شصت و پنجمين دوره جشنواره کن روزهای ميانی خود را طی می کند در حالی که اميدهای نخل طلا برای به دست آوردن آن رقابت فشرده ای دارند و البته فيلم های بخش مسابقه، مثل هر سال مخلوطی است از فيلم های ديدنی و فيلم های کم مايه ای که علت پذيرفته شدن آنها در بخش اصلی جشنواره به يک سوال بزرگ بی پاسخ بدل می شود.
جايزه اصغر فرهادی
جايزه «ای يو مديا»(EU Media )که هر ساله توسط اتحاديه اروپا به يک فيلم در حال ساخت اهدا می شود، امسال به اصغر فرهادی و پروژه تازه اش تعلق گرفت.
فرهادی که هم اکنون برای نوشتن فيلمنامه اش در پاريس اقامت دارد، برای دريافت اين جايزه در کن حاضر شد و به طور رسمی اين جايزه شصت هزار يورويی را دريافت کرد.
فرهادی به هنگام گرفتن جايزه گفت:«برای من حرف زدن درباره فيلمی که ساخته ام هم سخت است چه برسد به فيلمی که هنوز نساخته ام!»
فرهادی از بازی ماريون کوتار و طاهر رحيم بازيگران فرانسوی در فيلم تازه اش ياد کرد و گفت که يک بازيگر ايرانی هم در اين فيلم بازی خواهد کرد، اما در جواب پرسش يک خبرنگار درباره اسم اين بازيگر، ترجيح داد که نام او را اعلام نکند.
پس از مراسم رسمی، فرهادی در يک گفت و گوی خودمانی با اهالی مطبوعات حاضر شد و از چگونگی فيلمسازی و سبک و سياق کار خود گفت. فرهادی اشاره داشت که مدت های زيادی را صرف نوشتن فيلمنامه می کند و پس از آن به هنگام فيلمبرداری تغيير عمده ای در فيلمنامه نمی دهد.
در پاسخ به سوال يکی از خبرنگاران درباره رقم اندک اين جايزه برای ساخت يک فيلم، يکی از مسئولان اين مرکز گفت:« اين تنها يک جايزه است و رقم چند صد ميليونی اتحاديه اروپا برای ساخت فيلم که به فيلم های مختلفی تعلق می گيرد، مساله جداگانه ای است که فيلم فرهادی هم می تواند برای آن تقاضا کند.»
فرهادی با اشاره به شاگردانش که چند نفر از آنها در کن حضور دارند، گفت که فيلمسازی امری پله پله است و بايد مراتب را به تدريج طی کرد. فرهادی گفت که اولين فيلم اش را در سيزده سالگی ساخته است.
اميدهای نخل طلا
آن سوی تپه ساخته کريستين مونگيو از رومانی- که پيشتر در سال ۲۰۰۷ نخل طلا را از آن خود کرده بود- يکی از بهترين فيلم های بخش مسابقه است که مفهوم ايمان و ترديد را به چالش می طلبد.
فيلم داستان دو دختر را که در يک يتيم خانه بزرگ شده اند و حالا پس از سال ها در يک صومعه ارتدوکس با هم ديدار می کنند روايت می کند، در حالی که دو دنيای مختلف و يک عشق ممنوع را در دل دارند و سرانجام با مرگ يکی از دخترها فيلم به تراژدی دردناکی بدل می شود.
ميزانسن های حساب سده و فيلمنامه ای دقيق(بجز طولانی بودن بی دليل چند صحنه) فضای درگير کننده ای خلق می کند که در آن قدرت بازی ها و فضاسازی چشمگير است و راه را برای پايانی تلخ اما غير کليشه ای باز می کند.
ديگر فيلم ديدنی بخش مسابقه تا به امروز فيلمی است از دانمارک با نام شکار ساخته تامس وينتربرگ که موقعيت درگير کننده شگفت انگيزی را با تماشاگر قسمت می کند. مردی چهل ساله که در يک مهد کودک کار می کند متهم به کودک آزاری می شود، در حالی که کاملاً بی گناه است.
فيلم قضاوت اخلاقی آدم ها را به زير سوال می برد و مفهوم دوستی و خانواده را به چالش می کشد و با فضاسازی حيرت انگيز ما را درگير قصه ای غريب و تکان دهنده می کند که از سويی تلخی زندگی را يادآور می شود و اين که چطور به قول هيچکاک بلا از بعيدترين جهت می تواند نازل شود، و از سوی ديگر مناسبات و کنش های اجتماعی را به زير سوال می کشد؛ با پايانی باز که تلخی آن را مضاعف می کند.
فيلم افتتاحيه جشنواره، قلمروی طلوع ماه ساخته وس اندرسون در ترکيب تخيل و فلسفه در می ماند و در خلق مفهوم از خود بيگانگی از طريق بچه های دوازده ساله به جايی نمی رسد و نمی تواند دنيای درگير کننده ای را خلق کند.
فيلم يوسری نصر الله از مصر هم با عنوان پس از نبرد، در روايت وقايع پس از انقلاب در مصر با فيلمنامه ای پر ايراد و کارگردانی ضعيف موفق نمی شود تصويری به يادماندنی از دل وقايع جنجالی ای که به نظر می رسد دليل اصلی انتخاب فيلم در جشنواره کن است، ارائه کند.
واقعيت ساخته ماتيو گارونه از ايتاليا هم در تعقيب روياهای يک مرد به تکرار می رسد و بهشت: عشق ساخته اولريش سيدل از اتريش که به فيلم جنجالی کن بدل شده، در بيان داستان پيرزنی که برای لذت جنسی به جوانان سياهپوست در کنيا متوسل می شود، با صحنه های نزديک به پورنو گرافی اش قصد دارد تنهايی آدم هايش را با ما قسمت کند، اما ريتم بسيار کند فيلم و همين طور نگاه نژادپرستانه آن مانع از ارتباط تماشاگر است.
داوران بخش مسابقه کن به سرپرستی نانی مورتی، فيلمساز ايتاليايی، برندگان نهايی را در روز يکشنبه اعلام خواهند کرد. عباس کيارستمی با فيلم مثل يک عاشق که در ژاپن ساخته شده در بخش مسابقه حضور دارد.