سر لشکر زاهدی در حالی خود را آماده براندازی دولت دکتر مصدق می کند که از پشتيبانی آمريکا از خود بی خبر نيست. اما از همکاری بريتانيا در اين زمينه، کوچکترين خبری ندارد. او با توجه به تبعيد شدن سه ساله اش به فلسطين، در گيرو دار جنگ جهانی دوم، که بفرمان بريتانيا انجام گرفت، به هر کاری که پای انگليس ها در ميان آن باشد، بدگمان است. با اين همه، اردشير زاهدی - فرزند سرلشکر زاهدی و داماد بعدی محمدرضاشاه - ارتباط پدرش با فرستاده و سرکرده سی.آی.ای، «کيم روزولت» را نيز ادعايی ساخته و پرداخته خود «کيم روزولت» می داند. اردشير زاهدی بارها تاکيد کرده که سرلشکر زاهدی، تنها يک بار با «کيم روزولت» ديدار داشته که آن هم بعد از برافتادن دولت دکتر مصدق بوده است.
همزمان ، ديدارهای سرلشکر زاهدی، با محمدرضاشاه با تدابير شديد نهانکارانه ادامه می يابد.
همه چيز برای براندازی دولت دکتر مصدق، سرانجام با طرحی آماده شده است که «بری روبين»، پژوهشگر آمريکايی، پيشينه آن را به دوران رياست جمهوری «هری ترومن» مربوط می داند.
محمود طلوعی در کتاب«پدر وپسر» از قول «بری روبين»، می نويسد:
« انگليس ها قبل از انتخابات رياست جمهوری آمريکا در سال ۱۹۵۲ که به پيروزی جمهوريخواهان و روی کار آمدن آيزنهاور انجاميد، در تدارک کودتايی عليه مصدق بودند. کرميت روزولت که از مسوولان برجسته سيا بود، کمی قبل از انتخابات رياست جمهوری آمريکا به لندن دعوت شد و انگليس ها، طرحی را که بنام رمز"آجاکس" نامگذاری شده بود با وی در ميان گذاشتند. کرميت (کيم) روزولت اين طرح را با خود به واشينگتن برد و آن را با «الن دالس» که در آن موقع معاون سيا بود، در ميان گذاشت. انتخابات رياست جمهوری تازه به انجام رسيده بود و «الن دالس» ترجيح داد اين طرح تا آغاز دوران رياست جمهوری آيزنهاور مسکوت بماند...»
"طرح براندازی دولت دکتر مصدق، طرحی بسيار ساده بود: شاه دو فرمان صادر می کند، يکی برای برکناری دکتر مصدق، و يکی برای انتصاب سرلشکر زاهدی به نخست وزيری، و آنگاه..."
ايجکس، آجاکس، آژاکس، تی پی ايجکس، بوت، چکمه، تيپا... طرح انگليسی براندازی دکتر محمد مصدق و دولتش را، به هر نامی که بخوانيم، طرح بسيار ساده يی بود:
نخست: شاه دو فرمان صادر می کند، يکی برکناری دکتر مصدق از نخست وزيری، و ديگری انتصاب سرلشکر زاهدی به نخست وزيری... اين کار به گونه يی کاملاً قانونی انجام می گيرد. چون در غياب مجلس؛ که دکتر مصدق آن را عملاً منحل کرده و از ميان برداشته است؛ شاه، بر پايه رويه، حق دارد که چنين فرمان هايی را صادر کند؛ همچنان که احمدشاه قاجار بارها و بارها از همين حق بهره گرفته و نخست وزيرانی را عزل و نصب کرده بود.
دوم: اگر دکتر مصدق به فرمان برکناری خود تن در نداد، سر لشکر زاهدی و يارانش و انبوهی از توده مردم - که سی.آی.ای به رهبران آنان رشوه های کلان داده است - دکتر مصدق و اعضاء کابينه اش را بازداشت می کنند و زمام امور را در دست می گيرند.
همين و بس! والسلام! ساده، مختصر، خارا شکاف، کارآ و رهگشا! آتش و پنبه!
درباره وجود چنين طرحی، همه تحليلگران متفق القولند اما هواداران سرلشکر زاهدی و نيز خود محمدرضاشاه معتقدند: اين طرح - که روز بيست و پنجم مرداد ماه اجرا شد - شکست خورد؛ مجريان آن، از جمله خود کرميت روزولت، هر يک به گوشه يی گريختند يا در پی راهی برای گريز بودند که ناگهان، سه روز بعد، روز چهارشنبه بيست و هشتم مرداد ماه ۱۳۳۲، تظاهرات خودجوش مردمی خسته از بی ثمری تلاش های دولت، و خزانه تهی آن، با قيامی ملی، حکومت دکتر مصدق را برانداختند؛ درست در روز چهارشنبه که در پی براندازی دولت دکتر مصدق، به عنوان «چهارشنبه ها روز خوشبختی است» به قرعه کشی برای تعيين برندگان بليط های بخت آزمايی در ايران تثبيت شد.
از سوی ديگر ياران دکتر مصدق تا سالها سال پس از بيست و هشتم مرداد ۱۳۳۲، تنها و تنها بريتانيا و عوامل آن در ايران را مسوول به گفته خودشان «کودتا» می دانستند و در آن نامی از آمريکا نمی بردند.
نام آمريکا، به عنوان عامل اصلی براندازی دکتر مصدق، زمانی جداً مطرح شد که کرميت روزولت - رئيس پيشين سی.آی.ای در قبرس، مقر بخش خاورميانه آن سازمان - کتابی به نام «ضد کودتا» منتشر کرد و نوشت که رهبری عمليات براندازی دکتر مصدق را به عهده داشته است.
«ضد کودتا» زمانی منتشر شد که پيش از آن - در دوران رياست جمهوری جان کندی- حمله کوباييان مهاجر به جزيره زادگاهشان، برای براندازی حکومت فيدل کاسترو، با پشتيبانی سی.آی.ای.، به شکستی رسوايی آميز انجاميده بود. بگفته شماری از تحليلگران، شکست اين برنامه که «رسوايی» يا «افتضاح خليج خوکها» خوانده شد، چنان ضربتی به سی.آی.ای و اعتبار و حيثيت و آبروی آن زد که با خطر انحلال روبرو شد.
اما انتشار ضد کودتا که نمايشگر موفقيتی محيرالعقول برای سی.آی.ای بود، آن را از چنين خطری رهانيد. کرميت روزولت، در «ضد کودتا» از رهبری خود در عملياتی داد سخن داده بود شبيه به افسانه های هزار و يکشب. بگفته مخالفان کرميت روزولت، راوی «ضد کودتا» براحتی می توانست شهرزاد قصه گو باشد:
«...و اما ای ملک جوانبخت.... شبروی از ينگه دنيا، مرزبانان ايرانزمين را بيهوش دارو خوراند و جامه نامرئی بر تن، در پايتخت سلطان پارس فرود آمد تا وزير اعظم سالخورده دل به مهر ميهن سپرده را از اريکه قدرت به زير کشد! و برای هميشه در تبعيدی جانکاه منزوی کند...»
کرميت روزولت، که خودمانی «کيم» صدايش می کردند، رئيس بخش خاورميانه سی.آی.ای، مستقر در قبرس، نوه تئودور روزولت، رئيس پيشين جمهوری آمريکا بود.
«کيم» - برغم آن که حتی يک کلمه فارسی هم نمی داند - بگفته خودش رهبری عمليات براندازی دکتر مصدق را برعهده می گيرد. خود او درباره جلسه نهايی تصميم به اجراء اين عمليات، چنين می گويد:
«بين کسانی که دور ميز نشسته بودند، مقداری بحث شد. تنها کسی از وزارت خارجه که می توانم به ياد بياورم حضور داشت، و موضع کاملاً مشخصی گرفت، سفير هندرسن بود که برای شرکت در همين بحث(از ايران) برگشته بود.
او گفت: از آن جايی که حس می کند چنين کاری ترک چشمگير اصول و فرونهادن سنن ديپلماتيک است، به هيچ روی نمی خواهد از جزئياتش چيزی بداند. اما ضرورت اين کار را می فهمد و مايل است آن را تاييد کند. اما نمی خواهد کمترين اطلاعی درباره آن داشته باشد.»
لوی هندرسن - سفير واشينگتن در تهران و از هواداران ديرين دکتر مصدق - تنها کسی بود که دست کم می توانست «چوب لای چرخ» عمليات مشترک واشينگتن و لندن برای براندازی دولت در ايران بگذارد. اما اگر گفته های کيم روزولت را بپذيريم ، بايد بگوييم که اين سفير دوستدار دکتر مصدق نيز سرانجام از او دلسرد شده بود.
طرح براندازی دولت دکتر مصدق، با عدم مخالفت «لوی هندرسن» يک گام پيش تر می رود. اما چند مامور مخفی دست اندر کار اين عمليات براندازی بودند؟
کيم روزولت می گويد:
« عده ماموران مخفی، اکنون می توانم بگويم شش تا هشت تن بودند، حداکثر... و پول که موجود و در اختيار بود، نمی توانم بياد بياورم چه قدر بود؟ ولی فکر می کنم که هفتصد- هشتصد هزار دلاری در اختيار داشتيم که از اين مبلغ در طول عمليات، شايد ده هزار دلارش را خرج کرديم.»
- اما آقای روزولت! برای ماموريتی با چنان ماهيتی شش تا هشت مامور و ده هزار دلار کافی بود؟
کرميت (کيم) روزولت:
«خوب.. ايرانی ها خودشان سازماندهی کرده بودند. و راستش را بخواهيد، تمام چيزی که احتياج داشتند، حمايت و پشتيبانی و تا اندازه يی رهنمودهای حرفه يی بود.»
کرميت روزولت، سپس حضور«عامل ايرانی» را مايه آسان شدن عمليات براندازی دکتر مصدق می داند.
کرميت (کيم) روزولت:
« کار مشکل نبود. چون بنياد و مغز يکپارچه و محکم عامل و عنصر ايرانی در آن جا وجود داشت و آماده حرکت و اقدام بود... و آنچه (ايرانی ها = مخالفان دکتر مصدق) نياز داشتند، توصيه و راهنمايی، مقداری تعاون و مقداری حمايت فيزيکی بود.»
در هر حال، از آنچه در پنهان گذشت، دست کم تا امروز بدرستی آگاه نيستيم. بريتانيا درباره چند و چون براندازی دولت دکتر مصدق تا کنون اسناد و مدارک چشمگير و رازگشايی منتشر نکرده است. و سی.آی.ای نيز از «نابود شدن تصادفی» انبوهی از اسناد و مدارک آن سازمان در همين زمينه خبر داده است. اما از آنچه آشکارا گذشت با خبريم و می توانيم آن را جمع بندی کنيم.
محمدرضاشاه و همسرش ملکه ثريا، برای گذراندن تعطيلات تابستانی به کلاردشت در شمال ايران می روند. شاه روز بيست و سوم مرداد ماه فرمان عزل دکتر مصدق از نخست وزيری و انتصاب سرلشکر فضل الله زاهدی به عنوان نخست وزير جديد را در همان کلاردشت امضاء می کند.
سرهنگ نعمت الله نصيری، رئيس گارد سلطنتی، هر دو فرمان را به تهران می آورد. فرمان نخست وزيری را ساعت ده و نيم تا يازده شب به سرلشکر زاهدی و فرمان عزل را نيمشب روز بعد به دکتر مصدق تسليم می کند.
مارک.جی. گازيورسکی، يکی از پژوهشگران رويداد بيست و هشتم مردادماه ۱۳۳۲ که بسياری از تحليلگران اين رويداد تاريخی نوشته های او را بی چون و چرا پذيرفته و تکرار کرده اند، (بدون عرضه سند و مدرکی، و با کاربد واژه «احتمالاً») می نويسد:
« مصدق از چگونگی توطئه، قبلا، احتمالاً بوسيله حزب توده، آگاه شده بود. فرمان شاه را جعلی دانست و حکم بازداشت سرهنگ نصيری را صادر کرد.
در اين موقع نيروهای وفادار به مصدق در نقاط مختلف شهر مستقر شدند.
نمايندگان مخالف و افسران مظنون به همکاری ها در توطئه زاهدی بازداشت شدند. جست و جوی وسيعی برای بازداشت زاهدی آغاز شد و مبلغ يکصد هزار ريال برای دستگيری او جايزه تعيين شد. سرانجام ، تلاش آن بخش از نيروهای زرهی که قرار بود همزمان با ابلاغ فرمان عزل مصدق، تهران را اشغال کنند، شکست خورد. شاه بی آن که گروه روزولت را از تصميم خود آگاه کند، کشور را هراسان ترک گفت. او نخست به بغداد و سپس به رم گريخت...»
بامداد روز بيست و پنجم مرداد ماه ۱۳۳۲: سرهنگ نعمته الله نصيری، فرمانده گارد سلطنتی، فرمان عزل دکتر مصدق از نخست وزيری را تحويل او می دهد. اما دکتر مصدق، برغم نوشتن اين که «دستخط مبارک رسيد»، دستور بازداشت سرهنگ نصيری را صادر می کند.
بنظر می رسد که توطئه براندازی دکتر مصدق، با همکاری آمريکا و بريتانيا، زير نام رمزهای «بوت»، «چکمه»،يا «تيپا» و «ايجکس» يا «آجاکس و آژاکس» در همان نطفه خفه شده است.
با اين همه، حتی امروز نيز کسانی هستند که اين نتيجه گيری را يکسره مردود می دانند؛ و درباره کاميابی آن پافشاری می کنند. يکی از نامدارترين هواداران نظريه کاميابی عمليات براندازی دکتر مصدق، «استيون کينزر»، نويسنده کتاب پرفروش «همه مردان شاه» است. پای پرسش و پاسخی با او بنشينيم.
- آقای کينزر، شما نويسنده کتاب پرفروش« همه مردان شاه و ريشه های تروريسم خاورميانه» ايد. عده يی می گويند اين کتاب را نوشته ايد چون موضوع آن در اين روزها خريداران بی شماری دارد. واقعا انگيزه شما از نوشتن اين کتاب چه بود؟
استيون کينزر: «يکی از دلائلی که اين کتاب را نوشتم اين بود که هميشه کنجکاو بودم دقيقاً بدانم چه طور می شود دولتی را برانداخت؟ بعد از تامين بودجه يی کلان و منصوب کردن يک مامور برای اندازی، چه می کنيد؟... کرميت روزولت، برای رفع اين کنجکاوی، شخصيت محشری است...»
- کرميت روزولت، نوه رئيس سابق جمهور آمريکا؟
استيون کينزر: « کرميت روزولت، همان طور که گفتيد نوه تئودور روزولت، رئيس جمهور سابق آمريکا، رئيس سی.آی.ای در خاور نزديک بود.
او اواخر ماه ژوئيه ۱۹۵۳ (تيرماه ۱۳۳۲) مخفيانه به خاک ايران رخنه کرد. او مجموعاً کمتر از سه هفته در ايران ماند. و در واقع، همين قدر هم برای او طول کشيد تا دولت مصدق را سرنگون کند. من، در ضمن کنار هم گذاشتن قطعات اين داستان، متوجه شدم که يک کشور قدرتمند و ثروتمند چه قدر راحت می تواند کشوری ضعيف و فقير را دچار هرج و مرج کند.
بنابر اين اولین کاری که روزولت کرد اين بود که تهران را به آتش بکشد تا سراسر ايران در هرج و مرج فرو برود. در نتيجه او به انبوهی از سياستمداران ، نمايندگان مجلس، روحانيون و رهبران مذهبی، سردبيرها و خبرنگاران روزنامه ها رشوه داد تا مبارزه شديدی را بر ضد مصدق شروع کنند. اين مبارزه پر بود از سخنرانی های سرشار از دروغ و جعليات، در انتقاد از دکتر مصدق.
روزولت، بعد، به اوباش و لات و لوت ها پول داد، و بالاخره سبيل عده يی از افسران ارتش را که مايل بودند نيروهايشان را در لحظه مناسب در هواداری از او به خدمت بگيرند، چرب کرد....»
استيون کينزر، سپس، با دموکراسی خواندن نظام حاکم بر ايران آن روزها، درباره همين «لحظه مناسب» مورد نظرش توضيح می دهد؛ لحظه يی که دکتر مصدق فرمان عزل خود را رد کرد.
استيون کينزر: «اعتبار اين فرمان در ايران دموکراتيک، مشکوک بود. چون در ايران دموکراتيک تنها مجلس می تواند نخست وزير را عزل يا نصب کند. پس اين فرمان قانونی نبود. اما به رغم اين واقعيت، هدف اين بود که اين فرمان در نيمه شب، در خانه دکتر مصدق به او ابلاغ شود. و بعد که از قبول آن سرباز زد و اطاعت نکرد - که احتمال می رفت اطاعت نکند - او را بازداشت کرد.
توطئه از اين قرار بود. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد اين بود: (سرهنگ نعمت الله نصيری) افسری که روزولت انتخاب کرده بود که نيمه شب به خانه دکتر مصدق برود، فرمان عزل را تحويل داد و آماده بازداشت او شد. اما بقيه سربازهای وفادار به دکتر مصدق از سايه بيرون آمدند و نصيری را بازداشت کردند...نصيری خودش بازداشت شد!
صبح روز بعد، کرميت روزولت با دريافت تلگرافی از افراد مافوقش از خواب بيدار شد. با اين مضمون که شکست خوردی! فورا از ايران خارج شو،چون اگر گيرت بيندازند، می کشندت!
اما کرميت روزولت به ابتکار خودش، تصميم گرفت در ايران بماند.»
استيون کينزر، با نديده گرفتن اسناد و مدارک بی شماری که نشان می دهد کرميت روزولت بعد از بازداشت سرهنگ نصيری، در به در به دنبال راه فرار از ايران بوده اما آن را نمی يافته است، برماندن او به اختيار خودش تاکيد می کند.
استيون کينزر: «اما کرميت روزولت، به ابتکار خودش، تصميم گرفت بماند. با خودش فکر می کرد که هنوز هم می تواند اين کار را انجام دهد. با خودش می گفت: مرا فرستاده اند که اين دولت را سرنگون کنم. من هم نقشه خودم را می کشم و دولت دکتر مصدق را سرنگون می کنم...»
استيون کينزر- با اين گفته، در واقع به شکست توطئه اصلی برای سرنگونی دولت دکتر مصدق، اذعان می کند و يادآور می شود که مامور سی.آی.ای، کرميت روزولت، نقشه ی تازه يی می کشد.
استيون کينزر: « (روزولت) اول از همه، شورشگران را به خيابانها فرستاد تا تظاهر کنند که هوادار مصدق اند. و قرار بود فرياد بزنند: "ما عاشق مصدقيم و کمونيسم هستيم، ما جمهوری خلق می خواهيمً"
و بعد مغازه ها را غارت کنند، به مسجدها تيراندازی کنند. شيشه پنجره ها را بشکنند و کلاً شهروندان پاکدل و نيکنهاد را دچار تنفر کنند. کرميت روزولت، بعد، اوباش ديگری را به خدمت گرفت که به دار و دسته اولی حمله کنند و جلوه دهند که ايران دارد دچار هرج و مرج و بی نظمی، و دچار بی قانونی می شود.»
بگفته استيون کينزر، طرح جديد کرميت (کيم) روزولت بی هيچ عيب و نقصی، نرم و روان، همانند جويی از روغن بر بستری از مينا پيش رفت و کامياب شد.
استيون کينزر: « و سرانجام در روز سرنوشتساز، نوزدهم اوت ۱۹۵۳- بيست و هشتم مرداد ماه ۱۳۳۲- کرميت روزولت تمامی اين اوباش را دوشادوش هم قرار داد، و تمامی واحدهای نظامی و انتظامی را بسيج کرد که به تعدادی از ادارات دولتی حمله کردند. و در اوج تيراندازی ها، در بيرون خانه مصدق، صد نفر کشته شدند. تا بالاخره کودتا موفق شد و مصدق ناچار شد فرار کند. و بعداً بازداشت شد. و شاه، که دو روز پيشتر با بروز اولين علائم دشواری، وحشتزده فرار کرده بود، با پيروزی به تهران بازگشت و بيست و پنج سال حکومت بيرحمانه اش را آغاز کرد.»
بيشتر کتاب هايی که تا کنون درباره رويدادهای پرراز و رمز آخرين روزهای مرداد ماه ۱۳۳۲ در جهان غرب منتشر شده است، با «همه مردان شاه» خط مشترکی دارند. خط ايجاد هيجان، فضای پليسی- جاسوسی، خطی که خير و شر مطلق با يک ديگر دست و گريبان شده اند.
مخالفان چنين نوشته هايی معتقدند که انگيزه نوشته شدن آنها، صرفاً يا گرمی بازار آنها بوده يا اعتباری ناشايسته و بيجا دادن به سی.آی.ای...
بگفته همين مخالفان، رسوايی شکست طرح براندازی حکومت فيدل کاسترو در کوبا که به «رسوايی خليج خوکها» معروف شده، سی.آی.ای را وادار ساخت تا امتياز سرنگونی دولت دکتر مصدق را از آن خود بداند، و درباره اش تا می تواند گزافه گويی کند. مخالفان ياد شده، گفته های «تام بليتن»، يکی از مديران پيشين بخش عمليات مخفی سی.آی.ای را از همين دست تبليغات می دانند.
تام بليتن: « اين اولين موفقيت خارجی سی.آی.ای نبود. اما بدون شک يکی از اين موفقيت ها بود. بدون شک اولين موفقيت عمده سی.آی.ای بود. و چون عمليات خيلی پيچيده ای بود، خطرناک بود. و دشوار بود که با موفقيت انجام گرفت. با عده کمی از نفرات و با هزينه خيلی کم.... که احتمالاً اولين جامه اعتبار و آبرو را بر تن سی.آی.ای کرد»
در مقابل، مخالفان دکتر مصدق و آنچه گزافه گويی های سی.آی.ای درباره ۲۸ مرداد ماه می خوانند، می گويند:
«آنچه کرميت روزولت ادعا می کند حتی در روزگار ما که از نعمت اينترنت، اس.ام اس، تويتر، فيس بوک و تلفن های همراه برخورداريم، کرميت روزولتی که نه ايران را می شناخته، و نه فارسی حرف می زده، سه هفته يی نيز بيشتر از ورودش به ايران نمی گذشته، به هيچ روی نمی توانسته است، آنچه را در فاصله زمانی بيست و پنجم تا بيست و هشتم مرداد ماه ۱۳۳۲ در تهران گذشت، همانند نمايشنامه يی بارها تمرين شده، به روی صحنه آورده باشد. مگر آن که بگوييم«کيم» نورسيده به ايران، "يد بيضا" و قدرت "شق القمر" داشته است...
در اين باره بيشتر خواهيم گفت، در برنامه آينده.
کارگردان: کيان معنوی
همزمان ، ديدارهای سرلشکر زاهدی، با محمدرضاشاه با تدابير شديد نهانکارانه ادامه می يابد.
همه چيز برای براندازی دولت دکتر مصدق، سرانجام با طرحی آماده شده است که «بری روبين»، پژوهشگر آمريکايی، پيشينه آن را به دوران رياست جمهوری «هری ترومن» مربوط می داند.
محمود طلوعی در کتاب«پدر وپسر» از قول «بری روبين»، می نويسد:
« انگليس ها قبل از انتخابات رياست جمهوری آمريکا در سال ۱۹۵۲ که به پيروزی جمهوريخواهان و روی کار آمدن آيزنهاور انجاميد، در تدارک کودتايی عليه مصدق بودند. کرميت روزولت که از مسوولان برجسته سيا بود، کمی قبل از انتخابات رياست جمهوری آمريکا به لندن دعوت شد و انگليس ها، طرحی را که بنام رمز"آجاکس" نامگذاری شده بود با وی در ميان گذاشتند. کرميت (کيم) روزولت اين طرح را با خود به واشينگتن برد و آن را با «الن دالس» که در آن موقع معاون سيا بود، در ميان گذاشت. انتخابات رياست جمهوری تازه به انجام رسيده بود و «الن دالس» ترجيح داد اين طرح تا آغاز دوران رياست جمهوری آيزنهاور مسکوت بماند...»
"طرح براندازی دولت دکتر مصدق، طرحی بسيار ساده بود: شاه دو فرمان صادر می کند، يکی برای برکناری دکتر مصدق، و يکی برای انتصاب سرلشکر زاهدی به نخست وزيری، و آنگاه..."
ايجکس، آجاکس، آژاکس، تی پی ايجکس، بوت، چکمه، تيپا... طرح انگليسی براندازی دکتر محمد مصدق و دولتش را، به هر نامی که بخوانيم، طرح بسيار ساده يی بود:
نخست: شاه دو فرمان صادر می کند، يکی برکناری دکتر مصدق از نخست وزيری، و ديگری انتصاب سرلشکر زاهدی به نخست وزيری... اين کار به گونه يی کاملاً قانونی انجام می گيرد. چون در غياب مجلس؛ که دکتر مصدق آن را عملاً منحل کرده و از ميان برداشته است؛ شاه، بر پايه رويه، حق دارد که چنين فرمان هايی را صادر کند؛ همچنان که احمدشاه قاجار بارها و بارها از همين حق بهره گرفته و نخست وزيرانی را عزل و نصب کرده بود.
نام آمريکا، به عنوان عامل اصلی براندازی دکتر مصدق، زمانی جداً مطرح شد که کرميت روزولت - رئيس پيشين سی.آی.ای در قبرس، کتابی به نام «ضد کودتا» منتشر کرد.
دوم: اگر دکتر مصدق به فرمان برکناری خود تن در نداد، سر لشکر زاهدی و يارانش و انبوهی از توده مردم - که سی.آی.ای به رهبران آنان رشوه های کلان داده است - دکتر مصدق و اعضاء کابينه اش را بازداشت می کنند و زمام امور را در دست می گيرند.
همين و بس! والسلام! ساده، مختصر، خارا شکاف، کارآ و رهگشا! آتش و پنبه!
درباره وجود چنين طرحی، همه تحليلگران متفق القولند اما هواداران سرلشکر زاهدی و نيز خود محمدرضاشاه معتقدند: اين طرح - که روز بيست و پنجم مرداد ماه اجرا شد - شکست خورد؛ مجريان آن، از جمله خود کرميت روزولت، هر يک به گوشه يی گريختند يا در پی راهی برای گريز بودند که ناگهان، سه روز بعد، روز چهارشنبه بيست و هشتم مرداد ماه ۱۳۳۲، تظاهرات خودجوش مردمی خسته از بی ثمری تلاش های دولت، و خزانه تهی آن، با قيامی ملی، حکومت دکتر مصدق را برانداختند؛ درست در روز چهارشنبه که در پی براندازی دولت دکتر مصدق، به عنوان «چهارشنبه ها روز خوشبختی است» به قرعه کشی برای تعيين برندگان بليط های بخت آزمايی در ايران تثبيت شد.
از سوی ديگر ياران دکتر مصدق تا سالها سال پس از بيست و هشتم مرداد ۱۳۳۲، تنها و تنها بريتانيا و عوامل آن در ايران را مسوول به گفته خودشان «کودتا» می دانستند و در آن نامی از آمريکا نمی بردند.
نام آمريکا، به عنوان عامل اصلی براندازی دکتر مصدق، زمانی جداً مطرح شد که کرميت روزولت - رئيس پيشين سی.آی.ای در قبرس، مقر بخش خاورميانه آن سازمان - کتابی به نام «ضد کودتا» منتشر کرد و نوشت که رهبری عمليات براندازی دکتر مصدق را به عهده داشته است.
«ضد کودتا» زمانی منتشر شد که پيش از آن - در دوران رياست جمهوری جان کندی- حمله کوباييان مهاجر به جزيره زادگاهشان، برای براندازی حکومت فيدل کاسترو، با پشتيبانی سی.آی.ای.، به شکستی رسوايی آميز انجاميده بود. بگفته شماری از تحليلگران، شکست اين برنامه که «رسوايی» يا «افتضاح خليج خوکها» خوانده شد، چنان ضربتی به سی.آی.ای و اعتبار و حيثيت و آبروی آن زد که با خطر انحلال روبرو شد.
اما انتشار ضد کودتا که نمايشگر موفقيتی محيرالعقول برای سی.آی.ای بود، آن را از چنين خطری رهانيد. کرميت روزولت، در «ضد کودتا» از رهبری خود در عملياتی داد سخن داده بود شبيه به افسانه های هزار و يکشب. بگفته مخالفان کرميت روزولت، راوی «ضد کودتا» براحتی می توانست شهرزاد قصه گو باشد:
«...و اما ای ملک جوانبخت.... شبروی از ينگه دنيا، مرزبانان ايرانزمين را بيهوش دارو خوراند و جامه نامرئی بر تن، در پايتخت سلطان پارس فرود آمد تا وزير اعظم سالخورده دل به مهر ميهن سپرده را از اريکه قدرت به زير کشد! و برای هميشه در تبعيدی جانکاه منزوی کند...»
کرميت روزولت، که خودمانی «کيم» صدايش می کردند، رئيس بخش خاورميانه سی.آی.ای، مستقر در قبرس، نوه تئودور روزولت، رئيس پيشين جمهوری آمريکا بود.
«کيم» - برغم آن که حتی يک کلمه فارسی هم نمی داند - بگفته خودش رهبری عمليات براندازی دکتر مصدق را برعهده می گيرد. خود او درباره جلسه نهايی تصميم به اجراء اين عمليات، چنين می گويد:
«بين کسانی که دور ميز نشسته بودند، مقداری بحث شد. تنها کسی از وزارت خارجه که می توانم به ياد بياورم حضور داشت، و موضع کاملاً مشخصی گرفت، سفير هندرسن بود که برای شرکت در همين بحث(از ايران) برگشته بود.
او گفت: از آن جايی که حس می کند چنين کاری ترک چشمگير اصول و فرونهادن سنن ديپلماتيک است، به هيچ روی نمی خواهد از جزئياتش چيزی بداند. اما ضرورت اين کار را می فهمد و مايل است آن را تاييد کند. اما نمی خواهد کمترين اطلاعی درباره آن داشته باشد.»
« کار مشکل نبود. چون بنياد و مغز يکپارچه و محکم عامل و عنصر ايرانی در آن جا وجود داشت و آماده حرکت و اقدام بود... و آنچه (ايرانی ها = مخالفان دکتر مصدق) نياز داشتند، توصيه و راهنمايی، مقداری تعاون و مقداری حمايت فيزيکی بود.» کرمیت روزولت
طرح براندازی دولت دکتر مصدق، با عدم مخالفت «لوی هندرسن» يک گام پيش تر می رود. اما چند مامور مخفی دست اندر کار اين عمليات براندازی بودند؟
کيم روزولت می گويد:
« عده ماموران مخفی، اکنون می توانم بگويم شش تا هشت تن بودند، حداکثر... و پول که موجود و در اختيار بود، نمی توانم بياد بياورم چه قدر بود؟ ولی فکر می کنم که هفتصد- هشتصد هزار دلاری در اختيار داشتيم که از اين مبلغ در طول عمليات، شايد ده هزار دلارش را خرج کرديم.»
- اما آقای روزولت! برای ماموريتی با چنان ماهيتی شش تا هشت مامور و ده هزار دلار کافی بود؟
کرميت (کيم) روزولت:
«خوب.. ايرانی ها خودشان سازماندهی کرده بودند. و راستش را بخواهيد، تمام چيزی که احتياج داشتند، حمايت و پشتيبانی و تا اندازه يی رهنمودهای حرفه يی بود.»
کرميت روزولت، سپس حضور«عامل ايرانی» را مايه آسان شدن عمليات براندازی دکتر مصدق می داند.
کرميت (کيم) روزولت:
« کار مشکل نبود. چون بنياد و مغز يکپارچه و محکم عامل و عنصر ايرانی در آن جا وجود داشت و آماده حرکت و اقدام بود... و آنچه (ايرانی ها = مخالفان دکتر مصدق) نياز داشتند، توصيه و راهنمايی، مقداری تعاون و مقداری حمايت فيزيکی بود.»
در هر حال، از آنچه در پنهان گذشت، دست کم تا امروز بدرستی آگاه نيستيم. بريتانيا درباره چند و چون براندازی دولت دکتر مصدق تا کنون اسناد و مدارک چشمگير و رازگشايی منتشر نکرده است. و سی.آی.ای نيز از «نابود شدن تصادفی» انبوهی از اسناد و مدارک آن سازمان در همين زمينه خبر داده است. اما از آنچه آشکارا گذشت با خبريم و می توانيم آن را جمع بندی کنيم.
محمدرضاشاه و همسرش ملکه ثريا، برای گذراندن تعطيلات تابستانی به کلاردشت در شمال ايران می روند. شاه روز بيست و سوم مرداد ماه فرمان عزل دکتر مصدق از نخست وزيری و انتصاب سرلشکر فضل الله زاهدی به عنوان نخست وزير جديد را در همان کلاردشت امضاء می کند.
سرهنگ نعمت الله نصيری، رئيس گارد سلطنتی، هر دو فرمان را به تهران می آورد. فرمان نخست وزيری را ساعت ده و نيم تا يازده شب به سرلشکر زاهدی و فرمان عزل را نيمشب روز بعد به دکتر مصدق تسليم می کند.
مارک.جی. گازيورسکی، يکی از پژوهشگران رويداد بيست و هشتم مردادماه ۱۳۳۲ که بسياری از تحليلگران اين رويداد تاريخی نوشته های او را بی چون و چرا پذيرفته و تکرار کرده اند، (بدون عرضه سند و مدرکی، و با کاربد واژه «احتمالاً») می نويسد:
« مصدق از چگونگی توطئه، قبلا، احتمالاً بوسيله حزب توده، آگاه شده بود. فرمان شاه را جعلی دانست و حکم بازداشت سرهنگ نصيری را صادر کرد.
در اين موقع نيروهای وفادار به مصدق در نقاط مختلف شهر مستقر شدند.
نمايندگان مخالف و افسران مظنون به همکاری ها در توطئه زاهدی بازداشت شدند. جست و جوی وسيعی برای بازداشت زاهدی آغاز شد و مبلغ يکصد هزار ريال برای دستگيری او جايزه تعيين شد. سرانجام ، تلاش آن بخش از نيروهای زرهی که قرار بود همزمان با ابلاغ فرمان عزل مصدق، تهران را اشغال کنند، شکست خورد. شاه بی آن که گروه روزولت را از تصميم خود آگاه کند، کشور را هراسان ترک گفت. او نخست به بغداد و سپس به رم گريخت...»
شاه روز بيست و سوم مرداد ماه فرمان عزل دکتر مصدق از نخست وزيری و انتصاب سرلشکر فضل الله زاهدی به عنوان نخست وزير جديد را در کلاردشت امضاء می کند.
بامداد روز بيست و پنجم مرداد ماه ۱۳۳۲: سرهنگ نعمته الله نصيری، فرمانده گارد سلطنتی، فرمان عزل دکتر مصدق از نخست وزيری را تحويل او می دهد. اما دکتر مصدق، برغم نوشتن اين که «دستخط مبارک رسيد»، دستور بازداشت سرهنگ نصيری را صادر می کند.
بنظر می رسد که توطئه براندازی دکتر مصدق، با همکاری آمريکا و بريتانيا، زير نام رمزهای «بوت»، «چکمه»،يا «تيپا» و «ايجکس» يا «آجاکس و آژاکس» در همان نطفه خفه شده است.
با اين همه، حتی امروز نيز کسانی هستند که اين نتيجه گيری را يکسره مردود می دانند؛ و درباره کاميابی آن پافشاری می کنند. يکی از نامدارترين هواداران نظريه کاميابی عمليات براندازی دکتر مصدق، «استيون کينزر»، نويسنده کتاب پرفروش «همه مردان شاه» است. پای پرسش و پاسخی با او بنشينيم.
- آقای کينزر، شما نويسنده کتاب پرفروش« همه مردان شاه و ريشه های تروريسم خاورميانه» ايد. عده يی می گويند اين کتاب را نوشته ايد چون موضوع آن در اين روزها خريداران بی شماری دارد. واقعا انگيزه شما از نوشتن اين کتاب چه بود؟
استيون کينزر: «يکی از دلائلی که اين کتاب را نوشتم اين بود که هميشه کنجکاو بودم دقيقاً بدانم چه طور می شود دولتی را برانداخت؟ بعد از تامين بودجه يی کلان و منصوب کردن يک مامور برای اندازی، چه می کنيد؟... کرميت روزولت، برای رفع اين کنجکاوی، شخصيت محشری است...»
- کرميت روزولت، نوه رئيس سابق جمهور آمريکا؟
استيون کينزر: « کرميت روزولت، همان طور که گفتيد نوه تئودور روزولت، رئيس جمهور سابق آمريکا، رئيس سی.آی.ای در خاور نزديک بود.
او اواخر ماه ژوئيه ۱۹۵۳ (تيرماه ۱۳۳۲) مخفيانه به خاک ايران رخنه کرد. او مجموعاً کمتر از سه هفته در ايران ماند. و در واقع، همين قدر هم برای او طول کشيد تا دولت مصدق را سرنگون کند. من، در ضمن کنار هم گذاشتن قطعات اين داستان، متوجه شدم که يک کشور قدرتمند و ثروتمند چه قدر راحت می تواند کشوری ضعيف و فقير را دچار هرج و مرج کند.
بنابر اين اولین کاری که روزولت کرد اين بود که تهران را به آتش بکشد تا سراسر ايران در هرج و مرج فرو برود. در نتيجه او به انبوهی از سياستمداران ، نمايندگان مجلس، روحانيون و رهبران مذهبی، سردبيرها و خبرنگاران روزنامه ها رشوه داد تا مبارزه شديدی را بر ضد مصدق شروع کنند. اين مبارزه پر بود از سخنرانی های سرشار از دروغ و جعليات، در انتقاد از دکتر مصدق.
روزولت، بعد، به اوباش و لات و لوت ها پول داد، و بالاخره سبيل عده يی از افسران ارتش را که مايل بودند نيروهايشان را در لحظه مناسب در هواداری از او به خدمت بگيرند، چرب کرد....»
استيون کينزر، سپس، با دموکراسی خواندن نظام حاکم بر ايران آن روزها، درباره همين «لحظه مناسب» مورد نظرش توضيح می دهد؛ لحظه يی که دکتر مصدق فرمان عزل خود را رد کرد.
استيون کينزر: «اعتبار اين فرمان در ايران دموکراتيک، مشکوک بود. چون در ايران دموکراتيک تنها مجلس می تواند نخست وزير را عزل يا نصب کند. پس اين فرمان قانونی نبود. اما به رغم اين واقعيت، هدف اين بود که اين فرمان در نيمه شب، در خانه دکتر مصدق به او ابلاغ شود. و بعد که از قبول آن سرباز زد و اطاعت نکرد - که احتمال می رفت اطاعت نکند - او را بازداشت کرد.
توطئه از اين قرار بود. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد اين بود: (سرهنگ نعمت الله نصيری) افسری که روزولت انتخاب کرده بود که نيمه شب به خانه دکتر مصدق برود، فرمان عزل را تحويل داد و آماده بازداشت او شد. اما بقيه سربازهای وفادار به دکتر مصدق از سايه بيرون آمدند و نصيری را بازداشت کردند...نصيری خودش بازداشت شد!
صبح روز بعد، کرميت روزولت با دريافت تلگرافی از افراد مافوقش از خواب بيدار شد. با اين مضمون که شکست خوردی! فورا از ايران خارج شو،چون اگر گيرت بيندازند، می کشندت!
اما کرميت روزولت به ابتکار خودش، تصميم گرفت در ايران بماند.»
استيون کينزر، با نديده گرفتن اسناد و مدارک بی شماری که نشان می دهد کرميت روزولت بعد از بازداشت سرهنگ نصيری، در به در به دنبال راه فرار از ايران بوده اما آن را نمی يافته است، برماندن او به اختيار خودش تاکيد می کند.
استيون کينزر: «اما کرميت روزولت، به ابتکار خودش، تصميم گرفت بماند. با خودش فکر می کرد که هنوز هم می تواند اين کار را انجام دهد. با خودش می گفت: مرا فرستاده اند که اين دولت را سرنگون کنم. من هم نقشه خودم را می کشم و دولت دکتر مصدق را سرنگون می کنم...»
«اما کرميت روزولت، به ابتکار خودش، تصميم گرفت بماند. با خودش فکر می کرد که هنوز هم می تواند اين کار را انجام دهد. با خودش می گفت: مرا فرستاده اند که اين دولت را سرنگون کنم. من هم نقشه خودم را می کشم و دولت دکتر مصدق را سرنگون می کنم.» استیون کینزر
استيون کينزر- با اين گفته، در واقع به شکست توطئه اصلی برای سرنگونی دولت دکتر مصدق، اذعان می کند و يادآور می شود که مامور سی.آی.ای، کرميت روزولت، نقشه ی تازه يی می کشد.
استيون کينزر: « (روزولت) اول از همه، شورشگران را به خيابانها فرستاد تا تظاهر کنند که هوادار مصدق اند. و قرار بود فرياد بزنند: "ما عاشق مصدقيم و کمونيسم هستيم، ما جمهوری خلق می خواهيمً"
و بعد مغازه ها را غارت کنند، به مسجدها تيراندازی کنند. شيشه پنجره ها را بشکنند و کلاً شهروندان پاکدل و نيکنهاد را دچار تنفر کنند. کرميت روزولت، بعد، اوباش ديگری را به خدمت گرفت که به دار و دسته اولی حمله کنند و جلوه دهند که ايران دارد دچار هرج و مرج و بی نظمی، و دچار بی قانونی می شود.»
بگفته استيون کينزر، طرح جديد کرميت (کيم) روزولت بی هيچ عيب و نقصی، نرم و روان، همانند جويی از روغن بر بستری از مينا پيش رفت و کامياب شد.
استيون کينزر: « و سرانجام در روز سرنوشتساز، نوزدهم اوت ۱۹۵۳- بيست و هشتم مرداد ماه ۱۳۳۲- کرميت روزولت تمامی اين اوباش را دوشادوش هم قرار داد، و تمامی واحدهای نظامی و انتظامی را بسيج کرد که به تعدادی از ادارات دولتی حمله کردند. و در اوج تيراندازی ها، در بيرون خانه مصدق، صد نفر کشته شدند. تا بالاخره کودتا موفق شد و مصدق ناچار شد فرار کند. و بعداً بازداشت شد. و شاه، که دو روز پيشتر با بروز اولين علائم دشواری، وحشتزده فرار کرده بود، با پيروزی به تهران بازگشت و بيست و پنج سال حکومت بيرحمانه اش را آغاز کرد.»
بيشتر کتاب هايی که تا کنون درباره رويدادهای پرراز و رمز آخرين روزهای مرداد ماه ۱۳۳۲ در جهان غرب منتشر شده است، با «همه مردان شاه» خط مشترکی دارند. خط ايجاد هيجان، فضای پليسی- جاسوسی، خطی که خير و شر مطلق با يک ديگر دست و گريبان شده اند.
مخالفان چنين نوشته هايی معتقدند که انگيزه نوشته شدن آنها، صرفاً يا گرمی بازار آنها بوده يا اعتباری ناشايسته و بيجا دادن به سی.آی.ای...
بگفته همين مخالفان، رسوايی شکست طرح براندازی حکومت فيدل کاسترو در کوبا که به «رسوايی خليج خوکها» معروف شده، سی.آی.ای را وادار ساخت تا امتياز سرنگونی دولت دکتر مصدق را از آن خود بداند، و درباره اش تا می تواند گزافه گويی کند. مخالفان ياد شده، گفته های «تام بليتن»، يکی از مديران پيشين بخش عمليات مخفی سی.آی.ای را از همين دست تبليغات می دانند.
تام بليتن: « اين اولين موفقيت خارجی سی.آی.ای نبود. اما بدون شک يکی از اين موفقيت ها بود. بدون شک اولين موفقيت عمده سی.آی.ای بود. و چون عمليات خيلی پيچيده ای بود، خطرناک بود. و دشوار بود که با موفقيت انجام گرفت. با عده کمی از نفرات و با هزينه خيلی کم.... که احتمالاً اولين جامه اعتبار و آبرو را بر تن سی.آی.ای کرد»
در مقابل، مخالفان دکتر مصدق و آنچه گزافه گويی های سی.آی.ای درباره ۲۸ مرداد ماه می خوانند، می گويند:
«آنچه کرميت روزولت ادعا می کند حتی در روزگار ما که از نعمت اينترنت، اس.ام اس، تويتر، فيس بوک و تلفن های همراه برخورداريم، کرميت روزولتی که نه ايران را می شناخته، و نه فارسی حرف می زده، سه هفته يی نيز بيشتر از ورودش به ايران نمی گذشته، به هيچ روی نمی توانسته است، آنچه را در فاصله زمانی بيست و پنجم تا بيست و هشتم مرداد ماه ۱۳۳۲ در تهران گذشت، همانند نمايشنامه يی بارها تمرين شده، به روی صحنه آورده باشد. مگر آن که بگوييم«کيم» نورسيده به ايران، "يد بيضا" و قدرت "شق القمر" داشته است...
در اين باره بيشتر خواهيم گفت، در برنامه آينده.
کارگردان: کيان معنوی