رئيس جمهور ونزوئلا پس از دو سال مقابله با سرطان و ۱۴ سال در اين مقام در گذشت. او يکی از معدود رهبران نظامی و ضد امريکايی بود (در کنار رهبر کوبا و کرهی شمالی) که بر خلاف ديگر رهبران سوسياليست از بخت خوش، کشورش بر دريايی از منابع نفتی شناور بود و چاله و چولههای سوسياليسم تخيلیاش را با صادرات نفتی پر می کرد.
او يکی از قهرمانان جريان چپ در امريکا بود که طرفدارانش بر اساس تنفری که از ايالات متحده داشتند هميشه چشم بر نقض حقوق بشر و حقوق مدنی شهروندان ونزوئلا می بستند. چاوز از حيث پيشينه و روش به قدرت رسيدن و در قدرت ماندن کاملا با چهرههايی مثل قذافی، پوتين، صدام، احمدی نژاد، و حافظ اسد (همه ضد امپرياليست) قابل مقايسه است.
پنهانکاری تا دم مرگ
بزرگترين دروغگويی به مردم يک کشور در زمان انتخابات پنهان کردن بيماریهای نامزدهاست. مردمی که به پای صندوق رای می آيند در پی خريد کالايی نيستند که چند ماه بعد دورهی مصرفش تمام می شود. به همين دليل در کشورهای دمکراتيک مطالب کليدی پروندهی پزشکی نامزدها در اختيار رای دهندگان قرار می گيرد. چاوز با آن که می دانست از بيماری سرطان رنج می برد دوباره نامزد شد تا هم نتواند مراسم تحليف را برگزار کند و هم کشوری را برای يک دورهی پنج ماهه (از اکتبر ۲۰۱۲ تا مارس ۲۰۱۳) کاملا بدون رئيس جمهور باقی بگذارد.
چاوز از ژوئن ۲۰۱۱ می دانست که سرطان دارد اما بسياری از جزئيات بيماریاش را مخفی نگاه داشت و حتی مردم کشورش نمی دانستند که او چه نوع سرطانی دارد. او حتی در بستر مرگ نيز با پيام های کوتاهی که از طريق توئيتر می فرستاد به مردم ونزوئلا دروغ می گفت: "پيش به سوی پيروزی، هميشه. ما زنده می مانيم و پيروز خواهيم شد."
کيش شخصيت
چاوز به مدت ۱۴ سال حکومتی را اداره می کرد که متمرکز بر شخصيت خودکامهی وی بود. او همانند خامنهای و پوتين اکثر تصميمات را خود می گرفت و در همهی ابعاد حيات سياسی کشور تسلط داشت و "فصل الخطاب" به شمار می رفت. چاوز ساعت کشور را نيم ساعت به عقب کشيد با اين توجيه که اين امر تاثير متابوليک مثبت بر شهروندان دارد. در تبليغات سياسی حکومتی گفته می شد "با چاوز همه چيز، بدون چاوز هيچ چيز." او از هوادارانش وفاداری مطلق طلب می کرد، که عادت همهی ديکتاتورها در دنيا بوده است. به همين دليل بايد انتظار شرايط بی ثباتی را در ونزوئلا در ماههای آينده داشت.
مديريت الابختکی
چاوز با شعارهای سوسياليستی و قدرت بخشی به فقرا بر سر کار آمد اما ظرفيت اين را داشت که ۲۰ هزار کارگر اعتصابی شرکت نفت را در سال ۲۰۰۲ اخراج کند. او با تضعيف طبقهی متوسط و بسط نفرت ملتی تقسيم شده و از هم پاشيده به ارث گذاشت.
گرچه بر اساس قانون اساسی پس از سی روز از مرگ وی بايد انتخابات رياست جمهوری برگزار شود اما همان طور که خود وی قانون اساسی را هرجا می خواست تغيير می داد جانشينش نيز می تواند قانون اساسی را چنان که می خواهد تغيير دهد يا تفسير کند (چنانکه دو ماه پيش در باب مراسم تحليف بدون حضور وی چنين کردند). همين شرايط است که ونزوئلا را در حالت تعليق نگاه داشته است.
دستاوردهای حکومت او نيز همانند مديريت الابختکی رفيق ايرانیاش، احمدی نژاد، تورم، قطع برق برای ساعاتی طولانی، کمبود سرمايه گذاری، کمبود کالاهای اساسی، رانت خواری، افزايش جرم و جنايت، سوء مديريت صنعت نفت، تضعيف نهادهای مدنی، و فساد گسترده در بخش دولتی بوده است. او همانند خامنهای مبلغ نفرت از امريکا بود و همهی مشکلات کشور خود و ديگر کشورهای آمريکای جنوبی را به گردن ايالات متحده و سرمايه داری می انداخت.
او حتی فقدان حيات در مريخ را به سرمايه داری نسبت می داد. چاوز زير بار هيچ مسئوليتی نمی رفت و خود را همانند ديگر رهبران فرهمند فراتر از مسئوليت پذيری می دانست (آخرين سخنان قذافی را در باب فراتر بودنش از مسوليت کشور به ياد بياوريد). حتی سرطان و مرگ وی توسط معاونش به دشمنان خارجی نسبت داده شد.
زياده گويی (شوهای تلويزيونی تا هفت ساعت) از تفريحات وی به شمار می آمد. او هم مثل احمدی نژاد آمارهای حيرت انگيز می داد مثل آن که فقرا را از پنجاه درصد به سی درصد جمعيت کاهش داده است.
البته او هم همانند احمدی نژاد به پول پاشی و صدقه دهی در ميان فقرا اقدام می کرد (دادن ماهی به جای ياد دادن ماهيگيری) تا از ميان آنها نيروهايی را برای سرکوب مخالفان خود استخدام کند. اتلاف درآمدهای سرشار نفتی در حال که کشورهای امريکای لاتين در يک دههی گذشته رشد قابل توجهی داشتهاند موجب شد که ونزوئلا با درآمدهای نجومی نفتی به طور متوسط رشدی سه درصدی را به طور متوسط تجربه کند.
همپيمان ديکتاتورها
روی کار آمدن چاوز برای حکومتها و گروههای چپ و اسلامگرای ضد امريکايی يک خوش شانسی بود. حکومت خامنهای و دولت احمدی نژاد در بسط همکاری با وی ذوق زده و نه بار ميزبان وی بودند. حزب الله لبنان نيز همکاری گستردهای با چاوز داشت. چاوز حکومت قذافی را دمکراسی مشارکتی معرفی می کرد و از حاميان گروه تروريستی فارک در کلمبيا بود.
چاوز در پی متحد کردن کشورهای امريکای لاتين عليه ايالات متحده بود اما ادبيات و زبان هجومی و هتاکانهاش (خواندن رئيس جمهور امريکا با عناوينی مثل شيطان يا الاغ) موجب انزوای وی شد و تنها کشورهايی که مستقيما از منافع دولت نفتی وی برخوردار می شدند (کشورهای فقيری مثل بوليوی و کوبا) با وی همراهی می کردند. طرحهای جاه طلبانهی منطقهای وی مثل خط لولهی نفت به آرژانتين، بانک جنوب و پالايشگاهی در برزيل همه بدون سر و صدا بر زمين ماندهاند.
---------------------------------------------------------------
نظرات مطرح در اینجا الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
او يکی از قهرمانان جريان چپ در امريکا بود که طرفدارانش بر اساس تنفری که از ايالات متحده داشتند هميشه چشم بر نقض حقوق بشر و حقوق مدنی شهروندان ونزوئلا می بستند. چاوز از حيث پيشينه و روش به قدرت رسيدن و در قدرت ماندن کاملا با چهرههايی مثل قذافی، پوتين، صدام، احمدی نژاد، و حافظ اسد (همه ضد امپرياليست) قابل مقايسه است.
پنهانکاری تا دم مرگ
بزرگترين دروغگويی به مردم يک کشور در زمان انتخابات پنهان کردن بيماریهای نامزدهاست. مردمی که به پای صندوق رای می آيند در پی خريد کالايی نيستند که چند ماه بعد دورهی مصرفش تمام می شود. به همين دليل در کشورهای دمکراتيک مطالب کليدی پروندهی پزشکی نامزدها در اختيار رای دهندگان قرار می گيرد. چاوز با آن که می دانست از بيماری سرطان رنج می برد دوباره نامزد شد تا هم نتواند مراسم تحليف را برگزار کند و هم کشوری را برای يک دورهی پنج ماهه (از اکتبر ۲۰۱۲ تا مارس ۲۰۱۳) کاملا بدون رئيس جمهور باقی بگذارد.
چاوز از ژوئن ۲۰۱۱ می دانست که سرطان دارد اما بسياری از جزئيات بيماریاش را مخفی نگاه داشت و حتی مردم کشورش نمی دانستند که او چه نوع سرطانی دارد. او حتی در بستر مرگ نيز با پيام های کوتاهی که از طريق توئيتر می فرستاد به مردم ونزوئلا دروغ می گفت: "پيش به سوی پيروزی، هميشه. ما زنده می مانيم و پيروز خواهيم شد."
کيش شخصيت
چاوز به مدت ۱۴ سال حکومتی را اداره می کرد که متمرکز بر شخصيت خودکامهی وی بود. او همانند خامنهای و پوتين اکثر تصميمات را خود می گرفت و در همهی ابعاد حيات سياسی کشور تسلط داشت و "فصل الخطاب" به شمار می رفت. چاوز ساعت کشور را نيم ساعت به عقب کشيد با اين توجيه که اين امر تاثير متابوليک مثبت بر شهروندان دارد. در تبليغات سياسی حکومتی گفته می شد "با چاوز همه چيز، بدون چاوز هيچ چيز." او از هوادارانش وفاداری مطلق طلب می کرد، که عادت همهی ديکتاتورها در دنيا بوده است. به همين دليل بايد انتظار شرايط بی ثباتی را در ونزوئلا در ماههای آينده داشت.
مديريت الابختکی
چاوز با شعارهای سوسياليستی و قدرت بخشی به فقرا بر سر کار آمد اما ظرفيت اين را داشت که ۲۰ هزار کارگر اعتصابی شرکت نفت را در سال ۲۰۰۲ اخراج کند. او با تضعيف طبقهی متوسط و بسط نفرت ملتی تقسيم شده و از هم پاشيده به ارث گذاشت.
گرچه بر اساس قانون اساسی پس از سی روز از مرگ وی بايد انتخابات رياست جمهوری برگزار شود اما همان طور که خود وی قانون اساسی را هرجا می خواست تغيير می داد جانشينش نيز می تواند قانون اساسی را چنان که می خواهد تغيير دهد يا تفسير کند (چنانکه دو ماه پيش در باب مراسم تحليف بدون حضور وی چنين کردند). همين شرايط است که ونزوئلا را در حالت تعليق نگاه داشته است.
دستاوردهای حکومت او نيز همانند مديريت الابختکی رفيق ايرانیاش، احمدی نژاد، تورم، قطع برق برای ساعاتی طولانی، کمبود سرمايه گذاری، کمبود کالاهای اساسی، رانت خواری، افزايش جرم و جنايت، سوء مديريت صنعت نفت، تضعيف نهادهای مدنی، و فساد گسترده در بخش دولتی بوده است. او همانند خامنهای مبلغ نفرت از امريکا بود و همهی مشکلات کشور خود و ديگر کشورهای آمريکای جنوبی را به گردن ايالات متحده و سرمايه داری می انداخت.
او حتی فقدان حيات در مريخ را به سرمايه داری نسبت می داد. چاوز زير بار هيچ مسئوليتی نمی رفت و خود را همانند ديگر رهبران فرهمند فراتر از مسئوليت پذيری می دانست (آخرين سخنان قذافی را در باب فراتر بودنش از مسوليت کشور به ياد بياوريد). حتی سرطان و مرگ وی توسط معاونش به دشمنان خارجی نسبت داده شد.
زياده گويی (شوهای تلويزيونی تا هفت ساعت) از تفريحات وی به شمار می آمد. او هم مثل احمدی نژاد آمارهای حيرت انگيز می داد مثل آن که فقرا را از پنجاه درصد به سی درصد جمعيت کاهش داده است.
البته او هم همانند احمدی نژاد به پول پاشی و صدقه دهی در ميان فقرا اقدام می کرد (دادن ماهی به جای ياد دادن ماهيگيری) تا از ميان آنها نيروهايی را برای سرکوب مخالفان خود استخدام کند. اتلاف درآمدهای سرشار نفتی در حال که کشورهای امريکای لاتين در يک دههی گذشته رشد قابل توجهی داشتهاند موجب شد که ونزوئلا با درآمدهای نجومی نفتی به طور متوسط رشدی سه درصدی را به طور متوسط تجربه کند.
همپيمان ديکتاتورها
روی کار آمدن چاوز برای حکومتها و گروههای چپ و اسلامگرای ضد امريکايی يک خوش شانسی بود. حکومت خامنهای و دولت احمدی نژاد در بسط همکاری با وی ذوق زده و نه بار ميزبان وی بودند. حزب الله لبنان نيز همکاری گستردهای با چاوز داشت. چاوز حکومت قذافی را دمکراسی مشارکتی معرفی می کرد و از حاميان گروه تروريستی فارک در کلمبيا بود.
چاوز در پی متحد کردن کشورهای امريکای لاتين عليه ايالات متحده بود اما ادبيات و زبان هجومی و هتاکانهاش (خواندن رئيس جمهور امريکا با عناوينی مثل شيطان يا الاغ) موجب انزوای وی شد و تنها کشورهايی که مستقيما از منافع دولت نفتی وی برخوردار می شدند (کشورهای فقيری مثل بوليوی و کوبا) با وی همراهی می کردند. طرحهای جاه طلبانهی منطقهای وی مثل خط لولهی نفت به آرژانتين، بانک جنوب و پالايشگاهی در برزيل همه بدون سر و صدا بر زمين ماندهاند.
---------------------------------------------------------------
نظرات مطرح در اینجا الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.