آميت چودری، نويسنده و رمان نويس هندی، طی يادداشتی در روزنامه گاردين به بهانه حملات تروريستی اخير در شهر بمبئی که حدود ۱۶۰ کشته و بيش از ۳۰۰ زخمی بر جای گذاشته، به مرور خاطرات خود از اين شهر پرداخته است.
چودری در يادداشت خود مینويسد که هميشه خاطرات خود از شهر دوران کودکیاش را هيجانانگيز و لذت بخش يافته است، اما حملات تروريستی اين هفته باعث شده است تا چهره ديگر جامعه بمبئی بار ديگر در ذهن او برجسته شود، جامعهای که فقر و استيصال آن را در هم شکسته است.
او که خود در سال ۱۹۶۵ و به همراه پدر و مادرش دو هفته در هتل تاج محل ــ يکی از اهداف اصلی حملات تروريستی اخير ــ اقامت داشته در شماره روز جمعه گاردين مینويسد: «در دوازده ساعت گذشته به تصاويری نگاه میکنم که از زوايای مختلف هتل تاج محل گرفته شده: مهمانان گير افتاده در هتل که از پنجرهها به بيرون هدايت میشوند، طبقه بالايی هتل که در آتش میسوزد و ستونهای دود که گنبد باشکوه هتل تاج محل را پوشاندهاند.»
وی می افزاید:« تصاويری از دو مرد هم ديدم با دو قبضه کلاشينکف، يکی از آنها تی شرتی پوشيده بود که مارک «ورساچه» با حروف بزرگ رويش چاپ شده بود.»
اين نويسنده هندی با تأکيد بر اختلافات طبقاتی شديد موجود در بمبئی که به گمان او يکی از ريشههای اين حادثه است، از سفر سه سال پيش خود به اين شهر مینويسد و سخنان یک راننده تاکسی را به ياد میآورد که به او گفته بود هزينه يک وعده شام در رستورانهای لوکس بمبئی برابر با درآمد شش ماه او است.
به اعتقاد چودری، تغيير نام بمبئی به مومبای در اواخر دهه نود، نمادی از تغييراتی بزرگتر بوده است. نام بمبئی که توسط پرتغالیها در قرن ۱۶ برای اين شهر انتخاب شده بود، در سال ۱۹۹۶ رسماً به مومبای تغيير داده شد و اين تغيير نام تغييرات عينی فراوانی هم با خود به همراه آورد.
اتوبان سازی، افزايش قيمت زمين و افزايش اختلافات طبقاتی، بمبئی را به کل متحول کرد و در عين حال سياستهای ليبرال و گسترش طبقه متوسط موجب تبديل بمبئی به شهری رنگارنگ و گونهگون شد.
چودری سپس وقايع تروريستی بمبئی را به لحاظ تأثير عاطفی با حملات يازده سپتامبر نيويورک مقايسه ميکند: «فکر ميکنم ميزان شگفتی حاصل از اين دو حادثه قابل قياس باشند، هر دو در فرد، اين احساس ناگزير را ايجاد میکنند که انگار مورد خيانت قرار گرفته است، انگار کسی زرنگتر به آنها رو دست زده است.»
او در انتهای مقاله خود مينويسد: «در هيچ شهری در دنيا (حتی نيويورک)، اين همه اشکال گوناگون زندگی وجود ندارد، شايد مگر در لندن... اما با تمام اين تيرگیها و بیعدالتیهای هرروزه نمیتوان بدون هيجان و لذت به بمبئی فکر کرد، هيجان و لذتی که در اين برهه از زمان با حيرت و سردرگمی در هم آميخته ميشود.»