شکی نيست که سپاه پاسداران يک نيروی سياسی عمده در ساختار سياسی امروز ايران است حتی اگر در تبيين نوع، چگونگی رفتار و سازوکارهای تاثير آن اختلاف نظر وجود داشته باشد.
قدرت اقتصادی، رسانهای، تبليغاتی و نظامی-امنيتی (سخت افزاری و نرم افزاری) سپاه به صورت يک سازمان و تک تک فرماندهان ارشدش در شرايط سياسی امروز ايران بسيار فراتر از دستگاه روحانيت و تک تک روحانيونی است که قرار بوده است سپاه حافظ قدرت آنها باشد. از حيث منابع و درامدها و ثروت تنها دستگاه رهبری فراتر از سپاه و فرماندهانش قرار می گيرد. درآمدهای دولت نيز با دو مجرای بزرگ توسط دستگاه رهبری و سپاه مکيده می شود. همچنين سپاه تنها نهاد انقلابی تاسيس شده بعد از انقلاب ۵۷ است که توانست تا اين حد قدرت کسب کند.
رابطهی سپاه و روحانيت، سپاه و رژيم و سپاه و کشور در ۳۳ سال گذشته چه سيری را طی کرده است؟ سپاه سال ۱۳۵۸ چگونه نهادی بود؟ سپاهِ سال ۱۳۹۰ چگونه پديدهای است: يک شرکت تجاری بزرگ، يک سازمان سياسی، يک دستگاه عقيدتی، يک ارتش سازمان يافته، يک ارتش نيمه سازمان يافته، يک مجتمع نظامی- صنعتی، يا همهی اينها؟ رابطهی هيولای هزار سر سپاه با رهبر، دولت، مجلس و ديگر نهادهای حکومتی چگونه است؟ آيا سپاه يک گروه همگن است؟
پاسداران روحانيت
اولين کارکرد سپاهيان در جامعهی ايران، "پاسدار"ی از جان روحانيون بود. سپاه نه به عنوان سازمانی برای دفاع از امنيت کشور يا حتی انقلاب بلکه برای دفاع از امنيت حاکمان و طبقهی روحانيت شکل گرفت. امنيت تاسيسات و مناطق شهری در آن دوره بيشتر بر عهدهی کميتههای انقلاب بود. نخستين سپاهيان در مناطق مختلف کشور، محافظان روحانيون حکومتی و مقامات بودند و آنها که چنين تصوری از خود و ماموريت سپاه نداشتند اما بدان پيوسته بودند به سرعت آن را رها کردند. کارکرد بعدی سرکوب گروههای مخالف حکومت روحانيون (۵۸ تا ۶۱) بود. اين ماموريت، سپاه را از "پاسداری روحانيون" به "پاسداری حکومت روحانيت" ارتقا داد. در چارچوب همين ماموريت بود که پاسداران بعدا هستهی اصلی نيورهای وزارت اطلاعات را تشکيل دادند.
جنگ هشت ساله دامنهی اين محافظت را گسترش داد. بايد کشور از وجود بعثیها پاک می شد تا در دست روحانيون باقی بماند. در ايدئولوژی اسلامگرايی جايی برای وطن دوستی و آب و خاک وجود نداشت. پيش از جنگ، هر دستهای از سپاهيان به يک گروه از روحانيون وفاداری داشتند اما جنگ ايران و عراق اين فرصت طلايی را به ولی فقيه داد که وفاداری سپاهيان را به حکومت ولی فقيه منحصر سازد. سپاهيان ديگر نه پاسدار روحانيت بلکه پاسدار ولی فقيه بودند و نه انقلاب و کشور. انقلاب (اسلامی) نيز برای آنها نخست نهضت روحانيت به طور عام و بعد زمينه ساز قدرت ولی فقيه معنی می شد و هنوز می شود.
ماهيت سپاه
ماموريت قانونی سپاه حفظ رژيم جمهوری اسلامی به هر قيمت و با هر روشی است. سپاه بعد از پايان جنگ صرفا به گارد جاويدان حکومت ولی فقيه تبديل شد. از اين جهت "قدرت مطلقهی اسلامگرايان" به عنوان "نور الهی" و "سرکوب مخالفان" به عنوان "نصرت الهی" و هر گونه "مخالفت با تصميمات مقامات رژيم"، "فتنه" نام می گيرد: "بسيجيان در مقاطع مختلف مانند حوادثی که در دوران تلخ اصلاحات به منظور خاموش کردن نور خدا اتفاق افتاد، با از جان گذشتگی توانستند اين انقلاب و جمهوری اسلامی را حفظ کنند... آنها [دشمن] پس از احيای ارزشها و ايستادگی مردم و رهبر انقلاب تمام توان خود را به کار گرفتند تا به قول خودشان با انقلاب نرم يا مخملی بتوانند جلوی پيشرفت انقلاب اسلامی را بگيرند...اما با فداکاری و اقدامات موثری که همه مردم به ويژه بسيجيان در تهران انجام دادند، همگان ديدند در فتنه ۸۸ که آزمايشی بسيار سخت بود، مردم بصير ما به خصوص در تهران در صحنههای مختلف حاضر شدند و اين امر نصرت الهی را به دنبال داشت." (محمد علی جعفری، فرمانده سپاه، فارس، ۱۶ مهر ۱۳۹۰)
خامنهای از ابتدای رهبری با توجه به فقدان پايگاه اجتماعی می دانست به نيرويی نظامی با ماموريت سرکوب و حفظ حکومت ولی فقيه نياز دارد و از همين جهت با ادغام سپاه و ارتش (که ماموريت آن حفظ امنيت ملی است) مخالفت می کرد: "قبل از رهبری ... [خامنهای] طرح ادغام سپاه و ارتش توسط آقای هاشمی رفسنجانی پيگيری می شد و جلسات متعددی هم توسط آقای عبدالله نوری برگزار می شد برای اين ادغام وليکن در همان روزهای اول رهبری [خامنهای]... اين طرح متوقف شد و تدبير... [ايشان] حفظ ارتش و سپاه و تفکيک ماموريتها بين اين دو سازمان بود که انجام شد." (رحيم صفوی در مصاحبه با خبرگزاری فارس، ۱۸ بهمن ۱۳۹۰)
سپاه همانند ولی فقيه، قدرتی فراقانون، نظارت ناپذير و غير مسئول برای حفظ حکومت دينی است و برای انجام اين ماموريت به هر شکل و لباسی می تواند در بيايد: از شرکت کشتيرانی تا باند ترافيک مواد مخدر، از موسسهی ارسال پارازيت تا شرکت فيلمسازی، از روزنامه تا انتشاراتی و از بانک تا شبکهی فروش عتيقه جات. تاکنون حتی در يک مورد فرماندهان سپاه و وزرای دفاع برخاسته از سپاه به اعضای مجلس جمهوری اسلامی پاسخ ندادهاند و مجلس اصولا قدرتی برای پرسش از سپاه ندارد. انتقاد از سپاه در رسانهها نيز بسيار نادر است و اگر موردی مشاهده شود (مثل گزارش روزنامهی عصر آزادگان در باب مصلای تهران) با مشت آهنين پاسخ داده می شود.
چگونگی مداخله در سياست
قوای سه گانهی کشور رسما بايد در خدمت منافع و اهداف سپاهيان باشند و اگر هر کدام از قوا از جمله رئيس دولت نتواند اين منافع را تامين کند يا رابطهی خود را با رهبر برای تامين اين منافع تنظيم کند بايد با آن برخورد شود (مثل برهم خوردن توازن رابطهی سپاه و احمدی نژاد پس از ماجرای مصلحی يا به پرواز در آمدن هواپيماهای سپاه بر فراز فرودگاه تازه تاسيس تهران در دورهی خاتمی برای اخذ قرارداد پيمانکاری اين فرودگاه). پس از واگذاری ادارهی فرودگاه در دورهی خاتمی و وزارت نفت در دورهی احمدی نژاد به سپاه ، بسياری از مشکلات سپاهيان با دولت وقت به حاشيه رانده شد.
فرماندهان سپاه از طريق گسيل داشتن بخشی از نيروهای خود به موقعيتهای کليدی در مجلس، دولت و قوهی قضاييه، مراکز تصميم گيری در قوای سه گانه را در اختيار دارند و اگر نمايندگان آنها از مسير تعيين شده انحرافی پيدا کنند به سرعت جای خود را به ديگران خواهند داد. مقامات بالای دولتی نيز تا آنجا که قدرت و منافع سپاه را لحاظ کنند در قدرت می مانند و کمتر با بحران مواجه می شوند.
سپاه همگن است
سپاهيان در ردههای پايينی و ميانی (و نه در سطح فرماندهی) ممکن است در نوع گرايشهای سياسی اقتدارگرايانه يا اصلاح طلبانه تا حدی با يکديگر اختلاف داشته باشند اما در باور به نظام جمهوری اسلامی و ضرورت تداوم آن با يکديگر همراهی دارند. موردی سراغ نداريم که يک سپاهی با ولايت فقيه و جمهوری اسلامی مخالفت کرده باشد.
امتيازات حکومتی سپاه را که تا اواخر دههی شصت ناهمگن بود به يک مجموعهی همگن مبدل ساخت. راهی که خامنهای برای جلب وفاداری و نيز همگن سازی برگزيد فاسد سازی و آلوده سازی بود. اکثر سپاهيان عالی رتبهی امروز که در ابتدا با اهدافی ايدئولوژيک به سپاه وارد شدند به دليل آلودگیهای اقتصادی د کنار باورهای مذهبی امروز احساس گناه عميقی دارند که همين امر آنها را در برابر قدرت ديکتاتور آسيب پذير تر کرده است. به همين دليل در دوران اوج تظاهرات عليه تقلب در انتخابات و کشتار و زندانی کردن مخالفان حتی يک فرماندهی عالی رتبه يا ميانی سپاه استعفا نداد.
با کاهش مشروعيت سياسی علی خامنهای، بالاخص در دههی هشتاد خورشيدی، وی بايد بر نيروی نظامی اتکای بيشتری می داشت. در همين چارچوب بود که سپاه و فرماندهانش از يک سو توانستند از امتيازات بيشماری برخوردار شوند و از سوی ديگر ماموريت دفاع از ولايت فقيه را به ماموريت دفاع از شخص خامنهای و امتيازات ناشی از حکومت وی تقليل دهند. فرماندهان ردههای بالا و ميانی سپاه با در اختيار گذاشتن وفاداری خود به رهبر، امکان در اختيار گرفتن امور يک کشور را يافتند. اين معامله برای هر قشر و گروهی می تواند وسوسه انگيز باشد.
شيرينی معاملهی فوق تاکنون اين فرماندهان را در کنار هم حفظ کرده است و تنها بر هم خوردن معامله می تواند موجب اختلاف و درگيری در ميان آنان شود. از اين جهت نامهی يک سپاهی يا يادداشت ديگری را نمی توان به معنی انشقاق در سپاهی گرفت که امروز ماشين سرکوب نظام است. تنها بر هم خوردن نظام توزيع رانت می تواند به اختلاف جدی ميان سپاهيان منجر شود. تحريم نفتی و بانکی ايران می تواند يکی از ابزارهای دامن زدن به اين گونه اختلافات باشد.
سپاه همه جا هست
سپه به عنوان بازوی ولی فقيه هرجا که ولی فقيه ضروری بداند وارد عمل می شود: "با وجود گستردگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و اتصال بسيج به آن و عرصههای مختلفی که انقلاب اسلامی با آن روبروست سپاه ديگر تنها بازوی مسلح و توانمند رهبری نبوده بلکه به عنوان بازوی غير مسلح ايشان نيز محسوب میشود...رهبری... هيچ گونه محدوديتی را برای سپاه در انجام ماموريت در ابعاد مختلف دفاع از انقلاب اسلامی قائل نشدهاند." (محمد علی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران، فارس، ۱۷ مهر ۱۳۹۰) برداشته شدن هرگونه محدوديت، مجوز سپاه برای عمل به صورت يک شرکت تجاری بزرگ، يک سازمان سياسی، يک دستگاه عقيدتی، يک ارتش سازمان يافته، يک ارتش نيمه سازمان يافته، يک مجتمع نظامی- صنعتی، و همهی اينها باهم است.
مهم ترين قلمروها برای سپاه از جهت کنترل اجتماعی و سياسی عبارت بودهاند از دانشگاهها، رسانهها، تجارت خارجی، استخراج و صدور نفت، و زير ساختهای اطلاعاتی و ارتباطاتی کشور. از همين جهت راديو و تلويزيون دولتی، بخش قاچاق و درآمدزای تجارت خارجی، وزارت نفت و شبکههای مخابراتی کشور در اختيار سپاه گذاشته شده است.
تسخير دانشگاهها
سپاه نه تنها در همهی دانشگاههای کشور گردانهای عملياتی خويش را مستقر ساخته (همان بسيج دانشجويی) برنامههای آموزشی و پژوهشی آنها را نيز به تدريج در خدمت به خود جهت داده است: "بايد ۵۰ درصد از توان دانشگاههای ما در راستای افزايش توان دفاعی، متمرکز شود. همه دانشگاه ها بايد در اين راستا حرکت کنند." (کامران دانشجو، وزير علوم، خبر آنلاين، ۲۶ مهر ۱۳۹۰) دروس اجباری دفاعی، سپاهيان را به دانشگاهها گسيل داشته است؛ اعضای هيئت علمی عمدتا از ميان بسيجيان گزينش می شوند؛ و عضويت در بسيج دانشجويی تضمين کنندهی گرفتن شغل پس از فارغ التحصيلی است. به دليل در اختيار گرفتن بخش عمدهای از اقتصاد کشور، سپاه يکی از بزرگ ترين سازمانهای استخدام کنندهی نيروهای متخصص کشور است.
هزينههای گران امتيازات
اما همهی امتيازات فوق دو هزينهی گران برای سپاه داشته است. هزينهی اول ضرورت آمادگی آنان برای کشتن مخالفان در شرايط بحرانی حيات و ممات جمهوری اسلامی است: "کسانی که در عرصه تخريب انقلاب اسلامی و اسلام قرار میگيرند، مهدورالدم هستند و از اين قبيل میتوان به منافقين در اول انقلاب و فتنه گران سال ۸۸ اشاره کرد." (سعيدی نماينده ولی فقيه در سپاه، تابناک به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان ، ۲۶ آبان ۱۳۹۰) همين سپاهيان و بسيجیها هستند که بايد خون مهدورالدم ها را بريزند تا شجرهی جمهوری اسلامی سر پا بماند. امتياز گيران نيز نمی توانند تنها در شرايط بهره برداری با مقامات حکومتی و روحانی همراه باشند. جمهوری اسلامی سازوکارهايی ايجاد کرده است که بهره مندان امروز از امتيازات بسيجی و سپاهی بودن نمی توانند در شرايط بحرانی خود را پنهان سازند.
هزينهی دوم، روشن شدن هدف اصلی مخالفان نظام است. امروز بعد از بلعيده شدن کشور و رگهای حياتی آن توسط سپاه، همه می دانند که برای تضعيف يا براندازی نظام بايد سپاه را مورد هدف قرار داد. حتی ديگر روحانيت هدف اصلی نيست چون روحانيت بدون قوهی قاهرهی سپاه حتی يک ساعت نيز نمی تواند جمهوری اسلامی را سر پا نگاه دارد. سپاه با امتيازات و منابعی که در اختيار گرفته هرچه بيشتر قدرتمند شده است اما همين امر آن را بيش از پيش آسيب پذير کرده است. تقريبا عموم تحريمهای سياسی و اقتصادی سپاه را هدف گرفتهاند. در صورت حملهی نظامی، اولين اهداف مراکز سپاه خواهند بود. دود شدن اين هيولا مساوی است با پايان جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی در ايران.
-----------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.