روابط عمومی شرکت بهره برداری مترو تهران در اطلاعيه ای ، مرگ يک جوان درايستگاه مترو گلبرگ در تهران، در تاريخ شنبه ۲۸م ديماه، را يک خودکشیِ بدون هر مشاجره ای خوانده است.
در اين اطلاعيه آمده است که اين جوان دستفروش نبوده و اخبار منتشر شده در باره ضبط اموال او بوسيله ماموران و تهديد او به خودکشی در صورت پس نگرفتنِ اموالش نيز، کذب محض خوانده شده است. بر اساس اين اطلاعيه ، دوربينهای ايستگاه مترو گلبرگ تهران ملاک ِ اثبات اين مسئله بوده اند.
رادیو فردا درگفتگو با حسين قاضيان ، جامعه شناس در آمريکا از او می پرسد وقتی تحمل و بردباری تا به اين درجه سقوط می کند و شخص به خودکشی روی می آورد ، بايد آنرا از سر استيصال دانست يا ابتلاء به جنون آنی؟
قاضیان: حقيقت اين است که زندگی برای مردم سخت شده است و برای عدهای خيلی سختتر شده است که آنها را تا حد استيصال رسانده است، استيصالی که آدم را به طلب مر گ میرساند.
گاهی اوقات آدم اين را به زبان میآورد و به شيوه کلامی آن را بيان میکند مثلا میگوييم که خدا مرگم دهد تا راحت شوم، يک وقت هم دست به اقدام میزنيم و رفتارمان گواه استيصالمان است يعنی خود کشی کردن، اگر اين مورد خاص را بخواهيم مورد توجه قرار دهيم و بخواهيم آن را بررسی کنيم، بايد کار موردی روی آن صورت گيرد که طبيعتا کار روانشناسان است که بايد دقيقا بدانند موضوع چه بوده است اما اگر بخواهيم به طور کلی بگوييم، خود کشی در اين موارد اگر با تصميم قبلی همراه بوده باشد، همواره ناشی از استيصال و نداشتن افق است.
-آقای قاضيان! نکته مهمی که به وضوح اينجا وجود دارد تناقض چشمگير در خبر هاست، دست فروش بوده و کالاهايش را از دستش گرفتهاند و اوهم تهديد کرده که اگر مالش را پس ندهند خودش را به زير قطار میاندازد و در نهايت انداخته، چيزی که اطلاعيه متروی تهران، همه آنها را کذب محض معرفی میکند و از سوی دگر گفته شده که در حال فرار از دست ماموران که میخواستند اموالش را بگيرند، پايش ليز خورده و در آنجا افتاده است، به نظر شما چرا اين همه تناقض وجود دارد؟
دو دسته از عوامل در اين قضيه نقش دارند، که در ابتدا به نظر میرسد به زندگی عادی و خودکشی اين جوان ارتباطی ندارد ولی کاملا مرتبط است، اولين مسئله شفاف نبودن عرصه عمومی است، يعنی نهادهای عمومی و دست اندرکاران مسايل عمومی در يک فضای شفاف اقدام نمیکنند، بنابراين چون شفاف نيست فضايی که کار میکنند، مسووليت ناپذير هم هستند و مشخص نمیشود تا چه حد آنها سهم داشتهاند و چقدر ديگران سهيم بودهاند و اصلا مشکل از کجا پيش آمده و بنابراين به اصطلاح از لحاظ اجتماعی نمیشود يقه مسوولی يا نهادی را گرفت و به او گفت که تو مسوول چنين چيزی بودهای.
همين اتفاق چند روز پيش در مورد آتش سوزی رخ داد و روزهای ديگری در مورد چيزهای ديگری اتفاق افتاد و روزهای آينده در مورد موضوعات ديگری اتفاق خواهد افتاد.
برای اينکه اين نهادها مسوول نيستند و برای مسوول بودنشان لازم است که فضای کارشان شفاف باشد و برای اين شفاف بودن، يکی از عناصر ديگر، وجود فضای آزاد بيان است، يعنی آزادی بيان و وجود رسانههای آزاد، يکی از جاهايی است که آن شفافيت را تضمين میکند، خبر نگاران و روزنامه نگارانی که بتوانند از اين موضوع گزارش تهيه کنند، بروند و با مسوولان مربوطه مصاحبه کنند، مصاحبههاشان انتقادی باشد، بتوانند ته و توی ماجرا را در بياورند، تا معلوم شود بالاخره، مشکل سر چه چيزی بوده است.
اينجاست که معلوم میشود بر خلاف آنچه که حکومت و مخالفان آزادی بيان میگويند که آزادی بيان يک کالای لوکس است که خواسته مردم معمولی نيست و از اين آزادی بيان فقط يک مشت روشنفکر مرفه بیدرد، حرف میزنند در حاليکه آدمهای معمولی مشکلات ديگری دارند، همين مشکلاتی که مردم دچار آن هستند که اين جوان را به خودکشی وادار می کند و ديگران را در يک روز تعطيل به کارگاه میفرستد و کارگاه فاقد امکانات اوليه است و اين کارگاه آتش میگيرد و وسايل آتش نشانی کار نمیکند.
تمام اينها چيزهايی است که امکان بيان و شفاف سازی آن و امکان مسووليت پذير کردن نهادهای عمومی و تصميمات عمومی، در پرتو آزادی بيان به وجود میآيد و اينجاست که میبينيم آزادی بيان کاملا با زند گی معمولی و روزمره مردم پيوند میخورد و يک کالای لوکس نيست.
برای اينکه اين نهادها مسوول نيستند و برای مسوول بودنشان لازم است که فضای کارشان شفاف باشد و برای اين شفاف بودن، يکی از عناصر ديگر، وجود فضای آزاد بيان است، يعنی آزادی بيان و وجود رسانههای آزاد، يکی از جاهايی است که آن شفافيت را تضمين میکند، خبر نگاران و روزنامه نگارانی که بتوانند از اين موضوع گزارش تهيه کنند، بروند و با مسوولان مربوطه مصاحبه کنند، مصاحبههاشان انتقادی باشد، بتوانند ته و توی ماجرا را در بياورند، تا معلوم شود بالاخره، مشکل سر چه چيزی بوده است.
اينجاست که معلوم میشود بر خلاف آنچه که حکومت و مخالفان آزادی بيان میگويند که آزادی بيان يک کالای لوکس است که خواسته مردم معمولی نيست و از اين آزادی بيان فقط يک مشت روشنفکر مرفه بیدرد، حرف میزنند در حاليکه آدمهای معمولی مشکلات ديگری دارند، همين مشکلاتی که مردم دچار آن هستند که اين جوان را به خودکشی وادار می کند و ديگران را در يک روز تعطيل به کارگاه میفرستد و کارگاه فاقد امکانات اوليه است و اين کارگاه آتش میگيرد و وسايل آتش نشانی کار نمیکند.
تمام اينها چيزهايی است که امکان بيان و شفاف سازی آن و امکان مسووليت پذير کردن نهادهای عمومی و تصميمات عمومی، در پرتو آزادی بيان به وجود میآيد و اينجاست که میبينيم آزادی بيان کاملا با زند گی معمولی و روزمره مردم پيوند میخورد و يک کالای لوکس نيست.
در واقع آزادی بيان، کالايی است برای مسووليت پذير کردن نهادهای عمومی، تصميمات عمومی و عرصه عمومی و به طور کلی شفاف کردن فضا و جلوگيری از لوث کردن مسووليتها، مسووليت پذير کردن آنها و در نتيجه و در نهايت باعث میشود تا تصميمات هر چه بهتر عملی شود و کمتر اين اتفاقات تلخ رخ دهد.
-آقای قاضيان با وجود همه اين کاستیها به نظر شما اجتماع و جامعه چه کاری بايد و میتواند انجام دهد و مسووليت هر يک از مردم در قبال ديگری چيست؟
جامعه هم سوای دولت، در اين باره مسوول است. واکنش ما صرفا به آه و افسوس و حداکثر انتقاد و خرده گيری بر میگردد ولی ما واقعا از اقدامات ايجابی و مثبت غافل هستيم، وجود سازمانهای غيردولتی و داوطلبانهای که دراين مسايل که نه تنها از پيش بتوانند کمک کنند بلکه برای مسووليت پذير کردن و حتی کمک به نهادهای مسوول بشتابند، اين اقدامات در جامعه ما صورت نمیگيرد به دليا اينکه ما ما در جامعهای به سر میبريم که انسجام و وحدت اجتماعی بسيار پايين است، ما برای همديگر دلی نمیسوزانيم و دل سوختنمان تنها در حد آه و افسوس خوردن به اين حوادث است ولی برای اينکه جلوی اين آه و افسوس را بگيريم، نياز به اقدامات مثبت داريم و نياز به اقدامات مثبت، يعنی اينکه من ديگری و مسائل ديگری را امتداد خودم و امتداد مسائل خودم بدانم، وقتی چنين برداشتی نداريم، فقط در مواقع حوادث است که بايد انگشت حسرت به دهان بگزيم و نه چيزی بيش از اين.