با اين که در دو دهه زمامداری آیت الله علی خامنه ای، اصول سياست داخلی حکومت رسما اعلام نشده است اما از گفتارها، مواضع و رفتار رهبری و بيت وی می توان اين اصول را استخراج کرده و به بحث عمومی گذاشت.
اين اصول از آن جهت به طور دسته بندی شده و در بستههای مشخص اعلام نشدهاند که حکومت نمی توانسته از آغاز به روشنی رو در روی مردم بايستد و مدعی دمکراتيک ترين حکومت دنيا باشد اما اين اصول اقتدارگرايانه و تماميت طلبانه را اعلام کند. در عين حال آنها را مرتبا می توان از زبان مسئولان حکومت در لفافههای مذهبی شنيد و در رفتارهايشان متجلی ديد.
اين اصول بعضا در ديدارهای خصوصی آیت الله خامنهای بالاخص با نيروهای نظامی و بسيجی اعلام و تبيين شدهاند. روشن شدن اين اصول به هرچه شفاف تر شدن حکومت و نشان دادن تعارضها و تناقضات درونی آنها و تعارض و مخالفت آنها حتی با قانون اساسی جمهوری اسلامی و پيمانهای بينالمللی ياری می رساند. اصول مورد بحث کما بيش در دوران خمينی نيز پيگيری می شدند اما اين نوشته بر دوران خامنه ای متمرکز است.
آپارتايد ايدئولوژيک
از منظر حاکمان فقيه مخالفان داخلی چه چند ده نفر و چه ميليونها نفر همانا دشمن به حساب می آيند: بايد آنها را در يک جنگ نرم افزاری کم شمار و بی بند و بار و بی روحيه و ضد اسلام معرفی کرد و در يک چنگ سخت افزاری آنها را به قبرستان، کنج خانه ها يا خارج کشور فرستاد؛ بايد هر روز تعدادی از آنها را دستگير و با شکنجه مجبور به اعتراف به همکاری با بيگانگان کرد؛ بايد آنها را از تحصيل محروم ساخت؛ نبايد گذاشت شغل دولتی بگيرند؛ نبايد گذاشت در هيچ انتخاباتی نامزد شوند؛ در رسانه ها نبايد ديده شوند گويی وجود خارجی ندارند؛ و به طور کلی ميليون ها نفر را از حقوق اجتماعی و سياسی خود محروم کرد.
نتيجهی اين سياست نوعی آپارتايد ايدئولوژيک در کشور بوده است. اگر اين جمعيت خواستند در خيابان به اعتراض بپردازند کشته، يا مورد ضرب و جرح و شکنجه و تجاوز واقع خواهند شد.
توزيع قدرت و امتيازات بر اساس وفاداری
نظريهی کشورداری ولايت فقيه جدا کردن خواص و عوام است. خواص کسانی هستند که در جامعه نفوذ دارند و عوام همانا تودهی بی شکلی هستند که بايد همانند موم شکل داده شوند.
عوام بر اساس بيعت و عدم بيعت از منابع حکومت برخوردار می شوند اما خواص که بايد به ولی فقيه وفادار باشند از امتيازات ويژه برخوردارند. اين خواص به روحانيت محدود نمی شوند و نظاميان نيز در جمع آنها قرار می گيرند. آنها قدرت، ثروت و منزلت را در جامعه در اختيار خويش می گيرند و اجازه نمی دهند مخالفان و منتقدان به اين منابع دسترسی داشته باشند.
از آنجا که عوام بايد دنباله روی رهبری باشند احزاب و گروههای سياسی مشکل زا هستند و جايی در نظام سياسی ولايتی ندارند. اختصاص مقامات حکومتی و شرکت ها و پروژههای بزرگ به روحانيون و فرماندهان سپاه پاسداران و سرازير کردن امکانات کشور به جيب نظاميان وفادار بر اين اساس صورت می گيرد که آنها خواص تلقی می شوند.
بر اساس سياستهای اعلام ناشده اما به اجرا گذاشته شدهی حکومت هيچ امکان دولتی بدون کسب بيعت افراد توزيع نمی شود. بر اساس اين اصل چيزی به نام اموال و امکانات عمومی وجود ندارد و همه چيز در کشور به ولی فقيه تعلق دارد.
بنا براين اگر قرار است پولی به مردم پرداخت شود آنها بايد در سخنرانیهای رهبری و رياست جمهوری حضور يافته، نامه بنويسند، دست بوسی کنند و دنبال اتومبيل مقامات بدوند تا چيزی نصيب آنها شود.
همچنين همهی مجوزها که امکانات مالی به همراه دارند، مثل مجوز انتشار نشريه يا واردات و صادرات يا تاسيس دفتر وکالت يا دفتر خانهی اسناد رسمی، به کسانی داده می شود که به حکومت اعلام وفاداری کرده باشند. بدين ترتيب گذران زندگی برای آنها که منتقد حکومت هستند بسيار دشوار می شود و فرصت کمتری برای فعاليت سياسی و اجتماعی پيدا می کنند.
ارعاب
ادارهی جامعه از منظر حکومت مطلقه يعنی کنترل و پاييدن و تحت فشار قرار دادن دائمی و نهادينهی شهروندان تا صدايی از آنها در مخالفت حکومت بلند نشود.
طرحهايی مثل طرح امنيت اجتماعی يا گشتهای ارشاد و امر به معروف نه برای اجرای احکام اسلام بلکه برای ايجاد ترس در جامعهاند. هدف اين طرحها جوانان و زنان هستند که آسيب پذير تر و شکننده ترند و با کنترل آنها کل جامعه کنترل می شود. عوامل حکومت در بيان اين سياست ترس روشن و صريح هستند: «در محرمها و روضهخوانیها بايد طوری صحبت کنيم که نه تنها دختران بیحجاب يا افراد بیبندوبار جامعه بترسند بلکه بايد بيشترين ترس را مديران جامعه داشته باشند.» (پناهيان با بيان مطلب فوق در همايش سراسری مسئولان هيئتهای رزمندگان اسلام، آفتاب يزد، ۲۶ تير ۱۳۸۸)
بر اساس همين سياست ارعاب است که رفتاری وحشيانه با بازداشتیهای اعتراضات پس از انتخابات صورت گرفت. ضرب و شتم با کابل و زنجير و باتون برقی تا حد مرگ، شکستن دندان افراد، محروميت از غذا و آب در دئره های طولانی، عدم امکان استفاده از دستشويی برای قضای حاجت، تجاوز جنسی، و فحاشی به زندانيان بخشی از رفتارهای ارعاب آميز حکومت است. ولی فقيه برای اعمال اين سياست از ميان لاتهای محلات و اراذل و اوباش مناظق حاشيهی شهری به استخدام نيرو برای بسيج و نيروهای لباس شخصی و گارد ويژه می پردازد.
لشکر کشی چند ده هزار نفری نيروهای نظامی، انتظامی و شبه نظامی برای ضرب و شتم معترضان در ۱۳ آبان ۱۳۸۸ همراه با تير اندازی، پرتاب مستقيم گلولههای گاز اشک آور به سوی مردم، و درست کردن دژ نظامی پيرامون نيروهای بسيجی که با اتوبوس برای گردهمايی حکومتی انتقال داده شده بودند نمونه های از اجرايی شدن اين اصل در سياست داخلی است.
ضرب شصت
حکومت در دو حملهی وحشيانه به خوابگاه دانشجويان دانشگاه تهران در سال های ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ در جريان نا آرامیها پيام مهمی را به فعال ترين گروه های مخالف خود انتقال داده است: اين که هر گونه مخالفت با ضرب شصت سنگين مواجه خواهد شد.
هدف از اين حملات ارعاب همهی منتقدان و مخالفان حکومت بوده است تا ديگر کسی جرات پيدا نکند در برابر حکومت بايستد. در اين حملات برق آسا که صدها دانشجو مضروب، دستگير، شکنجه، و حتی کشته شدهاند و ميلياردها تومان خسارت به امکانات عمومی وارد شده است حکومت از يک سو فرمان حمله را صادر کرده و از سوی ديگر آن را محکوم کرده است.
کارکرد نيروهای لباس شخصی دقيقا ايجاد و تداوم همين نوع ارعاب است، کاری که از سوی نهادهای يونيفورم پوش به خوبی قابل انجام نيست چون آنها شناخته شده هستند و راه پيگيری قضايی در مورد اعمال آنها وجود دارد.
پرسش به جای پاسخ
حکومت آیت الله خامنهای- احمدی نژاد اصل پاسخگويی رهبران را به اصل پرسشگری آنها تبديل کرد. بنا به اين اصل حاکمان به جای آن که به مردم توضيحی بدهکار باشند از آنها طلبکارند.
علی خامنهای در طول دوران رهبری هيچگاه به پرسش هيچ خبرنگار يا فردی از آحاد ملت پاسخ نداده است. به همين دليل انتقاد نرم يک دانشجو از نهادهای تحت نظر علی خامنهای و نه شخص او در برابر وی به خبر اول رسانهها تبديل شد.
آحاد ملت حق ندارند از وی سوال کنند. کسانی که کوچک ترين پرسش يا نقدی بر آیت الله خامنه ای مطرح کرده باشند به سرعت دستگير شدهاند. نگاهی به مصاحبههای مطبوعاتی احمدی نژاد، رئيس جمهور محبوب و هم جهت علی خامنه ای، نيز نشان می دهد که وی هيچ گاه به سوالات خبرنگاران پاسخ نمی دهد بلکه هر سوالی را با پرسش ديگری جواب می دهد. انحصار رسانهای اين امکان را به حاکمان داده است که از پاسخگويی به رسانهها بگريزند.
غرور دروغين ملی
نقض هر روزه و نهادينهی حقوق مردم و محروميت آنان از زندگی شرافتمندانه بايد با موضوعی ديگر يعنی تحريک غرور ملی با ادعای ابرقدرتی و مديريت جهان به حاشيه برود. موضوع هسته ای نه فقط برای ساخت بمب اتمی و حفظ رژيم در برابر تهديدات خارجی بلکه برای تحريک غرور ملی در داخل و به حاشيه راندن بی کفايتیها و سرکوبها مد نظر قرار داشته است.
رژيمی که نه می تواند عدالت ، نه آزادی و نه معنويت را به جامعه عرضه کند بايد با غرور دروغين ملی مردم را به موضوعی غير واقعی سرگرم کند.
در مناظرات احمدی نژاد با ديگر نامزدهای انتخابات رياست جمهوری، او به جای توضيح برنامهها و سياستهايش مرتبا به نامزدهای ديگر حمله و دهها بار از «ملت بزرگ» ايران ياد کرد.
-----------------------
دیدگاههای انعکاس یافته در این یادداشت، الزاماً بازتاب نظرات رادیو فردا نیست
اين اصول از آن جهت به طور دسته بندی شده و در بستههای مشخص اعلام نشدهاند که حکومت نمی توانسته از آغاز به روشنی رو در روی مردم بايستد و مدعی دمکراتيک ترين حکومت دنيا باشد اما اين اصول اقتدارگرايانه و تماميت طلبانه را اعلام کند. در عين حال آنها را مرتبا می توان از زبان مسئولان حکومت در لفافههای مذهبی شنيد و در رفتارهايشان متجلی ديد.
اين اصول بعضا در ديدارهای خصوصی آیت الله خامنهای بالاخص با نيروهای نظامی و بسيجی اعلام و تبيين شدهاند. روشن شدن اين اصول به هرچه شفاف تر شدن حکومت و نشان دادن تعارضها و تناقضات درونی آنها و تعارض و مخالفت آنها حتی با قانون اساسی جمهوری اسلامی و پيمانهای بينالمللی ياری می رساند. اصول مورد بحث کما بيش در دوران خمينی نيز پيگيری می شدند اما اين نوشته بر دوران خامنه ای متمرکز است.
آپارتايد ايدئولوژيک
از منظر حاکمان فقيه مخالفان داخلی چه چند ده نفر و چه ميليونها نفر همانا دشمن به حساب می آيند: بايد آنها را در يک جنگ نرم افزاری کم شمار و بی بند و بار و بی روحيه و ضد اسلام معرفی کرد و در يک چنگ سخت افزاری آنها را به قبرستان، کنج خانه ها يا خارج کشور فرستاد؛ بايد هر روز تعدادی از آنها را دستگير و با شکنجه مجبور به اعتراف به همکاری با بيگانگان کرد؛ بايد آنها را از تحصيل محروم ساخت؛ نبايد گذاشت شغل دولتی بگيرند؛ نبايد گذاشت در هيچ انتخاباتی نامزد شوند؛ در رسانه ها نبايد ديده شوند گويی وجود خارجی ندارند؛ و به طور کلی ميليون ها نفر را از حقوق اجتماعی و سياسی خود محروم کرد.
نتيجهی اين سياست نوعی آپارتايد ايدئولوژيک در کشور بوده است. اگر اين جمعيت خواستند در خيابان به اعتراض بپردازند کشته، يا مورد ضرب و جرح و شکنجه و تجاوز واقع خواهند شد.
توزيع قدرت و امتيازات بر اساس وفاداری
نظريهی کشورداری ولايت فقيه جدا کردن خواص و عوام است. خواص کسانی هستند که در جامعه نفوذ دارند و عوام همانا تودهی بی شکلی هستند که بايد همانند موم شکل داده شوند.
از آنجا که عوام بايد دنباله روی رهبری باشند احزاب و گروههای سياسی مشکل زا هستند و جايی در نظام سياسی ولايتی ندارند. اختصاص مقامات حکومتی و شرکت ها و پروژههای بزرگ به روحانيون و فرماندهان سپاه پاسداران و سرازير کردن امکانات کشور به جيب نظاميان وفادار بر اين اساس صورت می گيرد که آنها خواص تلقی می شوند.
بر اساس سياستهای اعلام ناشده اما به اجرا گذاشته شدهی حکومت هيچ امکان دولتی بدون کسب بيعت افراد توزيع نمی شود. بر اساس اين اصل چيزی به نام اموال و امکانات عمومی وجود ندارد و همه چيز در کشور به ولی فقيه تعلق دارد.
بنا براين اگر قرار است پولی به مردم پرداخت شود آنها بايد در سخنرانیهای رهبری و رياست جمهوری حضور يافته، نامه بنويسند، دست بوسی کنند و دنبال اتومبيل مقامات بدوند تا چيزی نصيب آنها شود.
همچنين همهی مجوزها که امکانات مالی به همراه دارند، مثل مجوز انتشار نشريه يا واردات و صادرات يا تاسيس دفتر وکالت يا دفتر خانهی اسناد رسمی، به کسانی داده می شود که به حکومت اعلام وفاداری کرده باشند. بدين ترتيب گذران زندگی برای آنها که منتقد حکومت هستند بسيار دشوار می شود و فرصت کمتری برای فعاليت سياسی و اجتماعی پيدا می کنند.
ارعاب
ادارهی جامعه از منظر حکومت مطلقه يعنی کنترل و پاييدن و تحت فشار قرار دادن دائمی و نهادينهی شهروندان تا صدايی از آنها در مخالفت حکومت بلند نشود.
طرحهايی مثل طرح امنيت اجتماعی يا گشتهای ارشاد و امر به معروف نه برای اجرای احکام اسلام بلکه برای ايجاد ترس در جامعهاند.
بر اساس همين سياست ارعاب است که رفتاری وحشيانه با بازداشتیهای اعتراضات پس از انتخابات صورت گرفت. ضرب و شتم با کابل و زنجير و باتون برقی تا حد مرگ، شکستن دندان افراد، محروميت از غذا و آب در دئره های طولانی، عدم امکان استفاده از دستشويی برای قضای حاجت، تجاوز جنسی، و فحاشی به زندانيان بخشی از رفتارهای ارعاب آميز حکومت است. ولی فقيه برای اعمال اين سياست از ميان لاتهای محلات و اراذل و اوباش مناظق حاشيهی شهری به استخدام نيرو برای بسيج و نيروهای لباس شخصی و گارد ويژه می پردازد.
لشکر کشی چند ده هزار نفری نيروهای نظامی، انتظامی و شبه نظامی برای ضرب و شتم معترضان در ۱۳ آبان ۱۳۸۸ همراه با تير اندازی، پرتاب مستقيم گلولههای گاز اشک آور به سوی مردم، و درست کردن دژ نظامی پيرامون نيروهای بسيجی که با اتوبوس برای گردهمايی حکومتی انتقال داده شده بودند نمونه های از اجرايی شدن اين اصل در سياست داخلی است.
ضرب شصت
حکومت در دو حملهی وحشيانه به خوابگاه دانشجويان دانشگاه تهران در سال های ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ در جريان نا آرامیها پيام مهمی را به فعال ترين گروه های مخالف خود انتقال داده است: اين که هر گونه مخالفت با ضرب شصت سنگين مواجه خواهد شد.
هدف از اين حملات ارعاب همهی منتقدان و مخالفان حکومت بوده است تا ديگر کسی جرات پيدا نکند در برابر حکومت بايستد. در اين حملات برق آسا که صدها دانشجو مضروب، دستگير، شکنجه، و حتی کشته شدهاند و ميلياردها تومان خسارت به امکانات عمومی وارد شده است حکومت از يک سو فرمان حمله را صادر کرده و از سوی ديگر آن را محکوم کرده است.
کارکرد نيروهای لباس شخصی دقيقا ايجاد و تداوم همين نوع ارعاب است، کاری که از سوی نهادهای يونيفورم پوش به خوبی قابل انجام نيست چون آنها شناخته شده هستند و راه پيگيری قضايی در مورد اعمال آنها وجود دارد.
پرسش به جای پاسخ
حکومت آیت الله خامنهای- احمدی نژاد اصل پاسخگويی رهبران را به اصل پرسشگری آنها تبديل کرد. بنا به اين اصل حاکمان به جای آن که به مردم توضيحی بدهکار باشند از آنها طلبکارند.
علی خامنهای در طول دوران رهبری هيچگاه به پرسش هيچ خبرنگار يا فردی از آحاد ملت پاسخ نداده است. به همين دليل انتقاد نرم يک دانشجو از نهادهای تحت نظر علی خامنهای و نه شخص او در برابر وی به خبر اول رسانهها تبديل شد.
آحاد ملت حق ندارند از وی سوال کنند. کسانی که کوچک ترين پرسش يا نقدی بر آیت الله خامنه ای مطرح کرده باشند به سرعت دستگير شدهاند. نگاهی به مصاحبههای مطبوعاتی احمدی نژاد، رئيس جمهور محبوب و هم جهت علی خامنه ای، نيز نشان می دهد که وی هيچ گاه به سوالات خبرنگاران پاسخ نمی دهد بلکه هر سوالی را با پرسش ديگری جواب می دهد. انحصار رسانهای اين امکان را به حاکمان داده است که از پاسخگويی به رسانهها بگريزند.
غرور دروغين ملی
نقض هر روزه و نهادينهی حقوق مردم و محروميت آنان از زندگی شرافتمندانه بايد با موضوعی ديگر يعنی تحريک غرور ملی با ادعای ابرقدرتی و مديريت جهان به حاشيه برود. موضوع هسته ای نه فقط برای ساخت بمب اتمی و حفظ رژيم در برابر تهديدات خارجی بلکه برای تحريک غرور ملی در داخل و به حاشيه راندن بی کفايتیها و سرکوبها مد نظر قرار داشته است.
رژيمی که نه می تواند عدالت ، نه آزادی و نه معنويت را به جامعه عرضه کند بايد با غرور دروغين ملی مردم را به موضوعی غير واقعی سرگرم کند.
در مناظرات احمدی نژاد با ديگر نامزدهای انتخابات رياست جمهوری، او به جای توضيح برنامهها و سياستهايش مرتبا به نامزدهای ديگر حمله و دهها بار از «ملت بزرگ» ايران ياد کرد.
-----------------------
دیدگاههای انعکاس یافته در این یادداشت، الزاماً بازتاب نظرات رادیو فردا نیست