوی آن قرارداد ننگین را بگیرند بلکه لایحه ملی شدن صنعت نفت را در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ از تصویب مجلس بگذرانند.
مثال دیگر تاثیرگذاری کشورهای کوچک در عرصه دیپلماسی سازمانی است. آیا تاکنون شنیده شده که کشوری به بهانه کم اثر بودن خود در مناسبات بین اللملی از حضور در سازمان ملل امتناع کند؟ و ارادهای برای ورود در سازمان ملل نداشته باشد؟ اگرچه قدرت سازمانی کشوری مثل آمریکا که ۲۵ درصد بودجه سازمان ملل را متقبل گردیده، هرگز با قدرت سازمانی یک کشور کوچک مثلا کوبا قابل مقایسه نیست ولی این دلیل نمیشود که آن کشور کوچک از حضور در سازمان ملل امتناع ورزد.
مینیمالهای انتخابات مهندسی شده
جای تردید در معیوب بودن، ناشفاف بودن، غیر رقابتی بودن و ناسالم بودن انتخاباتهای جمهوری اسلامی نیست. سخن آیتالله خامنهای که رأی شورای نگهبان را «حق الناس» توصیف کرد خود گواه همه این معایبی است که بر سیستم انتخاباتی ایران وارد است. وقتی وی رأی شورای نگهبان را حق الناس (که رعایت آن الزام قانونی، شرعی، عرفی و اخلاقی دارد) توصیف کرده همه مظالمی که شورای نگهبان در رد صلاحیتهای جفاکارانه اعمال داشته را نه تنها موجه کرده بلکه الزام آور دانسته است. پس این خود گواهی است که انتخابات ایران مهندسی شده است و اساسا امکان انتفاع حداکثری در این انتخابات نامتصور است.
ولی در فرض عدم امکان انتفاع حداکثری نباید از انتفاع حداقلی بهره نجست. برای مثال آیا در همین انتخابات سازمان داده شده، نتیجه مشارکت گسترده مردم حذف بسیاری از چهرههای افراطی مجلس نهم نبود؟ آیا نتیجه انتخابات حذف دو چهره افراطی محمد یزدی و مصباح یزدی نبود که خامنهای از آن با عنوان «خسارت» یاد کرد، نبود؟ مگر حذف محمد یزدی به عنوان رییس پیشین خبرگان، رییس پیشین قوه قضائیه، عضو شورای نگهبان و رییس جامعه مدرسین و همچنین حذف مصباح یزدی سرکرده طیف موسوم به پایداری دستاورد کمی برای مشارکت مردم در انتخابات بود؟
باید پرسید چرا خامنهای حذف این چهرهها را خسارت دانسته بود؟
حس تلخ خامنهای از حذف این دو در حالی بود که او در برابر برای رد صلاحیت دو نوه آیتالله خمینی یعنی مرتضی اشرقی (نامزد مجلس شورا) و حسن خمینی (نامزد خبرگان) از هرگونه اقدام مثبت به نفع آنان خودداری کرد.
آیا جایگاه و منزلت حسن خمینی در نظامیکه پدر بزرگش بنا نهاد کمتر از مهندس مهر علیزاده و دکتر معین بود که خامنهای تجدید نظر شورای نگهبان در رد صلاحیت آنان را در انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ خواستار شد؟ آیا حسن خمینی و مرتضی اشراقی در اندازه معین و مهر علیزاده وجاهت نزد این نظام ندارند؟
درست است که کرسی ریاست مجلس شورا به لاریجانی و کرسی خبرگان به جنتی رسیده ولی کیست که بر سختگیریهای اعمال شده در انتخابات گذشته گواه نباشد؟ کافی است به یاد آوریم که چه چهرههای نامداری اصلا از ثبت نام خودداری کردند و چند هزار نفر رد صلاحیت شدند تا اینک چهره مجلس اینگونه آذین بندی شده برای جناحی باشد که با هزار دوپینگ و تک ماده و تلقب و تخلف قانونی و اخلاقی صدرنشین مجلس باشد.
خامنهای دانسته و یا ندانسته با سکوت در رد صلاحیت مرتضی اشراقی و حسن خمینی، این پیام را به جهانیان مخابره کرد که دوران «خمینی زدایی» در نظامیکه آیتالله خمینی بنا نهاده، آغاز شده است. مخابره چین پیام معناداری به جهان نتیجه مشارکت مدنی مردم بود که اگر حسن خمینی نامزد میشد، به احتمال قوی جنتی حتی نفر شانزدهم هم نمیشد تا امروز بر کرسی خبرگان تکیه زند.
مجلسی که ریاستش به جنتی رسید، مجلسی است که حسن خمینی از حضور در مراسم افتتاحیه آن خودداری کرد تا قهر خود را با مکانیزم جفاکارانه شورای نگهبان نشان دهد؛ همان مکانیزمیکه خامنهای آن را حق الناس توصیف کرده است.
درست است که کرسی ریاست مجلس شورا به لاریجانی و کرسی خبرگان به جنتی رسیده ولی کیست که بر سختگیریهای اعمال شده در انتخابات گذشته گواه نباشد؟ کافی است به یاد آوریم که چه چهرههای نامداری اصلا از ثبت نام خودداری کردند و چند هزار نفر رد صلاحیت شدند تا اینک چهره مجلس اینگونه آذین بندی شده برای جناحی باشد که با هزار دوپینگ و تک ماده و تلقب و تخلف قانونی و اخلاقی صدرنشین مجلس باشد.
آیا مضحک تر از این میتوان یافت که کسی بر کرسی ریاست خبرگان تکیه زده که خود ناظر انتخابات و در عین حال نامزد انتخابات بود. عینا مثل اینکه فردی داور بازی و بازیکن درون زمین بازی باشد و هر سوت ظالمانه آن علیه بازی کن تیم مقابل (حتی اگر حسن خمینی باشد) حق الناس قلمداد گردد.
اگر دروازه فراخ برای ورود اصولگرایان در دو مجلس را با سوراخ باریک ورود تغییرطلبان و اصلاحطلبان برای ورود مقایسه کنیم، نه تنها موفقیت چشمگیری نصیب اصولگرایان نشده بلکه روشن میشود که تغییر طلبان و اصلاحطلبان با چشمداشت به حداقلها توانسته اند دست کم یک سوم مجلس شورا را نصیب خود کنند.
در گمان این نوشتار آنچه مهم است نه اینکه چند درصد آرا به کدام جناح رسیده یا چه فردی بر کرسی ریاست تکیه زده، بلکه مهم این است که کدام یک واجد پشتیبانی اجتماعی و کدام فاقد آن است؟ بازی جفاکارانهای که در درون زمین تحقق یافت، تماشاگران بیرون از زمین نیز داشته و دارد که نیروی محرکه تحولات سیاسی- اجتماعی ایران هستند.
---------------------------------------
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و بازتاب دیدگاهی از رادیو فردا نیست.