موفقيت خيره کننده فيلم جدايی نادر از سيمين در فرانسه و نمايش آن بر پرده سينمای بسياری از کشورهای اروپايی بار ديگر نام هنر هفتم ايران را بر سر زبان ها انداخته است. اين فيلم را حدود يک ميليون نفر در فرانسه ديده اند بطوريکه از آن به عنوان يکی از فيلم های موفق سال ۲۰۱۱ ياد می شود.
هر چند در سال های گذشته سينماگران ايرانی از عباس کيارستمی و جعفر پناهی تا محسن و سميرا مخملباف و يا بهمن قبادی توانسته بودند در جشنواره های سينمايی مهم بين المللی جوايز فراوانی را از آن خود کنند و نام آنها در محافل فرهنگی مطرح شود ولی هيج فيلم ساز ايرانی تا کنون نتوانسته بود در سطح عمومی و در سالن های سينما به چنين موفقيتی دست يابد.
پس از جدايی نادر از سيمين فيلم های ديگری مانند " به اميد ديدار" رسول اف و يا "اين فيلم نيست" ساخته مشترک جعفر پناهی و مجتبی ميرتهماسب هم در راه هستند.
سينمای موفق ايران در سطح بين المللی بخشی از فرهنگ مستقل ايران است که متفاوت با با فرهنگ حکومتی و رسمی در کشوری که دولت قصد نظارت و دخالت در همه عرصه های زندگی را دارد چهره ديگری از جامعه امروز را در داخل و خارج کشور به نمايش می گذارد.
دولت کنونی با سياست "مهندسی فرهنگی" خود برآن است هر روز بيش از گذشته زمينه فعاليت و حيات اين فرهنگ مستقل را محدود کند تا از ايران صدايی جز صدای هنرمندان و اهل فرهنگ "متعهد" و "مکتبی" حکومتی به گوش نرسد. فرهنگ حکومتی ناتوان از مشاهده و درک رنگ های جهان همه چيز را سياه و سفيد می بيند و خود را در خدمت يک ايدئولوژی و سياست قرار می دهد.
برای افکار عمومی در جهان اما فرهنگ مستقل ايران کشف دنيای جديدی است که در آن حرف های زيادی پيرامون انسان، آزادی و شرايط انسانی و اجتماعی برای گفتن وجود دارند. همگان در چهار قاره گيتی بيش از سه دهه است با چهره ای از ايران خو گرفته اند که با گفتمان هويتی، دورن گرا، دگر ستيزو پرخاشجو با دنيا سخن می گويد.
رسانه های جهان بيشتر از ايرانی سخن می گويند که در آن ممنوعيت ها و محدويت ها عرصه زندگی را تنگ می کنند، تبعيض عليه زنان و اقليت ها وجود دارد، ناراضيان، دگر انديشان و اهل فرهنگ و هنر زندانی می شوند، محکومان به مرگ در ملاء عام اعدام می شوند، گاه حکم سنگسار عليه اين يا آن زن به اجرا در می آيد، عليه جهان غرب خط و نشان کشيده می شود و ...
در پس گفتمان پرخاشجو و ستيزه گر دولتی و يا وقايع عبوس و هولناک و خبرهای سياسی ناگوار و منفی اما اهل فرهنگ از ايران ديگری هم برای دنيا می گويند.
آنها می توانند به زبان اين دنيا و با نشانه ها و کدهای فرهنگی حرف بزنند که برای مردمان ديگر هم قابل درک است، پيامی که به زمانه ما تعلق دارد و می تواند به آسانی از فراز مرزهای جغرافيايی به چهارگوشه جهان راهی پيدا کند و بجای نفرت، دشمنی و جدا سری راه ديالوگ، همزيستی و درک متقابل را بگشايد، ويژگی ها ايران را به دنيا بنماياند و جهانيان را به شناخت بهتر و درک واقعيت های جامعه ما فرا خواند. اگر پيام وگفتمان حکومتی را منفی و درون گرا نام گذاريم می توانيم اين زبان و فرهنگ را مثبت و برون گرا بدانيم.
نقش فرهنگی مهاجرين ايران
فرهنگ مثبت و باز ايران اما فقط از درون کشور به دنيا نمی رود. ايرانيان خارج از کشور (دياسپورای ايرانی) نيز، با وجود پراکندگی، در خلاقيت فرهنگی و توسعه و جهانی کردن فرهنگ ايران مشارکت فعال دارند. اين نقش بويژه در شرايط ويژه کنونی و نظام گسيختگی فرهنگی داخل ايران از اهميت بيشتری برخوردار شده است.
امروز بيش از هر زمان ديگر جدا کردن دياسپورا (مهاجرين خارج از کشور) با ساکنان سرزمين مادری امری دشوار است. با آنکه به خاطر شرايط ايران رابطه مهاجرين نسل دوم و نسل های بعدی با کشور گاه به ناچار شکلی مجازی و نمادين به خود می گيرد ولی با اين همه ايران و فرهنگ آن در روند هويت پذيری مهاجر ايرانی تبار حضوری فعال دارند. در پی سردرگمی ها و بيگانگی گروه های نخست مهاجر پس از ۱۳۵۷، نسل دوم و يا ساير ايرانيانی که به سفيران فرهنگی ايران تبديل شده اند امروز بخشی از هويت جهانی شده جامعه ايران را هم تشکيل می دهند.
مرجان ساتراپی، گلشيفته فراهانی، آذر نفيسی و بسياری ديگر از جمله بخاطر ايرانی بودن و درباره ايران گفتن و نوشتن و آفريدن به شهرت جهانی دست يافته اند.
جهانی شدن فرهنگ ايران
حضور فرهنگ ايرانی در فضای امروز جهان با وجود سهم هنوز ناچيز آن مشارکت مهمی است در زمانه ای که زوال فرهنگ رسمی و حکومتی در جمهوری اسلامی ما را بشدت در برابر فرهنگ های ديگر آسيب پذير کرده و به حاشيه رانده است. سال هاست در ايران به نام مبارزه با تهاجم فرهنگی تلاش شده راه "نفوذ" آنچه که فرهنگ غربی نام گرفته سد گردد و با "مهندسی فرهنگی" پيام حکومتی شسته و رفته تک صدايی و کليشه ای به خورد مردم داده شود. اما آنچه از طريق رسانه های دولتی به مردم عرضه می شود تا به آن اندازه غير جذاب و گاه بی مايه است که بسياری از مردم بيش از پيش به سوی فرهنگ ديگر کشورها کشانده می شوند.
اکنون سال هاست که فيلم و موسيقی و ديگر آثار فرهنگی خارجی بطور گسترده ولی زيرزمينی به ايران راه پيدا می کنند. بدين گونه است که فيلم هايی که در هيج سينمايی و يا در تلويزيون نشان داده نشده اند را ميليون ها نفر ديده اند. همين روايت درباره موسيقی و تا حدودی ادبيات هم صدق می کند. شايد کمتر کشوری در دنيا بتوان يافت که در آن مردم با چنين ولعی به سراغ رسانه های خارجی بروند و به فرهنگ رسمی خود پشت کنند.
جامعه در حقيقت به ميدان نبرد ميان فرهنگ رسمی حکومتی با فرهنگ های ديگر تبديل شده است. مردم ما سه دهه است با اين جنگ فرهنگی فرسايشی زندگی می کنند، جنگی که فرهنگ و جامعه ما بهای سنگينی برای آن پرداخته و می پردازند.
اگر اين گونه نبود و در ايران سانسور و نظارت انحصاری حکومت وممنوعيت ها اين بلا را بر سر فرهنگ ما نياورده بودند چه بسا جايگاه فرهنگی ما در دنيای امروزی هم به گونه ديگر بود. در حقيقت مبارزه فرهنگی با غرب و غرب ستيزی فرهنگی در عصر جهانی شدن بيش از آنکه در عمل در خدمت هويت فرهنگی ما باشد به سقوط و نظام گسيختگی فرهنگی ايران منجر شده است.
اگر همين تلاش های و مقاومت های فرهنگی و يا فرهنگ مستقل ايران و يا کار فرهنگی دياسپورای ايرانی نبود فرهنگ ما چيز زيادی برای عرضه به دنيا نداشت و می بايست به مصرف کننده خودباخته آثار فرهنگی ديگر کشورها تبديل شود.
برای ماندن و زندگی کردن در دنيای فرهنگی امروز جهان و به حاشيه رانده نشدن در فرهنگ جهانی بايد در اين رقابت بزرگ فرهنگی در بعد دنيا شرکت کنيم.
تجربه های معاصر در رشته های مختلف از سينما و تاتر گرفته تا ادبيات و موسيقی و نقاشی و ديگر شاخه های هنری و فرهنگی نشان می دهند که کسانی که بار سنگين فرهنگ مستقل و غير دولتی ايران را بدوش می کشند توانايی خلق آثاری را برای جهان بدون مرز امروز دارند، می توانند به زبان اين دنيا و برای انسان های آن سخن گويند، فرزند زمانه خود باشند و با رويکردی مشارکتی به بخشی از فرهنگ جهان تبديل شوند. اين سرمايه فرهنگی اميد اصلی ايران برای بقای فرهنگی در دنيای پر رقابت امروز است.
استقبال از فرهنگ مستقل ايران در جهان راه را برای مشروعيت بيشتر و توسعه آن می گشايد. اين فرهنگ نه تنها از ايرانی ديگر فرای حکومت و فرهنگ پرخاشجو، بسته و دورن گرای آن با دنيا سخن می گويد که از طريق ديالوگ با دنيای امروز و مشارکت در گسترش آن در تغيير جامعه ايران هم شرکت می کند.