تريتا پارسی، رئيس «شورای ملی ايرانيان آمريکا» کتاب تازهای به نام «بختآزمايی فقط يک بار، سياست اوباما در قبال ایران» (۱) نوشته است. پارسی سعی میکند نشان دهد چرا دست دوستی که اوباما در سال ۲۰۰۹ به سوی جمهوری اسلامی ايران دراز کرده بود، پس از مدتی مبدل به مشت گره کرده شد.
پارسی معتقد است که ديپلماسی برای حل بحران هستهای ايران شکست نخورده است بلکه ظرفيتهای ديپلماسی به اندازه کافی به کار نگرفته شده است. هر زمان که يکی از دو کشور آماده مذاکره جدی و امتياز دادن بودن، طرف مقابل با بیاعتنايی و بیاعتمادی اين فرصت را سوزانده است.
باراک اوباما در کمپين انتخاباتی رياست جمهوری ۲۰۰۸، ايران صاحب بمب اتمی را غيرقابل قبول دانست ولی برخلاف رقيبان خود، در بيانيههای خود سخنی از غنیسازی اورانيوم بر زبان نياورد. دولت بوش هرگونه غنیسازی در ايران را غيرقابل پذيرش میدانست. (فصل دوم، با دوستانی مانند اين)
به نظر میرسد دست دوستی اوباما به سوی ايران پيش از پيروزی در انتخابات رياست جمهوری ۲۰۰۸ دراز شده بود. هيئتی به سرپرستی ويليام پری ، وزير سابق دفاع آمريکا و از اعضای گروه امنيت ملی کمپين اوباما با هيئت ايرانی به رياست مجتبی ثمره هاشمی، متحد و دوست نزديک احمدینژاد در لاهه، هلند، در ساختمانی نزديک به سفارت جمهوری اسلامی ديدار میکند. ديداری غيررسمی برای تبادل نظر و ايجاد ارتباط بين ايرانیها و آمريکایيها. در هيئت ايران، سفير ايران در آژانس انرژی اتمی، نمايندگانی از دفتر رهبر جمهوری اسلامی و شورای امنيت ملی جمهوری اسلامی، و در هيئت آمريکايی،نمايندگان کنگره، صاحبنظران سياست خارجی آمريکا و دانشمندان هستهای حضور داشتند. (فصل سوم، او با ماست)
باراک اوباما، سناتور مخالف جنگ با عراق، در کارزار انتخاباتی ۲۰۰۸ از گفتگو و مذاکره با دشمنان آمريکا صحبت کرد، امری که در شرايط عادی در واشينگتن به عنوان خودکشی سياسی تلقی میشد.
اوباما فقط ۱۲ دقيقه و نيم پس از آغاز رياست جمهوری خود، دست دوستی آمريکا را به سوی ايران دراز کرد تا جمهوری اسلامی مشت گره کرده خود را بگشايد. (فصل اول، صلح لازم)
عليرغم نامه تبريک احمدینژاد به اوباما، مقامات جمهوری اسلامی خواستار تغيير استراتژی آمريکا در قبال تهران بودند و واهمه داشتند که گشايش سياسی از سوی آمريکا به دليل مشکلات اين کشور در افغانستان و عراق باشد. البته اين نگرانی، ريشه در رابطه گذشته اين دو کشور داشت. پس از ۱۱ سپتامبر، جمهوری اسلامی به آمريکا برای سرنگونی طالبان کمک کرد.
ايرانیها حاضر شدند پايگاههای هوايی در اختيار آمريکايیها قرار دهند، به خلبانهای هواپيماهای سرنگون شده آمريکايی کمک کنند و بين ائتلاف شمال افغانستان و آمريکايی رابط شوند. مدت کوتاهی بعد جرج بوش، با ناميدن ايران در محور شرارت، اصلاحطلبان را در مقابل تندروها خلع سلاح کرد.
اما آنچه تهران از آن خبر نداشت اين بود که پيش از مذاکره با آمريکا در مورد افغانستان، طبق آنچه «قوانين هادلی» نام گرفت، واشينگتن میتوانست با کشورهای ياغی در جنگ با ترور همکاری کند ولی استراتژی آمريکا در مورد اين کشورها تغيير نمیکرد.
سياستمداران ايرانی از انتخاب اوباما غافلگير شده بودند و فکر میکردند او هم کپی بوش است. همين اتفاق در سال ۱۹۹۷ با پيروزی خاتمی به وجود آمد و آن زمان آمريکايیها غافلگير شدند. (فصل سوم، او با ماست.)
دولت اوباما به سرعت دست به بازنگری سياست با ايران زد و سياست گفتوگو بدون پيش شرط را در پيش گرفت. يعنی ديگر احتياجی به تعليق غنیسازی نبود. رفع ممنوعيت تماس مستقيم بين ديپلماتهای ايرانی و آمريکايی، حضور ديپلماتيک در تهران، کمک محدود به توانايی هستهای غيرنظامی ايران، ايجاد کانال مستقيم برای تماس با رهبر جمهوری اسلامی، و کاهش تحريمها، از دیگر موازد این بازنگری بود.
در عوض، روی ديگر سکه آمادگی آمریکا برای تشديد تحريمها در صورت شکست مذاکرات بود، تحريمهايی که شامل خريد بنزين، بانکهای ايران میشد.
منافع روسيه و چين نيز برای حمايت از تحريم مورد توجه قرار گرفت. عربستان سعودی به چين ضمانت داد که قادر است نفت ايران را جايگزين کند. چين منافع بيشتری در تجارت با ریاض داشت تا تهران. روسيه نيز امتيازاتی از جمله لغو دفاع ضد موشکی در اروپا گرفت.
آمريکا در اولين گام ديپلماتهای ايرانی را به کنفرانس بينالمللی افغانستان در هلند در مارس ۲۰۰۹ دعوت کرد.
اگر ايران اعتماد جامعه جهانی را به دست میآورد، احتمال پذيرش غنیسازی در داخل ايران وجود داشت ولی برای چند دليل اوباما اين موضوع را عمومی نکرد. اول بين امريکا و متحدانش توافقی در اين مورد وجود نداشت. نه تنها اسرائيل بلکه برخی از کشورهای اروپايی به ويژه فرانسه مخالف اين امر بودند. دوم ايران امکان داشت چنين امری را پيروزی تلقی کرده و در مقابل آمريکا موضع سختگيرانهتری بگيرد.
بازنگری سياست اوباما در آمريکا نيز مورد انتقاد طيفهای مختلف سياسی قرار گرفت، برخی تهديد تحريمها در کنار پيشنهاد مذاکرات بود و دستراستیها نيز اين مذاکرات را وقت خريدن ايران برای پيشرفت در زمينه هستهای میدانستند.
تبريک عيد نوروز اوباما، گام جديدی در بازنگری سياست خارجی واشينگتن بود. وی با گفتن نام رسمی دولت ايران، جمهوری اسلامی ايران، نشان داد که تغيير رژيم به گذشته تعلق دارد. مهمتر از همه اوباما تصميم استراتژيک خود را اعلام کرد احترام متقابل بين دو کشور.
آيتالله خامنهای روز بعد در سخنرانی در مشهد به اوباما پاسخ داد و گفت تصميمگيران واقعی در امريکا معلوم نيست چه کسانی هستند ولی آمريکا اگر تغيير کند، ايران نيز تغيير میکند. علی خامنهای با عکسالعمل سريع به پيام اوباما نشان دهد، وی تنها تصميمگيرنده در سياست خارجی است. وی همچنين در نقش جرج بوش ظاهر شد و خواستار پيش شرط تغيير شد. برخی ديگر از رهبران ايران خواستار کارهای عملی از سوی واشينگتن مانند آزادسازی اموال مسدود ايران شدند. (فصل چهارم بازنگری)
برخلاف تصور ايران، سياست آمريکا و اسرائيل به هيچوجه يکدست نبود و نيست. اسرائيل و آيپک، لابی اسرائيل در آمريکا، به شدت با تصميم مذاکرات بدون پيش شرط اوباما مخالفت کردند. شش هزار لابیگر اسرائيل در واشينگتن دست به کار شد تا کنگره را در بهار ۲۰۰۹ به تصويب تحريمهای جديد عليه تهران تشويق کند ولی شکست خورد. (فصل پنجم برخورد اوباما و اسرائيل)
عوامل داخلی در رابطه بين تهران و واشينگتن هميشه تأثيرگذار بودند و اين بار نيز يکی از عوامل کليدی که در سياست اوباما با تهران تأثيرگذار بود، اعتراضات گسترده ايرانیها به تقلب در انتخابات رياست جمهوری و سرکوب شديد معترضان بود.
رژيم ايران وارد فاز حفظ موجوديت خود شد و قدرت تصميمگيری در مورد سياست خارجی را از دست داد. هر کدام از رهبران جمهوری اسلامی هراس داشتند تا با گشودن درهای مذاکره با آمريکا، مورد انتقاد مخالفان خود قرار گيرد. (فصل ششم، تقلب)
با اين حال در پایيز سال ۲۰۰۹ فرصت جديدی برای حل مسئله هستهای ايران به وجود آمد. پيشنهاد آمريکا برای اينکه تهران یک هزار و ۲۰۰ کيلوگرم از اورانيوم غنیشده خود را برای مدت يک سال در خاک روسيه به امانت بگذارد تا در برابر آن، ۱۲۰ کيلوگرم اورانيوم ۲۰ درصدی برای رآکتور اميرآباد دريافت کند، عليرغم گفتوگوهای دو جانبه ايران و آمريکا در مذاکرات تهران با ۵+۱، با عدم موافقت تهران روبهرو شد.
در صورت فرستادن اورانيوم به روسيه، دولت اوباما تا تحويل اورانيوم غنیشده ۲۰ درصدی حدود يک سال وقت داشت. يک سالی که برای دولت وی فضا و زمان لازم مانور سياسی را در مقابل کنگره فراهم میکرد. در ضمن اوباما میتوانست بگويد تلاش ديپلماتيک در قبال ايران نتيجه داده است.
دولت اوباما، نا اميد از تهران، وارد فاز تحريمها شد.
مدتی بعد، زمانی که تهران پيشنهاد ترکيه و برزيل را در همين مورد پذيرفت و حاضر به فرستادن اورانيوم خود به ترکيه شد. برای واشينگتن ديگر دير شده بود. (فصل هشتم اعتماد-سازی)
برای پارسی، موفقيت ترکيه و برزيل در چند هفته در امری که سالها غرب با شکست روبهرو شده، نشان میدهد اعتمادسازی چه نقش مهمی در روابط با تهران ايفا میکند.
پارسی تحريمها را کارساز ندانسته و آن را گامی به سوی جنگ میداند. وی در مورد ديپلماسی با تهران نظراتی را مطرح میکند از جمله گفتوگو با مراکز مختلف قدرت در ايران؛ مذاکراتی جامع که به امنيت و هستهای ختم نشود، بلکه شامل حقوق بشر در ايران نيز شود. بهار عربی نشان داد که فقط معامله با حاکمان و ناديده گرفتن خواسته مردم، چندان پايدار نخواهد ماند. (فصل ۱۲ آينده نامطمئن)
1A Single Roll of the Dice: Obama's Diplomacy with Iran, Trita Parsi, Yale Press University, 2012