مقامات و رسانه های دولتی ايران رخ داده های فلسطين را با دقت پيگيری و در برابر هر اقدامی هر چند جزئی موضع می گيرند اما در باره برگزاری تظاهرات مشترک دو سازمان فلسطينی فتح و حماس در هفته اخير واکنشی جدی نشان نداده و به تقريب سکوت کردند.
در هفته اخير برای اولين بار در چهار سال گذشته دو گروه فلسطينی رقيب و گاه متخاصم حماس و فتح همزمان با «يوم النکبه» يا «روز فاجعه» تظاهراتی مشترک را در نوار غزه و کرانه باختری برپا کردند.
تمرکز جمهوری اسلامی بر مذاکرات هسته ای با ترکيه و برزيل و تدارک برای رو در روئی با قطعنامه احتمالی شورای امنيت عليه ايران از سوئی و ناخشنودی جمهوری اسلامی از نزديکی حماس و فتح از ديگر سو می تواند سکوت مقامات و رسانه های دولتی ايران را توضيح دهد.
پرونده اتمی ايران از حادترين مسائل بين المللی و مهم ترين محور سياست خارجی جمهوری اسلامی است اما اين پرونده با حمايت جمهوری اسلامی از گروه های تندرو حماس در فلسطين و حزب الله در لبنان،مخالفت دولت ايران با صلح خاورميانه و موضع رسمی جمهوری اسلامی مبنی بر نابودی اسرائيل نسبت و ارتباط نزديک دارد.
مساله فلسطين از نگاه اعراب و ايرانيان
موضع گيری دولت ها،گرايش های سياسی و افکار عمومی کشورهای عربی در حمايت از جنبش فلسطين، به رغم تفاوت های بسيار در استراتژی ها و تاکتيک ها،با منافع ملی اين کشورها و منافع مشترک آنان در اتحاديه عرب و با اسلامی بودن همه کشورهای عربی سازگار و از توضيح نظری روشن و همگن برخوردار است.
اما موضع گيری دولت ها،گرايش های فکری و سياسی و افکار عمومی ايرانيان با مساله فلسطين در شش دهه گذشته با پيچيدگی ها و ناهمگنی های جدی همراه بوده و در سياست گذاری دولت ها و گرايش های منتقد و مخالف در قبال بحران خاورميانه جايگاه منافع ملی رروشن نبوده است.
دولت ها و افکار عمومی در کشورهای عربی،از نخستين روز تاسيس و شکل گيری دولت اسرائيل تا کنون با آن چه «غصب سرزمين های عربی و اسلامی» می نامند،به مخالفت برخاسته و خواستار «احقاق حقوق غصب شده فلسطينی ها» هستند هر چند در برخورد با اسرائيل و در حمايت از سازمان های گوناگون جنبش فلسطين اختلاف داشته و استراتژی های گوناگونی را در چارچوب منافع ملی يا مصلحت های حکومتی دنبال کرده و می کنند.
زبان و فرهنگ مشترک و اسلامی بودن همه کشورهای عربی مساله فلسطين را در اين کشورها با هويت مشترک مذهبی،قومی،زبانی و فرهنگی درهم بافته و به مهم ترين محور سياست خارجی اين کشورها بدل کرده است.
مساله فلسطين در نخستين سال های دهه سی به يکی از مسائل مطرح در ايران بدل شد.بدان روزگار کشورهای عربی برای آن چه «آزاد کردن سرزمين های غصب شده عربی ـ اسلامی از اشغال غاصبان» و «حق ملت فلسطين» می ناميدند، با اسرائيل به مبارزه و جنگ برخاستند.
اما روحانيت شيعه،که در دهه سی و پس از آن مهم ترين و پيگيرترين مرجع طرح مساله فلسطين در ايران بود،تنها بر انگيزه های دينی و حمايت مسلمان از مسلمان متکی بود چرا که تاسيس دولت اسرائيل در آن روزگار بر منافع ملی ايرانيان تاثير مستقيم و چندانی نداشت.
چند ماهی پس از طرح مساله فلسطين در ايران جنبش ملی کردن صنعت نفت اوج گرفت و همه مسائل،از جمله مساله فلسطين را تحت الشعاع خود قرار داد.دولت ايران نيز به تبعيت از ديگر کشورهای مسلمان اسرائيل را به رسميت نشناخته بود.
پهلوی دوم در دهه های ۴۰ و ۵۰ و به دوران نظام دو قطبی و جنگ سرد از متحدان اصلی بلوک غرب و آمريکا در منطقه بود و منافع ملی ايران را در چارچوب اين بلوک بندی تعريف می کرد.
اسرائيل نيز،که در آن روزگار مهم ترين و قوی ترين متحد نظامی و سياسی آمريکا در خاورميانه به شمار می رفت،با حکومت پهلوی دوم در يک بلوک بندی مشترک جای گرفته بود.
حکومت ايران در دهه های چهل و پنجاه سودای بدل شدن به قوی ترين قدرت منطقه حساس خليج فارس را در سر داشت و در اين عرصه با عربستان سعودی رقابت می کرد.
پهلوی دوم جدائی بحرين را از ايران به رسميت شناخت اما سه جزيره ايرانی را در خليج فارس از کشورهای عربی حاشيه جنوبی خليج فارس گرفت و به ايران بازگرداند.در آن روزگار همه کشورهای عربی از ادعای مالکيت عراق بر استان خوزستان ايران حمايت می کردند.
رقابت با عربستان سعودی،بازگرداندن سه جزيزه ابوموسی،تنب بزرگ و کوچک به ايران و طمع جدی عراق به استان نفتی خوزستان،ايران شاهنشاهی را در مقابل اعراب قرار داد.
پهلوی دوم اسرائيل را به طور دوفاکتو به رسميت شناخت،با اين کشور روابط اقتصادی و سياسی برقرار کرد و سفارت اسرائيل در ايران فعال شد.نزديکی پهلوی دوم به اسرائيل خشم روحانيت شيعه را برانگيخت.
چپ،روشنفکران و مساله فلسطين
نه فقط روحانيت شيعه که ديگر گرايش های اپوزيسيون سياسی و فرهنگی دوران پهلوی دوم نيز،با تحليل های متفاوت،منافع ملت ايران را در دشمنی با اسرائيل و دوستی با خلق فلسطين تعريف می کردند.
چپ سنتی ايران در آن روزگار از بلوک شرق به رهبری شوروی سابق تبعيت می کرد و از اين منظر اسرائيل پايگاه اصلی آمريکا و بلوک غرب در خاورميانه،جنبش فلسطين از نزديک ترين متحدان خلق ايران و آمريکا و اسرائيل دشمنان مشترک خلق فلسطين و ايران بودند.
در سال های پايانی دهه ۴۰ جنبش مبارزه مسلحانه،که در عرصه نظری و سياسی تلفيقی از چپ سنتی و چپ نو بود،و سازمان مذهبی مسلح مجاهدين خلق در ايران پا گرفتند.
هر دو سازمان کوشيدند تا به سازمان های مبارز مسلح فلسطينی نزديک شده و هر دو گرايش،چون اغلب سازمان های چپ مسلح آن روزگار در سرتاسر دنيا،از حمايت سازمان های مسلح جنبش فلسطين برخوردار شدند.
چپ سنتی و نو آن روزگار حمايت از جنبش فلسطين و دشمنی با اسرائيل را در چارچوب مفهوم «مبارزه خلق های جهان با امپرياليزم جهانی به سرکردگی دولت آمريکا» توضيح می دادند.در اين توضيح اسرائيل پايگاه مهم امپرياليزم و سرمايه داری و جنبش فلسطين پايگاه بزرگ خلق های مبارز جهان بود.
اغلب روشنفکران مستقل ايرانی دهه های چهل و پنجاه نيز اسرائيل را دولتی غاضب و جنبش فلسطين را جنبشی مترقی می دانستند.فصل مهمی از ادبيات و هنر ايران در دهه های ۴۰ و ۵۰ بر بستر حمايت از جنبش فلسطين خلق شده است.
انقلاب اسلامی مساله فلسطين را به يکی از محوری ترين مسائل ايران بدل کرد و جمهوری اسلامی با سرمايه گذاری کلان مالی،نظامی،سياسی و تبليغاتی به حمايت از تندروترين گروه های فلسطينی برخاست.
«آزادی قدس» و «نابودی اسرائيل» به پايدارترين و اصلی ترين مبانی سياست گذاری جمهوری اسلامی بدل شدند و حکومت ايران کوشيد تا با حذف محتوای ملی جنبش فلسطين جنگ مذهبی را به اين جنبش ترزيق کند.
موضع جمهوری اسلامی در سی سال گذشته در باره بحران خاورميانه،مساله فلسطين و برخورد با اسرائيل موضعی روشن،قاطع،يک دست و متکی بر مبانی نظری همگن و مفاهيم روشن و بدون ابهام بوده است هر چند در درستی يا نادرستی اين مبانی و در انطباق يا تضاد آن با منافع ملی ايران نقدهای بسيار مطرح است.
گرايش های متفاوت در اپوزيسيون سياسی و فرهنگی و جنبش دموکراسی خواهی ايران در سال های اخير نقدهای گوناگونی را در باره مواضع نظری و عملی گذشته خود و در باره سياست خارجی جمهوری اسلامی مطرح کرده اند اما اغلب طيف های اين اپوزيسيون هنوز مفاهيمی روشن و متکی بر تحليل های مشخص نظری همگن را در باره بحران خاورميانه تدوين نکرده و در باره موضع نظری و عملی خود در مساله فلسطين و برخورد با اسرائيل با زبان ابهام يا تناقض سخن می گويند.
توليد سياست های نو در جنبش آزادی خواهی
ايران بزرگ ترين و پرجمعيت ترين کشور منطقه حساس خليج فارس و از توليد کنندگان بزرگ نفت و گاز است و «با» يا «بدون» جمهوری اسلامی و در هر حکومتی منافع ملی مشخصی دارد که تعريف و پيگيری آن به نزديکی و همکاری با برخی کشورهای جهان و رقابت مسالمت آميز با برخی ديگر منجر خواهد شد.
آن گاه که طيف رنگارنگ و متنوع جنبش دموکراسی خواهی ايران نقد سياست خارجی جمهوری اسلامی را در عرصه نظر و عمل با توليد مفاهيم روشن و همگن و با تدوين سياست های مشخص قرين کند با پرسش هائی جدی در باره نسبت منافع ملی و موقعيت ژئوپوليتيکی ايران با محتوا و سمت و سوی رابطه ايران با اعراب و اسرائيل رو به رو خواهد شد.
سياست گذاری جدی از فرمول های کلی چون برقراری روابط دوستانه و مبتنی بر احترام و همکاری و منافع متقابل با همه کشورهای جهان در چارچوب حفظ صلح،ارزش های انسانی و منافع ملی و پرهيز از تنش آفرينی برمی گذرد و آن گاه که اين مرحله فرارسد نقد مفاهيم و سياست های گذشته و تدوين مفاهيم و سياست های مشخص و نو به نيازی ضروری بدل می شود.
بازنگری در رابطه ايران و اسرائيل،رابطه ايران و اعراب و نسبت ايران با بحران خاورميانه و جنبش فلسطين از پرسش هائی است که جنبش دموکراسی خواهی و طيف های رنگارنگ اپوزيسيون سياسی و فرهنگی ايران به ناچار با آن رو به رو خواهند شد و اين بستر زمينه را برای خلق پاسخ های روشن همگن نظری و عملی و رها شدن از ابهام و تناقض آماده می کند.
در هفته اخير برای اولين بار در چهار سال گذشته دو گروه فلسطينی رقيب و گاه متخاصم حماس و فتح همزمان با «يوم النکبه» يا «روز فاجعه» تظاهراتی مشترک را در نوار غزه و کرانه باختری برپا کردند.
تمرکز جمهوری اسلامی بر مذاکرات هسته ای با ترکيه و برزيل و تدارک برای رو در روئی با قطعنامه احتمالی شورای امنيت عليه ايران از سوئی و ناخشنودی جمهوری اسلامی از نزديکی حماس و فتح از ديگر سو می تواند سکوت مقامات و رسانه های دولتی ايران را توضيح دهد.
پرونده اتمی ايران از حادترين مسائل بين المللی و مهم ترين محور سياست خارجی جمهوری اسلامی است اما اين پرونده با حمايت جمهوری اسلامی از گروه های تندرو حماس در فلسطين و حزب الله در لبنان،مخالفت دولت ايران با صلح خاورميانه و موضع رسمی جمهوری اسلامی مبنی بر نابودی اسرائيل نسبت و ارتباط نزديک دارد.
مساله فلسطين از نگاه اعراب و ايرانيان
موضع گيری دولت ها،گرايش های سياسی و افکار عمومی کشورهای عربی در حمايت از جنبش فلسطين، به رغم تفاوت های بسيار در استراتژی ها و تاکتيک ها،با منافع ملی اين کشورها و منافع مشترک آنان در اتحاديه عرب و با اسلامی بودن همه کشورهای عربی سازگار و از توضيح نظری روشن و همگن برخوردار است.
اما موضع گيری دولت ها،گرايش های فکری و سياسی و افکار عمومی ايرانيان با مساله فلسطين در شش دهه گذشته با پيچيدگی ها و ناهمگنی های جدی همراه بوده و در سياست گذاری دولت ها و گرايش های منتقد و مخالف در قبال بحران خاورميانه جايگاه منافع ملی رروشن نبوده است.
دولت ها و افکار عمومی در کشورهای عربی،از نخستين روز تاسيس و شکل گيری دولت اسرائيل تا کنون با آن چه «غصب سرزمين های عربی و اسلامی» می نامند،به مخالفت برخاسته و خواستار «احقاق حقوق غصب شده فلسطينی ها» هستند هر چند در برخورد با اسرائيل و در حمايت از سازمان های گوناگون جنبش فلسطين اختلاف داشته و استراتژی های گوناگونی را در چارچوب منافع ملی يا مصلحت های حکومتی دنبال کرده و می کنند.
زبان و فرهنگ مشترک و اسلامی بودن همه کشورهای عربی مساله فلسطين را در اين کشورها با هويت مشترک مذهبی،قومی،زبانی و فرهنگی درهم بافته و به مهم ترين محور سياست خارجی اين کشورها بدل کرده است.
مساله فلسطين در نخستين سال های دهه سی به يکی از مسائل مطرح در ايران بدل شد.بدان روزگار کشورهای عربی برای آن چه «آزاد کردن سرزمين های غصب شده عربی ـ اسلامی از اشغال غاصبان» و «حق ملت فلسطين» می ناميدند، با اسرائيل به مبارزه و جنگ برخاستند.
اما روحانيت شيعه،که در دهه سی و پس از آن مهم ترين و پيگيرترين مرجع طرح مساله فلسطين در ايران بود،تنها بر انگيزه های دينی و حمايت مسلمان از مسلمان متکی بود چرا که تاسيس دولت اسرائيل در آن روزگار بر منافع ملی ايرانيان تاثير مستقيم و چندانی نداشت.
چند ماهی پس از طرح مساله فلسطين در ايران جنبش ملی کردن صنعت نفت اوج گرفت و همه مسائل،از جمله مساله فلسطين را تحت الشعاع خود قرار داد.دولت ايران نيز به تبعيت از ديگر کشورهای مسلمان اسرائيل را به رسميت نشناخته بود.
پهلوی دوم در دهه های ۴۰ و ۵۰ و به دوران نظام دو قطبی و جنگ سرد از متحدان اصلی بلوک غرب و آمريکا در منطقه بود و منافع ملی ايران را در چارچوب اين بلوک بندی تعريف می کرد.
اسرائيل نيز،که در آن روزگار مهم ترين و قوی ترين متحد نظامی و سياسی آمريکا در خاورميانه به شمار می رفت،با حکومت پهلوی دوم در يک بلوک بندی مشترک جای گرفته بود.
حکومت ايران در دهه های چهل و پنجاه سودای بدل شدن به قوی ترين قدرت منطقه حساس خليج فارس را در سر داشت و در اين عرصه با عربستان سعودی رقابت می کرد.
پهلوی دوم جدائی بحرين را از ايران به رسميت شناخت اما سه جزيره ايرانی را در خليج فارس از کشورهای عربی حاشيه جنوبی خليج فارس گرفت و به ايران بازگرداند.در آن روزگار همه کشورهای عربی از ادعای مالکيت عراق بر استان خوزستان ايران حمايت می کردند.
رقابت با عربستان سعودی،بازگرداندن سه جزيزه ابوموسی،تنب بزرگ و کوچک به ايران و طمع جدی عراق به استان نفتی خوزستان،ايران شاهنشاهی را در مقابل اعراب قرار داد.
پهلوی دوم اسرائيل را به طور دوفاکتو به رسميت شناخت،با اين کشور روابط اقتصادی و سياسی برقرار کرد و سفارت اسرائيل در ايران فعال شد.نزديکی پهلوی دوم به اسرائيل خشم روحانيت شيعه را برانگيخت.
چپ،روشنفکران و مساله فلسطين
نه فقط روحانيت شيعه که ديگر گرايش های اپوزيسيون سياسی و فرهنگی دوران پهلوی دوم نيز،با تحليل های متفاوت،منافع ملت ايران را در دشمنی با اسرائيل و دوستی با خلق فلسطين تعريف می کردند.
چپ سنتی ايران در آن روزگار از بلوک شرق به رهبری شوروی سابق تبعيت می کرد و از اين منظر اسرائيل پايگاه اصلی آمريکا و بلوک غرب در خاورميانه،جنبش فلسطين از نزديک ترين متحدان خلق ايران و آمريکا و اسرائيل دشمنان مشترک خلق فلسطين و ايران بودند.
در سال های پايانی دهه ۴۰ جنبش مبارزه مسلحانه،که در عرصه نظری و سياسی تلفيقی از چپ سنتی و چپ نو بود،و سازمان مذهبی مسلح مجاهدين خلق در ايران پا گرفتند.
هر دو سازمان کوشيدند تا به سازمان های مبارز مسلح فلسطينی نزديک شده و هر دو گرايش،چون اغلب سازمان های چپ مسلح آن روزگار در سرتاسر دنيا،از حمايت سازمان های مسلح جنبش فلسطين برخوردار شدند.
چپ سنتی و نو آن روزگار حمايت از جنبش فلسطين و دشمنی با اسرائيل را در چارچوب مفهوم «مبارزه خلق های جهان با امپرياليزم جهانی به سرکردگی دولت آمريکا» توضيح می دادند.در اين توضيح اسرائيل پايگاه مهم امپرياليزم و سرمايه داری و جنبش فلسطين پايگاه بزرگ خلق های مبارز جهان بود.
اغلب روشنفکران مستقل ايرانی دهه های چهل و پنجاه نيز اسرائيل را دولتی غاضب و جنبش فلسطين را جنبشی مترقی می دانستند.فصل مهمی از ادبيات و هنر ايران در دهه های ۴۰ و ۵۰ بر بستر حمايت از جنبش فلسطين خلق شده است.
انقلاب اسلامی مساله فلسطين را به يکی از محوری ترين مسائل ايران بدل کرد و جمهوری اسلامی با سرمايه گذاری کلان مالی،نظامی،سياسی و تبليغاتی به حمايت از تندروترين گروه های فلسطينی برخاست.
«آزادی قدس» و «نابودی اسرائيل» به پايدارترين و اصلی ترين مبانی سياست گذاری جمهوری اسلامی بدل شدند و حکومت ايران کوشيد تا با حذف محتوای ملی جنبش فلسطين جنگ مذهبی را به اين جنبش ترزيق کند.
موضع جمهوری اسلامی در سی سال گذشته در باره بحران خاورميانه،مساله فلسطين و برخورد با اسرائيل موضعی روشن،قاطع،يک دست و متکی بر مبانی نظری همگن و مفاهيم روشن و بدون ابهام بوده است هر چند در درستی يا نادرستی اين مبانی و در انطباق يا تضاد آن با منافع ملی ايران نقدهای بسيار مطرح است.
گرايش های متفاوت در اپوزيسيون سياسی و فرهنگی و جنبش دموکراسی خواهی ايران در سال های اخير نقدهای گوناگونی را در باره مواضع نظری و عملی گذشته خود و در باره سياست خارجی جمهوری اسلامی مطرح کرده اند اما اغلب طيف های اين اپوزيسيون هنوز مفاهيمی روشن و متکی بر تحليل های مشخص نظری همگن را در باره بحران خاورميانه تدوين نکرده و در باره موضع نظری و عملی خود در مساله فلسطين و برخورد با اسرائيل با زبان ابهام يا تناقض سخن می گويند.
توليد سياست های نو در جنبش آزادی خواهی
ايران بزرگ ترين و پرجمعيت ترين کشور منطقه حساس خليج فارس و از توليد کنندگان بزرگ نفت و گاز است و «با» يا «بدون» جمهوری اسلامی و در هر حکومتی منافع ملی مشخصی دارد که تعريف و پيگيری آن به نزديکی و همکاری با برخی کشورهای جهان و رقابت مسالمت آميز با برخی ديگر منجر خواهد شد.
آن گاه که طيف رنگارنگ و متنوع جنبش دموکراسی خواهی ايران نقد سياست خارجی جمهوری اسلامی را در عرصه نظر و عمل با توليد مفاهيم روشن و همگن و با تدوين سياست های مشخص قرين کند با پرسش هائی جدی در باره نسبت منافع ملی و موقعيت ژئوپوليتيکی ايران با محتوا و سمت و سوی رابطه ايران با اعراب و اسرائيل رو به رو خواهد شد.
سياست گذاری جدی از فرمول های کلی چون برقراری روابط دوستانه و مبتنی بر احترام و همکاری و منافع متقابل با همه کشورهای جهان در چارچوب حفظ صلح،ارزش های انسانی و منافع ملی و پرهيز از تنش آفرينی برمی گذرد و آن گاه که اين مرحله فرارسد نقد مفاهيم و سياست های گذشته و تدوين مفاهيم و سياست های مشخص و نو به نيازی ضروری بدل می شود.
بازنگری در رابطه ايران و اسرائيل،رابطه ايران و اعراب و نسبت ايران با بحران خاورميانه و جنبش فلسطين از پرسش هائی است که جنبش دموکراسی خواهی و طيف های رنگارنگ اپوزيسيون سياسی و فرهنگی ايران به ناچار با آن رو به رو خواهند شد و اين بستر زمينه را برای خلق پاسخ های روشن همگن نظری و عملی و رها شدن از ابهام و تناقض آماده می کند.