روزی نمی گذرد که مقامات جمهوری اسلامی از فروپاشی و زوال غرب سخن نگويند. اين فروپاشی نيز عن قريب است: "آنچه طی ۱۵ سال آينده در انتظار غرب است، ناامنی، فقر و فساد است و به راحتی می توان فروپاشی غرب را پيش بينی کرد، تمدن غرب قطعههای آخر پازل فروپاشی خود را می چيند و با فروپاشی آن، تمدن اسلامی جايگزين خواهد شد." (عباس کعبی، عضو جامعه مدرسين قم، تابناک، ۹ آبان ۱۳۸۹) اين پيشگويی البته با وعدهی ظهور امام زمان همراه می شود.
اين پيشگويیها تا حدی ناشی از بحث دامنه دار در مورد زوال امپراطوریها در غرب است. در ادبيات محققان سياسی و روابط بين الملل سالهاست با تعبير "فرسايش و افول امپراطوری امريکا" مواجه می شويم. جان کين به عنوان محقق دمکراسی اين افول را ناشی از بر آمدن دمکراسی در ديگر کشورها می داند؛ يوهان گالتونگ به تناقضهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جهان امروز با يک ديدگاه تمدن شناسانه اشاره می کند؛ تيموتی گارتن اَش دهه ی آينده را دههای می بيند که ديگر کشورهای غربی نقشی تعيين کننده در موضوعات جهانی نخواهند داشت؛ و نايال فرگوسن با نگاهی تاريخی حکم به افول همهی امپراطوریها و از جمله امپراطوری امريکا به خاطر بی ثباتی مالی می دهد.
چرا افول؟
هر چهار ديدگاه، نظريههای گذشته در مورد ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ را با اطلاعات تازه و در غالب شرايط امروز عرضه می کنند. فرگوسن بر اين باور است که امپراطوریها هنگامی فرو می ريزند که سود پرداختی دولتها برای قرضههای اخذ شده جهت جبران کسر بودجه با توليد ناخالص ملی آنها برابری کند. (گفتار در مرکز مطالعات مستقل در استراليا، ۲۸ ژوئن ۲۰۱۰) کين با دو دليل حکم به پايان امپراطوری امريکا می دهد: وسعت و قدرت يافتن جامعهی مدنی جهانی و مواجههی همهی امپراطوریهای گذشته با بی ثباتی ژئوپليتيک. (جان کين، حکومت جهانی، مرکز مطالعهی دمکراسی، سپتامبر ۲۰۰۲؛ پايگاه اينترنتی فورا تی وی، ۲۵ اکتبر ۲۰۱۰) تيموتی گارتن اَش دنيای دههی بعد را نه جهانی تک قطبی يا چند قطبی، بلکه جهانی بی قطب نام می نهد. (واقعيات ويران کنندهاند، نشر دانشگاهی ييل، ۲۰۱۰) يوهان گالتونگ به ۱۵ تناقض ناشی از امپراطوری امريکا مثل شکاف ميان غنی و فقير، تعارض تمدنها، و تقابل ايالات متحده و برخی کشورهای در حال ظهور از نظر اقتصادی اشاره می کند. (انحطاط و سقوط امپراطوری ايالات متحده، پايگاه اينترنتی بنياد فرا ملی تحقيقات صلح و آينده، ۲۸ ژانويه ۲۰۰۴)
هر چهار ديدگاه افول و فرسايش ايالات متحده را بر اساس پی گيری روندهای موجود سياسی و اقتصادی توضيح می دهند و به پيشگويی پيامبرانه بر اساس وحی و شهود اقدام نمی کنند. همچنين بحث اين چهار، وجه ايدئولوژيک ندارد تا بر اساس ارادهی معطوف به قدرت چنين احکامی را صادر کنند. بر اين اساس سياستمداران امريکايی فرصت دارند با تصميمات خود هشدارهای بالا را جدی بگيرند و از افول يا فرسايش امپراطوری امريکا جلوگيری کنند.
ادبيات فرسايش و انحطاط
سخن گفتن از زمينههای فرسايش و انحطاط جامعه و هشدار دادن در اين مورد بخشی جدايی ناپذير از گفتمان عمومی در جوامع آزاد است. اهل فکر و انديشه در ايالات متحده مدام در مورد عقب ماندگیهای علمی، صنعتی، مالی و فرهنگی در موارد که اطلاعات و آمار مربوطه عرضه می شوند و لزوم توجه به زير ساختها سخن می گويند.
کارگزاران ايرانی بدون درک امکان سخن گفتن آزاد از فرسايش و انحطاط در يک جامعهی آزاد اين نقدها و هشدارها را به معنی سقوط عن قريب ايالات متحده گرفته و دست افشانی می کنند. در دهههای هفتاد و هشتاد صدها مقاله و کتاب در مورد جايگزينی ايالات متحده با اتحاد جماهير شوروی و ژاپن نوشته شد اما هيچ يک از اين پيش بينیها اتفاق نيفتاد. حتی اگر همهی مطالب عرضه شده در رسانهها يا موسسات تحقيقاتی غربی سر راست باشند اين امر مشکلی از بحرانهای جامعهی ايران حل نمی کند.
ابرقدرتی با آيندهای دشوار
بسياری از اقتصاد دانان بر اين باورند که ايالات متحده در آيندهی نزديک نمی تواند به روال سابق و امروز در دنيا دخالت نظامی داشته و در همه جای دنيا حضور داشته باشد. علت آن نيز سه مسئله است: ۱) انبوه بازنشستگانی که در سالهای پيش رو به صندوقهای دولتی تامين اجتماعی و بيمه های دولتی چشم دوختهاند (کسانی که ميان ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴ به دنيا آمدهاند)؛ ۲) دولتهايی که ظرفيت کاهش اين خدمات را در آينده ندارند، ۳) عدم امکان قرض بيشتر برای دولت فدرال با وجود قرضهای موجود و کسریهای بودجه، و ۴) عدم امکان سياسی بالا رفتن مالياتها. (مايکل ماندلباوم در کتاب ابرقدرت صرفه جو: رهبری جهانی امريکا در دورهی کمبود پول نقد، ۲۰۱۰) بنابر اين غير از کاهش بودجههای نظامی و جمع آوری پايگاه های نظامی امريکا در نقاط مختلف جهان راهی ديگر به نظر نخواهد آمد.
جمهوری اسلامی شانسی ندارد
حتی اگر در يک يا دو دههی آينده امپراطوری ايالات متحده افول پيدا کند اولا اين بدين معنا نيست که کشور ايالات متحده فرو خواهد پاشيد؛ ثانيا بدين معنی نيست که ايالات متحده نقشی در تحولات جهانی نخواهد داشت، و ثالثا جمهوری اسلامی به هيچ وجه نشانههای قدرت يابی اقتصادی را بروز نمی دهد و جای امپراطوری فرو پاشيده را جمهوری اسلامی ايران نخواهد گرفت بلکه قدرتهای در حال ظهور اقتصادی مثل چين و هند و برزيل گزينههای مطرح خواهند بود. ادعای مقامات ايران در مورد ابرقدرتی ايران در کنار آمريکا (احمدی نژاد، تابناک، ۹ آبان ۱۳۸۹) با هيچ يک از اطلاعات موجود همخوانی ندارد و صرفا وعدههای پيامبرانه است. اسلامگرايی رو به گذشته است و نه آينده.
اما هيچ يک از کشورهای چين و هند و برزيل نه تمايلی برای ايفای نقش امروزين ايالات متحده را بروز دادهاند و نه در آيندهی نزديک از چنين ظرفيتی برخوردار خواهند بود. نگاه چينیها، برزيلیها و هندی ها هر يک با داشتن صدها يا دهها ميليون فقير رو به درون است و نه رو به بيرون. آنها ممکن است به دنبال منابع ديگر کشورها باشند اما اين را از طريق معاملات دو جانبه به دست خواهند آورد و نه قدرت نمايی نظامی و لشگر کشی. همچنين اين سه کشور و بالاخص چين ممکن است در مناطق خود نقش رهبری را بر عهده گيرند اما اين را به سطح جهانی بسط نخواهند داد. علی رغم پيشرفت شگفت انگيز اقتصادی، نظام استبدادی سياسی در چين و سرمايه داری اقتدارگرايانه بزرگترين موانع برای شکوفايی سياسی آن در سطح بين المللی است.
اتحاديه اروپا و روسيه و ژاپن نيز علی رغم قدرت سياسی و اقتصادی قابل توجه که در حال کاهش نيز نيست و گذشتهی امپراطوری خود در مقامی نيستند که بخواهند به دوران امپراطوری گذشته بازگردند. بنا بر اين ايالات متحده در نقش رهبری جهانی خود باقی خواهد ماند اما بدون هزينههای سرسام آور نظامی. جنگ عراق و افغانستان شايد آخرين جنگهای ايالات متحده از طريق پياده کردن نيرو و اشغال تمامی خاک يک کشور باشد. سياست حمله با هواپيماهای بدون سرنشين که امروز در افغانستان و پاکستان دنبال می شود ظاهرا گزينهی مناسب تری برای حمله خواهند بود.
حتی در صورت تضعيف امپراطوری امريکا بواسطهی بسط بيش از حد امپراطوری و بسط انتظارات و حقوق مادی شهروندان، اين کشور هرگز در موقعيت بريتانيای پس از جنگ جهانی دوم يا روسيهی بعد از فروپاشی قرار نخواهد گرفت، به دو دليل، ۱) قدرت نهادهای مدنی و دمکراتيک در اين کشور که مانع از فروپاشی داخلی است و ۲) فقدان جايگزين حداقل تا بيست سال آينده. درست است که چينیها امروز در مقام بانکداران دولت امريکا هستند و از اين حيث می توانند تا حدی اعمال قدرت کنند اما افول دلار به معنی ضرر هنگفت چينیها نيز خواهد بود.
--------------------------------------------------------------------------------------------
دیدگاه های ارائه شده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست
اين پيشگويیها تا حدی ناشی از بحث دامنه دار در مورد زوال امپراطوریها در غرب است. در ادبيات محققان سياسی و روابط بين الملل سالهاست با تعبير "فرسايش و افول امپراطوری امريکا" مواجه می شويم. جان کين به عنوان محقق دمکراسی اين افول را ناشی از بر آمدن دمکراسی در ديگر کشورها می داند؛ يوهان گالتونگ به تناقضهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جهان امروز با يک ديدگاه تمدن شناسانه اشاره می کند؛ تيموتی گارتن اَش دهه ی آينده را دههای می بيند که ديگر کشورهای غربی نقشی تعيين کننده در موضوعات جهانی نخواهند داشت؛ و نايال فرگوسن با نگاهی تاريخی حکم به افول همهی امپراطوریها و از جمله امپراطوری امريکا به خاطر بی ثباتی مالی می دهد.
چرا افول؟
هر چهار ديدگاه، نظريههای گذشته در مورد ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ را با اطلاعات تازه و در غالب شرايط امروز عرضه می کنند. فرگوسن بر اين باور است که امپراطوریها هنگامی فرو می ريزند که سود پرداختی دولتها برای قرضههای اخذ شده جهت جبران کسر بودجه با توليد ناخالص ملی آنها برابری کند. (گفتار در مرکز مطالعات مستقل در استراليا، ۲۸ ژوئن ۲۰۱۰) کين با دو دليل حکم به پايان امپراطوری امريکا می دهد: وسعت و قدرت يافتن جامعهی مدنی جهانی و مواجههی همهی امپراطوریهای گذشته با بی ثباتی ژئوپليتيک. (جان کين، حکومت جهانی، مرکز مطالعهی دمکراسی، سپتامبر ۲۰۰۲؛ پايگاه اينترنتی فورا تی وی، ۲۵ اکتبر ۲۰۱۰) تيموتی گارتن اَش دنيای دههی بعد را نه جهانی تک قطبی يا چند قطبی، بلکه جهانی بی قطب نام می نهد. (واقعيات ويران کنندهاند، نشر دانشگاهی ييل، ۲۰۱۰) يوهان گالتونگ به ۱۵ تناقض ناشی از امپراطوری امريکا مثل شکاف ميان غنی و فقير، تعارض تمدنها، و تقابل ايالات متحده و برخی کشورهای در حال ظهور از نظر اقتصادی اشاره می کند. (انحطاط و سقوط امپراطوری ايالات متحده، پايگاه اينترنتی بنياد فرا ملی تحقيقات صلح و آينده، ۲۸ ژانويه ۲۰۰۴)
هر چهار ديدگاه افول و فرسايش ايالات متحده را بر اساس پی گيری روندهای موجود سياسی و اقتصادی توضيح می دهند و به پيشگويی پيامبرانه بر اساس وحی و شهود اقدام نمی کنند. همچنين بحث اين چهار، وجه ايدئولوژيک ندارد تا بر اساس ارادهی معطوف به قدرت چنين احکامی را صادر کنند. بر اين اساس سياستمداران امريکايی فرصت دارند با تصميمات خود هشدارهای بالا را جدی بگيرند و از افول يا فرسايش امپراطوری امريکا جلوگيری کنند.
ادبيات فرسايش و انحطاط
سخن گفتن از زمينههای فرسايش و انحطاط جامعه و هشدار دادن در اين مورد بخشی جدايی ناپذير از گفتمان عمومی در جوامع آزاد است. اهل فکر و انديشه در ايالات متحده مدام در مورد عقب ماندگیهای علمی، صنعتی، مالی و فرهنگی در موارد که اطلاعات و آمار مربوطه عرضه می شوند و لزوم توجه به زير ساختها سخن می گويند.
کارگزاران ايرانی بدون درک امکان سخن گفتن آزاد از فرسايش و انحطاط در يک جامعهی آزاد اين نقدها و هشدارها را به معنی سقوط عن قريب ايالات متحده گرفته و دست افشانی می کنند. در دهههای هفتاد و هشتاد صدها مقاله و کتاب در مورد جايگزينی ايالات متحده با اتحاد جماهير شوروی و ژاپن نوشته شد اما هيچ يک از اين پيش بينیها اتفاق نيفتاد. حتی اگر همهی مطالب عرضه شده در رسانهها يا موسسات تحقيقاتی غربی سر راست باشند اين امر مشکلی از بحرانهای جامعهی ايران حل نمی کند.
ابرقدرتی با آيندهای دشوار
بسياری از اقتصاد دانان بر اين باورند که ايالات متحده در آيندهی نزديک نمی تواند به روال سابق و امروز در دنيا دخالت نظامی داشته و در همه جای دنيا حضور داشته باشد. علت آن نيز سه مسئله است: ۱) انبوه بازنشستگانی که در سالهای پيش رو به صندوقهای دولتی تامين اجتماعی و بيمه های دولتی چشم دوختهاند (کسانی که ميان ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴ به دنيا آمدهاند)؛ ۲) دولتهايی که ظرفيت کاهش اين خدمات را در آينده ندارند، ۳) عدم امکان قرض بيشتر برای دولت فدرال با وجود قرضهای موجود و کسریهای بودجه، و ۴) عدم امکان سياسی بالا رفتن مالياتها. (مايکل ماندلباوم در کتاب ابرقدرت صرفه جو: رهبری جهانی امريکا در دورهی کمبود پول نقد، ۲۰۱۰) بنابر اين غير از کاهش بودجههای نظامی و جمع آوری پايگاه های نظامی امريکا در نقاط مختلف جهان راهی ديگر به نظر نخواهد آمد.
جمهوری اسلامی شانسی ندارد
حتی اگر در يک يا دو دههی آينده امپراطوری ايالات متحده افول پيدا کند اولا اين بدين معنا نيست که کشور ايالات متحده فرو خواهد پاشيد؛ ثانيا بدين معنی نيست که ايالات متحده نقشی در تحولات جهانی نخواهد داشت، و ثالثا جمهوری اسلامی به هيچ وجه نشانههای قدرت يابی اقتصادی را بروز نمی دهد و جای امپراطوری فرو پاشيده را جمهوری اسلامی ايران نخواهد گرفت بلکه قدرتهای در حال ظهور اقتصادی مثل چين و هند و برزيل گزينههای مطرح خواهند بود. ادعای مقامات ايران در مورد ابرقدرتی ايران در کنار آمريکا (احمدی نژاد، تابناک، ۹ آبان ۱۳۸۹) با هيچ يک از اطلاعات موجود همخوانی ندارد و صرفا وعدههای پيامبرانه است. اسلامگرايی رو به گذشته است و نه آينده.
اما هيچ يک از کشورهای چين و هند و برزيل نه تمايلی برای ايفای نقش امروزين ايالات متحده را بروز دادهاند و نه در آيندهی نزديک از چنين ظرفيتی برخوردار خواهند بود. نگاه چينیها، برزيلیها و هندی ها هر يک با داشتن صدها يا دهها ميليون فقير رو به درون است و نه رو به بيرون. آنها ممکن است به دنبال منابع ديگر کشورها باشند اما اين را از طريق معاملات دو جانبه به دست خواهند آورد و نه قدرت نمايی نظامی و لشگر کشی. همچنين اين سه کشور و بالاخص چين ممکن است در مناطق خود نقش رهبری را بر عهده گيرند اما اين را به سطح جهانی بسط نخواهند داد. علی رغم پيشرفت شگفت انگيز اقتصادی، نظام استبدادی سياسی در چين و سرمايه داری اقتدارگرايانه بزرگترين موانع برای شکوفايی سياسی آن در سطح بين المللی است.
اتحاديه اروپا و روسيه و ژاپن نيز علی رغم قدرت سياسی و اقتصادی قابل توجه که در حال کاهش نيز نيست و گذشتهی امپراطوری خود در مقامی نيستند که بخواهند به دوران امپراطوری گذشته بازگردند. بنا بر اين ايالات متحده در نقش رهبری جهانی خود باقی خواهد ماند اما بدون هزينههای سرسام آور نظامی. جنگ عراق و افغانستان شايد آخرين جنگهای ايالات متحده از طريق پياده کردن نيرو و اشغال تمامی خاک يک کشور باشد. سياست حمله با هواپيماهای بدون سرنشين که امروز در افغانستان و پاکستان دنبال می شود ظاهرا گزينهی مناسب تری برای حمله خواهند بود.
حتی در صورت تضعيف امپراطوری امريکا بواسطهی بسط بيش از حد امپراطوری و بسط انتظارات و حقوق مادی شهروندان، اين کشور هرگز در موقعيت بريتانيای پس از جنگ جهانی دوم يا روسيهی بعد از فروپاشی قرار نخواهد گرفت، به دو دليل، ۱) قدرت نهادهای مدنی و دمکراتيک در اين کشور که مانع از فروپاشی داخلی است و ۲) فقدان جايگزين حداقل تا بيست سال آينده. درست است که چينیها امروز در مقام بانکداران دولت امريکا هستند و از اين حيث می توانند تا حدی اعمال قدرت کنند اما افول دلار به معنی ضرر هنگفت چينیها نيز خواهد بود.
--------------------------------------------------------------------------------------------
دیدگاه های ارائه شده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست