حدود دو دهه است که سعيد مرتضوی در صحنهی سياسی ايران به بازيگری مشغول بوده است: از رياست دادگاههای مطبوعات تا قتل زهرا کاظمی، و از کهريزک تا انتصاب وی به رياست مرکز مبارزه با قاچاق کالا و ارز و بعد رياست سازمان تامين اجتماعی توسط دولت احمدی نژاد.
در دههی هفتاد، مجلس و دولت اصلاح طلب بر سر نقش وی در سرکوب روزنامه نگاران و نقش وی در قتل زهرا کاظمی با قوهی قضاييه (و در واقع با بيت) درگير بودند و در سالهای پس از جنبش سبز مجلس و قوهی قضاييه و قوهی مجريه بر سر نقش وی در داستان کهريزک و تامين اجتماعی تا حد استيضاح ناموفق وزير کار و صدور حکم ديوان عدالت اداری برای برکناری وی در گير بودهاند.
چگونه يک بازجو به مقام رياست دادگاههای مطبوعاتی ارتقا می يابد؟ او چگونه از اتهامات مربوط به قتل زهرا کاظمی (با وجود مطالب اظهار شده از سوی مدير کل مطبوعات خارجی وقت که از نزديکان به بيت خامنهای بود) يا کشتار کهريزک گريخت؟ دولت احمدی نژاد چرا علی رغم بدنامی مرتضوی وی را به کار گرفت و ارتقا بخشيد؟
مديرانی مثل مرتضوی چگونه از نردبام قدرت بالا می روند يا در بالای نردبام می مانند؟ چرا قوای سه گانه بر سر اين گونه مديران با يکديگر تا اين حد درگير می شوند؟ کنار گذاشتن وی جه هزينهای برای قوای کشور داشته است؟
بازجو- قاضی
در دوران رياست محمد يزدی بر قوهی قضاييه، حدود هزار تن بازجو به مقام قضاوت در قوهی قضاييه ارتقا يافتند. يکی از اين اين بازجوها سعيد مرتضوی نام داشت. نظامهای اقتدارگرا و ناشايسته سالار اين گونه اقدامات را بدين خاطر انجام می دهند تا اولا افراد با صلاحيت را فراری دهند (موجی از تقاضاهای بازنشستگی قضات باسابقه در دههی هفتاد به راه افتاد)، و ثانيا افراد بدون صلاحيت را وامدار خود کنند و بتوانند از آنها در هر ظرفيت و به هرگونه که خواستند بهره بگيرند.
اتفاقا اين عمل مديريت دستگاه قضايی با قانون تاسيس دادگاههای عام در دوران يزدی (دادگاههايی بدون وکيل، دادستان و تحقيقات مقدماتی) کاملا همخوانی داشت چون در قانون نيز قاضی همان نقش بازجو را بر عهده می گرفت. اين قاضی-بازجوها ماموريتهای قوهی قضاييه در سازمان سرکوب را در دوران خامنهای به خوبی بر عهده داشته و ايفا کردهاند.
چالش سه قوه بر سر يک فرد
همه ی فعاليتهای مرتضوی در قوهی قضاييه با واسطگی محسنی اژه ای با بيت هماهنگ می شد. او نقش دستيار اژهای را بازی کرده و منويات بيت را از طريق وی پی می گرفت. از همين جهت نقش وی در دادگاه مطبوعات، قتل خبرنگار ايرانی کانادايی (که به تخريب روابط ايران و کانادا انجاميد) و پروندهی کهريزک پر رنگ بوده است.
به دليل همين ارتباطات و عامليت مرتضوی برای بيت است که در يک دوره قوای سه گانه برای تقرب به بيت از وی استفاده يا برای انتقاد از بيت به وی انتقاد می کردهاند و اکنون پس از رسوايی کهريزک برای دهن کجی به بيت و گردن کشی در برابر آن از وی حمايت می کنند. رقابت سياسی جناحها و روابط تبعيت/رقابت با بيت در هر سه قوه از فراموش شدن مرتضوی جلوگيری کرده است.
تک خال احمدی نژاد
مرتضوی در پی رسوايی کهريزک پس از کنار گذاشته شدن از مقام قضايی و از دست دادن حمايت محسنی اژهای که وی دست راستش در دادستانی بود در سال ۸۹ به تيم دولت پيوست. در اين شرايط با فشار مخالفان و نيز فاصله گرفتن فقه گرايان از دولت، تيم احمدی نژاد در پی يارگيری و حفظ انسجام درونی خود بود. اين مشی علی خامنهای و محمود احمدی نژاد، هر دو بوده که اعضای ديگر تيمهای سياسی را به خود مديون سازند و از اعضای تيم خود به هر قيمت حمايت کنند تا از ريزش جلوگيری شود.
حمايت بی دريغ دولت احمدی نژاد از مرتضوی تا حد پشتک واروهای وزير کار در جريان استيضاح وی در پايان مجلس هشتم، تغيير اساسنامهی صندوق تامين اجتماعی و تغيير نام ان از صندوق به سازمان برای حفظ مرتضوی در مقام رياست و استنکاف دولت از اجرای حکم ديوان عدالت اداری صرفا معطوف به حفظ يکی از گنجينههای زندهی اسناد جنايات بيت و وابستگان به بيت به هنگام بالا گرفتن اختلاف ميان بيت و تيم دولت و استفاده از وی برای کاهش فشارهاست.
مردی که زياد می دانست
پيوستن مرتضوی به دولت احمدی نژاد جان وی را نيز نجات داد. پس از ماجرای کشتار و شکنجه در بازداشتگاه کهريزک و کشته شدن رامين پور اندرجانی، پزشک اين بازداشتگاه، انتظار می رفت که بلايی که بر سر سعيد امامی آمد بر سر سعيد مرتضوی هم بيايد اما مرتضوی که دو دهه به بيت خدمت کرده و نقشهی سياسی کشور را به خوبی فرا گرفته بود می دانست که در شرايط خطر برای حفاظت از جان خود بايد به جريان قدرتمند ديگری بپيوندد، کاری که سعيد امامی به علت اعتماد به بيت انجام نداد و جانش را بر سر اين اعتماد گذاشت. البته اصلاح طلبان نيز آمادهی پذيرش سعيد امامی در ميان خود نبودند، کاری که دولت احمدی نژاد نوعا برای آن تشنه است.
سکوت علی خامنهای و بيت در مورد مرتضوی و نقش وی در پرونده کهريزک معنی دار است. علی خامنهای به شدت در پی مبرا کردن خود از رسوايی کهريزک است (البته نه قتل زهرا کاظمی، چون خويشاوندان وی همانند روح الامينی از پيروان ولايت نبودند) اما نمی خواهد مباشر سابق بيت را عليه خود تحريک کند.
آیت الله خامنهای و بيت به دنبال آنند که پديدهی مرتضوی که نقطهی تلاقی ماشين سرکوب، پنهانکاری حکومت، نقض حاکميت قانون و نظام مباشر پرور است به تدريج فراموش شود. اما همپيمانان سابق و رقبای امروز خامنهای نمی خواهند وی فراموش شود بالاخص احمدی نژاد. مرتضوی در کنار پروندههايی که از وزارت اطلاعات به سرقت رفته و در دست احمدی نژاد است يکی از پروندههای زندهای است که رئيس دولت برای کاهش حملات توپخانهی بيت عليه خود در دست دارد.
کشمکش بيت و دولت
البته بيت و همراهانش در اين ميان ساکت ننشستهاند: يک روز برای مشاور مطبوعاتی دولت (جوانفکر) پرونده سازی می کنند تا احمدی نژاد به آیت الله خامنهای متوسل شده و وی را از زندان نجات دهند (و در اين فرايند بياموزد که قدرت در دست کيست)، روز ديگر جلوی انتشار ويژه نامهی روزنامهی ايران (با عنوان فکرت، تابناک، ۱۷ مرداد ۱۳۹۱) را می گيرند، روز ديگر وبلاگ نويس طرفدار دولت را بازداشت می کنند (که در ديدار علی خامنه ای با دانشجويان بسيجی و اعضای تشکلهای دانشجوی يحکومت ساخته به وی اشاره و روز بعد آزاد شد)، و زمانی ديگر با به جريان انداختن برخی پروندههای فساد در قوهی قضاييه (پروندهی بيمه و اختلاس سه هزار ميليارد تومانی) برای اعضای تيم دولت پروندههايی را شکل می دهند تا مثل شمشير داموکلس بالای سر آنها تا پايان کار دولت نگاه دارند.
---------------------------------------------------
* نظرات مطرح شده در این یادداشت الزاماً دیدگاه رادیو فردا نیست.
در دههی هفتاد، مجلس و دولت اصلاح طلب بر سر نقش وی در سرکوب روزنامه نگاران و نقش وی در قتل زهرا کاظمی با قوهی قضاييه (و در واقع با بيت) درگير بودند و در سالهای پس از جنبش سبز مجلس و قوهی قضاييه و قوهی مجريه بر سر نقش وی در داستان کهريزک و تامين اجتماعی تا حد استيضاح ناموفق وزير کار و صدور حکم ديوان عدالت اداری برای برکناری وی در گير بودهاند.
چگونه يک بازجو به مقام رياست دادگاههای مطبوعاتی ارتقا می يابد؟ او چگونه از اتهامات مربوط به قتل زهرا کاظمی (با وجود مطالب اظهار شده از سوی مدير کل مطبوعات خارجی وقت که از نزديکان به بيت خامنهای بود) يا کشتار کهريزک گريخت؟ دولت احمدی نژاد چرا علی رغم بدنامی مرتضوی وی را به کار گرفت و ارتقا بخشيد؟
مديرانی مثل مرتضوی چگونه از نردبام قدرت بالا می روند يا در بالای نردبام می مانند؟ چرا قوای سه گانه بر سر اين گونه مديران با يکديگر تا اين حد درگير می شوند؟ کنار گذاشتن وی جه هزينهای برای قوای کشور داشته است؟
بازجو- قاضی
در دوران رياست محمد يزدی بر قوهی قضاييه، حدود هزار تن بازجو به مقام قضاوت در قوهی قضاييه ارتقا يافتند. يکی از اين اين بازجوها سعيد مرتضوی نام داشت. نظامهای اقتدارگرا و ناشايسته سالار اين گونه اقدامات را بدين خاطر انجام می دهند تا اولا افراد با صلاحيت را فراری دهند (موجی از تقاضاهای بازنشستگی قضات باسابقه در دههی هفتاد به راه افتاد)، و ثانيا افراد بدون صلاحيت را وامدار خود کنند و بتوانند از آنها در هر ظرفيت و به هرگونه که خواستند بهره بگيرند.
اتفاقا اين عمل مديريت دستگاه قضايی با قانون تاسيس دادگاههای عام در دوران يزدی (دادگاههايی بدون وکيل، دادستان و تحقيقات مقدماتی) کاملا همخوانی داشت چون در قانون نيز قاضی همان نقش بازجو را بر عهده می گرفت. اين قاضی-بازجوها ماموريتهای قوهی قضاييه در سازمان سرکوب را در دوران خامنهای به خوبی بر عهده داشته و ايفا کردهاند.
چالش سه قوه بر سر يک فرد
همه ی فعاليتهای مرتضوی در قوهی قضاييه با واسطگی محسنی اژه ای با بيت هماهنگ می شد. او نقش دستيار اژهای را بازی کرده و منويات بيت را از طريق وی پی می گرفت. از همين جهت نقش وی در دادگاه مطبوعات، قتل خبرنگار ايرانی کانادايی (که به تخريب روابط ايران و کانادا انجاميد) و پروندهی کهريزک پر رنگ بوده است.
به دليل همين ارتباطات و عامليت مرتضوی برای بيت است که در يک دوره قوای سه گانه برای تقرب به بيت از وی استفاده يا برای انتقاد از بيت به وی انتقاد می کردهاند و اکنون پس از رسوايی کهريزک برای دهن کجی به بيت و گردن کشی در برابر آن از وی حمايت می کنند. رقابت سياسی جناحها و روابط تبعيت/رقابت با بيت در هر سه قوه از فراموش شدن مرتضوی جلوگيری کرده است.
تک خال احمدی نژاد
مرتضوی در پی رسوايی کهريزک پس از کنار گذاشته شدن از مقام قضايی و از دست دادن حمايت محسنی اژهای که وی دست راستش در دادستانی بود در سال ۸۹ به تيم دولت پيوست. در اين شرايط با فشار مخالفان و نيز فاصله گرفتن فقه گرايان از دولت، تيم احمدی نژاد در پی يارگيری و حفظ انسجام درونی خود بود. اين مشی علی خامنهای و محمود احمدی نژاد، هر دو بوده که اعضای ديگر تيمهای سياسی را به خود مديون سازند و از اعضای تيم خود به هر قيمت حمايت کنند تا از ريزش جلوگيری شود.
حمايت بی دريغ دولت احمدی نژاد از مرتضوی تا حد پشتک واروهای وزير کار در جريان استيضاح وی در پايان مجلس هشتم، تغيير اساسنامهی صندوق تامين اجتماعی و تغيير نام ان از صندوق به سازمان برای حفظ مرتضوی در مقام رياست و استنکاف دولت از اجرای حکم ديوان عدالت اداری صرفا معطوف به حفظ يکی از گنجينههای زندهی اسناد جنايات بيت و وابستگان به بيت به هنگام بالا گرفتن اختلاف ميان بيت و تيم دولت و استفاده از وی برای کاهش فشارهاست.
مردی که زياد می دانست
پيوستن مرتضوی به دولت احمدی نژاد جان وی را نيز نجات داد. پس از ماجرای کشتار و شکنجه در بازداشتگاه کهريزک و کشته شدن رامين پور اندرجانی، پزشک اين بازداشتگاه، انتظار می رفت که بلايی که بر سر سعيد امامی آمد بر سر سعيد مرتضوی هم بيايد اما مرتضوی که دو دهه به بيت خدمت کرده و نقشهی سياسی کشور را به خوبی فرا گرفته بود می دانست که در شرايط خطر برای حفاظت از جان خود بايد به جريان قدرتمند ديگری بپيوندد، کاری که سعيد امامی به علت اعتماد به بيت انجام نداد و جانش را بر سر اين اعتماد گذاشت. البته اصلاح طلبان نيز آمادهی پذيرش سعيد امامی در ميان خود نبودند، کاری که دولت احمدی نژاد نوعا برای آن تشنه است.
سکوت علی خامنهای و بيت در مورد مرتضوی و نقش وی در پرونده کهريزک معنی دار است. علی خامنهای به شدت در پی مبرا کردن خود از رسوايی کهريزک است (البته نه قتل زهرا کاظمی، چون خويشاوندان وی همانند روح الامينی از پيروان ولايت نبودند) اما نمی خواهد مباشر سابق بيت را عليه خود تحريک کند.
آیت الله خامنهای و بيت به دنبال آنند که پديدهی مرتضوی که نقطهی تلاقی ماشين سرکوب، پنهانکاری حکومت، نقض حاکميت قانون و نظام مباشر پرور است به تدريج فراموش شود. اما همپيمانان سابق و رقبای امروز خامنهای نمی خواهند وی فراموش شود بالاخص احمدی نژاد. مرتضوی در کنار پروندههايی که از وزارت اطلاعات به سرقت رفته و در دست احمدی نژاد است يکی از پروندههای زندهای است که رئيس دولت برای کاهش حملات توپخانهی بيت عليه خود در دست دارد.
کشمکش بيت و دولت
البته بيت و همراهانش در اين ميان ساکت ننشستهاند: يک روز برای مشاور مطبوعاتی دولت (جوانفکر) پرونده سازی می کنند تا احمدی نژاد به آیت الله خامنهای متوسل شده و وی را از زندان نجات دهند (و در اين فرايند بياموزد که قدرت در دست کيست)، روز ديگر جلوی انتشار ويژه نامهی روزنامهی ايران (با عنوان فکرت، تابناک، ۱۷ مرداد ۱۳۹۱) را می گيرند، روز ديگر وبلاگ نويس طرفدار دولت را بازداشت می کنند (که در ديدار علی خامنه ای با دانشجويان بسيجی و اعضای تشکلهای دانشجوی يحکومت ساخته به وی اشاره و روز بعد آزاد شد)، و زمانی ديگر با به جريان انداختن برخی پروندههای فساد در قوهی قضاييه (پروندهی بيمه و اختلاس سه هزار ميليارد تومانی) برای اعضای تيم دولت پروندههايی را شکل می دهند تا مثل شمشير داموکلس بالای سر آنها تا پايان کار دولت نگاه دارند.
---------------------------------------------------
* نظرات مطرح شده در این یادداشت الزاماً دیدگاه رادیو فردا نیست.