سارا شورد روز چهارشنبه ترانه ای با صدا خود را بر روی سايت يوتيوب منتشر کرد. . خانم شورد می گويد شعر اين ترانه را در زندان اوين سروده است.
سارا شورد يکی از سه شهروند آمریکایی بود که در مرز ايران و عراق بازداشت شدند.
او پس از سيزده ماه آزاد شد و به آمريکا بازگشت . انتشار اين ترانه خانم شورد،
تقريباً همزمان بود با شروع ِ هفدهمين ماه زندانی بودن نامزدش شان باوئر و دوست مشترکشتان جاش فتال.
ترانه او « برهه ای از زمان » نام دارد.
خانم شورد در ابتدا می گوید اين ترانه برای شين و جاش است. روزی که زندان را ترک کردم ، آخرين باری که آنها را ديدم، آخرين حرفشان اين بود که بايد از ترانه هايم در جهت آزاديشان بهره بگيرم.
وی می افزاید: «بايد از ترانه هايم استفاده کنم تا به مردم کمک کنم تا بدانند که در زندان بودن چه معنايی دارد؟ از دست دادن همه چيز و همه آنهايی که دوستشان داری يعنی چه ؟ و ندانی که کی آنها را پس خواهی گرفت؟ و اين جايی است که هم اکنون و در همين لحظه شين و جاش هستند.
آنها در سلولی نشسته اند و نمی دانند که کی بيرون خواهند آمد؟ شين و جاش انسان های فوق العاده ايی هستند. هيچ خطايی مرتکب نشده اند. انسان های نازنين و بی گناه نبايد جايی در زندان باشند.
اين ترانه و ويديوی آن برای شين و جاش و آزادی آنهاست. اين ترانه بيانگر اميدها برای آزادی آنها و همچنين احساس اطمينان من از آزادی قريب الوقوع آنهاست.»
سارا شورد در ويديوی معرفی آهنگش درباره کار و زندگی پيش از بازداشتش چنين می گويد: «ما در يک منطقه توريستی در کردستان عراق به سياحت در طبيعت مشغول بوديم. در هتلی در سليمانيه اقامت داشتيم و رئيس هتل عکسی به ما نشان داد و برای ما درباره جايی زيبا برای سياحت و گردش گفت.
با اتوبوس به احمدآوا رفتيم. صدها خانواده با پتوهای گسترده بر زمين در کنار رودخانه و آبشارها اطراق کرده بودند. و به موسيقی گوش می دادند و غذا می خوردند.»
وی می افزاید : «شين و من يکسال در دمشق و در سوريه زندگی می کرديم . من به پناهندگان عراقی و فلسطينی، انگليسی درس می دادم. و شين هم به عنوان ژورناليست آزاد کار می کرد.
شين و من هر دو از فعالان صلحيم. و بسيار مجذوب اين منطقه بوديم. تصميم گرفته بوديم به خاورميانه سفر کنيم و در آنجا زندگی کنيم تا با فرهنگ های گوناگون آن آشنا شويم.
ما غرق زيبائيها و پيچيدگی های اين منطقه بوديم. او تصميم گرفت به سوريه نزد ما بيايد. شمال عراق منطقه جنگی نيست. منطقه ای نيمه خودمختار است و خيلی ها آن را «عراق ديگر» می نامند. فوق العاده زيباست. زيبايی اش نفس گير است. کوههای سربه فلک کشيده و سرسبزش و آبشارهای بی بديلش....
مردم از مناطق اطراف و از همه جای جهان می آيند تا از اين طبيعت زيبا لذت ببرند. و درباره فرهنگ کردی بياموزند که با ساير فرهنگ های اين منطقه متفاوت است. در شمال عراق تا کنون هيچ آمريکايی نه ربوده شده و نه کشته شده است.»
سارا شورد يکی از سه شهروند آمریکایی بود که در مرز ايران و عراق بازداشت شدند.
او پس از سيزده ماه آزاد شد و به آمريکا بازگشت . انتشار اين ترانه خانم شورد،
تقريباً همزمان بود با شروع ِ هفدهمين ماه زندانی بودن نامزدش شان باوئر و دوست مشترکشتان جاش فتال.
ترانه او « برهه ای از زمان » نام دارد.
خانم شورد در ابتدا می گوید اين ترانه برای شين و جاش است. روزی که زندان را ترک کردم ، آخرين باری که آنها را ديدم، آخرين حرفشان اين بود که بايد از ترانه هايم در جهت آزاديشان بهره بگيرم.
وی می افزاید: «بايد از ترانه هايم استفاده کنم تا به مردم کمک کنم تا بدانند که در زندان بودن چه معنايی دارد؟ از دست دادن همه چيز و همه آنهايی که دوستشان داری يعنی چه ؟ و ندانی که کی آنها را پس خواهی گرفت؟ و اين جايی است که هم اکنون و در همين لحظه شين و جاش هستند.
آنها در سلولی نشسته اند و نمی دانند که کی بيرون خواهند آمد؟ شين و جاش انسان های فوق العاده ايی هستند. هيچ خطايی مرتکب نشده اند. انسان های نازنين و بی گناه نبايد جايی در زندان باشند.
اين ترانه و ويديوی آن برای شين و جاش و آزادی آنهاست. اين ترانه بيانگر اميدها برای آزادی آنها و همچنين احساس اطمينان من از آزادی قريب الوقوع آنهاست.»
سارا شورد در ويديوی معرفی آهنگش درباره کار و زندگی پيش از بازداشتش چنين می گويد: «ما در يک منطقه توريستی در کردستان عراق به سياحت در طبيعت مشغول بوديم. در هتلی در سليمانيه اقامت داشتيم و رئيس هتل عکسی به ما نشان داد و برای ما درباره جايی زيبا برای سياحت و گردش گفت.
با اتوبوس به احمدآوا رفتيم. صدها خانواده با پتوهای گسترده بر زمين در کنار رودخانه و آبشارها اطراق کرده بودند. و به موسيقی گوش می دادند و غذا می خوردند.»
وی می افزاید : «شين و من يکسال در دمشق و در سوريه زندگی می کرديم . من به پناهندگان عراقی و فلسطينی، انگليسی درس می دادم. و شين هم به عنوان ژورناليست آزاد کار می کرد.
شين و من هر دو از فعالان صلحيم. و بسيار مجذوب اين منطقه بوديم. تصميم گرفته بوديم به خاورميانه سفر کنيم و در آنجا زندگی کنيم تا با فرهنگ های گوناگون آن آشنا شويم.
ما غرق زيبائيها و پيچيدگی های اين منطقه بوديم. او تصميم گرفت به سوريه نزد ما بيايد. شمال عراق منطقه جنگی نيست. منطقه ای نيمه خودمختار است و خيلی ها آن را «عراق ديگر» می نامند. فوق العاده زيباست. زيبايی اش نفس گير است. کوههای سربه فلک کشيده و سرسبزش و آبشارهای بی بديلش....
مردم از مناطق اطراف و از همه جای جهان می آيند تا از اين طبيعت زيبا لذت ببرند. و درباره فرهنگ کردی بياموزند که با ساير فرهنگ های اين منطقه متفاوت است. در شمال عراق تا کنون هيچ آمريکايی نه ربوده شده و نه کشته شده است.»