صدها مقاله در مورد اتهام توطئه ترور سفير عربستان سعودی نوشته شده است. کسانی که در اين مقالات با ترديد به اتهامات وارده توسط مقامات امريکايی نگاه می کنند پرسشهايی را مطرح کردهاند که ذيلا بدانها پاسخ می دهم. در پرسش به اين سوالات فرض اين نيست که "جمهوری اسلامی قطعا اين ماجرا را طراحی کرده" بلکه سخن اين است که "علی رغم همهی ترديدها جمهوری اسلامی می توانسته پشت اين ماجرا باشد."
چرا سپاه قدس مرتکب اين اشتباه احمقانه شده است؟
اول آن که ناشيانه و احمقانه و مضحک به نظر آمدن و لو رفتن طرح به معنی عدم امکان طراحی آن در سپاه قدس نيست.
قرار نيست همهی طرحهای يک نيروی نظامی هوشمندانه و موفق باشد. اتفاقا وقتی طرحی لو رفت احمقانه و ناشيانه نام می گيرد و اگر انجام می شد همه آن را هوشمندانه لقب می دادند. سپاه قدس بر خلاف تصور، دارای يک مديريت با تصميمات خدشه ناپذير و حساب شده نيست.
نهادهای جمهوری اسلامی اقداماتی از اين قبيل قبلا هم داشتهاند. فراموش نکردهايم که در بسياری از عمليات دوران جنگ بدون هيچ دستاورد راهبردی هزاران بسيجی و سپاهی کشته می شدند و هنوز فرماندهان سپاه آن عمليات را دقيق و هوشمندانه می خوانند. قدرت گرفتن سپاه قدس در عراق بيشتر ناشی از اشتباهات امريکا در منطقه بوده است تا توان عملياتی اين سپاه.
دوم آن که تبليغات ايدئولوژيک جمهوری اسلامی و سخنان رهبران سياسی و نظامی آن، ايالات متحده را در ضعيف ترين شرايط خود تصوير می کنند. هنگامی که طرف مقابل اين گونه تصوير شد اشتباهات احمقانه هم ممکن است صورت گيرد.
سوم آن که ضربات سپاه قدس در لبنان، افغانستان و عراق به امريکايیها می تواند آنها را تحريض و تشويق کرده باشد. همچنين در سالهای اخير سپاه قدس در آذربايجان و سوريه نيز فعال بوده و موفقيتهايی داشته است. و چهارم آن که تصور طراحان ممکن است اين بوده باشد که عمليات در صورت موفقيت به القاعده نسبت داده خواهد شد.
اگر پيش از عمليات ۱۱ سپتامبر مرتکبان دستگير شده و عمليات اعلام می شد بسياری آن را مثل داستانهای هاليوودی دانسته و به آن می خنديدند. اما پس از اجرا ديگر کسی به آن نمی خندد.
آيا در مورد پيامدهای آن در صورت افشا فکر شده بود؟
عوارض آن مثل جهت دادن افکار عمومی عليه جمهوری اسلامی در کشورهای غربی، افزايش شکاف ميان دولت جمهوری اسلامی و همسايگان عرب و انزوای بيشتر و افزايش فشار در مجامع بين المللی بر حکومت برای رهبر جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه چندان اهميتی نداشته است. آنها از اين امور برخوردار می شوند. اين گونه نکات نمی تواند مانعی برای طراحی و اجرای اين گونه عمليات باشد.
اهداف راهبردی چه بودهاند؟
ريسک اين عمليات بالا ولی عايدات آن نيز برای رژيم جمهوری اسلامی می توانست بالا باشد، عايداتی مثل تخريب روابط عربستان و ايالات متحده در صورت موفقيت عمليات، و نمايش ضربه پذيری ايالات متحده پس از حملات ۱۱ سپتامبر. همچنين هميشه اين امکان هست که مقامات جمهوری اسلامی اين گونه عمليات را به دولت امريکا نسبت دهند. هدف ديگر می توانسته اختلال در تلاش دولت احمدی نژاد برای کاهش تنش با ايالات متحده بوده باشد. بالا بودن ريسک، گروههای تروريستی را از عمل باز نمی دارد.
وقتی هواپيمای حامل زائران ايرانی بمب به عربستان می برد نيز همين سوال قابل طرح بود اما مرتکبان منصرف نشدند.
آيا سخنان ارباب سير برای نسبت دادن موضوع به سپاه قدس کافی است؟
در پاسخ به اين سوال می توان پرسيد که آيا سخنان عماد مغنيه برای ارتباط دادن عمليات بوئنوس آيرس به ايران می توانست کافی باشد يا خير (اگر او زنده دستگير می شد و شهادت می داد)؟ آيا سخنان يکی از تيم عملياتی قتل فروهرها برای نسبت دادن آن به وزارت اطلاعات کافی بود يا خير؟ تعداد افراد دستگير شده ملاک درستی يا نادرستی يک نسبت يا اتهام نيست. بايد به قرائن ديگر توجه کرد.
چرا سفير و سفارت عربستان سعودی؟
اول آن که موضوع بحرين و دخالت نظامی عربستان در اين کشور مقامات ايرانی را بسيار خشمگين ساخته است.
دوم آن که انشقاق ميان ايالات متحده و عربستان در پيامد کشتن سفير عربستان توازن سياسی در منطقه را به هم می زد. سوم آن که عمليات عليه عربستان بی سابقه نيست. چهارم آن که سخنان مقام سعودی در باب ضرورت حملهی امريکا به تاسيسات اتمی ايران برای مقامات ايران بسيار ناخوشايند بوده است. و پنجم آن که عادل جبير مشاور شاه عربستان و مهم ترين سفير اين کشور در ميان ديگر سفرای اين کشور است. انگيزههای کافی برای هدف قرار دادن عربستان می توانست وجود داشته باشد.
آنها که در مورد تنفر مقامات موجود جمهوری اسلامی به مقامات عربستان سعودی شک دارند به دو عبارت زير توجه کنند: "ما نياز به ترور سفير عربستانی نداريم. اما اگر نياز به ترور کسی را داشته باشيم آنقدر توان داريم که خود ملک عبدالله را ترور کنيم اصلا مورچه چيه که کلهپاچش چی باشه." (مهدی طائب، باشگاه خبرنگاران، ۲۳ مهر ۱۳۹۰) " خدا آن روز را نياورد ولی اگر قرار باشد خشم فروخورده ملت ايران از خيانتها و جنايتها و خباثتهای آل سعود آزاد شود، نيروهای نظامی ايران يک شبه نام کثيف سعودی را از سرزمين مقدس حجاز پاک خواهند کرد." (يادداشت سردبيری سايت الف، ۲۳ مهر ۱۳۹۰)
عمليات تروريستی جمهوری اسلامی هميشه عليه ايرانيان بوده و نه غير ايرانيان. چرا اين بار عليه غير ايرانيان؟
گزارهی ابتدايی درست نيست. بسياری از عمليات سپاه و گروههای دست سازش عليه نيروهای ايالات متحده و متحدان آن در منطقه بوده است مثل بمب گذاری در خُبَر يا انفجار پايگاه نيروهای امريکايی و سفارت اين کشور در بيروت يا بمب گذاری در سفارت اسرائيل و مرکز يهوديان در آرژانتين.
در اين سالها به گفتهی مقامات امريکايی، بسياری از سربازان امريکايی در عراق و افغانستان توسط متحدان جمهوری اسلامی و با کمکهای تدارکاتی و مالی جمهوری اسلامی کشته شدهاند. خامنهای و فرماندهان و مقامات قضايی و رسانههايش وقتی از ايالات متحده به عنوان خصم و دشمن ياد می کنند شوخی نمی کنند.
چرا باندهای مواد مخدر در مکزيک برای انجام اين عمليات انتخاب شد؟
علت اصلی کار با اين باندها می تواند حضور در حياط خلوت امريکا از طريق بسط دامنه نفوذ در امريکای لاتين و مکزيک باشد. در دورهی احمدی نژاد انقلابيون آمريکای لاتين (غير مسلمان) به ايران دعوت شدهاند. پاسداران برای ضربه زدن به ايالات متحده خود را به مسلمانان شيعه (حزب الله) محدود نمی کنند.
دخالت گروههايی مثل حزب الله در اين گونه عمليات برای آنها می توانست ريسکی باشد. شاهد اين موضوع سابقه همکاری سپاه و وزارت اطلاعات با باندهای مواد مخدر در ايران و تامين بودجه از طريق درآمد ترافيک اين مواد به اروپا است. حتی اگر تاکنون چنين همکاریهايی نداشتهاند دليل نمی شود که اين کار را نکنند.
چرا الان و در خاک امريکا؟
خامنهای و فرماندهان سپاه با تصور ضعف ايالات متحده حتی از ارسال ناوهای جنگی خود به سواحل ايالات متحده سخن گفتهاند (سخنان آنها را نبايد صرفا خالی بندی تلقی کرد). آنها همچنين در شرايط شکاف ميان جناحها به بحرانی خارجی برای متحد سازی جناحها نياز داشتهاند. روش جمهوری اسلامی در شرايط انزوا آتش افروزی برای يافتن متحدان تازه است. انزوا آنها را بر سر عقل نياورده است.
چرا يک فروشندهی غير مذهبی اتومبيلهای دست دوم؟
چنين فردی کمترين شک و ترديد را بر می انگيخت. او به دليل داشتن سوء سابقه از دولت امريکا متنفر بوده و زمينه را برای همکاری داشته است. او همچنين در منطقهی زندگی خود می توانسته براحتی با اعضای باندهای مواد مخدر تماس بگيرد. او زندگی خود در امريکا را نيز پايان يافته می دانسته است. فرصت طلب بودن وی او را به هدف مناسبی برای سپاه قدس مبدل می کرده است.
آيا اين طرح نمی تواند توطئهی مخالفان جمهوری اسلامی در خارج/اسرائيل/روسها/عناصری در درون سپاه برای بدنام کردن رژيم و سوق دادن ايالات متحده به جنگ بوده باشد؟
هيچ شاهدی برای هريک از اين گونه توطئهها وجود ندارد و مدارک موجود فقط نشان از ارتباط ارباب سيار با مقامات قدس سپاه دارند.
اگر اين داستان ساختگی باشد چرا بايد دولت اوباما چنين سناريويی را ساخته باشد؟
ساختن اين گونه سناريوها به هيچ وجه به دولت اوباما در به حاشيه بردن مشکلات اقتصادیاش برای انتخاب در دور دوم کمکی نخواهد کرد. اين گونه اخبار (چه واقعی و چه غير واقعی) تنها در حد يک هفته بر نظر سنجی های مربوط به مقبوليت عملکرد رئيس جمهور امريکا تاثير می گذارد.
پس از کشته شدن بن لادن مقبوليت عملکرد اوباما برای يک هفته حدود ده درصد افزايش يافت اما به سرعت به جای اول بازگشت. جنبش اشغال وال استريت نيز کنترل شده است و نيازی برای تمسک به اين گونه داستانها برای کنترل آن نيست. اين جنبش تنها برای رهبران ايران جنبش ۹۹ درصد مردم امريکاست. در عالم واقع، فعالان اين جنبش در شهر واشينگتن دی سی حتی به صد نفر نرسيدند.
آيا اين کار نمی توانسته صرفا جنبهی تبليغاتی داشته باشد، بدون هدف انجام ترور؟
هزينههای مطرح شدن صرف طرح برای ترساندن مقامات سعودی توسط جمهوری اسلامی بسيار بالاتر از منافع آن بوده است. مقامات جمهوری اسلامی در رسانههای دولتی مشکلی از طرح اين گونه تهديدها که به گوش مقامات سعودی هم می رسد ندارند.
آيا آيت الله خامنهای می دانست؟ آيا اين طرح کار عناصری نيست که برای خوش خدمتی بدون هماهنگی با بيت اين کار را کرده باشند؟
احتمال وجود عناصر ياغی و خودسر در فرماندهان سپاه و کسانی که پولهای کلان در دست دارند نزديک به صفر است. آيت الله خامنهای دو دهه است به دست چين کردن فرماندهان سپاه مشغول بوده و آنها بدون اذن خامنهای اقدامی نمی کنند. علی خامنهای در چنين طرحهايی حتما در جريان کار قرار می گيرد. در صورت وجود مدارک کافی برای انجام اين عمليات، خامنهای حتما از آن مطلع بوده است.
اما کسانی ممکن است اين عمليات را دور از حزم و احتياط خامنهای بدانند. کسانی که اين سخن را مطرح می کنند از اين نکته غافلاند که حزم و احتياط دستگاه رهبری کشور پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ دچار کاستی و خلل شده است.
آیت الله خامنهای پس از ۱۳۸۸ از مشاورانی مثل هاشمی رفسنجانی محروم شده است و مشاوران وی کسانی مثل مهدی طائب يا حسين شريعتمداری يا سعيد جليلی و علی لاريجانی هستند که فاقد تجربهی سياسی کسانی مثل رفسنجانی يا محمد خاتمیاند.
---------------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما دیدگاه رادیوفردا نیست.